صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

گزارش درباره : کانون نویسندگان ایران

تاریخ سند: 17 شهریور 1347


گزارش درباره : کانون نویسندگان ایران


متن سند:

از : 312 محترما باستحضار می رساند.
منظور ـ وزارت اطلاعات درباره تأسیس و تشکیل کانون نویسندگان ایران نظریه خواسته و اضافه نموده صلاحیت تشکیل کانون مورد بحث را تائید نمی نماید.
سابقه ـ در تاریخ 27 /3 /47 از طریق ساواک تهران اطلاع حاصل شد که عده ای از نویسندگان ـ شعراء ـ مترجمان ایران تحت عناوین «دفاع از آزادی بیان و منافع صنفی اهل قلم» در صدد تشکیل کانونی می باشند.
اقدامات انجام شده.
در تاریخ 29 /3 /47 موضوع تشکیل کانون اشاره شده ضمن مخالفت با تأسیس آن از طرف این بخش به عرض رسید.
مقام محترم مدیریت کل امر و مقرر فرموده بودند.
1 ـ اعضاء کانون چه کسانی هستند.
2 ـ سابقه افراد ضمیمه شود.
3 ـ آیا بخش 325 در بین این اعضاء منابعی دارد؟ 4 ـ انجمن مطبوعات نظرش به کانون چیست.
در اجرای اوامر صادره مراتب در همان تاریخ به بخش 325 منعکس و به ساواک تهران اعلام گردید که درباره چگونگی سوابق و مشخصات و نحوه فعالیت کانون مورد بحث تحقیقات کاملی معمول و وضعیت اجتماع مزبور را روشن نمایند.
بخش 325 در تاریخ 10 /4 /47 ضمن اعلام نظر مخالف خود با تشکیل چنین کانونی اشعار داشته که انجمن مطبوعات از کانون نویسندگان مجزا بوده و با آن ارتباطی ندارد.
ضمنا بخش مورد بحث اضافه کرده بود که در کانون مزبور منبعی1 ندارد و نظریه وزارت اطلاعات در زمینه تشکیل چنین کانونی متعاقبا منعکس خواهد شد که بعدا بطور شفاهی اعلام گردید وزارت اطلاعات هم موافق ایجاد این کانون نیست.
اینک با اعلام اسامی اعضاء کانون مورد اشاره از طرف وزارت اطلاعات عناصر مؤسس این کانون عبارتند از.
بانو سیمین تاج دانشور ـ نادر نادرپور ـ بهرام بیضائی ـ داریوش آشوری2 ـ غلامحسین ساعدی که از اعضاء قدیمی حزب نیروی سوم3 و جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی می باشند که تعدادی از آنها در حال حاضر نیز فعالیت دارند.
ضمنا محمود اعتمادزاده و سیاوش کسرائی از اعضاء قدیمی حزب منحله توده هستند که شخص اخیر فعلاً نیز به سبب ارتباط و تماس نزدیک با بعضی از افراد مظنون دارای وضعیت مشکوک از نظر فعالیت بسود حزب اشاره شده می باشند.
نظریه : با عرض مراتب فوق و با در نظر گرفتن سوابق عناصر مؤسس کانون مزبور، تأسیس و فعالیت آن از نظر این بخش به مصلحت نمی باشد و به نظر می رسد طراحان اصلی تشکیل کانون اشاره شده درصدد می باشند از این راه زمینه نشر و گسترش افکار منحرف را ضمن تضمین موقعیت نویسندگان و شاعران سابقه دار ایران مهیا سازند.
بنابراین اصلح است از ایجاد و توسعه چنین کانونی جلوگیری گردد.
بنابراین در صورت تصویب اجازه فرمایند از طریق بخش 325 در این مورد اقدامات لازم به عمل آید.
در غیر این صورت موکول به رای عالیست.
رهبر عملیات ـ محمودزاده 17 /6 /47 رئیس بخش 312 ـ عطارپور رئیس اداره یکم عملیات و بررسی ثابتی ثابتی 17 /6 /47 برابر نظریه اقدام گردد 18 /6 تکثیر و بهره برداری شد 6 /8 /47

توضیحات سند:

