صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 27 اسفند 1339


متن سند:

مناجات بدرگاه خداوند روی زمین ظل اللّه فی الارضین خدایگانا، بس دردها بدل دارم ولی نگویم در حضرتت کما هی را رسم است و نیکو رسمی است که در مواقع حساس، موارد خاص، بندگان پریشان روزگار، دست نیاز بدرگاه کارساز دراز میکنند و با خدای خویش براز و نیاز میپردازند و با استظهار بعدل و کرم و عفو الهی، بی محابا و آشکارا، سخن ها و رازهائی را که در سایر اوقات نزد سایر اشخاص حتی نزدیکترین کسانشان یارای بازگویه کردن و توانائی اندیشیدن درباره آنرا ندارند بر زبان میآورند و از این راه خالق یکتا را که خود عالم سرّ و الخفیات است بدرد دل خود و سایر بندگان واقف میسازند.
اکنونکه برای همه ما ایرانیان در لیالی مقدس ماه مبارک رمضان، توفیق چنان مناجاتی از دل و جان بدرگاه حیّ سبحان دست نداده و نمیدهد، این بنده کمترین بنمایندگی اهالی این سرزمین روی نیاز بدرگاه پادشاه زمان و فرمانروای ایران یعنی اعلیحضرت همایون شاهنشاه آورده اجازه میخواهم دقایقی چند از اوقات گرانبهای آن پادشاه را در این شب اول و آخر سال بخاطر بقای ملک و ملتش اشغال نموده شادکامی و اقبال همگان را از خدای لایزال مسئلت نمایم.
شاهنشاها.
شک نیست که هیچکس باندازه آن اعلیحضرت در اندیشه عظمت کشور و بفکر رفاه مردمش نبوده و نمیتواند باشد، و نیز این مسئله قطعی است که اعلیحضرت شاه با وسائل مختلف و متنوعی که در اختیار دارند بیش از هر کس باوضاع و احوال مردم و کشورشان وقوف دارند اما چرا نتیجه این همه علاقه و اطلاع را مردم آنطوریکه باید درک نمیکنند، بنظر ناچیز این ناچیز، نخستین چیزیکه اعلیحضرت شاه با تمام بی نیازیش بآن نیازمند است، مخبران و گزارش دهندگان صدیق و صمیمی است که مطالب و مسائل را «بدون رتوش» بعرض مبارک برسانند، نه غلامان جان نثار.که جز «خاطر مبارک آسوده کردن» آنهم بلفظ نظری ندارند.
تا صمیمت نباشد صداقت نیست و تا صداقت در کار نباشد، شاه بدرستی از حال و وضع مردم مطلع نمیشود و تا از حال مردم بدرستی اطلاع پیدا نکند درد آنها تشخیص داده نمیشود.
وقتی درد مردم که علت اصلی عدم رضایت آنهاست تشخیص و در نتیجه مداوا گردید هرگز کار بجائی نخواهد رسید که غلامی ناچار شود جان خود را نثار کند.
در چنین وضعی همه مردم جان نثار خواهند بود نه یک عده معینی.
جان نثاران لفظی و موسمی یکبار در شهریور 201 و یکبار هم در مرداد 32 امتحان جان نثاری خود را داده اند، خدا آنروزی را نیاورد که بدیگر بار نیاز باشد.
اعلیحضرتا، یکی از مسائلی که برای مردم مدتهاست بصورت معما بلکه مشکلی در آمده و شاید یکی از علل نابسامانی کارها و عدم رضایت عمومی را اساس همین باشد این است که : اینهمه وزیران و وکیلان و سفیران و رئیسان و امیران که از خزانه کرمت پاداش و مقام و مقرری و رتبه و درجه و مأموریت و مدال گرفته و میگیرند قطعا خدمتگزار بوده و پاداش خدمات خود را نسبت بمملکت گرفته اند.
از آنجا که در هر کشور و اجتماعی خدمتگزار و خیانتکار توأما وجود دارد چرا تا کنون کسی ندیده و نشنیده وزیری را محاکمه کنند و یا سفیر و رئیسی را بافتخار محرومیت ابد از خدمات دولتی مفتخر سازند و یا وکیلی را از حقوق اجتماعی محروم دارند؟ عدالت رعایت در اجرای پاداش و کیفر توأما میباشد نه اجرای یکی و اهمال در دیگری.
نه کیفر تنها خوب است چنانکه بدوران اعلیحضرت فقید بود و نه پاداش فقط کافی است چنانکه امروز کفایت نمیکند.
