صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه از ساعت 0700 دوشنبه 24/7/57 تا ساعت 0700 سه شنبه 25/7/57

تاریخ سند: 24 مهر 1357


مکالمات سوژه از ساعت 0700 دوشنبه 24/7/57 تا ساعت 0700 سه شنبه 25/7/57


متن سند:

مکالمات سوژه از ساعت 0700 دوشنبه 24 /7 /57 تا ساعت 0700 سه شنبه 25 /7 /57
دکتر غفارپور، مدیرکل بهداری و بهزیستی، تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: قرار شده که در حدود چهارصد نفر اشخاص بی‌بضاعت را دفترچه بیمه درمانی بدهیم؛ من چون خودم یزدی نیستم، خواستم جنابعالی افرادی را که می‌دانید واقعاً بی‌بضاعت هستن، معرفی نمایید تا دفترچه برای آنها صادر نماییم. 24 /7 /57
صدوقی: شما با دکتر پاک نژاد، دکتر شاهی1 تماس بگیرید؛ اینها با من تماس بگیرند. بعداً من با شما تماس می‌گیرم.
*****
پسر عموی سوژه از کرج تماس گرفت. سوژه پرسید: کرج چه خبر بوده است؟
پسرعمو: فقط تعطیلی بوده است.
صدوقی: مجلسی نبوده است؟
پسرعمو: خیر.
صدوقی: اینجا یک مجلس بسیار خوبی بوده است که در حدود چهل هزار نفر شرکت کرده بودند و بحمدالله به خیر گذشت.2
*****
شخصی به نام علیزاده تماس گرفت.
حسن معزالدینی نوۀ صدوقی: حاجی آقا خواب هستن.
علیزاده: یزد چه خبر بود امروز؟
حسن: امروز تعطیل خیلی جالبی هست و مجلسی هم بود و تظاهرات هم بود، ولی مأمورین پیداشون نشد.
علیزاده: به حاجی آقا عرض کنید که امروز در کرمان مسجد جامع را آتش زدند3 و حدود 20 نفر حداقل کشتار دادیم و هرچی قرآن و قالی بود، آتش گرفته است. به حاجی آقا بگویید که ما از صبح در مسجد بودیم، حدود ساعت یازده و ربع آقای کمال الدینی صحبت می‌کردند، ریختند در مسجد و تمام عکس‌های خمینی را از دیوارها کنده‌اند و عکس شاه را زده‌اند و الان در تمام خیابان‌ها هستن و جاوید شاه می‌گویند و مسلسل و همه چی هم دستشان هست. خلاصه به حاجی‌ آقا بگویید اگر صلاح می‌دانند روی منبر بگویند.
*****
[عباس] متین از بندرعباس تماس گرفت.
مخاطب: خواب هستن.
متین: می‌خواستم راجع به بندر و میناب با ایشان صحبت کنم؛ اگر ممکن است پس شیخ محمدعلی را صدا کنید.
سپس محمدعلی صدوقی پای تلفن آمد و متین گفت: به حاجی آقا عرض کنید که در میناب حداقل دیشب سه نفر کشته شده‌اند؛ تظاهرات آرام بود، ولی در بین راه بهشان حمله می‌شود و هیچ برنامه‌ای هم نبوده است و زخمی هم هست. امروز هم در بندر، مفصل مجلس بود و بعد هم راه‌پیمایی داشتیم و تمامی مغازه‌ها هم تعطیل بود، ولی برخوردی نبود؛ پیاده‌روی و شعار بسیار جالب بود، البته کمونیست‌ها هم اینجا فعالیتی داشتند، ولی مورد استقبال واقع نشد. یزد چه خبر بود؟
محمدعلی: اینجا فقط مجلس بود و تعطیلی بسیار خوبی، ولی خوشبختانه درگیری نبوده است.
