صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : جلسه بحث و تفسیر هفتگی مسجد جلیلی

تاریخ سند: 24 اسفند 1345


موضوع : جلسه بحث و تفسیر هفتگی مسجد جلیلی


متن سند:

شماره : 32708 /20 ه 2 ساعت 1830 روز جمعه 19 /12 /45 جلسه بحث و تفسیر هفتگی مسجد جلیلی واقع در خیابان ایرانشهر با حضور عده ای از طبقات مختلف مردم و عناصر طرفدار نهضت آزادی تشکیل گردید.
افراد شناخته شده عبارتند از محمدرضا مهدوی معروف به کنی.
خلیل شالچی.
احمد عدنانی.
احمد فراهانی.
توانا.
مهندس گل افشان1.
محمدرضا توانا متصدی کتابخانه مسجد جلیلی.
مهندس گل برگی لاغر اندام و دارای ته ریش می باشد.
مصطفی فرهادی پسر بچه 11 ساله.
محمدمهدی اندوهی.
کاشانی وابسته به جبهه ملی.
احمدی.
فتوت.
پس از پایان نماز جماعت توسط محمدرضا مهدوی افراد به کتابخانه مسجد محل تشکیل جلسه وارد شدند و پس از صرف چای در ساعت 1930 آیاتی از قرآن مجید توسط یک نفر دانش آموز قرائت و سپس توسط دیگری ترجمه گردید.
آنگاه قسمتی از نهج البلاغه به وسیله یکی از حاضرین بیان گردید.
سپس مهندس گل برگی تفسیر و ترجمه سوره ای از قرآن را شروع و مدت یک ساعت درباره رشد و تکامل عقلی انسان و مجاز بودن پس از تکامل در انتخاب دین و روش آینده صحبت نمود و نتیجه گرفت که انسان موجود ناقصی است و پس از مطالعه و جستجوی علم و دانش رشد عقلی او کامل و می توان از این رو در انتخاب هدف خود آزاد باشد.
پس از خاتمه این بحث دو نفر به عنوان انتقاد در مورد اظهارات گل برگی بحث و توضیحاتی از او خواستند و مدعی شدند که اظهارات او بی ربط و نبایستی به تفسیر آیات بپردازد چون صلاحیت ندارد.
مهندس گل برگی به آنها پاسخ داد ولی نتوانست آنها را قانع کند و مهندس گل افشان در دفاع از گفتار او به آنان پاسخ داد.
سپس محمدمهدی اندوهی نیز در دفاع از گفتار گوینده اعتراض کنندگان را متوجه اصل بیانات او نمود و اعتراض آنها را دال بر مغلطه و عدم توجه به گفتار فوق نمود و توضیح داد هر کس پس از تکامل عقلی می تواند به مفهوم واقعی دین خود پی ببرد وقتی به حقیقت دین واقف شد تصور نمی رود کوچکترین انحرافی در تزلزل دین خود پیدا کند پس برای هر کس لزوم تکامل و رشد عقلی و جویای اصل و مفهوم دین شدن واجب است.
آنگاه مهدوی نیز در خاتمه توضیحات مفصلی در این باره به حاضرین داد.
این جلسه در ساعت 2130 پایان یافت.
در این جلسه اعلام شد آخرین جلسه فقط هفته آینده می باشد و ایام تعطیلات نوروزی تا دو هفته جلسه تشکیل نخواهد شد و از 15 فروردین به بعد جلسه تشکیل خواهد گردید.
ضمنا در خاتمه جلسه احمد فراهانی ضمن صحبت خصوصی در زمینه در گذشت دکتر مصدق2 اظهار داشت تمام کشورهای جهان پس از دریافت خبر مرگ مصدق برنامه های رادیویی خود را قطع و نسبت به شخصیت ممتاز جهانی مصدق برنامه هایی اجراء نمودند.
همچنین کنگره امریکا.
