صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

گزارش ویژه درباره: بررسی حوادث اخیر

تاریخ سند: 20 خرداد 1342


گزارش ویژه درباره: بررسی حوادث اخیر


متن سند:

شماره د ـ ج به طوری که استحضار دارند روابط حسنه موجود بین دولت و علما و روحانیون تقریبا از نیمه دوم سال 1338 به دنبال تقدیم لایحه اصلاحات ارضی به وسیله دولت به مجلسین رو به سردی گرایید تا آنجا که در اثر تحریکات و اقدامات مالکین و برخی از روحانیون تهران از جمله آیت الله سید محمد بهبهانی1 فتوائیه ای نیز از طرف مرحوم آیت الله بروجردی2 علیه اصلاحات ارضی صادر گردید و نتیجتا لایحه مذکور در مجلس به ترتیبی به تصویب رسید که به همین وجه قابل اجرا نبود.
در دوره حکومت دکتر امینی3 بر اثر تصویب مقررات جدید اصلاحات ارضی و آغاز اجرای این برنامه مجددا جنب و جوش هایی در بین روحانیون شروع شد و سید جعفر بهبهانی4 که به علل و جهات شخصی و عدم واگذاری پست حساس به وی مخالف دولت وقت بود وسیله پدر خود آیت الله بهبهانی و روحانیون وابسته به وی مرتبا به این تحریکات دامن می زد.
وضع به همین منوال ادامه داشت تا این که در مهر ماه سال گذشته تصویب نامه مربوط به انجمن های ایالتی و ولایتی در هیأت دولت به تصویب رسید و ضمن آن به زنان نیز حق رأی اعطا گردید و در اثر این اقدام روحانیون و مالکین عمده که از اجرای برنامه اصلاحات ارضی به شدت ناراحت ولی در نتیجه حمایت بی دریغ افکار عمومی از این برنامه به میزان زیادی قادر به مخالفت با آن نبودند بهانه جدیدی پیدا کرده و علیه دولت به تبلیغات و تحریکات پرداخته و در مدت کوتاهی توانستند ناراحتی بالنسبه قابل ملاحظه ای جهت دولت بوجود آورند تا این که دولت ناگزیر بر اتخاذ تصمیم درباره این تصویب نامه و شرکت زنان در انتخابات انجمن های مذکور را به بعد موکول کرد، در نتیجه دو ماه مبارزات و کشمکش های علما با دولت در مورد تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی همبستگی و تشکل بیشتری در صفوف روحانیون که تا آن هنگام چندان وحدت نظری با یکدیگر نداشتند بوجود آمد و جناح های سیاسی و غیر سیاسی مخالف را بیش از پیش متوجه استفاده از نیروی روحانیون در مبارزه علیه دولت ساخت، چندی نگذشت که تصویب نامه مربوط به موقوفات و ملی کردن جنگلها و مراتع تصویب و تصمیم گرفته شد لوایح ششگانه اصلاحی به تصویب ملی گذارده شود.
روحانیون که خود نیز از اصلاحات ارضی و واگذاری موقوفات به اجاره های طویل المدت به دهاقین ناراحت بودند در اثر تحریک مالکین و جبهه ملی و دستجات وابسته و سایر جناح های مخالف علیه تصویب ملی اعلامیه هایی صادر و شرکت مردم را در آن تحریم و تحریکات خود را تشدید نمودند و دولت ناچار شد اقداماتی علیه آنان معمول دارد.
علما و روحانیون مخالف که به تدریج رهبری آنها به عهده آیت الله روح اللّه خمینی محول می شد تقریبا از 3 ماه پیش به این طرف در انتظار رسیدن ایام سوگواری ماه محرم بودند تا آنجا که آیت الله خمینی که عید نوروز سال جاری را عزا اعلام نموده بود به کرات اظهار داشته بود عید شیعیان در سال جاری در محرم برگزار خواهد شد.
حوادثی نظیر واقعه مدرسه فیضیه قم و جریانات تبریز در روز دوم فروردین سال جاری به تشدید اوضاع کمک کرد تا این که ماه محرم فرا رسید.
علما و روحانیون به ویژه آیت الله خمینی که عده زیادی از وعاظ و طلاب را به منظور اجرای یک طرح و نقشه تبلیغاتی دامنه دار علیه دولت به شهرستان های مختلف اعزام داشته بودند در تهران ـ مشهد ـ قم و سایر شهرها به شدت مشغول فعالیت شده و دولت را به اتهام پایمال کردن موازین اسلامی ـ ایجاد روابط با اسرائیل ـ تقویت و ایجاد تسهیلاتی جهت فرقه بهائی و برخی اقدامات دیگر مورد حمله قرار داده و مخصوصا در نظر داشتند در روزهای تاسوعا و عاشورا از کثرت فوق العاده دستجات عزادار استفاده و حتی الامکان تصادماتی بین مأمورین انتظامی و مردم بوجود آورده و از آن بهره برداری بنمایند ولی طرح عاقلانه عدم مداخله قوای انتظامی در امور دستجات عزاداری در روزهای سوگواری این فرصت را به آن نداد و مراسم سوگواری تاسوعا و عاشورا در سراسر کشور با نظم و آرامش برگزار شد.
در تهران بامداد روز عاشورا طبق دعوت و اعلام قبلی، گروهی در حدود 3 هزار نفر مرکب از عناصر منتسب به جمعیت نهضت آزادی5 و انجمن های اسلامی وابسته به آن ـ عوامل طرفدار آیت الله بهبهانی ـ بقایای فداییان اسلام6 ـ اعضای جمعیت ها و هیأت های مذهبی ـ افراد کمیته بازار جبهه ملی7 و برخی از بازاریان متعصب که همگی آنها ضمن داشتن پاره ای اختلافات با یکدیگر در تأیید و پشتیبانی از نظریات آیت الله خمینی وحدت نظر دارند در مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان شاه جمع و به صورت دمونستراسیون در خیابان های ری ـ سرچشمه ـ بهارستان ـ شاه آباد ـ اسلامبول ـ فردوسی ـ شاهرضا ـ سی متری نظامی ـ سپه و ناصر خسرو به گردش در آمده و به دادن شعارهایی له خمینی و بعضا دکتر مصدق8 و علیه دولت و مقامات عالیه کشور پرداخته و در خاتمه در حالی که از تعداد آنها تا حدودی کاسته شده بود به مسجد سلطانی وارد و در آنجا به آنان اعلام شد که بعدازظهر روز مذکور در مسجد هدایت گرد آیند.
ابتکار این تظاهرات به دلایل و قراین ذیل بیشتر در دست عوامل منتسب به جمعیت نهضت آزادی بود: 1) مشاهده عده ای از عناصر طرفدار این جمعیت در بین متظاهرین.
2) دادن شعارهایی له مصدق.
3) دادن شعارهای تندی علیه مقامات عالیه کشور که مخصوص افراد این جمعیت است.
4) کشاندن متظاهرین به خیابان های شمالی شهر و توقف در برابر دانشگاه.
5) اعلام این که متظاهرین بعدازظهر روز عاشورا در مسجد هدایت حضور به هم رسانند.
عده مذکور بعدازظهر روز عاشورا در مسجد هدایت اجتماع و سخنان مکارم شیرازی9 را استماع و آنگاه به طرف مسجد آذربایجانیها که فلسفی10 واعظ در آن به وعظ می پرداخت رهسپار شده و در بین راه تظاهراتی علیه دولت و له خمینی به عمل آورده و فردای روز عاشورا مجددا در مسجد حاج ابوالفتح گرد آمده و با عده کمتری (در حدود یک هزار و پانصد نفر) با دادن شعارهای تندتری در همان خط مسیر روز قبل به تظاهرات پرداخته و در بعدازظهر نیز با شکستن در مسجد هدایت که ظاهرا به دستور سید محمود طالقانی11 بسته شده بود وارد این مسجد شده و در خاتمه مجلس به آنان اطلاع داده شد که فردای آن روز (چهارشنبه 15 /3 /42) بار دیگر در مسجد سلطانی گرد آیند عده ای از آنها پس از خروج از مسجد مجددا در خیابان ها به تظاهرات پرداختند که مأمورین انتظامی در میدان توپخانه آنان را که در حدود 125 نفر بودند محاصره و دستگیر کردند.
ضمنا بعدازظهر روز عاشورا آیت الله خمینی در مدرسه فیضیه به منبر رفته و سخنرانی بالنسبه شدیداللحنی علیه دولت و مقامات عالیه کشور ایراد نمود و حملات وعاظ در مساجد و منابر تهران و شهرستانها در روز دوشنبه (یازدهم محرم) همچنان ادامه یافت.
به دنبال این جریانات تصمیم گرفته شد آیت الله خمینی و جمعی دیگر از روحانیون و وعاظ ناراحت در تهران و شهرستانها بازداشت و به همین ترتیب نیز عمل و سه شنبه شب (14 /3 /42) خمینی در قم و در حدود 20 نفر از روحانیون وعاظ در تهران دستگیر گردیدند.
