صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : دکتر عبدالعظیم ولیان1

تاریخ سند: 14 آبان 1357


موضوع : دکتر عبدالعظیم ولیان1


متن سند:

از : دژـ مر ـ رکن 1 ـ قوانین به : تیمسار فرمانداری نظامی تهران و حومه شماره : 1 /60 ـ 401 مقام عالی را آگاه میسازم : نامبرده بالا در ساعت 0100 مورخه 16 /8 /1357 توسط کمیته فرمانداری نظامی تهران به زندان دژ ـ مر معرفی و بازداشت گردید.
ف ـ دژ ـ مر تیمسار احمد غفاری

توضیحات سند:

1ـ بعد از دستگیری تا پیروزی انقلاب اسلامی در زندان می ماند و بعد از بازگشایی زندانها و هرج و مرج اولیه، ولیان، متواری می شود که با تشکیل دادگاههای انقلاب اسلامی او غیابا محکوم و طی اعلامیه ای «در اردیبهشت ماه 1358 با اعلام اسامی چهار نفر که نام عبدالعظیم ولیان در آن دیده می شود از همه مردم، پاسداران انقلاب، افراد مسلح کمیته ها و نیروهای انتظامی برای دستگیری و معرفی آنان به دادسرای انقلاب استمداد می نمایند در شرح اتهامات عبدالعظیم ولیان چنین ذکر می شود که : عبدالعظیم ولیان متهم است به قتل، ایجاد نقص عضو، ارعاب و تهدید مردم، خراب کردن مغازه ها و خانه های مردم با تهدید صاحبان آنها به بهانه های گسترش شهر مشهد نیز سوءاستفاده های کلان از محل بیت المال در مقام وزارت برداشت های غیر قانونی از عواید موقوفات رضوی و نیز سرقت از صندوق امانات آستان قدس و تحریک و ایجاد بلوا و آشوب منجر به کشته شدن افراد در مناطق مختلف از جمله گنبد کاووس.
.
» او بعد از فرار از زندان به خارج از کشور می گریزد و آنچنان که در اسناد ملاحظه شد که در برخی از کشورها به ذخایر ارزی پرداخته بود در امریکا در شهر واشنگتن رحل اقامت می گزیند در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حیات شاه به سازماندهی دستگاه سلطنتی در مبارزه (!) علیه انقلاب اسلامی مشارکت می نماید و بعد ازمرگ شاه در سازماندهی فرزند او رضا پهلوی میل به فعالیت در او دیده می شود و بعد از یأس از این اقدامات گوشه نشینی اختیار کرده و از فعالیت های سیاسی دوری می گزیند.
بخشی از ارتباطات دستگاه سلطنتی ساقط شده در امریکا تحت هدایت رضا پهلوی توسط احمد علی مسعود انصاری انجام می گرفت که در خاطرات خود به این موضوع اشاره می نماید: «هر چند که ولیان بعد از مدتی در غربت می میرد.
بدین ترتیب سر راه به دیدار دکتر ولیان که در شهر واشنگتن زندگی می کرد رفتم و جریان تلفن رضا پهلوی و امکان همکاری با او را با وی در میان گذاشتم اما بر عکس انتظار به جای تشویق به رفتن، بنای نصیحت مرا گذاشت که وقتم را بیهوده با این خاندان تلف نکنم و از بی فایده بودن خدمت به آنان سخن ها گفت حقیقت آنکه من از این نصایح و آیه های یأس که برایم خواند دلگیر شدم بخصوص که بخاطر داشتم که وقتی در قاهره به دیدن شاه آمده بود چه اندازه ای سعی کرده بودم همه جا بخصوص نزد شاه از او تعریف کنم و حتی زمانی که قرار شده بود برای مذاکراتی از طرف شاه نزد تیمسار اویسی برود و شاه از من خواسته بود به اویسی بگویم که ولیان از جانب او آمده است و پیش خود حرف نمی زند ضمن تماس با اویسی و دادن پیام شاه فرصت را غنیمت نمودم و برای جلب اعتماد اویسی نسبت به (ولیان) تعریف های زیادی از او کرده بودم لذا فکر می کردم این آیه های یأس و سنگ انداختن در راهی که می خواستم بروم پاداش مناسبی برای آن کمک ها نبود.
گو اینکه بعدها احساس کردم که شاید حق با ولیان بوده و آن فقید بیشتر و قبل از من به تجربه بیهودگی خدمت به خانواده پهلوی رسیده بود.
(به نقل از روزنامه اطلاعات شماره 15836، یکشنبه دوم اردیبهشت 1358، ص 7 ؛ من و خاندان پهلوی، احمدعلی مسعود انصاری، فاخته، تهران، 1371، ص 158 )

منبع:

کتاب عبد‌العظیم ولیان به روایت اسناد ساواک صفحه 487

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.