لندن، سوریه، قاهره، بغداد و سایر کشورها هر یک برنامه جالبی به پاس خدمات ارزنده مصدق اجراء نمودند و افزود جنازه مصدق هنوز به خاک سپرده نشده و طبق وصیت او قرار است در جوار شهدای 30 تیر3 به خاک سپرده شود ولی در وصیتنامه گفته است چنانچه مانع دفن او شدند جنازه را در احمدآباد به امانت بگذارند تا موقعیت مناسبی پیش آید در ابن بابویه نزد شهدای 30 تیر دفن نمایند4.
وی افزود و از اینکه در ایران چنین سانسوری وجود دارد و حتی روزنامه ها از درج تسلیت مصدق نیز خودداری می نمایند5 و مانع تشکیل مجالس ختم او شدند در خارج از کشور از این رویه ایران به شدت انتقاد نموده اند.
در جایی که برای فرماندار کل کانادا دربار عزاداری اعلام می نماید آنگاه شخصیت مصدق و خدمات وی را نادیده گرفتند و مانع برگزاری مجالس ترحیم آن می شوند.

توضیحات سند:

1ـ مهندس محمدعلی گل افشانی فرزند علی اصغر به سال 1308 در شهرستان بابلسر به دنیا آمد.
دوران کودکی را در سه شهر بابل، بابلسر و بهشهر سپری کرد.
پس از اتمام تحصیلات در سال 1329 در قائم شهر به تدریس فیزیک، شیمی و علوم دینی پرداخت.
در سال 1334 ازدواج کرد.
در سال 1336 پس از قبولی در دانشگاه راهی تهران شد و در سال 1341 موفق به اخذ لیسانس در رشته شیمی از دانشگاه تهران گردید.
او عضو انجمن شیمیست ها بود.
گل افشانی یکی از فعالان مسجد جلیلی است که تقریبا از آغاز فعالیت مسجد تا به امروز یکی از افراد اصلی و تلاشگر آن محسوب می شود.
آشنایی او با مسجد جلیلی ریشه در ارادت و علاقه ای بود که نسبت به حضرت امام خمینی (ره) داشت.
او پس از رحلت آیت الله بروجردی مقلد حضرت امام شد و به همین منظور مسجد جلیلی را که رساله امام در آن تدریس می شد جایگاه خویش قرار داد.
با وجودی که مسجد فاصله زیادی از محل سکونتش داشت، مرتب به آن جا رفت و آمد می کرد و در جلسات و برنامه های آن شرکت می نمود و ساعاتی از فراغت خود را، پس از تدریس در انسیتوی تکنولوژی به انجام امور فرهنگی و اجتماعی در مسجد اختصاص می داد.
نامبرده به پیشنهاد آیت اله مهدوی کنی در کتابخانه مسجد برای جوانان به طور رایگان دروس دینی تدریس می کرد.
وی پس از بازنشستگی در حال حاضر در دانشگاه امام صادق (ع) در بخش امور بهداشت و درمان مشغول خدمت است.
(مصاحبه با گل افشانی، تاریخ شفاهی مسجد جلیلی، پروین قدسی زاد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 117) 2ـ دکتر محمد مصدق در روز 29 اردیبهشت 1261 ه ش در تهران بدنیا آمد.
پدرش میرزاهدایت آشتیانی وزیر دفتر استیفاء در دوران ناصری و از رجال تجددطلب و پیروان میرزاتقی خان امیرکبیر و مادرش ملک تاج خانم نجم السلطنه، بنیانگذار بیمارستان نجمیه تهران و از نواده عباس میرزا ولیعهد بهادر قاجار بود.
مصدق پس از تحصیلات مقدماتی به دنبال مرگ پدر (1271 ه ش) بعد از چند سال اشتغال به شغل پدری، به منظور تحصیل علوم جدید وارد مدرسه علوم سیاسی دینی که تازه در تهران تأسیس شده بود، گردید.
وی در دوره اول مجلس به نمایندگی از سوی مردم اصفهان انتخاب شد.
اما به لحاظ آنکه کمتر از سی سال داشت از قبول وی خودداری شد.
