تاریخ سند: 9 مرداد 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0700 دوشنبه 9/5/37 تا ساعت 1000 همان روز
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0700 دوشنبه 9 /5 /37 تا ساعت 1000 همان روز
احسانی تماس گرفت و گفت: میخواستم بیایم خدمتتان.
صدوقی: اتفاقاً من هم با شما کار داشتم، تشریف بیاورید. 0509
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: من رفتم پهلویشان و سلام رساندند و گفتند چشم من دنبالش را میگیرم و ترتیبش را میدهم؛ حتی اعلامیه را هم گفتم و گفتم که جلوتر دکتر شهریاری با دکتر مؤتمنی1 و اتفاقاً شهردار هم آنجا بودند و گفتند که شهردار اینجا هستن و ترتیبش را میدهند، البته جلوی روی من به شهردار چیزی نگفتند، ولی گفتند شما بروید من ترتیبش را میدهم.
صدوقی: خانواده مریض است، وقت کردید یک سری بزنید، در ضمن چرا تلفن شما جواب نمیدهد؟
دکتر: تلفن به زمین خورده و شکسته است. سپس خداحافظی کردند.
*****
رضوی تماس گرفت و گفت: من پریشب با جمال انصاری تماس گرفتم و ایشان گفتند گزارش دادم اشکذر. گفتم سرهنگ شما را خواسته است و الان هنگ است تا سرهنگ اسعد از تهران بیاید، درحالی که همان شب آقای افضلی گفته است که در اشکذر دیده شده و بچههای مجومردی گفتهاند که با لباس مبدل در مجلس آقای رضا رکن الدینی بوده است و گویا آقای انصاری آن طور که گفته است درست نیست.
صدوقی: من هم منزل نبودم، انصاری به منزل تلفن کرده که رئیس پاسگاه را عوض کردهاند؛ حالا باید تحقیق شود، ولی آن شب که با لباس مبدل بوده است، خیلی خوب بوده که، میشه...[نقطه چین در اصل]
رضوی: من پریشب، شب آخر یک بیست دقیقهای صحبت کردم و به من گفت که من از حرفهایت عرق کردم، ولی من بهش گفتم چیزی نگفتم که به مذاق شما بد بیاید و من فقط مقداری کلیات را گفتم، ولی خیلی ترسیده بود، چون من درهمت آباد، در فوت عیال حاج سید محمود اشکذری یک نیم ساعتی صحبت کردم و خب یک مقداری پردهبرداری شد، آنها ترسیدند که اینجا هم آن طور شود.
صدوقی: آقای رئیس شهربانی هم که با لباس مبدل بودند.
رضوی: تو باغ بود و در مجلس راهش ندادند و آقا رضا میخواست برایش تشریفاتی قائل شود و گوسفند بکشد، آقای سدهی نگذاشته بود.
صدوقی: گویا سدهی هم چیزی نگفته بوده است؟
رضوی: نخیر.
صدوقی: فقط حمله به اهل منبر و روحانیت کرده بودند، که چرا برنامه ندارند و از این حرفها، حالا رفتهاند؟
رضوی: بله. سپس خداحافظی کردند.
*****
صدیقی تماس گرفت، جواب داده شد: نیستن.
صدیقی: شما که آنجا بودید، آقای حجتی از کرمان قرار بود بیایند پیش حاجی آقا، آمدهاند یا نه؟
مخاطب: هنوز نیامده اند.
*****
شیخ جواد2 از تفت تماس گرفت و گفت: عصری اینجا برای شهدا میخواهند مجلس بگیرند، خدمت شما آمدهاند؟
صدوقی: بله، آمدهاند. در ضمن گفتهام اگر وقتی شد میآیم.
شیخ جواد: چه ساعتی؟
صدوقی: بنا شد ساعت 5 /4 یا 5 بیایند، اگر مانعی نباشد همراهشان بیایم.
شیخ جواد: استاندار هم قرار است بیاید برای افتتاح پمپ بنزین ساعت 5 /7 جدید.
صدوقی: مانعی نیست.