*****
شخصی به نام آشیخ جواد4 تماس گرفت و پرسید: بعد از نماز تشریف می‌آورید تفت؟
صدوقی: بله.
*****
شخصی به نام مرعشی از رفسنجان تماس گرفت و گفت: رفسنجان خبری نبوده است، ولی درکرمان مسجد را آتش زده‌اند و خلاصه کشتار و زخمی زیاد شده است. من الان که از پورمحمدی5 در کرمان پرسیدم، گفت خیلی وضع خراب و شلوغ است و رفسنجان هم قرار بود که در مسجد بمانند، ولی وقتی خبر کرمان را شنیدیم، گفتیم ممکن است اینجا هم دستوری داشته باشند، لذا برنامه را عوض کردیم.
صدوقی: اینجا مجلس خیلی خوبی داشتیم، ولی درگیری نبوده است.
*****
شخصی به نام منتهایی تماس گرفت و گفت: همین الان آقای گنجه‌ای از تهران تماس گرفتند که در کرمان مسجد و مغازه‌ها را آتش زده‌اند و تمام عکس‌های خمینی را پاره کرده‌اند و عکس شاه را به همه جا زده‌اند.
صدوقی: اطلاع دارم.
*****
شخصی از بندر تماس گرفت و به حسن معزالدینی گفت: می‌خواستم راجع به میناب به حاجی آقا بگویم.
حسن: حاجی‌ آقا در جریان هستن.
ناشناس: یزد چه خبر بود؟ تظاهرات هم بود؟
حسن: بله، هم مجلس خیلی خوبی بود و هم تظاهرات خیلی خوبی انجام شد.
ناشناس: به حاجی آقا بگویید که در مورد میناب اعلامیه‌ای بدهند.
حسن: اگر قرار باشه اعلامیه بدهند، راجع به کرمان و میناب با هم می‌دهند.
ناشناس: مگر کرمان خبری بوده است؟
حسن: بله، خیلی کشتار و زخمی داشته‌اند و مسجد جامع را هم به کل آتش زده‌اند.
*****
شخصی به نام محمد[هاشمیان] از رفسنجان تماس گرفت و گفت: در رفسنجان امروز یک تظاهرات عظیمی بود و روحانیت اعلامیه‌ای دادند که اعتصاب غذا بکنند.6
صدوقی: چرا؟
محمد: به خاطر زندانی‌های کرمان.
صدوقی: اعتصاب غذا که یک امر شرعی نیست.
محمد: یک مشت دهاتی را آورده‌اند با چوب و چماق و گویا می‌خواستند به مسجد حمله کنند که مردم متفرق شدند.7
صدوقی: این دهاتی‌ها کی‌ها هستن که این‌قدر پلید و کثیف هستن؟
محمد: آخه از این اصلاحات ارضی‌ها8 زیاد هستن.
صدوقی: اینها را بشناسید تا بعداً به حسابشان برسید. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام ظریف از تهران تماس گرفت و گفت: با تقاضای تلفن جدیدی که خواسته بودید، امروز موافقت شد و امروز نامه‌اش را نوشتیم.
*****
شخصی به نام مشارزاده9 از کرمان تماس گرفت و گفت: امروز از ساعت 5 /9 تا 5 /11 مجلس بود در مسجد جامع و مردم بدون اینکه بیرون بیایند، پلیس با یک عده با لباس شخصی به مسجد حمله کردند و مسجد را به یک تل خاکستر و زخمی در حدود 500 نفر و کشتار در حدود 10 نفر و الان هم در خیابان‌ها هستن، که تمام عکس‌های خمینی را پاره کرده‌اند و عکس شاه را به همه جا زده‌اند. به حاجی آقا عرض کنید.
مخاطب: جنابعالی؟
مشارزاده: من مشارزاده که پریروز از ایذه از خدمت آقای راشد آمده بودم خدمتشان.