پس از شکست آزادیخواهان در صدر مشروطیت، برای تکمیل تحصیلات به سوئیس رفت و دکترای حقوق خود را دریافت داشت.
در سال 1296 به معاونت مالیه و در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر دادگستری بعدا بسمت (والی فارس) منصوب گردید و تا سوم اسفند 1299 ه ش (کودتای رضاخان) در این شغل باقی بود.
در کابینه سردار سپه (رضاخان) از قبول شغل خودداری کرد و از سوی مردم تهران به نمایندگی دوره پنجم مجلس انتخاب شد.
پس از سقوط رضاخان از سلطنت در دوه چهاردهم به نمایندگی مجلس انتخاب شد.
در 22 مهر 1328 در مخالفت با دخالت دولت در انتخابات، جبهه ملی را با کمک برخی دیگر از ملیون و سیاسیون همچون دکتر شایگان، عباس خلیلی و دکتر مظفر بقایی تشکیل داد.
در 24 اسفند 1329 قانون ملی شدن نفت را از مجلس گذراند.
در جریان مخالفت و شکایت انگلیس از قانون ملی شدن نفت در سال 1330 و 1331 در جسله شورای امنیت و دادگاه لاهه حضور یافت.
موفقیت مصدق در جریان نهضت ملی نفت مرهون حمایت ها و پشتیبانی هایی بود که از طرف روحانیون و نیروهای مذهبی که در رأس آنها آیت الله کاشانی قرار داشت، بود بدنبال بروز اختلاف و چند دستگی در جبهه مبارزه (دکتر مصدق و آیت الله کاشانی) حکومت شاه با همکاری سازمان سیا، نقشه هایی را برای سرنگونی حکومت مصدق طرح ریزی کرد و نهایتا در 28 مرداد 1332 دولت مصدق سقوط کرد و وی در یک دادگاه نظامی به ریاست سرلشکر نصراله مقبلی در تاریخ 17 آبان 2133 در تالار آئینه سلطنت آباد محاکمه و به سه سال زندان محکوم شد.
در 13 مرداد سال 3513 از زندان آزاد و در احمدآباد تخت نظر بود و در 14 اسفند سال 4513 به علت بیماری در بیمارستان نجمیه تهران درگذشت.
(ر.ک: زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق تألیف نصراله شیفته و کتاب مجاهدان و شهیدان راه آزادی، شمس الدین امیر علایی و مصدق سالهای مبارزه و مقاومت، جلد دوم، تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی) 3ـ قیام سی تیر 1331 نقطه عطفی در مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت، یکی از جنبش های اصیل سیاسی ـ اجتماعی تاریخ معاصر ایران و اوج تجلی اراده مستقیم مردم در تأسیس دولت مبتنی بر خواست ملت بود.
این قیام یک سال و 4 ماه پس از به ثمر نشستن نهضت ملی صنعت نفت رخ داد.
پس از برگزاری انتخابات دوره هفدهم و افتتاح مجلس شورای ملی و بازگشت دکتر مصدق از دادگاه لاهه و در بحبوحه مبارزات نهضت ملی شدن نفت، با وجود اظهار تمایل اکثریت نمایندگان مجلس جدید به نخست وزیری مجدد دکتر مصدق، ناگهان وی از سمت خود استعفا داد.
علت این امر کارشکنی های اقلیت مجلس، تحت رهبری سیدحسن امامی؛ عدم ابراز تمایل مجلس سنا به زمامداری دکتر مصدق و اختلاف بر سر درخواست اختیارات بیشتر برای نخست وزیر بود.
سیدحسن امامی با اکثریت آرا توانست به عنوان رئیس مجلس شورای ملی انتخاب شود.
براساس سنت پارلمانی، پس از انتخاب هیأت رئیسه مجلس، نخست وزیر قبلی می بایست از سمت خود کناره گیری کند تا مجلس جدید رأی تمایل خود را در حفظ دولت قبلی یا معرفی دولت جدید اعلام دارد.