شیخ جواد: برای استقبال جنابعالی چه میفرمایید؟
صدوقی: والله نمیدانم و از من نپرسید و پرسش از من صحیح نیست. سپس خداحافظی کردند.
*****
علی زرافروز با سوژه صحبت کرد و گفت: من با محمود آقا صحبت کردهام و الان چون وقت تنگ است و بعد از مراجعت از مسافرت میآورمش خدمت شما، مثل اینکه میشه یه کارهایی بکنند. سپس خداحافظی کردند.
توضیحات سند:
ـ
1. سعید طباطبائی مؤتمنی، مدتی استاندار یزد بود. با فراگیر شدنِ انقلاب اسلامی در سال 1356ش، اعلامیهای علیه او پخش شد که در بخشی از آن آمده است: « قابل توجه جناب آقای هویدا نخست وزیر که بدانند در یزد چه میگذرد ... قابل توجه آقای نصیری زاده نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی و کارگر ساده دل که یا از قضایا بی خبر است یا ناتوان. قابل توجه آقای دکتر بقائی یزدی نماینده تهران که ادعای وطن دوستی و یزد دوستی دارند و به احترام تیمسار پاکروان یا رعایت حال خویشاوندان خود مهر سکوت بر لب زده و خفقان گرفته اند... استاندار محترم یزد جناب آقای دکتر مؤتمنی اگر در طول چهارسال مأموریت خود در یزد توفیق هیچ کاری نیافتهاند ولی در کار بی عفتی... از یاد مردم یزد نمیرود... آقای استاندار اغلب اوقات خود را در منزل عسکری و باغ خان میگذرانند و در تهران با آقای عسکری با هم به گردش شبانه میروند...» انقلاب اسلامی در یزد . ج 1. سند شماره: 1122 /26 ﻫ - 12 /2 /36
2. آیتالله جواد حسنعلی تفتی، فرزند محمدجعفر و متولد تفت یزد و امام جمعۀ تفت. پدر و اجدادش در کسوت روحانیت بودند. حسنعلی تحصیلات مقدّماتی را در تفت به پایان رساند. سپس در حدود 1324 ش وارد حوزۀ علمیّۀ یزد شد و در مدارس شفیعیّه و خان نزد حضرات حججاسلام و المسلمین سید علیمحمد کازرونی، احمد علومی و جلال علومی به فراگیری دروس حوزوی پرداخت. در 1326 ش رهسپار حوزۀ علمیّۀ نجف شد و بخشی از سطح را در محضر حضرات آیات سیدعلی فانی، محمدتقی عرب، سید محمدباقر درچهای و غلامرضا باقری آموخت. پس از دو سال به ایران بازگشت و در حوزۀ علمیّۀ قم بخش دیگری از سطح را نزد حضرت آیتالله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی و حجتالاسلام و المسلمین محمدعلی کرمانی فراگرفت. همچنین همزمان با تحصیل به تدریس ادبیات و منطق مشغول شد. وی از برخی مراجع تقلید اجازۀ تصدّی امور حسبیه دارد. حسنعلی در دوران انقلاب به فعالیتهای سیاسی روی آورد و هدایت و ساماندهی انقلابیون در تفت را به عهده گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس بهطور مداوم در جبهههای غرب و جنوب حضور یافت. همچنین به تبلیغ برای جذب نیرو و امکانات برای جبههها پرداخت. از مسؤولیتها و فعالیتهای او در این دوران این موارد را میتوان نام برد: مسؤول سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در تفت؛ مسؤول عقیدتی شهربانی؛ نمایندۀ ولیفقیه در شهربانی و تأسیس کمیتۀ انقلاب اسلامی، دادگاه انقلاب، بنیاد مسکن و بنیاد جانبازان.
حسنعلی در 1358ش از سوی آیتالله شهید صدوقی به امامت جمعۀ تفت منصوب شد. در 9 دی 1363ش حکم امامت جمعۀ وی از سوی حضرت امام(ره) صادر شد. آیتالله حسنعلی در سال 1391 دار فانی را وداع گفته و در جوار شهدای معظم شهرستان تفت به خاک سپرده شد.
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 160