خبر مربوط به دستگیری خمینی و فلسفی واعظ و سایر روحانیون بامداد روز چهارشنبه (15 /3 /1342) سریعا در بازار و محافل مذهبی و سایر طبقات مردم تهران منتشر و متعاقب آن زمزمه ابراز عکس العمل و تعطیل دکاکین ...
شد و جمعی از طرفداران خمینی و سایر روحانیون در این مورد به کوشش و فعالیت پرداختند.
مقارن همین احوال در حدود ساعت 830 قریب به 400 نفر از عناصر وابسته به جمعیت نهضت آزادی و اعضای جبهه ملی بازار طبق قرار قبلی در مسجد سلطانی اجتماع کرده بودند که مأمورین انتظامی آنان را پراکنده ساختند.
عده مذکور به اتفاق سایرین در بازار و سایر خیابان های جنوبی و شرقی شهر و میدان بارفروشها کسبه و اصناف را به تعطیل کار مغازه های خویش دعوت و به تدریج گروه کثیری از بازاریان و متعصبین مذهبی در خیابان بوذرجمهری و حوالی بازار گرد آمدند.
توضیح این که چون بامداد روز چهارشنبه نیز برگزاری مجالس روضه خوانی و اجتماع مردم در مساجد به مناسبت ایام سوگواری همچنان ادامه داشت لذا این امر را نمی بایستی در مطلع شدن هر چه بیشتر مردم از خبر بازداشت خمینی و سایر روحانیون و پیوستن به صفوف مجتمعین بی تأثیر دانست.
متظاهرین که در اثر تبلیغات چند روزه وعاظ در منابر کاملاً تحریک و از شنیدن خبر بازداشت خمینی ـ فلسفی و سایرین عصبانی شده بودند و ضمنا در ساعات اولیه مأمورین انتظامی به میزان کافی در حوالی بازار موجود نبوده و شدت عملی مشاهده نمی کردند لذا بر تجری خود افزوده و به ساختمان اداره کل انتشارات و رادیو حمله و شیشه های آن را خرد کردند و چون موفق به دخول به این اداره نشدند فعالیت های تخریبی خود را به سایر نقاط شهر گسترش داده و به صورت دستجات مختلف بین 50 الی چهارصد نفری به خرد کردن و آتش زدن اتوبوسها و اتومبیل های دولتی و شخصی ـ کندن باجه های راهنمایی و فروش بلیط ـ کیوسک های تلفن ـ آتش زدن کتابخانه پارک شهر و مغازه ها ـ ایذا و اذیت افراد کلیمی و بانوان ـ تخریب میدان های عمومی و غیره مبادرت ورزیده و حتی به برخی از کلانتریها و کارخانه برق نیز حمله بردند که در اثر اعزام نیروهای کمکی نظامی و تیراندازی و کشته و مجروح شدن عده ای از متظاهرین تظاهرات خاتمه ولی بعدازظهر نیز همین وضع تجدید شد تا این که در تهران حکومت نظامی اعلام گردید.
پیش از ظهر روز پنج شنبه با وجود برقراری حکومت نظامی بار دیگر اجتماعاتی در حوالی بازار و سرچشمه تشکیل که در اثر تیراندازی مأمورین متظاهرین پراکنده گردیدند.
در قم ـ مشهد ـ شیراز ـ کاشان ـ خمین نیز در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه (15 و 16 /3 /1342) به عنوان اعتراض بازداشت خمینی ـ قمی12 ـ محلاتی13 و سایرین تظاهرات کم وبیش مشابهی به وقوع پیوست.
دستجات شرکت کننده در اغتشاش : در تظاهرات و فعالیت های مخربی که در تهران صورت گرفت تا آنجا که گزارش های واصله حکایت می کند طبقات ذیل شرکت داشته اند: 1) عناصر وابسته به جمعیت نهضت آزادی و انجمن های اسلامی منتسب به این جمعیت 2) بازاریان طرفدار جبهه ملی.
3) اعضای هیأت های مذهبی نظیر هیأت قائمیه و جوانان حداد و غیره.
4) بقایای فداییان اسلام 5) طرفداران آیت الله بهبهانی و برخی دیگر از روحانیون.
6) بازاریان متعصب مذهبی.
7) جمعی از متنفذین و چاقوکشان جنوب شهر و میدان بارفروشها نظیر طیب حاج رضایی.
14 این دستجات و طبقات که در اجتماع مسجد حاج ابوالفتح و سپس دمونستراسیون* خیابان ها در روز عاشورا شرکت داشتند همان طوری که فوقا ذکر شد گرچه ممکن است با یکدیگر دارای تضادهای فکری و اختلاف نظرهایی بوده باشند ولی در این اواخر کلیه دستجات فوق جدا از آیت الله خمینی طرفداری و پیروی می نمودند.
ماهیت اغتشاش : باتوجه به اقدامات تخریبی عناصر آشوبگر در نقاط مختلف شهر محتمل است در بادی امر چنین به نظر می رسد که اینگونه اقدامات نمی تواند بدون نقشه و طرح قبلی و بدون داشتن ستادی مشترک و مجرب بمنصه ظهور و بروز برسد ولی چنانچه به چگونگی بوجود آمدن این ماجرا اندکی بیشتر توجه شود عقیده و ایمان به چنین فکری در معرض شک و تردید قرار خواهد گرفت زیرا در صورتی که دستجات مخالف در تولید این اغتشاش دارای طرح و نقشه ای بودند به مجرد بازداشت خمینی مبادرت به تظاهرات ننموده و تأمل می کردند تا هر چه بیشتر مردم از این امر مطلع و سپس به طور غافلگیرانه ای شبانه کلیه مراکز حساس و حیاتی نظیر کارخانه برق ـ آب ـ انبار ـ نفت ـ راه آهن و غیره را منفجر و فردای آن روز دست به اغتشاش می زدند.
به علاوه چنانچه آشوبگران دارای طرح و نقشه ای بودند هیچگاه به خراب کردن وسایل عام المنفعه و آتش زدن کتابخانه و امثال آن که احساسات عمومی را جریحه دار می نماید مبادرت نمی ورزیدند چون افرادی که منظوری به این مهمی (ساقط کردن دولت) را داشته و بخواهند جهت این کار طرح و نقشه ای تنظیم نمایند مسلما این اندازه عقل و درایت دارند که بتوانند درک کنند این اقدامات به زیان آنها تمام خواهد شد.
مضافا به این که قسمت عمده ای از اقدامات تخریبی در اثر اغراض شخصی صورت گرفته و افرادی که با سایرین قبلاً دارای حساب هایی بوده اند موقعیت را مغتنم شمرده و به تصفیه حساب پرداخته اند که نظایر این امر در حوادث روزهای چهارشنبه و پنجشنبه زیاد به چشم می خورد.
به هر حال گرچه هنوز زود است که بتوان اظهارنظر صریح و قطعی در مورد ماهیت این اغتشاش به عمل آورد ولی از قرائن امر چنین استنباط می شود که حوادث هفته گذشته را با تردید می توان یک شورش طبق نقشه و برنامه دانست و به فرض آن که عناصر مخالف در صدد تهیه و تدارک نقشه های خائنانه ای جهت برهم زدن نظم و امنیت کشور بوده اند این وقایع قبل از فرارسیدن موعد اجرای نقشه های آنان حادث و در حقیقت طرح های آنان را برهم زده است.
ضمنا نقش طبقات ناراضی از صفوف و دستجات مختلفه و افراد بیکاره و همچنین تحریکات مداوم رادیوهای بیگانه و عوامل دیگری از این قبیل را نمی بایستی نادیده گرفت و مسلما تعداد زیادی از جمع 4 تا 6 هزار نفری که در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه موجبات ایجاد اغتشاش را فراهم ساختند از طبقات ناراضی و بیکاره ای بودند که محققا در هر نغمه مخالفی که ساز شود شرکت خواهند جست.
بدیهی است که تحقیقات بعدی در مورد ارسال وجوهی از خارج و کمک های جمال عبدالناصر به عوامل آشوبگر و نتایج حاصله از بازجویی های معموله از افراد بازداشتی بیش از پیش ماهیت قضیه را روشن خواهد ساخت.
در حال حاضر چه باید کرد؟ آنچه مسلم است برای دولت که اکنون دست به بازداشت آیت الله خمینی و برخی دیگر از علما و وعاظ ناراحت زده و به دنبال آن حوادثی به این صورت که ملاحظه شد روی داده راه برگشت و عقب نشینی وجود ندارد زیرا دادن کوچکترین امتیاز به روحانیون بر تجری آنان افزوده و دولت را با بزرگترین شکست مواجه خواهد ساخت ولی در عین حال برخی راه حل ها و طرق وجود دارد که می توان به وسیله آنها بدون دادن امتیاز موجبات اسکات مخالفین و برطرف ساختن بحران و جلب حمایت متدینین بی غرض را فراهم ساخت.