در این هنگام سوژه خودش گوشی را گرفت و مشارزاده جریان را به سوژه هم گفت و سپس پرسید: یزد چه خبر؟
صدوقی: یزد خبری نبوده است.
*****
شخصی به نام ضیایی نماینده کارگران کارخانه درخشان گفت: یک پیغامی دارم.
مخاطب: بفرمایید.
ضیایی: گویا چند نفر گله داشتند که چون تعطیل کرده‌اند، حقوقشان کم می‌شود؛ خواستم به حاجی‌ آقا عرض کنید که من مدافع حقوق کارگران هستم، این‌طور چیزی نبوده است و چنین تصمیمی گرفته نشده است. همین امروز کارخانه هم تعطیل بوده است و گویا به حاجی‌ آقا گفته‌اند که عده‌ای را جرم کرده‌اند در کارخانه درخشان؛ خواستم به ایشان بگویید که اشتباه به عرض رسیده است.
*****
از منزل آیت‌الله [علی‌اصغر] صالحی کرمان تماس گرفته شد.
مخاطب: خارج از شهر هستن و شب ساعت 10 یا 11 می‌آیند.
*****
از تهران از منزل آیت‌الله طالقانی تماس گرفته شد.
مخاطب: خارج از شهر هستن.
*****
شخصی که می‌گفت از شیراز تلفن می‌کند، از حسن معزالدینی پرسید: یزد چه خبر بود امروز؟
حسن: تظاهرات و مجلس بود، ولی درگیری نبوده است؛ ولی کرمان حداقل 20 نفر کشته شده‌اند و مسجد را آتش زده‌اند. شیراز چه خبر بود؟
ناشناس: خبری نبوده است. به حاجی‌ آقا سلام برسانید.
*****
آیت‌الله صالحی تماس گرفت. سوژه گفت: اطلاع دارم که امروز چه بر سر مردم بیچاره کرمان آمده است.
صالحی: یزد چه خبر بوده است؟10
صدوقی: نه، چون از دادن شعار خودداری شده است.
صالحی: من منزل نیستم و خبر ندارند که من کجا هستم. من منزل دامادمان هستم و فقط ممکن است یکی دو نفر خبر داشته باشند، که آنها محرم هستن و فقط خواستم جریان کرمان را اطلاع داده باشم. سپس خداحافظی کردند.
*****
دکتر [سیدمحمد حسینی] بهشتی تماس گرفت و پرسید: یزد که خبری نبوده است؟
صدوقی: خیر، ولی کرمان خیلی شدید.
بهشتی: اینجا هم تقریباً بدون حادثه بوده است.
صدوقی: میناب هم کشته داشته‌اند؟
بهشتی: بله.
صدوقی: برای خودتان که نگرانی نیست؟
بهشتی: خیر، از منزل تلفن می‌کنم. خواستم ببینم که شما وسیله‌ای دارید یا شخصی را دارید که بفرستید اطلاع دقیقی از کرمان برایتان بیاورند؟
صدوقی: چند تا تلفن داشتم، حتی از آیت‌الله صالحی، که به وسیله کولی ‌های محلی، مسجد و قرآن و همه چی را آتش زده‌اند و در حدود چهارصد، پانصد کولی و عده‌ای کماندو با تیر و چماق فرش‌ها را آتش زده‌اند و عده‌ای را کشته‌ و زخمی کرده‌اند؛ ولی تعداد دقیق کشته و زخمی را نمی‌دانم، ولی خیال دارم، با یکی از دوستان که برادرش کرمان هست، می‌خواهم بپرسم.
بهشتی: بله، به این مصدومین باید کمک کرد.
صدوقی: چشم، فردا چند نفر را می‌فرستم.
بهشتی: می‌دانید که باید از اینها تفقد و مهربانی کرد؟
صدوقی: بله. از آقا چه خبر؟
بهشتی: می‌دانید که آقا نماز را دیگر تمام می‌خوانند و شکسته نمی‌خوانند و حالشان خوب است.