با وجود مخالفت جمعی از نمایندگان، اکثریت مجلس یعنی 52 نفر از 65 نفر نماینده حاضر در جلسه، در روز پانزدهم تیر ماه 1331 به نخست وزیری دکتر محمد مصدق اظهار تمایل کردند، اما روز بعد مجلس سنا ابراز تمایل خود را به ارائه برنامه های دولت و ملاحظه و بررسی آن برنامه ها موکول کرد.
دکتر مصدق روز شانزدهم تیر به دلیل عدم اظهار تمایل مجلس سنا از قبول پست نخست وزیری خودداری کرد.
روز هجدهم تیر از میان نمایندگان حاضر در مجلس سنا تنها 14 نفر به زمامداری دکتر مصدق ابراز تمایل کردند.
آیت الله کاشانی در واکنش به مخالفت مجلس سنا در تأیید ادامه زمامداری دکتر مصدق، اعلامیه شدیداللحنی صادر کرد، از طرف احزاب، گروهها، اصناف، پیشه وران و بازاریان نیز تلگراف ها و نامه های فراوانی در حمایت از مصدق به مرکز ارسال شد.
تحت فشار گروههای سیاسی و درخواست های مکرر مردم و اظهار تمایل مجلس شورای ملی، شاه به رغم مخالفت مجلس سنا، فرمان نخست وزیری دکتر مصدق را صادر کرد.
مصدق این بار اعطای اختیارات شش ماهه و درخواست مقام وزارت جنگ را پیش شرط پذیرش مقام نخست وزیری قرار داد.
شاه از دادن مقام وزارت جنگ به نخست وزیر امتناع کرد و دکتر مصدق استعفا داد.
وی طی نامه ای در 25 تیر به شاه نوشت: «چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصا عهده دار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند.
با وضع فعلی ممکن نیست مبارزاتی را که ملت ایران شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد.
» پس از استعفای دکتر مصدق، در جلسه غیرعلنی اکثریت مجلس به زمامداری احمد قوام ابراز تمایل کرد و شاه فرمان نخست وزیری او را صادر نمود.
قوام نیز در روز بیست و هفتم تیر اعلامیه شدیداللحنی با عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» صادر کرد که از رادیو پخش شد.
وی در اعلامیه خود پس از ادعاها و وعده های بسیار، مخالفان خود یعنی مردم را چنین تهدید کرد: «...
من با اتکاء شماو نمایندگان شما این مقام را قبول کرده ام و هدف نهاییم رفاه و سعادت شماست.
سوگند یاد می کنم که شما را خوشبخت خواهم کرد.
بگذارید من با فراغ بال شروع به کار کنم.
وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را به هم بزنند.
اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانکه در گذشته نشان داده ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را در کنارشان می گذارم.
حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده، روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی شفقت قانون قرین تیره روزی سازم.
به عموم اخطار می کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است.
کشتیبان را سیاستی دگر آمد...
» در این هنگام آیت الله کاشانی به مخالفت شدید با حکومت قوام پرداخت و مردم را به مبارزه دعوت کرد.
آیت الله کاشانی طی اعلامیه ای خطاب به قوام چنین گفت: «احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیده اند، نباید اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعی تهدید نماید.
من صریحا می گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است در راه این جهاد کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعماری ثابت کنند تلاش آنان در بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنان پایمال و نام با عظمت و پرافتخاری که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود بدست آورده است، مبدل به ذلت و سرشکستگی شود.
» آیت الله کاشانی سپس در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی صراحتا اعلام کرد: «اگر قوام ظرف 48 ساعت نرود اعلام جهاد خواهم کرد و شخصا کفن پوشیده پیشاپیش مردم به مبارزه خواهم پرداخت.
» پس از این موضع گیری قاطع آیت الله کاشانی و تعطیل بازار و مغازه ها، مردم روز 30 تیر به خیابان ها آمدند و خواستار سرنگونی قوام شدند.
دولت برای مقابله با مخالفت های مردمی دستورات اکیدی به نیروهای شهربانی و ارتش صادر کرد ولی با وجود سرکوب شدید، نارضایتی مردم از دولت قوام و حمایت از دکتر مصدق به اوج خود رسید.