به نظر می رسد که در شرایط فعلی انجام اقدامات ذیل جهت اعاده وضع عادی در کشور فوریت و ضرورت دارد: 1ـ باز کردن بازارها و دکاکین: چون تعطیل بازار تهران و برخی شهرستانها دلیل ادامه اوضاع غیرعادی در کشور است و مخالفین این امر را نشانه همدردی و پشتیبانی مردم از خود دانسته و مسلما تعطیل بازار وسیله کسب امتیازاتی از دولت قرار می دهند لذا مساعی دولت باید در درجه اول صرف مفتوح ساختن بازار تهران و نتیجتا شهرستانها گردد و با توجه به این که اکثر کسبه مایل به باز کردن دکاکین و ادامه کسب و کار خود می باشند موفقیت در این راه چندان دشوار به نظر نمی رسد ولی مسلما عده ای از بازاریان متعصب نیز جدا مخالف مفتوح شدن مغازه ها هستند و این عده به اتفاق سایر عناصر ناراحت و اخلالگر محققا منتهای کوشش خود را به کار خواهند برد تا از باز گردیدن بازار جلوگیری نمایند.
جهت گشودن دکاکین می بایستی ابتدا در بازار و خیابان های اطراف ایجاد اعتماد از نظر وجود امنیت نمود و سپس از طریق تماس با برخی از محترمین بازار و وساطت معمرین اتاق بازرگانی تهران در این باره اقدام کرد و عنداللزوم می توان به تهدید از قبیل برداشتن سقف بازار و غیره نیز متوسل شد.
2ـ آزادی فوری افراد بی گناه و رسیدگی و تعقیب سریع پرونده های اخلالگران و اعمال مجازات های شدید در مورد آنان به ویژه به چاقوکشانی نظیر طیب حاجرضایی که افکار عمومی نیز از آنها به شدت متنفر است.
3ـ دستگیری کلیه اعضای جمعیت نهضت آزادی و انجمن های وابسته و همچنین بقایای فداییان اسلام و برخی از هیأت های مذهبی خطرناک که در جریانات اخیر نقش درجه اول را به عهده داشته اند به منظور جلوگیری از وقوع حوادث بعدی.
4ـ ممانعت از برگزاری تظاهرات به منظور ابراز تنفر نسبت به حوادث اخیر وسیله افراد بدنام نظیر شعبان جعفری15 و اصولاً خودداری از هرگونه استفاده از این دسته اشخاص در این قبیل امور.
5 ـ جلب و تحبیب پاره ای از وعاظ مورد اعتماد که در اثر جریانات اخیر از روضه خوانی و نتیجتا منافع مادی خویش محروم گردیده اند و کمک به آنها به منظور محکوم کردن مسببین این وقایع.
6ـ رعایت احترام بیشتری نسبت به روحانیون روشنفکر و خوشنام نظیر راشد و کمره ای و استفاده از آنها.
7ـ واگذاری فوری تلویزیون ایران به دولت که موجب حملات مداوم وعاظ به دولت و متهم شدن مقامات مسئول به حمایت از فرقه بهایی است.
8ـ محدود ساختن هر چه بیشتر روابط ایران با اسرائیل و رعایت استتار کامل در این مورد و متوقف شدن حمایت رادیو اسرائیل از ایران در برنامه فارسی این رادیو.
9ـ چون برکناری جهانگیر تفضلی16 از وزارت مشاور و سرپرستی اداره کل انتشارات و رادیو و طبقات مختلف مردم حسن اثر فراوانی داشته و در حال حاضر تعویض کابینه به هیچ وجه مقرون به مصلحت نیست لذا چنانچه دولت برخی از وزراء و مسئولین اموری را که چندان خوشنام نیستند نظیر دکتر خوشبین17 وزیر مشاور.
بهنیا وزیر دارایی، دکتر خانلری18 وزیر فرهنگ و رسول پرویزی معاون نخست وزیر را تغییر دهد در جلب رضایت و اعتماد مردم تأثیر بسزایی خواهد داشت.
10ـ ضمنا باید کلیه دستگاه های مسئول و همچنین جمعیت های زنان منتهای کوشش خود را به عمل آورند که در آینده مستمسکی بدست روحانیون نداده، و با اقداماتی از قبیل دعوت هنرپیشگان موجبات ناراحتی بیشتری را فراهم نسازند.
این گزارش در پرونده تظاهرات 15 خرداد بایگانی شود

توضیحات سند:

1ـ آیت الله سید محمد بهبهانی فرزند سید عبداللّه در سال 1250 شمسی در تهران متولد شد.
پس از انجام تحصیلات مقدماتی و سطح به خواندن فقه و اصول پرداخت و مدت 6 سال نیز فلسفه و معقول را نزد میرزا ابوالحسن جلوه فرا گرفت.
وی 7 سال هم در محضر علامه آشتیانی به تحصیل خارج فقه و اصول همت گمارد.
در نجف اشرف از محضر مرحوم آخوند خراسانی و فقهای معاصر بهره مند گردید و به درجه اجتهاد رسید.
پس از بازگشت به ایران، ضمن تدریس در حوزه علمیه تهران در کنار مرحوم والا، برای حکومت قانون و تشکیل مجلس تلاش های زیادی نمود.
او که از آزادیخواهان تندرو به حساب می آمد، در دوره دوم وکیل مجلس شد.
وی نزد عموم سیاستمداران کشور از احترام خاصی برخوردار بود و برخی پیام های خصوصی حضرت آیت الله بروجردی توسط ایشان به مقامات بالای دولتی ابلاغ می شد.
بعضی از علمای مرکز، در کارها و رویدادها، بدون مشورت با او کار نمی کردند.
وی یکی از روحانیون مشهور و از سران مشروطه بود و در کمیسیونی که از طرف مشروطه خواهان تشکیل شد، به همراه 27 نفر دیگر برای اداره امور کشور تعیین شد.
این کمیسیون محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به نیابت وی انتخاب کرد.
از دیگر کارهای سیاسی او، بسیج عده ای از مردم جنوب تهران به نفع شاه و حضور در برابر کاخ شاه و منع وی از مسافرت به خارج در واقعه نهم اسفند 1331 بود.
شهرت علمی و جایگاه معنوی او سبب شد که تدریجا در تهران ملجأ و مرجع مؤمنان و نیازمندان شود.
وی حدود چهل سال در تهران به تدریس خارج فقه و اصول و ترویج دین پرداخت.
آیت الله بهبهانی در جریان نهضت امام خمینی در آخرین ماه های عمر خود به حمایت از امام برخاست و از همین رو مورد غضب رژیم واقع شد و در تنگنا قرار گرفت.
وی در 20 آبان ماه سال 1342 در سن 92 سالگی دارفانی را وداع گفت و پس از تشییع باشکوهی در تهران، جنازه اش به نجف اشرف منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد.
ر.ک : محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 401.
باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 165.
خاطرات حجت الاسلام فلسفی، ص 162.
2ـ آیت الله محمدرضا بروجردی فرزند حسن در سال 1320 ه ش در شهرستان قزوین به دنیا آمد.
مشارالیه که برای تحصیل در حوزه علمیه نجف اشرف به کشور عراق رفته بود به علت امضای تلگرام اعتراض به برخورد مسئولین سفارت ایران در بغداد با طلاب علوم دینی خطاب به کمیسیون حقوق بشر، توسط ساواک به عنوان فردی افراطی و ناراحت معرفی شد که با تمدید گذرنامه وی مخالفت گردید.
آقای بروجردی در سال 1350 به همراه معاودین به کشور ایران آمد و در محله خزانه بخارایی در شهر تهران در هیئت متوسلین به امام منتظر (عج) به تبلیغ پرداخت.
ساواک در سال 1356 وی را ممنوع الخروج کرد و در سال 1357 به علت سخنرانی در مسجد جامع قم، دستگیر که پس از 2 ماه به علت پیگیری های پدرش از طریق منوچهر آزمون، آزاد گردید.
3ـ دکتر علی امینی مجدی فرزند محسن خان امین الملک در سال 1284 شمسی در تهران متولد شد.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه رشدیه و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند.
در سال 1305 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در سال 1310 دکترای اقتصاد از دانشگاه پاریس دریافت نمود.
پس از بازگشت به ایران، در دادگستری مشغول کار شد.
او از سرشناس ترین چهره های تاریخ سلطنت پهلوی است که با سقوط دولت دیکتاتوری رضاخان، در سال 1321 به معاونت احمد قوام، نخست وزیر وقت رسید.
وی که مورد توجه خاص دیپلماسی آمریکا قرار داشت، در سال 1325، ریاست بانک صنعتی را عهده دار شد.
امینی در سال 1326 در مجلس پانزدهم، نماینده تهران و در 1329 در کابینه حسنعلی منصور وزیر اقتصاد گردید.
در سال 1330 در کابینه اول مصدق مجددا در رأس وزارتخانه فوق قرار گرفت.
او این سمت را پس از کودتای 28 مرداد 1332، در دولت سپهبد فضل اللّه زاهدی نیز حفظ کرد.
