صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه از ساعت 0700 چهارشنبه 11/5/37 تا ساعت 0700 پنجشنبه 12/5/37

تاریخ سند: 11 مرداد 1357


مکالمات سوژه از ساعت 0700 چهارشنبه 11/5/37 تا ساعت 0700 پنجشنبه 12/5/37


متن سند:

مکالمات سوژه از ساعت 0700 چهارشنبه 11 /5 /37 تا ساعت 0700 پنجشنبه 12 /5 /37
سوژه با جایی تماس گرفت و با شخصی صحبت کرد و بعد از احوالپرسی گفت: دیشب آن کسی که گاهی می‌آید یزد، تلفن کرد که شما آقای هاشمی‌نژاد را می‌خواستید که ایشان منبرشان آزاد نیست و آقای فلسفی، آقای طاهری خرم آبادی را انتخاب کرده‌اند، که چیز چندان خوبی هم نیست، نه اینکه پسر بدی باشه، منبر ندارد و من گفتم که باید با آقایان جوان‌ها صحبت کنم، بعد جواب را می‌دهم. حالا شما تلفن کنید بهتر است تا من و شماره تلفن هم 272492 شما بفرمایید از این‌طور اشخاص در یزد هستن و حتماً بهترش هم هست، بگویید اگر ممکن است به جای آقای طاهری، آقای امامی1 یا شجونی2 را بفرستید. 0511
ناشناس: چشم، من زنگ می‌زنم و اگر نشد شما صحبت کنید.
*****
شخصی تماس گرفت و گفت: من تلفن کردم، ایشان گفتند من نگفتم و آقای شجونی هم آزاد نیست، ولی آقای امامی آزاد است و در تهران هم قولی نداده است؛ ولی گفته من منبر نمی‌روم، حالا اگر صلاح می‌دانید شما تلفن کنید.
صدوقی: شما آقای امامی را پیدا کنید و ببینید چی می‌گوید، بعد من با ایشان صحبت می‌کنم.
*****
شخصی که می‌گفت من از کارگاه مدارایی صحبت می‌کنم، گفت: حاجی آقا! فردا تعطیل است؟
صدوقی: مگر صحبت تعطیلی بوده است؟ اگر بنا شد، خبرتان می‌دهیم.
*****
شخصی به نام حسن آبادی که می‌گفت در اداره برق هستم و مال حسن آباد مشیر می‌باشم، تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: من در جایی شنیدم که شما فرموده‌اید پشت سر آسید محمد و آسید علی اصغر دیگر کسی نماز نخواند.
صدوقی: من نگفتم و همچنین چیزی نیست.
حسن آبادی: اگر اجازه می‌فرمایید من این شخص را که این حرف را زده تعقیبش کنم؟
صدوقی: نه، نه، ممکن است فتنه‌ای برپا شود.
حسن آبادی: تُف به این ملت کنند.
صدوقی: بیایید شما را کار دارم.
حسن آبادی: من دارم می‌روم تهران و هفته دیگر خدمت می‌رسم.
*****
سوژه با محمد رشتی تماس گرفت و گفت: بیایید اینجا، می‌خواستم راجع به فردا صحبت کنم. فردا باید رفقا را دید و شب هم اعلام می‌کنم که فاتحه تمام کشتگان از کشکوئیه، شیراز، رفسنجان، همدان، مشهد و اصفهان و فردا باید تعطیل کرد.
محمد رشتی: هر طوری که امر بفرمایید.
صدوقی: پس دیگر لازم نیست بیایید اینجا، همین را می‌خواستم بگویم.
*****
شخصی به نام [شیخ کاظم] وحید تماس ‌گرفت و ‌گفت: آخر اعلامیه این ‌طور است، می‌خواستم ببینم درست است یا نه؟ به منظور اظهار تنفر و انزجار از دستگاه جبّار، مجلس فاتحه و روضه محمدیه حظیره صبح روز پنج شنبه از ساعت 7 الی 10 بعد از ظهر.
صدوقی: نه، 10 .
وحید: پس بعد از ظهرش اشتباه است؟
صدوقی: نه، صبح روز پنج شنبه از ساعت 7 الی 10 منعقد است.
وحید: پس قبل از ظهر است، ولی اعلامیه‌ای که در بازار آورده‌اند این‌طور نوشته شده است.
صدوقی: مگه چاپی نیست؟
وحید: بله.
صدوقی: مگه دو تا چاپ کرده‌اند؟
وحید: بله.
صدوقی: بعد از ظهرش را خط بزنید.3