اعتصابات، تظاهرات خیابانی و درگیری های مردمی با پلیس و ارتش گسترش یافت و با اعلام تعطیلی روز سی ام تیر از سوی گروه ها، احزاب، جمعیت های دینی و سیاسی هوادار دکتر مصدق، درگیری به اوج رسید.
در این روز نیروهای انتظامی و نظامی، مردم را به گلوله بستند و عده ای را به شهادت رساندند.
سرلشکر وثوق فرمانده ژاندارمری نیز، کفن پوشان باختران، همدان و قزوین را در کاروانسرا سنگی به گلوله بست و از حرکت آنان به تهران جلوگیری کرد.
نمایندگان دولت و شاه با عجله به ملاقات آیت الله کاشانی رفتند تا ایشان را به آرام کردن مردم راضی کنند.
اما وی با صراحت درخواست آنان را رد کرده و تأکید کرد که اگر قوام کنار نرود، اعلام جهاد خواهد کرد.
شاه که موقعیت خویش را در خطر می دید دولت قوام را در غروب روز سی تیر برکنار کرد و در همان روز از 64 نماینده مجلس 61 نفر به زمامداری دکتر مصدق اظهار تمایل کردند و شاه نیز مجبور به صدور فرمان نخست وزیری مصدق در سی و یکم تیر شد.
بدین صورت جنبش مردم توانست با حمایت از دکتر مصدق دولت مورد درخواست خود را تعیین کند.
(دوران، مجله الکترونیکی تاریخ معاصر ایران، تاریخ 27 /2 /1387، (WWW.
dowran.
ir 4ـ وصیت نامه دکتر مصدق کوتاه و در سه بند آمده است، در بند اول چنین نوشته : «وصیت می کنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم در جنازه من تشییع کنند و مرا در محل 30 تیر دفن نمایند» آنچه احمد فراهانی به نقل از وصیت نامه اظهار داشته مربوط به متن وصیت نامه نیست بلکه بیان واقعیت رخ داده است بدین معنا که بعد از فوت مرحوم مصدق رژیم شاه از اجرای وصیت نامه وی جلوگیری به عمل آورد لذا در احمدآباد مراسم تشییع و غسل و کفن و نماز میت برگزار شده و در همان محل دفن گردید.
آقای دکتر غلامحسین مصدق فرزند او در این باره می گوید: «...
بی درنگ خبر فوت پدرم را به پروفسور عدل اطلاع دادم و درخواست کردم به محمدرضاشاه بگوید قصد داریم جنازه را برحسب وصیت او، در کنار شهدای روز سی ام تیر دفن کنیم.
حدود نیم ساعت بعد، پروفسور عدل تلفن کرد و گفت: موافقت نکردند.
» (ر.ک مصدق سالهای مبارزه و مقاومت، تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی، صفحات 487 تا 489، 520، 556) 5ـ بعد از فوت مصدق رسانه های جمعی تحت سانسور شدید دستگاههای امنیتی و انتظامی از درج خبر درگذشت او خودداری نمودند و اجازه درج آگهی تسلیت افراد را نیز ندادند، دکتر غلامحسین مصدق می گوید: «...
خبر درگذشت پدرم در اوایل صبح 14 اسفند در سراسر تهران منتشر شد.
عده ای از دوستان و یاران او، همچنین گروهی از روزنامه نگاران و نیز مردم عادی به بیمارستان نجمیه روی آوردند، ولی مأموران انتظامی و ساواک آنها را متفرق کردند، به هیچ کس جز خانواده ما اجازه ورود به بیمارستان داده نشد.
از عکس برداری آمبولانس حامل جنازه که عازم احمدآباد بود نیز جلوگیری به عمل آمد، حتی یکی از خبرنگاران را که در خیابان حافظ ایستاده بود و از آمبولانس عکس گرفت به کلانتری بردند و پس از ضبط فیلم درون دوربین عکاسی او را رها کردند...
» (همان، صفحه 489)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد جلیلی تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 108


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.