صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 17/5/37 تا ساعت 1225 پنجشنبه 19/5/37

تاریخ سند: 17 مرداد 1357


مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 17/5/37 تا ساعت 1225 پنجشنبه 19/5/37


متن سند:

مکالمات سوژه از ساعت 0700 سه شنبه 17 /5 /37 تا ساعت 1225 پنجشنبه 19 /5 /37
سوژه با دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: می‌خواستم ببینم دکتر شاهی1 آمده‌اند یا نه؟ 0517
دکتر پاک نژاد: بله.
صدوقی: تلفنی نمی‌توانم با شما صحبت کنم، به پهلوان نصیر گفته‌ام بیاید پیش شما با شما صحبت کند.
*****
[رضا] پهلوان نصیر تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، گفت: با شهردار صحبت کنید.
سپس شهردار با سوژه صحبت کرد و پس از احوالپرسی، گفت: حضرت آیت‌الله! عرض کنم در مورد آن مسجد، یک نامه‌ای از دفتر شهبانو آمده است که من دادم آقای پهلوان نصیر هم خوانده است، که گفته‌اند تمام سوابق و گزارشش را با قید دو فوریت به دفترشان بفرستیم و بعد من پرونده‌اش را قبلاً خوانده بودم و پرونده را برده بودم منزل، چون می‌ترسیدم که یک وقت پرونده از بین برود و این پرونده و بعضی از پرونده‌های حساس را می‌برم منزل؛ بعد از اینکه یکی دو تا پرونده در شهرداری مفقود شده، من بعضی از پرونده‌های حساس را می‌برم منزل، دیدم که یک وقت سند و یا وقف نامه‌اش را یا نامه‌هائی را که از اوقاف هست و خیلی مورد توجه ماست، یک وقت از پرونده دربیاورند. این پرونده را ما آوردیم با آقای پهلوان نصیر مطالعه کردیم و هم دیدم سند درش هست و هم وقف نامه هست، هم نامه‌ای که اوقاف به شهرداری نوشته که قبلاً اینجا رختشورخانه بوده است و بایستی هم الان به وسیله شهرداری ساخته شود واجازه ساخت هم از اوقاف به شهرداری داده شده است و ما گفتیم بلافاصله فتوکپی سند و وقف نامه و این نامه‌های اوقاف و پروانه‌ای که بنده صادر کردم، با نقشه‌اش به دفتر اعلیحضرت بفرسیتم و بخواهیم که دستور فوری بدهند. این کار، از دو نظر خوب است، از این نظر که جواب از دفتر اعلیحضرت بدهند که بکنید، دیگر هیچ مقامی نمی‌تواند جلویش را بگیرد و این بهترین کار است و من می‌خواستم استدعا کنم که شما دستور بفرمایید که یک هفته‌ای که ما جواب تهیه می‌کنیم و به دفتر اعلیحضرت می‌فرستیم و تا جواب از دفتر اعلیحضرت بیاید، آنها یک مقداری دست نگه ‌دارند و کار را شروع نکنند که سر و صدایی بلند نشود، تا جوابش از دفتر اعلیحضرت بیاید، که هیچ مقامی نتواند به ما حرفی بزند و یک وقت ایجاد نگرانی برای ما بکند.
صدوقی: بسیار خوب، ولی خب به آقای استاندار هم بگویید که یک وقت گزارش خلافی ندهند.
شهردار: اگر ایشان بخواهند گزارش بدهند در این مورد خاص، حتماً باید با نظر من که شهردار هستم بدهند.
صدوقی: آقای مؤتمنی که اینجا بودند با رفاقتی که با زرتشتی‌ها داشت و لابد خودش هم زرتشتی بود، با اینکه ظاهراً سید بود، ولی در حقیقت زرتشتی بود و با زرتشتی‌ها سر و کار داشت و تمام کارشکنی‌ها دردوره او شد و نگذاشت اینجا ساخته شود و گزارش به نفع زرتشتی‌ها داد.
شهردار: خدا موفقش نکند.
صدوقی: حالا طوری نشود که آقای استاندار هم اینجا نظر بدی بدهند و اسباب ناراحتی برای مسلمین پیش بیاید؟
شهردار: به هیچوجه.
صدوقی: یکی دو روز تعطیل کردنش مانعی ندارد، ولی چون اینجا مسجد و رختشورخانه بوده است، باید مسجد و رختشورخانه بشه.
شهردار: صددرصد، چون مدارک موجود دال بر این مسئله است.
صدوقی: خلاصه اگر هم خدای ناکرده جواب نامساعدی هم از آنجا آمد، ما دست بردار نیستیم.
شهردار: امکان ندارد؛ چون مدارک اینجا موجود است، یا باید اداره اوقافی نباید وجود داشته باشه.
صدوقی: این اوقاف اینجا وجود کثیف و پلیدی است و خود اوقاف اینجا را به زرتشتی‌ها اجاره داده بود و همین اوقاف مسجدی را که جلوی خانه یکی از کارمندانش بود، خراب کرد که جلوی آن را فضای سبز کند. این حسابها هست و این اوقافتان نه ایمانی دارد و نه پایبند به چیزی هست و یک عنصر کثیف و پلیدی است که من نمی‌توانم همه آن را پشت تلفن ذکر کنم، تمام فجایع آن را و انشاءالله اوقاف هرچه زودتر نیست و نابود شود و برود و مردم این شهر راحت شوند.
شهردار: یکی آن و یکی هم فرهنگ و هنر.
صدوقی: فرهنگ و هنرتان هم بله.
شهردار: این دو تا سد راه آبادانی ما هستند؛(با خنده)
صدوقی: هنرتان که دیگه بالاترین بی‌هنرهایی هست که هست، ولی یکی دو روز صبر کردن مانعی نیست، ولی این را بدانند که یک جواب نامساعدی رسید، ما دست بردار نیستم؛ حتی اگر به ریختن خون صد تا گبر انجام شود.
شهردار: من به شما اطمینان می‌دهم، چون مدارک کافی است و وقتی مدارک کافی باشد، هیچکس نمی‌تواند جواب نامساعدی بدهد و من خودم تعقیب می‌کنم موضوع را و مطمئن باشید که آقای استاندار هم حتماً با ما هستن و فرد خوبی هستن انشاءالله و اگر گزارشی هم خواستند بنویسند، من حتماً اطلاع خواهم داشت و اگر موردی هم بود به اطلاع جنابعالی خواهم رساند.
صدوقی: کسانی که اطلاع کافی از این موضوع دارند، همین منزل ما هستن و اگر نیازی شد بیایند و گزارشات خودشان را می‌دهند.
شهردار: پس استدعا می کنم دست نگه دارند تا من اقدامات خودمان را بکنم.
صدوقی: حتی حرکت جزیی هم نکند؟
شهردار: بله، چون ممکن است کاهی را کوه کنند و یک حرکت کوچک را منعکس و تلگراف و غیره و اگر ساکت باشند ما کار را بهتر می‌توانیم بکنیم. سپس خداحافظی کردند.2

