تاریخ سند: 20 شهریور 1338
موضوع : وضع عراق
متن سند:
شماره : 1421/ م ـ ب
سردار جاف1 فرزند داود بیگ جاف2 (از پناهندگان عراقی) روز
31 /5 /38 در بیمارستان شماره 1 ارتش بخش افسری که برای معالجه دوازدهه
(اثنی عشر) مراجعه نموده بود درباره وضع عراق اظهار می داشت :
1ـ پیش از کودتای عراق وضع کار و کاسبی در عراق رواج داشت و مردم کاملاً
سرگرم و مشغول بودند
ولیکن حالیه بی کاری و
تنگ دستی گریبانگیر مردم
گشته و عموم در انتظار
معجزه ای هستند که بار
دیگر مانند سابق کاری پیدا
شده و ممر معاش پیدا
نمایند.
2ـ وضع داخلی عراق بسیار
خراب می باشد که پلیس
کنترل درستی روی مردم
ندارند و فعلاً تعداد ده هزار
عرب در ترکیه و سی هزار
در لبنان و سوریه و 15 هزار
در ایران پناهنده شده اند و
روز بروز نیز تعداد این
پناهندگان بیشتر می شود.
3ـ بعد از کودتای قاسم یک دختر دانشجو که با کمونیستها مبارزه می کرد با
مسلسل دستی خود 18 کمونیست را کشت و وقتی دستگیر شد کمونیستها او را
لخت کرده و جنازه اش را در موصل به مدت هفت روز روی تیر چراغ برق
گذاشته تا باعث عبرت دیگران گردد.
4ـ کمونیستها فعلاً در عراق کشتار فراوانی می نمایند و نیروی مقاومت ملی نیز
طرفدار آنان می باشد چند وقت پیش کمونیستها شبانه به منزل مخالفین خود
وارد شده و تمام افراد خانواده آنان را کشته اند.
5ـ برای پناهندگان ایران در عراق از طرف دولت وقت مقرری وضع شده است.
داود بیگ جاف از رؤسای اکراد عراقی است که به ایران پناهنده شده نامبرده به
حضور اعلیحضرت همایونی نیز مشرف گردیده و از طرف ذات شاهانه مورد
تفقد قرار گرفته است و فعلاً با خانواده خود در کرمانشاه ساکن است.
ضمنا
سردار جاف روز 1 /6 /38 از بیمارستان شماره 1 ارتش مرخص و نامبرده در
نظر دارد برای تکمیل تحصیلات خود به آمریکا برود.
نمونه خط و نشانی سردار
جاف فرزند داود بیگ در
پیوست است.
بخش 2
بررسی شود
اوضاع داخلی عراق
توضیحات سند:
1ـ سردار جاف فرزند داود بیک
نامبرده لیسانس حقوق، فوق
لیسانس علوم سیاسی، معاون
رئیس تشریفات دربار شاه
(معدوم)، آجودان کشوری،
نماینده مجلس (منحله) شورا از
پاوه، عضو حزب ایران نوین،
مشاور دبیر کل حزب رستاخیز و
از سران ایل جاف بوده، که در
سال 38 پس از کودتای
عبدالکریم قاسم به همراه
خانواده اش به ایران پناهنده شد.
وی در سال 42 به عراق عزیمت
نموده و پس از مراجعت
گزارشی از بازدید خود از
مناطق تحت نظر ملامصطفی را
به ساواک داده است، یاد شده
همچنین ضمن تماس با یکی از
کارمندان سفارت عراق با دادن
قول مساعدت اقدام به خرید
وی نموده و گزارشاتی کسب و
در اختیار ساواک قرار می دهد
لکن چون گزارشاتش مشکوک
بوده ارتباط وی تحت نظر قرار
می گیرد.
ساواک در سال 44 اعلام
داشت: «پدر و مادر و خودش
تظاهر به وفاداری و صمیمت
نسبت به کشور و مقامات نموده،
لکن همواره جانب احتیاط را از
دست نداده و تماس و مراوده
خود را با مقامات عراقی حفظ
کرده و در واقع با ایفای نقش دو
جانبه سعی نموده اند به
مقتضیات زمان، مادامی که در
ایران اقامت دارند ظاهرا خود را
عناصری شاهدوست و علاقمند
به ایران معرفی کنند تا در موقع
مناسب با آسودگی خیال به
عراق مراجعت نمایند.
» در سال
47 طبق دستور به همراه 2 تن از
اقوامش به طور غیرمجاز به
عراق رفته و قصد به قتل
رساندن شخصی بنام موسی
آیت اله زاده اصفهانی را داشته
که مأموریت بدون موفقیت
کامل، (با اصابت 2 تیر به بدن
شخص مذکور) انجام یافته
است.
یاد شده برای حصول به اهداف،
و انجام کارهای خود و
خانواده اش با ارسال نامه به
مقامات مملکتی از جمله شاه،
هویدا و نصیری (معدوم) و...
تقاضاهای خود را جامه عمل
می پوشاند و در ملاقات با یکی
از کارمندان ساواک خواستار
واگذاری 4 قبضه اسلحه کمری
کوچک با 400 تیر فشنگ،
اعطای تابعیت ایرانی، معافیت
از خدمت سربازی و افزایش
مستمری می گردد (نامبرده
ماهیانه 5000 ریال و پدرش
25000 ریال مستمری دریافت
می داشته اند) که در سال 47 با
تابعیت و دریافت شناسنامه
ایرانی، و در سال 53 ضمن
درخواست مجدد با صدور
پروانه حمل سلاح وی موافقت
می گردد.
مشارالیه همچنین
زمین هایی در مناطق اطراف
قصر شیرین به مقدار 137
هکتار (از وزارت تعاون و امور
روستاها در سال 51 با موافقت
ساواک) و در خرم دره زنجان به
مقدار 750 هکتار زمین که به
مزرعه جاف ها معروف بوده،
دریافت داشت.
نامبرده در مسافرتهای خود به
شهرهای کرمانشاه، پاوه و دهات
مرزی با ایجاد رعب و وحشت
موجب آزار مردم می گردید، و
دولت عراق با تحت فشار
گذاردن عده ای از اقوام وی در
نظر داشت که خانواده های جاف
به عراق مراجعت و نیز قول داده
بود که در صورت بازگشت،
اسلحه در اختیارشان گذارده
تا برعلیه ملامصطفی به جنگ
بپردازند، لکن آنها خودداری
نموده اند.
نامبرده در سال 57 به اتفاق
برادرش مسلح وارد شهر پاوه
گردید و پیرمرد ریش سفیدی در
حالی که قرآن در دست داشت
برای جلوگیری از بروز حوادث
ناگوار جلوی ماشین آنها رفته و
یادشدگان را به قرآن قسم می دهد
که به شهر وارد نشوند، لکن
برادر وی جوانی را که به آنها
توهین نموده به گلوله می بندد و
پیرمرد موصوف نیز مورد اصابت
گلوله قرار گرفته و در این واقعه
عده ای دیگر هم کشته می شوند.
ضمنا یاد شده مأمور ویژه ساواک
در امور اکراد بوده و در حزب
پارت در تهران فعالیت داشته و
در جلسات حزب پان ایرانیست
که محسن پزشکپور سخنران آن
بود شرکت می کرد و در آستانه
پیروزی انقلاب در راه اندازی
تظاهرات به نفع شاه (معدوم)
فعالیت داشت.
سردار جاف پس از انقلاب به
همراه ارتشبد بهرام آریانا، دکتر
حسن جاف و سروان مختاری
برای آموزش نظامی ضد
انقلابیون ایران اردوگاهی در
عراق تأسیس کردند.
پرونده
سردار جاف در ساواک، ش
2104 /1 م و ظهور و سقوط
سلطنت پهلوی، ج 2، ص 432
2ـ داود بیک جاف فرزند فتاح
بیک در سال 1910 م در قلعه
شیروانه استان کفری کرکوک
عراق به دنیا آمد.
وی از بزرگان
و سران عشایر عراق (رئیس ایل
جاف) و مالک و نماینده مجلس
عراق بود.
در سال 1329 پس از
شورش عراق به اتفاق 30 نفر از
اعضای خانواده خود از جمله دو
پسرش به نامهای سردار و سالار
جاف به ایران پناهنده شد.
از
ابتدای ورود بر طبق فرمان شاه
ماهیانه و همچنین بطور
پیش کشی مبالغی در اختیار آنها
گذارده شد که در کرمانشاه و
تهران زندگی خود را ادامه دهند.
در تاریخ 9 /8 /43 در مورد
داود بیک و پسرانش پیشنهاد شد
در صورت تصویب به علت
تماس داود بیک با کنسول عراق
در کرمانشاه و عده ای از
پناهندگان سرشناس و اتباع
کشور عراق که به ایران مسافرت
می نمایند نامبرده به داخل کشور
منتقل شود.
در اجرای امر داود
بیک جاف به تهران منتقل گردید
ولی پس از ورود به تهران تقاضا
نمود که علاوه بر یک دستگاه
اتومبیل شخصی و محل مسکونی
آبرومند مقرری ماهیانه وی به
000 /100 ریال در ماه افزایش
یابد.
در تاریخ 26 /10 /43
مقرری ماهیانه وی از 000 /25
ریال به 000 /40 ریال افزایش
داده شد و مجددا به کرمانشاه
اعزام گردید تا تحت نظر مستقیم
سرتیپ منصورپور قرار گیرد.
در
طول مدت اقامت داود بیگ
جاف در ایران مکرر اطلاعاتی
واصل می شد که وی و پسرانش
با مأمورین عراقی در ایران
تماس دائمی داشته و اطلاعاتی
در اختیار آنها می گذارند و پسر
بزرگ او بنام سردار جاف دارای
گذرنامه عراقی است که هر وقت
بخواهد با این گذرنامه از ایران
خارج می شود کمااینکه در تاریخ
25 /4 /44 به عراق رفت و قبل
از عزیمت به عراق توصیه ای از
سفیر عراق برای سازمان امنیت و
وزارت خارجه عراق دریافت
داشته است برطبق مدارک
موجود پسران وی نیز مرتبا با
مقامات عراقی تهران تماس
داشته و اطلاعاتی در اختیار آنها
می گذاشتند.
داود بیگ در تاریخ
6 /3 /45 به علت بیماری در
تهران درگذشت.
ـ اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی
منبع:
کتاب
تحولات داخلی عراق و امنیت ملی ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 66