1ـ گزارش های کانون نویسندگان با کدهای رمزی که در سوابق موجود است، به ساواک ارسال گردیده است.
2ـ داریوش آشوری فرزند جعفر در سال 1317 ه ش در تهران به دنیا آمد.
پدرش کارمند اداره رادیو، سرپرست دفتر وزارت اطلاعات و دفتر مخصوص وزارت دربار بود.
داریوش آشوری در سال 1337 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در تیرماه سال 1338 به عنوان کارمند روزمزد به استخدام اداره کل وصول تهران ـ وزارت دارائی ـ درآمد.
در آذرماه سال 1339 در حالی که دانشجوی سال دوّم دانشکده حقوق بود، به علت پخش اعلامیه ای با عنوان «جوانان ایران متحد شوید» دستگیر شد و چون فعالیت جامعه سوسیالیستها که وی نیز عضویت آن را به عهده داشت، در راستای سیاست رژیم تشخیص داده شد، پس از سه روز با سپردن تعهد همکاری آزاد گردید.
آشوری که در ابتدا به حزب توده پیوسته بود پس از انشعاب حزب به همراه خلیل ملکی از حزب توده جدا شد و در نیروی سوم که پس از چندی به جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی تغییر نام داد به فعالیت پرداخت و به عنوان کادر مؤسس این جامعه مطرح گردید.
آشوری بعد از اخذ لیسانس اقتصاد در مرداد سال 43 از وزارت دارائی استعفا داد و به سازمان برنامه رفت و در سمت های کمک کارشناس ـ کارشناس برنامه ریزی و آموزش و فرهنگ ـ کارشناس مدیریت آموزش و نیروی انسانی به فعالیت پرداخت.
مشارالیه در دوران دانشجوئی در دی ماه سال 1340 با موافقت تیمسار ریاست ساواک جهت شرکت در سمینار دانشجوئی به اسرائیل رفت.
در گزارش فروردین ماه سال 1341 آمده است : شخصی بنام آشوری که کلیمی بوده و از اعضای وابسته به نیروی سوم می باشد در جلسه سخنرانی جمعیت مزبور اظهار داشته : «کشور مترقی اسرائیل ارزش زیادی برای تشکیلات نیروی سوم ایران قائل می باشد و حاضر است هرگونه کمکی را در اسرع وقت به جمعیت ما بنماید.
» تأثیرپذیری وی از صهیونیسم در مقاله ای که وی در نکوهش اعراب به خاطر آغاز جنگ علیه اسرائیل نوشت نیز مشهود است.
مشارالیه در تاریخ 4 /4 /46 به ساختمان پوششی ساواک احضار شد و در همان سال در شماره 11 و 12 مجله خوشه در مقاله ای با عنوان «هشیاری تاریخی» به نقد نظریات جلال آل احمد در رابطه با غربزدگی پرداخت.
وی در مهرماه سال 1347 همزمان با تشکیل کانون نویسندگان جهت شرکت و بازدید مطالعاتی به ژاپن اعزام شد و در بهمن ماه سال 1349 با استفاده از بورس واگذاری سازمان ملل در زمینه برنامه ریزی نیروی انسانی در ایالات متحده استفاده کرد و با موافقت ساواک به امریکا رفت آشوری که در این رابطه به ساواک دعوت شده بود اینگونه ارزیابی شد : با این شخص، شخصا مصاحبه، ضمن اظهار این که در دوساله اخیر فعالیتی در جامعه سوسیالیستها نداشته، آماده همکاری تشخیص داده شد.
با مسافرت وی موافقت شود» 8 /11 /49 مشارالیه در سال 1348 به همکاری با مؤسسه علوم اجتماعی پرداخت و سردبیری مجله علوم اجتماعی را به عهده گرفت.
داریوش آشوری در سال 1353 به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مأمور به خدمت گردید و به تدریس فلسفه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه پرداخت.
بعضی آثار قلمی وی عبارت از : فرهنگ سیاسی واژگان فلسفه و علوم اجتماعی، ترجمه چنین گفت زرتشت اثر نیچه و...
.
می باشد و به عنوان نویسنده نیروی سوم یا جامعه سوسیالیستها مشهور گردید و با انتشارات فرانکلین نیز همکاری هایی داشت.
دکتر علی شریعتی در کتاب «گونه گون» پیرامون کتاب فرهنگ سیاسی مشارالیه و منبع و مأخذ آن که آثار صهیونیست های فرانسوی می باشد، به تفصیل سخن گفته است.
وی در جریان تأسیس کانون نویسندگان، فعالیت کرد و در سال 1356 در جلسات شب شعر در انجمن ایران و آلمان که از طرف کانون برگزار می شد، شرکت کرد و اعلامیه های کانون را نیز امضا می کرد.
آشوری در جلسه شب شعر مورخه 23 /8 /56، هنگامی که آقای همراز وی را نویسنده ای سیاسی معرفی کرد، چنین گفت : «آقای همراز بنده را به عنوان نویسنده سیاسی معرفی کردند و من می خواهم گفته ایشان را تصحیح کنم.
در سال هایی که من جوان تر بودم، مسائل خاص سیاسی، بیشتر روی داد و به همین دلیل در این زمینه هم بیشتر می نوشتم...
ولی سال هاست که دیگر به سیاست به معنای نفس خودش علاقه ندارم و گرچه از لحاظ نظری علاقمند هستم.
امّا علاقه من بیشتر مرا به سوی مسائل فلسفی، ادبی و بخصوص جنبه های نظری ادبیات می کشاند...