صدوقی: در روزنامه‌ها نوشته شده بود که ایشان مریض هستن، چی بوده است؟
بهشتی: چیزی نبوده است و یک سرماخوردگی بوده است و امشب هم قرار بوده که تلفنی به من بکنند، اگر شد شبی اطلاع می‌دهم. خلاصه هر چقدر ممکن است در مورد کرمان جنابعالی تحقیق بفرمایید و اگر دلجویی از مصدومین بشود، خیلی خوب است.
صدوقی: باشد، فردا می‌فرستم. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به محمدعلی صدوقی گفت: امروز عصری رفسنجان یک کشته داشته است.

توضیحات سند:

1. دکتر ولی شاهی فرزند علی در سال 1314 ش در یزد به دنیا آمد. در رشته بیهوشی تخصص گرفت و در سال 1345 ش به یزد بازگشت و ضمن انجام وظیفه‌ی پزشکی، در فعالیت‌های اجتماعی نیز شرکت نمود و اولین دبستان دخترانه اسلامی را در سال 1349 ش راه اندازی کرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مشاغل مختلف به انجام وظیفه مشغول شد. دانشنامه مشاهیر یزد ج 2. ص 800
2. ساواک یزد درباره برپائی مجالس در یزد و اردکان نوشت: « در روز جاری در شهرستان یزد به مناسبت سالروز درگذشت مصطفی خمینی و چهلم کشته شدگان تهران از طرف حاج محمد صدوقی مجلس ترحیمی در مسجد حظیره از ساعت 0900 الی 1030 برگزار شد. در این مجلس ابوالقاسم مناقب منبر رفته و ضمن سخنرانی به شدت از دولت وقت انتقاد نموده و پس از سخنرانی وی جمعیت که حدود 2000 نفر بودند بدون تظاهرات متفرق شدند. در شهرستان اردکان نیز از طرف روح اله خاتمی مجلس ترحیمی به مناسبت فوق در مسجد جامع شهر برگزار که پس از پایان مجلس جمعیت به مدت نیم ساعت بدون تظاهرات در شهر راه پیمائی نمودند و سپس متفرق گردیدند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 4. سند شماره: 4418 /26 ﻫ - 24 /7 /57
3. در روز 24 مهرماه سال 1357ش، متجاوز از بیست هزار نفر از مردم کرمان در اجرای اوامر امام(ره) به منظور بزرگداشت چهلم شهدای جمعه سیاه در مسجد جامع کرمان اجتماع کردند و در کمال نظم و آرامش به بیانات خطیب گوش می‌دادند؛ ولی ناگهان تعداد زیادی کولی اجیر شده، با حمایت مأمورین مسلح وارد مسجد شدند و با چوب و سنگ و اسلحه‌های سرد و گرم، به مردم حمله کردند و هر کس که در مسجد بود، مورد ضرب و شتم آنها قرار می‌گرفت و در نتیجه، عده‌ای مقتول و مجروح شدند. کولی‌های چماق به دست، قبلاً اتومبیل‌ها و موتورسیکلت‌ها و دوچرخه‌های مردم را به آتش کشیده بودند. روزشمار تاریخ ایران . ج 2. ص 368
4. آیت‌الله جواد حسنعلی تفتی، فرزند محمدجعفر و متولد تفت یزد و امام جمعۀ تفت. پدر و اجدادش در کسوت روحانیت بودند. حسنعلی تحصیلات مقدّماتی را در تفت به پایان رساند. سپس در حدود 1324 ش وارد حوزۀ علمیّۀ یزد شد و در مدارس شفیعیّه و خان نزد حضرات حجج‌اسلام و المسلمین: سید علی‌محمد کازرونی، احمد علومی، و جلال علومی به فراگیری دروس حوزوی پرداخت. در 1326 ش رهسپار حوزۀ علمیّۀ نجف شد و بخشی از سطح را در محضر حضرات آیات سیدعلی فانی، محمدتقی عرب، سید محمدباقر درچه‌ای و غلامرضا باقری آموخت. پس از دو سال به ایران بازگشت و در حوزۀ علمیّۀ قم بخش دیگری از سطح را نزد حضرت آیت‌الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی و حجت‌الاسلام و المسلمین محمدعلی کرمانی فراگرفت. همچنین همزمان با تحصیل به تدریس ادبیات و منطق مشغول شد. وی از برخی مراجع تقلید اجازۀ تصدّی امور حسبیه دارد. حسنعلی در دوران انقلاب به فعالیت‌های سیاسی روی آورد و هدایت و ساماندهی انقلابیون در تفت را به عهده گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس به‌طور مداوم در جبهه‌های غرب و جنوب حضور یافت. همچنین به تبلیغ برای جذب نیرو و امکانات برای جبهه‌ها پرداخت. از مسؤولیت‌ها و فعالیت‌های او در این دوران این موارد را می‌توان نام برد: مسؤول سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در تفت؛ مسؤول عقیدتی شهربانی؛ نمایندۀ ولی‌فقیه در شهربانی و تأسیس کمیتۀ انقلاب اسلامی، دادگاه انقلاب، بنیاد مسکن و بنیاد جانبازان.
حسنعلی در 1358ش از سوی آیت‌الله شهید صدوقی به امامت جمعۀ تفت منصوب شد. در 9 دی 1363ش حکم امامت جمعۀ وی از سوی حضرت امام(ره) صادر شد. آیت‌الله حسنعلی در سال 1391 دار فانی را وداع گفته و در جوار شهدای معظم شهرستان تفت به خاک سپرده شد.
5. حجت‌الاسلام عباس پورمحمدی ماهونکی، فرزند غلامحسین در سال 1303 ﻫ ش در ماهونک رفسنجان متولد شد. وی پس از کسب علوم اسلامی در قم به رفسنجان مراجعت و در مسجد سقاخانه این شهر به اقامه جماعت و نشر معارف اسلامی پرداخت. وی از جمله روحانیون فعال منطقه بود که پیوسته تحت نظر ساواک قرار داشت. ساواک در گزارشی درباره وی می‌نویسد:
«برابر سوابق موجود نامبرده بالا در شهرستان رفسنجان ضمن سخنرانی‌های تحریک آمیز مردم را به ضدیت با یکدیگر تحریک نموده به نحوی که موجبات سلب آرامش و آسایش را فراهم ساخته است.» به دنبال این گزارش٬ کمیسیون امنیت اجتماعی استان کرمان در 1356 وی را به دو سال اقامت اجباری در شهرستان زابل محکوم کرد.
وی بخشی از دوران تبعید خود را در شهرهای سراوان و بندرلنگه گذراند. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
6. در بولتن ساواک پیرامون وقایع امروز(24 /7 /57) در رفسنجان آمده است: « صبح روز 24 /7 /57 عده‌ای در حدود 3000 نفر از اخلالگران در مسجد سقاخانه شهر رفسنجان اجتماع و سپس یکی از قشریون مذهبی، سخنان تحریک امیزی ایراد نموده است. سپس عده‌ای حدود 300 نفر از جمعیت مزبور، از مسجد خارج و مبادرت به دادن شعار به نفع خمینی کرده اند. تظاهرکنندگان شیشه‌های تابلو انقلاب شاه و ملت و اتاق اصناف این شهر را شکسته اند.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب سیزدهم . ص 457
7. در بولتن ساواک در این مورد نوشته شده است: « از ساعت 1500 عده‌ای حدود 500 نفر از میهن پرستان شهرستان مذکور با در دست داشتن تمثال شاهنشاه آریامهر و با دادن شعار جاوید شاه، در خیابان‌ها به راه افتاده که عناصر اخلالگر با دیدن آنان متواری شده اند.» همان . کتاب سیزدهم . ص 457