در این سمت، وی وظیفه داشت اهداف اقتصادی کودتا را تحقق بخشد و منافع شرکت های بزرگ نفتی غرب را تأمین کند.
در 29 شهریور 1333، قرارداد کنسرسیوم رادر جو رعب آمیزی که فرماندار نظامی تهران، تیمور بختیار به وجود آورده بود، منعقد ساخت و علی رغم مخالفت نیروهای اصیل ضداستعماری به رهبری آیت الله کاشانی، آن را در آبان همان سال، به تصویب مجلس رساند.
امینی، در کابینه حسین علا نیز که پس از برکناری فضل اللّه زاهدی، قدرت را در فروردین 1334 به دست گرفت ـ سمت وزارت دارایی را حفظ کرد.
وی در دی ماه همین سال به دلیل اعتمادی که آمریکایی ها به او داشتند، سفیر ایران در واشنگتن شد و تا پایان اسفند 1336، این سمت را عهده دار بود.
در طول این مدت شاه به او بدبین شده بود و وی را از سوی آمریکائیها جانشین خود می دانست.
در سال 1337 به تهران احضار شد و در 17 اردیبهشت 1340 تحت فشار آمریکاییها به نخست وزیری رسید و مدت 14 ماه یعنی تا 27 تیر سال بعد در این سمت باقی ماند و سپس جای خود را به اسداللّه علم داد.
حوادث مهم دوران نخست وزیری امینی عبارت بودند از وارد کردن چند شخصیت چپ و جنجالی در کابینه اش، بازداشت چندین تن از سران رژیم سابق که به قساوت و بیرحمی مشهور بودند نظیر علوی مقدم، کیا و ضرغام، اصلاحات ارضی که به توصیه جان کندی رئیس جمهوری دموکرات آمریکا انجام گرفت و برکناری تیمور بختیار از ریاست ساواک و فرار او به اروپا.
او از زمان کناره گیری تا پایان حکومت جانسون دموکرات و به قدرت رسیدن نیکسون جمهوریخواه در آمریکا (1350) ـ که موجب بسط اقتدار شاه گردید ـ همواره تحت نظر ساواک بود.
اما در 1355 با پیروزی دموکراتها وی مجددا وارد تهران شد و به گفته حسین فردوست در ماه های اوج گیری انقلاب اسلامی به مشاور دائمی محمدرضا بدل گردید.
در سال 1357 با شکل گیری انقلاب اسلامی، راهی فرانسه گردید.
بعد ازماجرای گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا، او با آمریکائیها تماس برقرار کرد و «جبهه نجات ایران» را با پشتیبانی آمریکا بنیان نهاد، ولی پس از مدتی این جبهه تعطیل شد.
امینی که از اعضای فعال فراماسونری در ایران بود، در 21 آذر 1371، در سن 87 سالگی در پاریس درگذشت.
ر.ک : احمد ساجدی، مشاهیر سیاسی قرن بیستم، ص 54 برگرفته از: دکتر علی امینی به روایت اسناد ساواک، 2 جلد، تهران، 1379 ناصر نجمی، بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضا شاهی، چاپ 1373، ص 84 جعفر مهدی نیا، زندگی سیاسی علی امینی، صص 15ـ16 4ـ سیدجعفر بهبهانی فرزند سیدمحمد مجتهد در سال 1295 ش در تهران به دنیا آمد.
علاوه بر فراگیری مقدمات و مبانی ادبیات عربی و فقه و اصول و منطق، از دانشکده حقوق لیسانس گرفت.
و پس از آن به فرانسه رفت و دکترای حقوق گرفت.
وی به زبان فرانسه آشنایی کامل داشت.
دو دوره نماینده مجلس شورای ملی بوده است.
طبق اسناد ساواک تمایل او بیشتر به طرف آمریکایی ها بوده و از انگلیسی ها همیشه بدگویی می کرد.
در آبان سال 1340 به همراه اسداللّه رشیدیان، فرود، یوسف هاشمی، جمعیتی تحت عنوان «مدافعین قانون اساسی» بنیاد نهاد که پس از چندی توسط علی امینی بازداشت گردیدند و پیش از آن جزء مخالفین مصدق بود وبعضی مدعی هستند که در کودتای 28 مرداد نیز نقش داشته است.
5ـ جمعی از نیروهای مذهبی جبهه ملی در اردیبهشت سال 1340 فعالیّت تشکلی را رسما اعلام کردند و عنوان نهضت آزادی را بر آن نهادند.
این تشکّل که با هماهنگی و اذن دکتر محمد مصدق شکل گرفت، خود را وفادار به قانون اساسی مشروطیت و پیرو راه مصدق معرفی نمود.
با اوجگیری نهضت روحانیت به رهبری حضرت امام خمینی (ره) نهضت آزادی ـ با حفظ مواضع خود به آن پیوست در بازگشت تاریخی امام در بهمن 57 مهندس بازرگان از مؤسسین این نهضت بر اساس قولی که در فرانسه مبنی بر پذیرش اصول انقلاب داده بود به فرمان امام به نخست وزیری دولت موقت منصوب شد اما دولت موقت مهندس بازرگان به دلیل گرایش های سیاسی اش از اهداف رهبری انقلاب به مرور فاصله گرفت و اختلاف مبانی فکری خود را با اصول انقلاب آشکار ساخت و زمینه را برای بازگشت مجدد آمریکایی ها مهیا کرد.
بروز این گرایش منجر به اشغال لانه جاسوسی آمریکا توسط 1 نشجویان مسلمان پیرو خط امام، 23دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شد که دولت موقت را مجبور به استعفا کرد از آن پس 1 ضت آزادی، 23نهضت آزادی نیز به مخالفین انقلاب پیوست و به عنوان یک اهرم فشار علیه ایران در دوران هشت ساله دفاع [مقدس ]تبدیل گردید.
(یاران امام به روایت اسناد ساواک.
کتاب سوم شهید آیت الله بهشتی ص 25) 6ـ فدائیان اسلام، نخستین گروه مبارز اسلامی بود که رهبری آن را روحانی شجاع، سید مجتبی نواب صفوی برعهده داشت.
فدائیان اسلام مشی مسلحانه را برگزیده و طی دوران فعالیت خود موفق به اعدام انقلابی چند تن از مهره های اصلی رژیم شاه از جمله سپهبد رزم آرا نخست وزیر و هژیر وزیر دربار و نیز احمد کسروی شدند.
سرانجام نواب به اتفاق خلیل طهماسبی، سید محمود واحدی و مظفر ذوالقدر در بیدادگاه رژیم محاکمه و در سحرگاه 27 دی ماه سال 1334 تیرباران شدند.
ـ شهید سعیدی به روایت اسناد ساواک، وزارت اطلاعات، ص 14 ـ 15.
7ـ جبهه ملی در تاریخ 18 مهر 1328 عده ای از مدیران و نمایندگان مطبوعات به منظور اعتراض به انتخابات فرمایشی دوره 16 مجلس شورای ملی، در منزل دکتر مصدق جمع شدند و جهت لغو انتخابات مزبور، تصمیم به مبارزه گرفتند.
دکتر مصدق که در دوره 16 نتوانسته بود به مجلس راه یابد، عملاً رهبری معترضین به انتخابات را به عهده گرفت و در اول آبان 1328 طی جلسه ای به اتفاق افرادی چون مشاور اعظم، * دمونستراسیون به معنای تظاهرات خیابانی می باشد.
دکتر شایگان، نریمان، امیرعلایی، دکتر سنجابی و...
جبهه ملی را با هدف ایجاد حکومت ملی به وسیله تأمین آزادی انتخابات و آزادی افکار تشکیل داد.
پس از مدتی مصدق از طرف شاه مأمور تشکیل کابینه شد و با انحراف کلی از اهداف جبهه ملی، با عوامل رژیم شاه و فراماسون ها همگام گردید.
به دنبال کودتای ضد مردمی 28 مرداد 1332 که توسط امپریالیسم تازه به دوران رسیده امریکا برای جلوگیری از رشد حرکت اسلامی در ایران انجام گرفت، فعالیت جبهه ملی متوقف شد و مصدق و دیگر ملّیون دوباره دور هم جمع شده و دکان جبهه ملی را که در اوج خفقان و استبداد مسدود بود، به نام «جبهه ملی دوم» مفتوح نمودند.
از همان آغاز دو جریان موافق یکدیگر قرار گرفتند و در سال 1341 کنگره ای با حضور 170 نماینده متشکل از حزب ایران، حزب مردم ایران، حزب ملت ایران، جمعیت آزادی مردم ایران (جاما) و...
برای تعیین خط مشی جبهه ملی تشکیل شد.
کمیسیون سیاسی این کنگره متشکل از افرادی چون مهندس حق شناس، مهندس مهدی بازرگان، اصغر پاشا، دکتر سنجابی، اردلان و...