توضیحات سند:

ـ
1. دکتر ولی شاهی فرزند علی در سال 1314 ش در یزد به دنیا آمد. در رشته بیهوشی تخصص گرفت و در سال 1345 ش به یزد بازگشت و ضمن انجام وظیفه‌ی پزشکی، در فعالیت‌های اجتماعی نیز شرکت نمود و اولین دبستان دخترانه اسلامی را در سال 1349 ش راه اندازی کرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مشاغل مختلف به انجام وظیفه مشغول شد. دانشنامه مشاهیر یزد ج 2. ص 800
2. در این ایام که انقلاب اسلامی به نقطه‌های اوج خود نزدیک می‌شد، مقابله با نمادهای رژیم شاهنشاهی از قبیل مجسمه‌ها و بناهای یادبود، یکی از اقدامات تظاهرکنندگانی بود که از اعمال و رفتار مأموران نظامی و انتظامی و امنیتی به خشم آمده بودند.
در همین موقع بود که در شامگاه 18 /5 /1357، یکی از پایه طاق نصرت یادبود جشن‌های دوهزاروپانصد سال شاهنشاهی در خیابان ایرانشهر یزد، منفجر شد. در گزارش این انفجار نوشته شده است: «مختصری از همان پایه را به عرض و طول 30 و عمق 4 سانتیمتر خراب کرده، لیکن ستون فرو نریخته و صدای بسیار زیادی ایجاد نموده است. ضمناً مقداری از مواد مفنجره که در محل جمع آوری شده جهت بررسی و آزمایش به همراه ایفاد می‌گردد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . جلد چهارم . سند شماره: 171 /5- 37 /5- 5 - 19 /5 /2537
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 186
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.