همه میدانند آن اعلیحضرت انسانی شریف و رئوف هستند و تا کنون هر عملی فرموده اند بمقتضای وظایف شرافت و انسانیت بوده است.
اکنون لازم است قدری هم بمقتضای وظایف سلطنت عمل فرمایند.
چرا باید کیفر و مجازات در هیئت حاکمه کشوری آنقدر نادر و ناچیز باشد که جزئی تغییرات در هیئت حاکمه ولو تغییری طبیعی، در میان مردم طوری تلقی گردد که جامعه آنرا بمنزله مجازات دانسته یک نوع تسکین و تشفی برای خود فرض کند؟ از وزارت بسفارت و از سفارت بوزارت و از هر دو بسنا و بالعکس تغییر مأموریت پیدا کردن که مجازات نشد؟ آیا اعلیحضرت شاه توجه فرموده اند کوچکترین نتیجه سوء یک چنین روشی چیست؟ این است که مردم همه را وابسته بهم و سر و ته یک کرباس بدانند! مأمورین بد کار و ندانم کار را از کاری برداشتن و بدیگر کار گماشتن بقول سعدی : «ماروکژدم را از خانه ای دفع کردن و بخانه همسایه انداختن» است.
کار ندانم کاری بجائی رسیده که عمال هیئت حاکمه همه اعمال حتی اعمال ناروای خود را بمقامی که وجودش از ناروائی مبرّاست نسبت میدهند و آنهائیکه پیوسته کارشان گل آلود کردن آب است تا بتمامی مقصود برسند در میان مردم این عقیده ناروا را شایع میکنند که : «آب از سرچشمه گل است».
آبی که در پاکی و صافیش هیچکس تردیدی ندارد.
چرا باید مصادر امور کارها از جمله کار انتخابات طوری عمل کنند که شایعه مزایده گذاشتن پست ها و مناصب حتی مقامات ملی و ساخت و پاخت بنام مقامات مختلف حتی مقامات عالیه در زبانها بیفتد؟ پایه شایعات مغرضانه و در عین حال احمقانه بجائی رسیده که این روزها همه جا شایع کرده اند که اعلیحضرت شاه کاخهای سلطنتی را یکی پس از دیگری فروخته و پولش را هم بدولار گرفته و منتقل کرده اند! این راست است که همیشه و در هر موردی شنونده باید عاقل باشد و هیچ صاحبخانه ای ممکن نیست با خدمه منزل بزیان اهل خانه کار کند تا چه رسد بساخت و پاخت.
و این قبیل شایعات هم تکذیبش در خودش میباشد.
معهذا از اثر سوئی که این قبیل شایعات در میان مردم ساده و از همه جا بی خبر باقی میگذارند نباید غافل بود.
وقتی موضوعی بشیاع رسید و همه کس از تاجر بازاری تا بازنشسته لشکری و کارمند اداری بصورت یک کلاغ چهل کلاغ از یکدیگر شنیدند که ناخدای کشتی و پرچمدار آنها یعنی کسیکه قوام و بقای ملک و ملت بسته بوجود اوست عملی کرده است که معنی ساده آن دست و پا جمع کردن است، خیال میکنند خبری است، دیگر دست و دلشان بکار نمیرود و از خود عکس العمل نشان میدهند و در نتیجه کار سرمایه گذاری و آبادانی و عمران که اکنون بیش از هر موقع دیگر مورد توجه شخص اول مملکت است عقیم میماند و این درست همان چیزی است که دشمنان ملک و ملت خواستار آن میباشند.
متأسفانه این قبیل شایعات قبل از آنکه ساخته و پرداخته دشمنان باشد مارک دوستان و نزدیکان را دارد.
این ناسپاس غلامان سیب خوردن از باغ رعیت را از آنرو بملک نسبت میدهند که خود بآسانی و راحتی بتوانند درخت را از بیخ برکنند «چمدان بسته ها» و «ویلا رزرو کرده ها» کافروار همه را بکیش خود میپندارند.
غافل از اینکه اگر شاه آنها میخواست بچنین کارهائی آنهم بخاطر چنین منظورهائی دست بزند آنروزهائیکه تک و تنها کشور باین وسعت برایش در حکم «تنگ ترکان» و بصورت زندان در آمده بود، آن موقعیکه حتی سگان هم خوی پلنگی پیش گرفته بود میکرد نه اکنون که بحمداله پلنگان هم خوی پلنگی را رها کرده اند تا چه رسد بدیگران.
آنهم در چنین روزهائی که یک نگاه بچهره ولیعهد کشور و ملکه دلبندش برایش سلطنتی دیگر است.