چهارچوب فعالیت های جبهه ملی را بر اساس احیای حقوق و آزادی فردی و اجتماعی ملت ایران طبق قانون اساسی، استقرار حکومت ناشی از انتخابات عمومی و دفاع از اصول مشروطیت و اتخاذ سیاست خارجی مستقل ایران براساس حفظ مصالح کشور با توجه به اصول هدف های منشور ملل متحد و دوستی با همه ملل جهان و مبارزه با هرگونه سیاست استعماری را تصویب نمودند.
اما این سیاست نیز اعمال نشد و سازمان دانشجویان جبهه ملی با شعار «پایداری و مقاومت» به مقابله برخاست و سرانجام جبهه ملی دوم نیز بر اثر اختلاف اعضاء بر سر تعیین چهارچوب فعالیت های آن از هم پاشیده شد.
و بالاخره «جبهه ملی سوم» متشکل از ملی گراها و معدودی از افراد مذهبی وحتی نیروهای چپ به وجود آمد که پس از مدت کوتاهی به پایان کار خود رسید.
(ر.ک: روزنامه پیام انقلاب، شماره 61، مورخ 5 /4 /61 روزنامه پیام انقلاب، شماره 63، مورخ 2 /5 /61) 8ـ دکتر محمد مصدق ملقب به مصدق السلطنه فرزند میرزا هدایت در سال 1261 شمسی به دنیا آمد.
وی در سن 17 سالگی مستوفی خراسان شد.
تحصیلات مقدماتی را در تهران به انجام رسانید و در سال 1287 برای تحصیلات عالیه به پاریس رفت.
بعد از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی پاریس، به دانشگاه توشاش سوئیس وارد شد و در سال 1293 با اخذ درجه دکتری در حقوق، به ایران بازگشت.
چون مخالف قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود، در بهار 1298 به سوئیس بازگشت و قصد داشت در آنجا مشغول کار شود که کابینه مشیرالدوله برای تصدی وزارت دادگستری از وی دعوت کرد.
در حین مراجعت به ایران در پائیز 1299 به حکومت فارس منصوب شد.
با این همه در همان سال از شناسایی کودتای سیدضیاءالدین طباطبائی امتناع ورزید.
پس از سقوط سیدضیاءالدین در سال 1300 به وزارت دارایی منصوب شد و به اصلاحات در این وزارتخانه پرداخت.
در سال 1301 به حکومت آذربایجان دست یافت و بعد از چندی به علت عدم موافقت دولت مرکزی با نظریات او از این سمت استعفا داد.
در سال 1302 وزیر امورخارجه شد در سال 1303 در دوره پنجم قانونگذاری به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب گردید و در این دوره با واگذاری سلطنت به سردار سپه مخالفت کرد.
در دوره ششم مجددا به وکالت مجلس از طرف مردم تهران انتخاب شد و ضمن مخالفت با تشکیل مجلس مؤسسان، پس از اتمام این دوره چون دولت در انتخابات مجلس دخالت کرد، از سیاست کناره گرفت و در قریه احمدآباد در غرب تهران اقامت گزید.
با این که به کلی از سیاست کناره گرفته بود، در چهارم تیرماه 1319 به وسیله شهربانی تهران توقیف شد و پس از اعزام به بیرجند، تا آذرماه همان سال در زندان عمومی آن شهر محبوس بود.
سپس مجددا به احمدآباد تبعید شد.
پس از وقایع شهریور 1320 در دوره چهاردهم و شانزدهم بار دیگر از طرف مردم تهران به وکالت مجلس شورای ملی انتخاب گردید.
در این دوره برای استیفای حقوق ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان جبهه ملی را تشکیل داد و به مبارزه پرداخت و در 29 اسفند 1329 قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس شورای ملی گذراند در اردیبهشت 1330 برای اجرای این قانون و خلع ید از شرکت نفت سابق، نخست وزیری ایران را قبول کرد.
موفقیت مصدق در جریان نهضت ملی شدن نفت، مرهون حمایت ها و پشتیبانی های روحانیون و نیروهای مذهبی بود که در رأس آنها آیه اللّه کاشانی قرار داشت.
اما بروز اختلاف میان آیه اللّه کاشانی و مصدق که با تفکرات لیبرالیستی و ملی گرایی همواره مدافع جدایی دین از سیاست بود، موجب گردید که حکومت شاه با همکاری سیا، نقشه هایی را برای سرنگونی حکومت مصدق طرح ریزی کنند.
در تیرماه 1331 با این که مجلس جدید (دوره هفدهم) به نخست وزیری او رأی تمایل داده بود، به سبب اختلاف نظر با محمدرضا پهلوی برای تصدی وزارت دفاع ملی، از تشکیل دولت جدید استنکاف کرد و شاه، قوام السلطنه را به نخست وزیری منصوب نمود، ولی ملت با قیام سی تیر به رهبری آیه اللّه کاشانی مجددا او را به نخست وزیری برگزید.
در 28 مرداد 1332 دولت مصدق سقوط کرد و او پس از محاکمه در یک دادگاه نظامی، به 3 سال زندان محکوم شد.
در شهریور 1335 از زندان آزاد شد و در احمدآباد تحت نظر قرار گرفت.
مصدق در 14 اسفند 1346 بر اثر بیماری درگذشت.
9ـ علی اکبر مکارم (معروف به رضوانی) فرزند محمود در سال 1319 ه ش در فیروزآباد فارس به دنیا آمد.
نام خانوادگی وی جانی بود که بعدها به مکارم تغییر داد.
وی در سال 1339 از دانشسرای مقدماتی دیپلم گرفت و سپس به استخدام آموزش و پرورش درآمد.
و در طول سال های معلمی، در شهرهای جهرم، فیروزآباد و شیراز، به تدریس اشتغال داشت.
مشارالیه در سال های 42 و 43 در ایام محرّم، به منبر می رفت و در سال های 43 و 44 نمایندگی مجله مکتب اسلام را در فیروزآباد دارا بود.
مشارالیه که در منزل مسکونی خود اقدام به تشکیل جلسات مذهبی، از قبیل قرائت قرآن و غیره می کرد، در سال 1348 به همین علت، دستگیر و پس از مدت کوتاهی آزاد شد.
وی در تاریخ 28 /1 /50 نیز دستگیر و به 6 ماه حبس تأدیبی محکوم شد.
و سپس از شغل معلمی معلق گردید و مدتی به عنوان کارمند اخذ مطالبات روزنامه کیهان به فعالیت پرداخت و از سال 1350 به قم آمد و در مدرسه حجتیه به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و به کسوت روحانیت درآمد.
مشارالیه که در سال های 50 ـ 49 در برداشتن عمامه از سر بعضی از آقایان اعتراض کرده بود و در مساجد مختلف شهر شیراز، به ایراد سخنرانی های تند و انتقادی می پرداخت، در تاریخ 19 /1 /51 به علت سخنرانی، در مسجد الصادق (ع)، به مدت 6 ماه اقامت اجباری در چابهار محکوم و ممنوع المنبر گردید.
آقای مکارم که پس از این مسئله، با نام های مختلف، از جمله: علی اکبر روحانی، علی اکبر جهانی، روح الدینی، سعید رضوی، صادقی و...
سید علی اکبر رضوانی، در شهرهای مختلف به منبر می رفت، در سال 1354 به خمین آمد و با تغییر رنگ عمامه (از سپید به سیاه، با نام مسجداسماعیل بیک به اقامه جماعت مشغول شد که پس از افشای این مسئله، از خمین، نقل مکان کرد.
او که متهم به ارتباط با گروه هدفیها بود، در سال 55 در بروجرد دستگیر شد که با سپردن تعهد آزاد شد و در سال 1356 به سه سال اقامت اجباری، در سنندج محکوم گردید.
وی در سال 1357 از طریق کشور پاکستان، به نجف اشرف رفت.
علی اکبر مکارم پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دوره اول مجلس شورای اسلامی، به مجلس راه یافت.
10ـ حجه الاسلام شیخ محمدتقی فلسفی فرزند حاج شیخ محمدرضا تنکابنی در سال (8)1286 شمسی (1326 هجری قمری) در تهران تولد یافت.
تحصیلات خود را از سن 6 سالگی آغاز کرد و از محضر اساتیدی چون مرحوم والدش، آقاشیخ محمدعلی کاشانی، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا طاهر تنکابنی و میرزا یونس قزوینی بهره مند گردید.
وی نخستین بار در سن 16 ـ 15 سالگی در مسجد محل (فیلسوفها) با شعری در وصف حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) به منبر رفت و چنان مورد استقبال مردم واقع گردید که در سن 19 سالگی از جمله مدعوین سخنرانی در مجلس شورای ملی آن زمان شد و نامش ورد زبان مردم گردید.
او مبارزات خود را از زمان رضاخان آغاز نمود و در سال 1316 شمسی پس از حادثه خونین مسجد گوهرشاد، بر بالای منبر این حادثه را محکوم کرد و در نتیجه مدتی ممنوع المنبر و از پوشیدن لباس روحانیت محروم گردید.