» در این سال، ساواک، به علت شرکت در کانون نویسندگان، نسبت به وی حساسیت نشان داد و طی نامه ای صلاحیت وی را در رابطه با فعالیت در رادیو تلویزیون به مصلحت ندانست.
پاسخ رادیو و تلویزیون به این شرح است : «آقای داریوش آشوری کارمند این سازمان نمی باشد، به قرار اطلاع نامبرده به صورت مأمور از طرف سازمان برنامه و بودجه با مرکز گفتگوی فرهنگ ها که تحت نظر بنیاد شهبانو فرح اداره می شود، همکاری دارد.
» آقای رضا قطبی در ذیل این نامه چنین می نویسد : اگر نظر شخصی مرا بخواهید، آقای آشوری می تواند فرد مؤثری برای آن مرکز و برای خدمت به کشورش باشد.
در تیرماه سال 1357 ساواک ضمن ابراز تعجب از انتقادهای وی از اوضاع کشور می نویسد: «نامبرده با داشتن موضع مخالف سیاست عالیه و جاری کشور، ضمن این که کارمند سازمان برنامه و بودجه بوده در سه مؤسسه زیر اشتغال داشته و ماهیانه حدود 400 هزار ریال حقوق دریافت می داشته و از اوضاع کشور انتقاد می نموده است : الف ـ پژوهشگاه توسعه علوم ارتباطی تلویزیون ب ـ مرکز ایرانی گفتگوی فرهنگ ها وابسته به بنیاد شهبانو فرح پ ـ فرهنگستان زبان وابسته به وزارت فرهنگ و هنر داریوش آشوری پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حفظ سمت در سال 59 به دانشگاه تهران مأمور شد و در اسفند ماه سال 61 به بطور قطعی به آن دانشگاه انتقال یافت.
بنابر نقل مؤلف کتاب «احزاب سیاسی ایران» وی در حال حاضر سردبیری فنی نشریه ایران نامه به مدیریت داریوش شایگان را در امریکا به عهده دارد.
3ـ خلیل ملکی در سال 1330 در دوران نخست وزیری مصدق، همراه با دکتر مظفر بقایی حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کردند.
این حزب که در مدت کوتاهی رشد و توسعه یافت از نهضت ملی و جبهه ملی پشتیبانی می کرد.
حزب زحمتکشان با گرایش سوسیالیستی از طرح ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق جانبداری می کرد و در عین حال با حزب توده که به دنبال پشتیبانی از امتیازخواهی شورویها، طرفداری از رژیم جدایی طلب پیشه وری و مخالفت با دکتر مصدق اعتبار خود را از دست داده بود همچنان در ستیز بود.
خلیل ملکی و مظفر بقایی تا اوایل مرداد 1330 رهبری حزب زحمتکشان ملت ایران را به عهده داشتند ولی پس از فاش شدن ملاقات پنهانی دکتر عیسی سپهبدی ـ یکی از دوستان دکتر بقایی با قوام السلطنه ـ در دوره زمامداری پنج روزه اش، پس از استعفای مصدق در 26/ تیر ماه 1331 بین خلیل ملکی و همفکران او که خواهان رسیدگی به این موضوع بودند با مظفر بقائی اختلاف نظر شدیدی بروز کرد و منجر به انشعاب در حزب زحمتکشان گردید.
یکی به نام حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) به رهبری خلیل ملکی و یارانش و دیگری حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری مظفر بقائی و همراهانش.
اکثریت افراد و دانشجویان، فعالین روشنفکران و کارگران حزب در کنار خلیل ملکی ماندند.
حزب زحمتکشان مظفر بقایی نیز همراه جمعی دنباله روان او، به مخالفت و مبارزه علیه جبهه ملی و دکتر مصدق پرداختند.
روز 28 مرداد جمعی از افراد حزب بقایی همراه کودتاچیان در حمله و غارت به خانه دکتر مصدق شرکت کردند.
دلیل نامگذاری نیروی سوم، این بود که در برابر دو ابرقدرت آمریکا و شوروی نیروی دیگری که می توانست مستقل از آن دو ابرقدرت عمل کند، «نیروی سوم» است.
جدا شدن ملکی و تأسیس نیروی سوم آنها را قدرتمندتر ساخت و حزب جدید به عنوان یک نیروی مترقی، ضمن انتقاد سالم از جبهه ملی از حکومت دکتر مصدق پشتیبانی کرد.
مجله علم و زندگی به عنوان ارگان فکری و تئوریک حزب عمل می کرد.
نشریه «نیروی سوم» نیز ارگان خبری حزب بود که بطور منظم تا کودتای 28 مرداد انتشار یافت.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 بیشتر رهبران و فعالان سازمانهای سیاسی دستگیر یا فراری و مخفی شدند.
خلیل ملکی نیز در شهریور همان سال دستگیر و در قلعه فلک الافلاک خرم آباد زندانی شد.
در همین اوان اختلافات درون حزب نیروی سوم شدت یافت و گروهی به رهبری دکتر محمد علی خنجی از آن جدا شدند.
در سال 1339 خلیل ملکی حزب «جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران» را به جای نیروی سوم بوجود آورد.

منبع:

کتاب کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 50



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.