شهریارا، آنچه شایسته تأمل و در خور تعمق است خود این شایعات نیست بلکه علل پیدایش آن میباشد.
بنظر این ناچیز که خود فردی از افراد مردمم، علت عمده این است که مردم هنوز آنطوریکه باید پادشاه خود را نشناخته اند هر کس تاکنون شاه را دیده و یا شناخته در آئینه هیئت حاکمه دیده و خود آن اعلیحضرت بهتر میدانند این آئینه متغیر که زمانی مقعر و گاهی محدّب و وقتی هم مستوی است تا چه پایه زیباترین و معصوم ترین چهره ها را وارونه نشان میدهد.
آنهائیکه نان ترسانیدن شاه از مردم و مردم از شاه را میخورند، در اینمدت آنقدر این هر دو را از یکدیگر ترسانده اند که وقتی مشاهداتی نظیر آنچه در 9 اسفند و 28 مرداد رویداد پیش میآید طرفین و حتی بیگانگان تعجب میکنند که چطور اینقدر نزد طرف دیگر محبوب بوده اند و خود نمیدانسته اند.
اگر یکصدم آنچه در نظر است مادتا و فکرا صرف جشن های 2500 ساله شاهنشاهی ایران و معرفی آن بخارجیان گردد صرف شناساندن پادشاه حاضر بملتش میشد خدا شاهد است کسی جرأت نمیکرد یک چنین شایعاتی را بازگو کند تا چه رسد بباور کردن آن.
شناساندن، تنها معرفی و تعریف و تملق رادیوئی و تلویزیونی و چاپ اوراق مصور رنگی و تبلیغاتی نیست.
اینها اگر دوری ایجاد نکند، نزدیکی بوجود نخواهد آورد.
آنچیز که مردم از شاه خود انتظار دارند چیزی است که از دیگر کسان ساخته نیست و آن تعمیم عدالت در اجرای پاداش و کیفر توأم میباشد.
اگر دربار را دربانی ملت مدار و مردمدار بود که مراحم پادشاه را بمردم و نظریات مردم را بپادشاهشان بی حاجب و دربان ابلاغ مینمود چاکر ناچار نبود تمنیات مردم را در لباس مناجات بسمع مبارک برساند.
راست است که مؤتمن الملک و مستوفی را نمیتوان از قبر بیرون آورد ولی میتوان شرایط و محیطی بوجود آورد که مؤتمن الملک های بالقوه را که بحمداله هنوز در گوشه و کنار پیدا میشوند بفعل درآورد.
اکثر رجال و مأمورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، در صورتیکه کشور ما امروز بیش از هر موقع دیگر بحضرت عباس نیازمند است یعنی هم پاک باشد و هم کاربر.
بزرگ ارتشتاران فرماندها، از موقع استفاده کرده اجازه میخواهم درباره نیروی مقدسی که در ردیف صحت برای افراد، دوام و قوام ملک بسته بوجود آن میباشد صحبت کنم و آن ارتش است.
درباره ارتش و ارتشیان هیچکس را تا کنون نه آن صلاحیت بوده و نه آن قدرت که بگوید بالای چشم کسی ابروست.
و اینکه در اینجا با تمام اکراهی که دارم از آن نام میبرم خدا شاهد است بخاطر علاقه ای است که بآبرو و حیثیت اکثریت افراد آن دارم و لا غیر.
در شأن ایندسته همینقدر بس، که اگر آن اعلیحضرت در ظرف 20 ساله اخیر صدها نفر را توانسته اند مقاما بدرجات سرلشکری و سپهبدی ارتقاء بدهند هزاران تن دیگر تنها در سالهای اخیر بطور خود ساخته از نظر مالی و مادی و مزایائی از ارتشبدی هم گذشته بکشوربُدی رسیده اند.
کوچکترین زیان روحی اینکار که زیانهای مادی در برابر آن هیچ میباشد صرف نظر از ناراضی کردن مردم کشوری این است که سایر افسران و درجه داران که خود شاهد عینی هستند زودتر و زیادتر از سایرین دلسرد و نسبت باوضاع بدبین میشوند.
ملت پناها، از اینکه افتخار و توفیق چنین مصاحبه ای ولو غایبانه نصیب یکی از آحاد ملت شده، توانسته است در این روز اول سال کمی از دردهای درونی مردم را به پیشگاه مبارک معروض دارد بی نهایت سرافراز میباشد.