حجه الاسلام فلسفی با حزب توده و تشکیل دولت غاصب اسرائیل مبارزه می کرد و به جمع آوری اعانه جهت کمک به مردم مظلوم فلسطین می پرداخت.
از خصوصیات بارز وی اطاعت محض و بی چون و چرا از مرجعیت عالی شیعه حضرت آیه اللّه العظمی بروجردی بود که ضمن ملاقات با شاه و رساندن نقطه نظرات آقای بروجردی، موجب عدم تخریب مسجد مادر شاه و ساخت مسجد ارک فعلی، الزامی شدن درس تعلیمات دینی در مدارس و عدم حرکت دادن مشعل از امجدیه تا دربار که نمودی از آتش پرستی بود، گردید.
در پی غائله انجمن های ایالتی و ولایتی و لوایح ششگانه مخالفت خود و علما و مراجع وقت به ویژه حضرت امام خمینی (سلام اللّه علیه) را طی یک سخنرانی پرشور ابراز داشت و به همین دلیل تحت تعقیب قرار گرفت و تا بعد از انجام رفراندوم تحمیلی شاه از رفتن به منبر محروم شد.
آقای فلسفی نخستین بار در تاریخ 18 اسفند سال 1341 در مجلس دومین سالگرد رحلت حضرت آیه اللّه بروجردی توسط نیروهای شهربانی بازداشت و 2 روز در زندان قزل قلعه محبوس گردید و سپس به مدت 48 روز ممنوع المنبر شد.
در حادثه مدرسه فیضیه منبرهای متعدد رفت و سخنانی پرشور ایراد کرد.
در شب عاشورای سال 1342 طی نطقی کوبنده به استیضاح دولت اسداللّه علم پرداخت که در همان روز، سخنرانی وی تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال 1342» چاپ و در تیراژ وسیع در اختیار مردم قرار گرفت.
به همین دلیل برای بار دوم از سوی نیروهای شهربانی بازداشت و به زندان شهربانی منتقل گردید.
او که در حادثه خونین 15 خرداد در زندان بسر می برد، تدریس فن خطابه را برای علاقه مندان در زندان آغاز کرد.
این دوره زندان 45 روز به طول انجامید.
پس از آزادی از زندان در روز جمعه 28 تیرماه 1342، بلافاصله به ساواک احضار و به مدت 100 روز ممنوع المنبر گردید، اما این بار ممنوعیت به مدت 250 روز طول کشید تا سرانجام در 26 اردیبهشت 1343 برابر با دوم محرم ممنوعیت رفع شد.
وی در سفرهای تبلیغی خود به شهرهای مختلف، محور سخنرانی های خود را پیام های حضرت امام قرار می داد و به تبیین و تشریح خط کلی نهضت می پرداخت.
پس از تبعید امام به ترکیه، از سوی ساواک مورد سوء قصد قرار گرفت.
در سال 1350 در مورد حادثه اخراج ایرانیان از عراق به ایراد یک سخنرانی و تشریح مواضع امام علیه بعثیون عراق پرداخت، اما به دنبال توهین دو تن از سناتورهای انتصابی رژیم شاه نسبت به حضرت امام، چنان به رژیم شاه حمله کرد که حکم ممنوعیت دائمی او از رفتن به منبر صادر شد.
پس از گذشت 2 سال از ممنوعیت منبر مرحوم فلسفی، رژیم به طور مستقیم به وی اعلام کرد که تنها با نوشتن یک دستخط یک سطری به شاه، ممنوعیت وی لغو خواهد شد، ولی او زیر بار این ذلت نرفت و همچنان استقامت ورزید.
آقای فلسفی سال های 56 و 57 خصوصا هنگام شهادت آقا مصطفی خمینی و درج مقاله ای با نام جعلی احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات و اهانت به ساحت مقدس حضرت امام به موضع گیری های بسیار سخت پرداخت.
در ایام محرم 1357 مردم را به برگزاری با شکوه مراسم عزاداری فراخواند و آنان را از گرفتن اجازه عزاداری از شهربانی منع نمود.
سرانجام پس از هفت سال ممنوعیت منبر و در روز سوّم ورود حضرت امام خمینی (سلام اللّه علیه) به وطن، در مدرسه علوی (اقامتگاه موقت امام) و با حضور هزاران نفر از علما و روحانیون تهران و سایر ولایات ایران، اولین سخنرانی خود را در محضر حضرت امام و به خواست ایشان ایراد نمود و موجبات انبساط خاطر امام و سایر حاضرین را فراهم آورد.
در پایان امام فرمودند: «اعلام کنید که منبر آقای فلسفی فتح شده است.
» حجه الاسلام فلسفی صاحب سخنرانی های روشنگرانه و تألیفات ارزشمند ماندگار از جمله کتاب کودک در دو جلد، کتاب جوان در دو جلد و آیه الکرسی می باشد.
ایشان علیرغم کهولت سن تا پایان عمر با برکت خود به فعالیت های مختلف و منبرهای تبلیغی خویش ادامه داد و بالاخره در روز جمعه 27 /9 /77 و در سن 93 سالگی به رحمت ایزدی پیوست.
وی در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در شهرری به خاک سپرده شد.
ر.ک : یاران امام به روایت اسناد ساواک، زبان گویای اسلام، صفحات یازده تا بیست و شش.
11ـ سیدمحمود علوی طالقانی در سال 1289 هجری شمسی دیده به جهان گشود.
وی در خانواده ای اهل علم و فضیلت و دارای روحیات انقلابی و ضد ظلم رشد نمود و برای نخستین بار پدرش مرحوم آیت الله سیدابوالحسن آغاز به یادگیری مفاهیم اسلامی درس تقوا کرد.
پدر وی را به لحاظ تقوا سرآمد پرهیزکاران یاد می کنند.
آیت الله طالقانی در زمان طلبگی آشنایی فراوانی با امام خمینی داشت و روابط متقابل آن دو بسیار بود.
مرحوم طالقانی دروس حوزوی را در محضر آیات عظام و اساتید به پایان رساند و از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی اجازه اجتهاد گرفت.
پس از پایان تحصیل به تهران بازگشت.
در مدرسه سپهسالار به تدریس علوم اسلامی مشغول شد.
تبلیغ، تشکیل جلسات مذهبی، مبارزه با رضاخان باعث شد که در سال 1318 دستگیر گردید.
پس از شهریور 1320 و شکست استبداد فعالیت های خود را گسترش داد.
در جریان نهضت ملی نفت از فعالان بود.
پس از کودتای آمریکائی 28 مرداد 1332، دستگیر و به دلیل مخفی نمودن شهید سید مجتبی نواب صفوی در خانه اش مدتی زندان بود.
در کنگره جهانی «شعوب المسلمین» در کراچی شرکت نمود.
در کنگره اسلامی قدس که سالی یک بار تشکیل می گردید دو بار مقام ریاست هیئت نمایندگی ایران را داشت.
از سوی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی حامل پیامی برای «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر شد.
با آغاز نهضت امام خمینی از فعالان صحنه ی سیاست و تبلیغ بود.
در سال 1341 دستگیر و پس از اندکی آزاد شد.
سپس در جریان نهضت 15 خرداد بار دیگر به زندان محکوم گردید.
در سال 1346 آزاد و در سال 1350 دستگیر و مدت سه سال به زابل و 18 ماه به بافت کرمان تبعید شد.
در سال 1352 مجددا دستگیر و به 10 سال زندان محکوم و با اوج گیری نهضت آزادی از بند آزاد شد.
آیت الله طالقانی از بدو آزادی خود بار دیگر وارد صحنه ی سیاست شد و با انتشار اعلامیه ددمنشی رژیم سفاک پهلوی را محکوم نمود.
با تأسیس شورای انقلاب به ریاست آن تعیین و در سال 1358 از سوی امام خمینی به عنوان امام جمعه تهران معین شد.
در 19 شهریور 1358 در اثر سکته قلبی دارفانی را وداع گفت.
آیت الله طالقانی که مقام والائی چون حضرت ابوذر داشت و علیه ستمگران و چپاولگران مبارزه می نمود، در برابر دشمنان چون مالک اشتر مجری عدالت و مدافع ولایت بودند.
آیت الله طالقانی علیرغم زندان ها - تبعیدهای مکرر چندین اثر جاودان منتشر کردند : 1ـ حاشیه بر تنبیه الامه مرحوم آیت الله میرزا محمدحسین نائینی 2ـ تفسیر پرتوی از قرآن 6 جلد 3ـ تفسیر نهج البلاغه 2 جلد 4ـ با قرآن در صحنه 1 جلد 5ـ آینده بشریت از نظر مکتب ما 6ـ سفرنامه حج 7ـ اسلام و مالکیت 8ـ جهاد و شهادت 9ـ وحدت 10ـ آزادی 11ـ توحید 12ـ ترجمه جلد اول امام علی (ع) روزها و رویداد ها، ج2، تهران ، ورامین 12ـ آیت الله سید حسن طباطبائی قمی در سال 1298ه.