8. منظور افرادی هستند که در طرح الغای ارباب و رعیتی شاه موسوم به اصلاحات ارضی، صاحب زمین شدند. اصلاحات ارضی یکی از عمده ترین اصول سیاست استعماری جدید بود که در تمام کشورهای تحت سلطۀ استعمار از آمریکای لاتین تا آسیا و افریقا به وسیله حکومت این کشورها به صورتی تقریباً مشابه به اجرا درآمد. شاه ایران در سال 1341ش از یک سو به منظور جلب اعتماد سرمایه داری امریکا و نشان دادن موافقت و همکاری خود با استراتژی جدید و گشودن بازاری تازه برای اقتصاد غرب و از سوی دیگر برای کاهش وخامت اوضاع داخلی و جلوگیری از گسترش نارضایتی مردم، که خطر انفجارات اجتماعی را در پی داشت، برنامه اصلاحات ارضی را به عنوان اولین اصل از اصول ششگانه « انقلاب شاه و مردم »!! در کشور آغاز کرد و اقتصاد ایران را به ورشکستگی کشانید. اصلاحات ارضی در ایران که با سرمایه گذاری خارجی و عمدتاً امریکایی در بخش‌های تجارت و صنایع وابسته همراه بود، آسیب شدیدی بر کشاورزان ایران وارد آورد؛ به طوری که کشور در طی چند سال از مقام صادرکنندۀ گندم به یک کشور واردکنندۀ عمده تبدیل شد. از سوی دیگر بر اثر مهاجرت روستائیان به شهرها و جذب آنان به عنون نیروی کار ارزان توسط صنایع و سرویس‌های خدماتی وابسته، طی 11 سال( 1345 – 1356) 20000 روستای ایران خالی از سکنه شد. کوثر . ج 2. ص 37
9. وی محمد مشارزاده محرابی است که ساواک در گزارشی پیرامون وی نوشت: « به دنبال حادثه روز 24 /7 /57 شهر کرمان، محمد مشارزاده محرابی یکی از قشریون مذهبی طرفدار روح الله خمینی در این شهر، تلاش‌های وسیعی را در انعکاس حادثه روز مذکور به صورت تحریف شده با همکاری تعدادی دیگر از قشریون مذهبی در کرمان و تهران معمول داشت.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب سیزدهم . ص 694
10. روز بیست و چهارم مهرماه، روز اعتصاب سراسری بود، ساواک یزد در اعلام وضعیت شهر در این روز نوشت: «در روز جاری، کلیه کسبه استان یزد به استثناء چند داروخانه به علت سالروز درگذشت مصطفی خمینی و چهلم کشته شدگان تهران تعطیل می‌باشد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 4. سند شماره: 4410 /26 ﻫ - 24 /7 /57 و شهربانی یزد نیز در این باره گزارش داد: « از صبح روز جاری در شهرهای اردکان، تفت و بافق مغازه‌ها و مؤسسات آموزشی و بازار تعطیل و در یزد بعضی از کارخانه‌ها نیز دایر می‌باشد و در شهر بافق فقط دبستان‌ها تشکیل است. از ساعت 730 دقیقه در مسجد جامع اردکان و از ساعت 800 در مسجد حظیره شهر یزد مجلس چهلم کشته شدگان تظاهرات اخلالگرانه تهران و سالگرد فوت مصطفی خمینی آغاز شده که تا ساعت 11 هنوز ادامه دارد. ضمناً کارکنان ادارات پست، سازمان تعاون روستائی و راه و ترابری در محل کار خود حاضر، لکن از کار کردن خودداری نموده اند.» همان . سند شماره: 459 /5 - 24 /7 /57 پس از برپائی مراسمی که در این روز در یزد و اردکان برگزار شد، مردم به خیابان‌ها آمدند و دست به تظاهرات زدند. همان . سند شماره: 460 /5 - 24 /7 /57
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 54
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.