بهمین مناسبت موضوع را مایه استجابت حاجات دانسته اجازه میخواهد انتشار آنرا یک نوع اجازه تلویحی برای منعکس کردن خواسته های مردم که از دیر باز در این نشریه آغاز شده و نخستین قدم برای ارتباط قلبی شاه و ملت میباشد تلقی نماید.
تهران 27 اسفند ماه 1339 ع ـ امیرانی

توضیحات سند:

1ـ با حمله آدولف هیتلر صدراعظم آلمان در سوم سپتامبر سال (1939 میلادی ـ 1318 ش) به لهستان ابتدا انگلیس و فرانسه به هیتلر اعتراض و بعد با اعلام جنگ علیه آلمان جنگ جهانی دوم شروع شد.
ایران در روزهای اول جنگ اعلام بیطرفی نمود و رضاشاه محمود جم را از نخست وزیری عزل و دکتر احمد متین دفتری را که از تحصیل کردگان مدرسه ایران و آلمان بود و میانه خوبی با آلمانی ها داشت را با دو هدف به نخست وزیری برگزید اول اینکه رضاشاه فکر می کرد آلمانها برنده جنگ هستند و دلیل دوم حجم گسترده مبادلات بین ایران و آلمان و سرمایه های تجار ایرانی در آلمان بود که با این انتخاب قصد داشت با استفاده از موقعیت متین دفتری در نزد آلمانها بنحوی سرمایه های ایرانیان و حقوق آنها را دریافت نموده و با ادامه ارتباطات تجاری و اقتصادی کشور را از یک بحران جدی نجات دهد ولی بدلیل گسترش جنگ و از بین رفتن کارخانجات و سرمایه هایشان در آلمان، قطع ارتباط ایران و آلمان باعث ناتوانی دکتر متین دفتری در رسیدن به اهداف مورد نظر و ورشکستگی اقتصادی ایران و نابودی صاحبان سرمایه شد پس از هشت ماه رضاشاه متین دفتری را از نخست وزیری عزل و علی منصور عامل انگلیسی ها را به جای او برگزید.
با حمله آلمان به شوروی رادیوهای متفقین شایعه دخالت ایران در جنگ جهانی بنفع آلمان را دامن می زدند و فرانسه پیشنهاد حمله به ایران و اشغال آن را به انگلیسی ها داد و سرآنتونی ایدن وزیر خارجه وقت انگلیس در مجلس مبعوثان، اتباع آلمان و ایتالیائی حاضر در ایران را خطرناک اعلام و خواهان اخراج آنها از ایران شد ولی دولت ایران اعلام نمود اتباع فوق تحت کنترل می باشند و هیچگونه خطری برای متفقین ایجاد نخواهند کرد و متفقین که چاره ای جز اشغال ایران و کمک رسانی به شوروی از طریق کشور ما را نداشتند به بهانه کمک ایران به آلمان مسئله حمله به ایران جدی تلقی شد بنحوی که رضاشاه در روز 28 مرداد 1320 در جشن فارغ التحصیلی دانشکده افسری به این حمله اشاره کرد و همزمان هزاران نیروی شوروی در شمال و مشرق و انگلیسی ها در جنوب آماده حمله به ایران بودند ولی رضاشاه هیچ اقدام عملی برای مقابله با آنها انجام نداد تا اینکه در سوم شهریور شوروی و انگلیس حمله خود را از طریق زمین، هوا و دریا به ایران شروع کردند و ضربات شدیدی به ایران وارد نمودند و سفیران شوروی و انگلیس خبر این حمله را به منصور اطلاع دادند و نامبرده نیز فورا رضاشاه را باخبر نمود و در روز پنج شهریور منصور از نخست وزیری کناره گیری نمود و محمدعلی فروغی نخست وزیر شد و نامبرده با اعلام ترک مخاصمه از طرف دولت ایران و مرخص نمودن نیروهای نظامی درخواست انعقاد پیمان سه جانبه با اشغالگران را داشت که آنها این درخواست را رد نمودند و در 25 شهریور تهران را فتح و با تبلیغات گسترده در رادیوهایشان از ظلم و ستم، کشت و کشتار رضاشاه و پلیس سیاسی خواهان برکناری رضاشاه از سلطنت شدند که نهایتا با ایفای نقش محمدعلی فروغی عامل انگلیسی ها سلطنت به محمدرضا رسید و رضاشاه در تاریخ 26 شهریور بطرف اصفهان حرکت و در پنجم مهر از بندرعباس با کشتی بندر را برای تبعید به جزیره موریس کشور آفریقای جنوبی ترک کرد.

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله خواندنی‌ها به روایت اسناد ساواک صفحه 46









صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.