ش در شهر نجف اشرف متولد شد.
نامبرده مقدمات علوم دینی را نزد پدر روحانی خود فراگرفت.
ایشان پس از عزیمت به شهر مشهد بار دیگر در سال 1310 به نجف بازگشت و مراتب عالی علوم حوزوی خود را نزد استادانی چون آیت الله نائینی سپری کرد.
آیت الله قمی در سال 1327 بار دیگر به مشهد مراجعت نمود.
وی ضمن امامت مسجد گوهرشاد در سال 1342 به دلیل مخالفت با رژیم پهلوی دستگیر و به شهرستان کرج تبعید گردید.
رژیم شاه همچنین دستور تبعید ایشان را به علت اعتراض به قانون حمایت خانواده به خاش اعزام کرد.
حضرت امام خمینی که از موضوع آگاه شده بودند، با مخابره تلگرافی برای آیت الله میلانی جویای احوال آیت الله قمی شدند.
متن تلگراف امام از نجف به این شرح است: «مشهد ـ حضرت آیت الله میلانی دامت برکاته ـ حادثه آیت الله قمی موجب تأسف است.
از سلامت ایشان مستحضرم فرمایید.
سلامت و سعادت جناب عالی را خواستار است.
خمینی» آیت الله قمی پس از پیروزی انقلاب مجددا به شهر بازگشت و در آنجا ساکن شد.
ر.ک: شهید آیت اله سیداسداللّه مدنی، یاران امام به روایت اسناد ساواک ص 140 13ـ شیخ بهاءالدین محلاتی فرزند مرحوم حاج شیخ محمد جعفر محلاتی در سال 1314 ه.
ق در نجف اشرف متولد شد.
مدت ده سال از محضر اساتیدی چون آیت الله ضیاءالدین عراقی، سیدمحمد کاظم شیرازی و مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی بهره مند گردید و پس از اخذ اجازه و ارتقاء به مقام مدت ده سال از محضر اساتیدی چون آیت الله ضیاءالدین عراقی، سیدمحمد کاظم شیرازی و مرحوم آقا شیخ محمدحسین اصفهانی بهره مند گردید.
پس از فوت پدر در مسجد مولای شیراز به امامت و ارشاد خلق پرداخت.
مرحوم آیت الله محلاتی در برخورد با هر کس آن چنان که شایسته او بود، حقش را ادا می کرد و لذا در اولین برخورد شدیدا تحت تأثیر اخلاق و ادب و انسانیت و جذابیت او قرار می گرفتند.
وی علاوه بر تربیت علماء و دانشمندان مذهبی و طبقات مختلف مردم به تأسیس جلسه نقد و بررسی و بحث در اصول عقاید همت گماشت و برای نخستین بار در ایران جلسات آموزشی برای معلمان و فرهنگیان تشکیل داد.
آیه اللّه محلاتی همانند پدر بزرگوارش، مخالف رژیم طاغوتی رضاخان و محمدرضاخان بود و در برابر مظالم و مفاسد و نظامات غیر شرعی ایستادگی می نمود.
در حالی که بیست سال داشت، همراه پدرش در قیام دلیران تنگستان شرکت نمود و مدت ده ماه، در تمام مراحل همراه پدر بزرگوار خود در جبهه به سر برد.
در جریان انقلاب شکوهمند اسلامی نیز نقشی فعال داشته و اعلامیه ها و بیانیه های متعددی نیز در این رابطه از او صادر شده است.
وی در طول عمر شریفش هرگز از ارشاد مردم و مبارزه علیه رژیم پهلوی غفلت نکرد و در این راه چندین بار زندانی و تبعید گردید و سرانجام در سال 1360 بر اثر سکته قلبی در سن 87 سالگی به لقاءاللّه پیوست.
ر.ک: کیهان، 28 مرداد 1360 مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، 1372، صص 252 ـ 228 جمهوری اسلامی، 28 مرداد 1360، ص 11 دانشمندان و سخن سرایان فارس، محمدحسین رکن زاده 1 جینه دانشمندان، 23گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 5، صص 459 ـ 458 14ـ طیب حاج رضائی (میرطاهری) در سال 1298 ش به دنیا آمد.
شهرت طیب در تهران خلق و خوی عیاری وی بود.
طیب از بارفروشان میدان تهران بود.
در سال 1320 ش وقتی قرار شد افراد شرور را سر جایشان بنشانند طیب را به بندرعباس تبعید کردند ولی چندی بعد به تهران آمد.
طیب با طرفداران فراوانی که داشت ابتدا از حکومت محمدرضا پهلوی حمایت کرد ولی به علت داشتن هیأت مذهبی و برپایی مراسم سوگواری در روزهای ماه محرم تمایلات مذهبی وی در سال 1342 با آغاز 15 خرداد در جهت سیاسی تازه ای قرار گرفت.
طیب و هیأت مذهبی وی در محرم سال 1342 از نهضت امام خمینی حمایت کردند.
رژیم پهلوی، او و برادرش را دستگیر و از وی خواست که اقرار کند که پول گرفته اند تا حادثه 15 خرداد را در تهران ایجاد نماید.
طیب حاضر به بیان این دروغ نشد و در 11 /8 /42 در پادگان حشمتیه تهران به جوخه اعدام سپرده شد.
پس از شهادت جامعه روحانیت ایران در تجلیل از ایشان مجالس سوگ برپا کرد.
طیب طبق وصیت خودش در شاه عبدالعظیم تهران کنارقبر مادرش به خاک سپرده شد و در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی مدفون گردیدند.
ر.ک : انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب هفتم، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص 101.
15ـ شعبانعلی جعفری فرزند غلامعلی در سال 1300 در تهران متولد شد.
معروف به «شعبان بی مخ» از سردستگان اوباش تهران بود.
او در تظاهرات ضد دولتی سال های 32 ـ 1331 و نیز سرکوب مخالفان شاه و زاهدی پس از کودتا دست داشت و جنایات زیادی مرتکب شد.
پس از پیروزی انقلاب سال 1357 از ایران فرار کرد و در حال حاضر در امریکا مقیم است.
از آغاز حکومت دکتر مصدق تا دی ماه 1331، شعبان جعفری با دار و دسته اش در سخنرانی ها و تظاهرات خیابانی با جبهه ملی همکاری داشت و بعضی اوقات کنار دکتر فاطمی به عنوان محافظ دیده می شد.
اوایل بهمن ماه، شعبان جعفری خط خود را عوض کرد و در جریان نهم اسفند 1331 به اتهام حمله به خانه نخست وزیر بازداشت و محاکمه گردید.
ماجرا از این قرار بود که در 9 اسفند 1331 مصدق که بی خبر از همه جا مشغول انجام تشریفات سفر شاه به عتبات بود، گروهی از اوباش و چاقوکشان به سر دستگی شعبان بی مخ (که بعد از انقلاب توسط آیت الله خلخالی به دلائلی غیر از این، غیابا به اعدام محکوم شد) با همراهی یک واحد کوچک ارتشی، بیرون در اصلی کاخ شاه گرد آمدند و با شعارهائی بر ضد مصدق و به نفع شاه انتظار شکار خود را می کشیدند.
مصدق موفق شد از در پشتی کاخ خارج و خود را به منزل مسکونی اش برساند.
طرفداران شاه خود را به خانه مصدق رساندند و با جیپ در خانه وی را شکستند اما با شلیک نیروهای ارتشی محافظ، در محاصره افتاده و حرکت آنها شکست خورد و شعبان بی مخ که پس از 28 مرداد به لقب «سرهنگ تاج بخش» مفتخر گردید دستگیر شد.
شعبان جعفری از قهرمانان کشتی بود و سال های زیادی از عمر خود را در زورخانه گذارند.
وی باشگاهی به اسم «باشگاه جعفری» تأسیس کرده بود و خود مدیر آن بود.
در جریان انتخابات مجلس هجدهم که در فروردین ماه 1333 انجام گرفت، چاقو کشان شعبان بی مخ دوش به دوش پاسبانان و مأموران فرمانداری نظامی جلوی شعبه های اخذ رأی ایستاده و رای کسانی را که می خواستند رای دهند می گرفتند و اگر از جبهه ملی کسی را نوشته بود او را زده و یا بازداشت می کردند و رهگذران را به زور وادار می کردند اسم نامزدهای دولت را به صندوق بریزند.
این جریان در روزنامه های غربی منعکس شد و حتی مجله تایم مطلبی تحت عنوان «ژنرال بی مخ» چاپ کرد و بر بی آبرویی دولت زاهدی و شاه افزود.
16ـ جهانگیر تفضلی فرزند غلامرضا (مصدق السلطان) در سال 1293 ه.
ش در مشهد متولد شد تا سن 22 سالگی در این شهر به تحصیل و کار و خدمت نظام وظیفه مشغول بود.
از سال 1314 به مدت هفت سال در دانشسرای عالی به ادامه تحصیل پرداخت و همزمان به تدریس زبان فرانسه در دبیرستان ایرانشهر مشغول شد.