*****
ربانی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه گفت: شما حتماً باید فردا باشید.
ربانی: چشم. در ضمن می‌آیم خدمتتان که شما اعلامیه‌هایی را که لازم است فردا بخوانم، شما مشخص نمایید. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام نیکوکار4 تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، پرسید: فردا تعطیل است؟
صدوقی: بله.
نیکوکار: خانم من، مهری مجیبیان5 که از ده بالا برای عصمتیه6 می‌آیند، ایشان چی کار کنند؟
صدوقی: فرهنگی‌ها که تعطیل نمی‌کنند، ایشان هم باز باشند. فقط بازار اینها تعطیل هستن.
*****
محمدعلی صدوقی از قم تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، از حاجی بی‌بی پرسید: شنیدم که میگن آقاجان را گرفته‌اند؟
حاجی بی‌بی: فعلاً که درکش و قوس هستن.
محمدعلی: کی میگه؟
حاجی بی‌بی: یک نفر خاطر جمع گفته.
محمدعلی: کی گفته؟
حاجی بی‌بی: پشت تلفن نمی‌توانم بگویم.
محمدعلی :حالشان چطور است؟
حاجی بی‌بی: حالشان خوب است و خوابیده‌اند و اینجا فردا تعطیل است.
محمدعلی: چرا؟
حاجی بی‌بی: برای شهداء، شما کی می‌آیید؟
محمدعلی: فردا.
حاجی بی‌بی: شما جریان آقاجان را از کجا فهمیده‌اید؟
محمدعلی: آقای خیاطیان تلفن کرده و گفته است؛ حالا بناست که ببرند آقاجان را؟
حاجی بی‌بی جوابی نداد و فقط گفت: خیلی خوب. در ضمن شما هرچه زودتر بیایید. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی تلفن زد و رجبعلی(مستخدم) گوشی را برداشت. آن شخص گفت: به حاجی آقا بگویید عمامه و عبا را دربیاورد و استعفاء بدهد.
رجبعلی: برای چی؟
ناشناس: برای اینکه مرد درستی نیست.
رجبعلی: شما مسلمان مثل اینکه نیستید؟
ناشناس: مسلمان هستم. سپس مکالمه از طرف منزل سوژه قطع گردید.
*****
سوژه با قم، منزل محمدعلی صدوقی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، پرسید: آقای عبدالحسین چیزی گفته بود؟
محمدعلی: یه مختصر چیزی گفته.
صدوقی: بله، همان حرفهایی که زده شده است.
محمدعلی: همان شایعات گذشته است؟
صدوقی: شایعه که نیست، دیروز یا پریروز این ‌طور تصویب کردند و حالا کی عمل کنند معلوم نیست.
محمدعلی: پس ما می‌آییم.
صدوقی: می‌خواهید باشید، باشید.
محمدعلی: نه، بنا بود فردا بیاییم، همین حالا حرکت می‌کنیم. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی تماس گرفت و پرسید: فردا تعطیل است؟
صدوقی: بله.
ناشناس: نانوایی‌ها چطور؟
صدوقی: کسانی که می‌توانند تعطیل کنند، بکنند؛ آنهایی که نمی‌توانند، نکنند.
*****
شخصی به نام [سیدعلی] خامنه‌ای از تهران تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه پرسید: کی مراجعت کرده‌اید؟
خامنه ای: دو سه روزی است. از اصفهان که خبر دارید؟
صدوقی: بله، من امروز یک تلگراف به آقای خادمی و سه تا تلگراف به آقایان ثلاثه قم حالا ببینم چی می‌شود؟7
خامنه‌ای: جریان چطور بوده است؟
صدوقی: نیمه شب بوده است و ده نفر مسلح رفته‌اند منزلشان و حتی نگذاشته‌اند که کفش پاشون کنند و فکر کنم تهران باشند.
خامنه‌ای: چشم همۀ ما به شماست.
سوژه تشکر کرد و گفت: آقای خادمی هم اعلامیه برای تعطیلی داده است و این اولین قدمی بود که برداشته‌اند. سپس خداحافظی کردند.