وی از اعضای حزب توده بود و از معیت نماینده سازمان جوانان حزب توده به عنوان روزنامه نگار به شوروی سفر کرد.
در سال 1321 به اتفاق خسرو اقبال و چند نفر دیگر «حزب پیکار» را که گرایش چپی داشت تأسیس کرد و در روزنامه «بهار» ارگان این حزب به نوشتن مقاله پرداخت، سپس در روزنامه «نبرد» که به جای «بهار» منتشر می شد به سر دبیری انتخاب شد.
تفضلی پس از کسب تجربه مطبوعاتی، روزنامه «ایران ما» را منتشر ساخت.
در این روزنامه مقالاتی به طرفداری از فرقه دمکرات آذربایجان درج می نمود.
تفضلی در جمعیت آزادی و جمعیت هواداران صلح عضویت داشت و قبل از کودتای 28 مرداد از دکتر مصدق و جبهه ملی حمایت می کرد.
در شهریور 1322 وی که مدیر روزنامه «ایران ما» بود به همراه جمع کثیری از گروه های مختلف، به دستور قوای متفقین از طرف ارتش انگلستان توقیف و در تهران و اراک زندانی شد.
پس از 7 ماه به دستور فرمانده ارتش شوروی در ایران در شهر رشتبه روس ها تحویل داده شد.
تفضلی پس از آزادی مجددا به اداره روزنامه پرداخت و گرایش های چپ خود را حفظ نمود و مقالاتی علیه رضاشاه نوشت.
در سال 1324 به همراه هیئت عالیرتبه سیاسی ایران به سرپرستی قوام ـ نخست وزیر ـ به شوروی رفت ولی از آنجا با اجازه قوام به پاریس سفر کرد و حدود یکسال در فرانسه ماند.
وی در این مدت تغییر موضع داد و به حمایت از شاه و دربار پرداخت و به حلقه دوستان اشرف پهلوی و هژیر درآمد.
با روی کار آمدن دولت هژیر، تفضلی که 34 ساله بود معاون سیاسی نخست وزیر و سرپرست اداره تبلیغات و انتشارات رادیو شد، اما مدتی بعد از سمت معاونت سیاسی استعفا کرد.
17ـ غلام حسین خوشبین فرزند میرزاآقا نوراله از دانشگاه ژنو در رشته دکتری حقوق فارغ التحصیل شد.
بعضی از مشاغل و مناصب دولتی وی عبارتند از : دادیار دادسرای تهران، عضو دادگاه استان مرکز، کفیل شعبه پنجم دادگاه استان مرکز، دادیار دیوانعالی کشور، رئیس اداره حقوق وزارت دادگستری، مدیرکل امور قضائی دادگستری در سال 1327 ش و معاونت کل دادگستری، مستشار دیوانعالی کشور، معاونت اول دادستان کل، رئیس شعبه چهار دیوانعالی کشور و رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل کل بانک توسعه صادرات، سرپرست دانشجویان ایرانی در فرانسه و رایزن سفارت ایران در پاریس.
وی همچنین از اعضاء مجلس سنا بوده است و در تیر 1341 در کابینه اسداللّه علم به وزارت دادگستری منصوب شد و بعد در بهمن همان سال وزیر مشاور گردید.
او همچنین از اعضای حزب ملت نیز بود.
او از اعضای لژ فراماسونری ایران بوده است.
(فرمان ش 3104 سال 41، اطلاعات ش 10853 سال 41).
(روزشمار باقر عاقلی ج 2).
18ـ پرویز ناتل خانلری فرزند ابوالحسن (اعتصام الملک ـ اعتصام الممالک) در سال 1292 ه ش در تهران به دنیا آمد.
وی از خانواده نوری مازندرانی بود و تحصیلات مقدماتی را در تهران به پایان برد و در سال 1321 در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران، دکترا گرفت.
مشارالیه که استاد تاریخ زبان فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود، دوره انستیتوی فونتیک را نیز در پاریس طی کرد.
همسر وی دختر حاج شیخ هادی نوری (فرزند دوم شهید شیخ فضل اله نوری) بود.
مشارالیه در سال 1336 توسط ساواک چنین معرفی شده است.
«از لحاظ سیاسی مردی است که به افکار چپی بی اندازه تمایل دارد.
خانم او نیز همین طور فکر می کند و با توده ای ها ارتباط زیاد داشتند.
نه خود و نه خانمش به سلطنت اعتقادی ندارند.
کاملاً سوسیالیست حاد فکر می کنند و همان طور که ذکر شد افکار چپی دارند، به شوروی تمایل دارند و در فامیل هم همه آنها را به همین نحو می شناسند.
» همسرش دارای سوابق همکاری با حزب منحله توده بوده و در دوره قدرت حزب مذکور (1323 به بعد) با آن حزب ارتباطاتی داشته اند.
خانلری با احسان طبری روابط دوستانه ای داشته و در نشریات حزب توده مقالاتی نوشته است.
هر چند بعدها وی تغییر روش داد و به طرفداران دربار پیوست و از همین رو به دستور شاه به سناتوری انتصابی در مجلس سنا رسید.
مشاغل وی به شرح زیر بوده است: ـ دبیر ادبیات در مدارس رشت و تهران ـ دانشیار و استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران (1322) ـ معاون وزارت کشور (1336) ـ کفیل استانداری آذربایجان ـ وزیر فرهنگ (1341) ـ رئیس اداره انتشارات دانشگاه تهران ـ سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا (1354) وی همچنین عضو مراکز ذیل بوده است : ـ عضو مؤسس و عضو کمیته مرکزی حزب مردم (1337) ـ عضو هیئت مدیره سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی (1341) ـ مدیر عامل کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی (1346) ـ عضو کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی (1349) ـ عضو هیئت امنای دانشگاه هنر ـ عضو هیئت امنای دانشگاه پهلوی شیراز (1348) ـ رئیس فرهنگستان ادب و هنر ایران ـ عضو هیئت امناء بنیاد شاهنامه فردوسی (1352) ـ عضو هیئت امناء دانشگاه فارابی ـ عضو هیئت مؤسس و هیئت امناء بنیاد فرهنگ ایران ـ دبیرکل بنیاد فرهنگ ایران ـ عضو هیئت مدیره مؤسسه آسیائی دانشگاه فرح پهلوی.
خانلری از سال 1323 با همکاری دکتر ذبیح اله صفا مجله سخن را بنیاد نهاد و سپس از سال دوم به بعد خود به تنهائی این مجله را اداره کرد.
خانلری که اهل شعر و شاعری بود و تخلص «ناتل» را برای خود انتخاب کرده بود، در جائی دیگر این چنین معرفی شده است : «خانلری همیشه عاشق شعر و ادبیات فارسی بوده...
.
خانلری را از جهت گرایش به شعر نو می توان به «توللی» نزدیک کرد.
در میان اشعار قدیم و جدید او شعر «عقاب» را بهترین اثر منظوم وی باید دانست.
او به چند زبان خارجی آشناست.
آثار بسیاری از نویسندگان و شعرای اروپا را ترجمه کرده است و چندین کتاب برای تدریس در دانشگاه تألیف نموده است.
کارهای مهم او شرکت در تلخیص و انتخاب و تحشیه و انتشار «شاهکارهای ادبیات فارسی» است که با دکتر صفا از میان بهترین آثار نظم و نثر ادبی قرون گذشته ایران بوده است.
نامبرده دارای نشان پاس، سپاس، ورزش و نشان درجه اول لژیون دونور از دولت فرانسه بوده است.
» ساواک مشارالیه را فردی با اخلاق معمولی، قدری عصبانی، کم معاشرت و تا اندازه ای متکبر معرفی کرده است که با اسداله علم بی اندازه صمیمیت و یگانگی داشته است.
در دوران تصدی خانلری بر وزارت فرهنگوسوءاستفاده های وی در انتصاب اقوام و ...
و در جریان درگیری حزب مردم و ایران نوین، اعلامیه ای علیه وی انتشار یافت که در بخشی از آن چنین آمده است : «در اثر نوکری آقای علم به معاونت وزارت کشور منصوب و در مفتضح ترین انتخابات دوران پنجاه ساله مشروطیت شرکت نمود...
در اثر چاکر صفتی به اتفاق خانمشان به کارمندی بنگاه فرانکلین منصوب و ماهی هفتاد هزار ریال دریافت می کند.
همچنین از بنیاد پهلوی به عنوان مشاوره ماهی یکصدهزار ریال حقوق می گیرد...
برجسته ترین صفات ایشان استفاده از هروئین و تریاک و عرق به حد کافی و هفته ای سه روز جلسات بزم ایشان است.
انتخاب بدنام ترین و رسواترین افراد برای کارهای حساس فرهنگی...
دکتر پرویز خانلری پس از هفتاد و هفت سال درگذشت.

منبع:

کتاب قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 9 صفحه 3














صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.