توضیحات سند:

ـ
1. آیت‌الله محمد امامی کاشانی در دهم مهر 1310ش در محله‌ی کلهر کاشان دیده به جهان گشود. پدر او شیخ ابوتراب از علمای کاشان بود. آیت‌الله امامی کاشانی تحصیلات ابتدایی خود را در کاشان گذراند و سپس برای تحصیل علوم دینی، وارد حوزه‌‌ی علمیه‌ی کاشان شد. او برای ادامه تحصیل عازم قم شد. دوره سطح را نزد آیات عظام موسی صدر، صدوقی، مرعشی نجفی، مجاهدی و مشکینی فراگرفت و سپس در 23 سالگی آموختن درس خارج فقه را نزد امام خمینی آغاز کرد و بخشی از اصول را نزد محقق داماد فراگرفت. همچنین فلسفه و حکمت را نزد علامه طباطبایی فرا گرفت. آیت‌الله امامی کاشانی از سال 1340 ش فعالیت‌های سیاسی خود را علیه رژیم با سخنرانی‌های خود در جلسات هفتگی و مساجد تهران آغاز کرد. آیت‌الله امامی کاشانی بعد از قیام پانزده خرداد، دستگیر و چند روزی زندانی شد. آیت‌الله امامی کاشانی در سال 1349 به اتفاق جمعی از روحانیون و علما به مناسبت درگذشت آیت‌الله محسن حکیم، تلگراف تسلیتی به امام خمینی در نجف صادر کردند. وی در سال‌های 1349 و 1350 ش سخنرانی‌های متعددی در مساجد تهران از جمله مسجد هدایت، علیه رژیم ایراد می‌کرد. آیت‌الله امامی کاشانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در مناصب مختلف اجتماعی و حکومتی منشاء خدمات بودند. ایشان از سوی رهبر کبیر انقلاب به تولیت مدرسه‌ی عالی شهید مطهری منصوب شد. وی در مجلس اول شورای اسلامی به عنوان نماینده‌ی مردم کاشان انتخاب شد و سپس به ریاست دیوان عدالت اداری منصوب شد. مدتی بعد، به عضویت شورای نگهبان درآمد و تا 1378 در آن سمت بود. او در دوره‌های اول تا چهارم مجلس خبرگان رهبری، نمایندگی مردم استان تهران را بر عهده داشت. آیت‌الله امامی کاشانی مدتی دبیر جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران بود و هم‌اکنون امام جمعه‌ی موقت تهران و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند.
2. حجت‌الاسلام جعفر جوادى شجونى در سال 1311 ﻫ ش در فومن متولد شد. پس از طى مدارج خارج فقه و اصول به تهران آمد. وی که سابقه‌ی مبارزاتى‌اش به فدائیان اسلام می‌رسد، بین سال‌های 1334 تا 1356 بارها توسط مامورین ساواک و شهربانی دستگیر گردید. وی در خاطراتش می‌گوید: «در سال 1352 چند وقتی بود که از طرف رژیم شاه به خاطر سخنرانی‌ها و مطالبی که در منبرهایم طرح می‌کردم ممنوع‌المنبر شده بودم. روزی آقایی از من برای سخنرانی در مسجد حجت واقع در خیابان اتابک خیابان خاوران، روبه روی پارک فدائیان اسلام (مسگرآباد سابق) دعوت کرد ... حدود نیم ساعت صحبت کرده بودم که ناگهان سر و کله مامورین شهربانی پیدا شد، فهمیدم که برای دستگیری من آمده‌اند و به ناچار سخنرانی را نیمه تمام گذاشته و از منبر پائین آمدم. مرا دستگیر کرده و به پاسگاه هاشم آباد بردند و تا پاسی از شب در آنجا بودم. سپس یک عینک لاستیکی به چشمم زدند و دیگر جایی را نمی‌دیدم و مرا به کمیته مشترک ضد خرابکاری رژیم شاه واقع در میدان توپخانه بردند»
وی پس از انقلاب از کرج به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. حجت‌الاسلام شجونی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و حزب موتلفه اسلامی است.
3. در روز یازدهم مردادماه، خبر پخش اعلامیه‌ی آیت‌الله صدوقی(ره)، مبنی بر برگزاری مجلس بزرگداشت شهدای تهران، مشهد، همدان، اصفهان، رفسنجان، شیراز و دیگر شهرها، از ساعت هفت تا ده صبح در مسجد حظیره، برای اداره کل سوم ارسال گردید و در ذیل آن نوشته شد: «مستدعی است مقرر فرمایند در مورد برگزاری یا عدم برگزاری مجلس مذکور نظریه ابلاغ فرمایند.»
در بخشی از این اعلامیه که دارای تاریخ 27 شعبان 1398 می‌باشد، آمده است: « ... به منظور برگزاری مجلسی همگانی در سوگ شهدای بی حساب شهرستان‌های مشهد، همدان، رفسنجان، شریف آباد کشکوئیه، کنگاور، جهرم، شیراز، اصفهان و... که به دست عمّال ننگین طاغوت زمان و فرعون دوران با هزارگونه فجایع ضدانسانی و شرعی و قانونی که زبان قلم از بیانش عاجز است، صورت گرفته؛ به منظور اظهار تنفر و انزجار از دستگاه جبار مجلس فاتحه در روضه محمدیه(حظیره) صبح روز پنجشنبه از ساعت 7 الی 10 منعقد است. امید است مسلمانان غیور با تعطیل عمومی خود مجلس را از جمعیت سرشار و اعتراض خویش را با شرکت خود ظاهر سازند. محمدالصدوقی.» انقلاب اسلامی در یزد . ج 3. سند شماره: 3830 /26 ﻫ - 11 /5 /37
4. حاج حسین نیکوکار، از کسبه متدین و انقلابی شهر یزد که به خیاطی اشتغال داشت.
5. خانم مهری مجیبیان، که تدریس قرآن داشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کنار فعالیت‌های فرهنگی، به عنوان مدیر خیاط خانه‌های پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی یزد به فعالیت مشغول بود.
6. حوزه علمیه عصمتیه
7. ساواک اصفهان، در نامه‌ای به اداره کل سوم و ساواک یزد نوشت: « در تاریخ 11 /5 /37 آیت‌الله صدوقی از یزد تلگرافی به عنوان آیت‌الله حاج آقاحسین خادمی به اصفهان مخابره و در آن ضمن اظهارات مضره و تحریک آمیز علیه دولت، به دستگیری مجدد سیدجلال طاهری اعتراض و آمادگی اهالی یزد را به انجام اوامر خادمی اعلام داشته است.» انقلاب اسلامی در یزد . ج 3. سند شماره: 9165 /10/ ﻫ - 12 /5 /37
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 166
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.