صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مکالمات سوژه از ساعت 1400 پنجشنبه 19/5/37 تا ساعت 0700 شنبه 21/5/37

تاریخ سند: 19 مرداد 1357


مکالمات سوژه از ساعت 1400 پنجشنبه 19/5/37 تا ساعت 0700 شنبه 21/5/37


متن سند:


مکالمات سوژه از ساعت 1400 پنجشنبه 19 /5 /37 تا ساعت 0700 شنبه 21 /5 /37
شخصی به نام آسید هادی1 از اصفهان تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، راجع به جریان اصفهان با سوژه صحبت کرد و گفت: اگر مفصلش را می‌خواهید، با آقای خادمی تماس بگیرید.
صدوقی: کشته هم داشته است؟ 0519
آسید هادی: بله.
صدوقی: خیلی؟
آسید هادی: بله، قابل توجه بوده است.
صدوقی: من همیشه با آقای خادمی تماس می‌گیرم و نامه هم برایش می‌دهم. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی پرسید: این قبض‌هایی که از بیمارستان سیدالشهداء می‌آید و تاریخ جدید دارد، چی کار کنیم؟
صدوقی: نپردازید و بفرمایید تا تاریخ آن درست نشود، نمی‌پردازیم.
****
شخصی که خود را دانشجو معرفی می‌کرد، به نام قره‌خانی، پرسید: من یک کتابی می‌خواندم به نام نامه‌هایی از هاشمی و یک نامه‌ای خواندم که به شما نوشته بود، می‌خواستم ببینم صحیح است؟
صدوقی: بله، درست است و من پاسخ هم دادم و متأسفم که یک رونوشتی ازش ندارم و بعد از چندی، نامه من و نامه‌های بقیه به صورت کتاب درآمده است.
قره خانی: بله، در حدود 15 نامه است.
صدوقی: خیلی سید بزرگواری است و دستی دستی می‌خواهند تلفش کنند.2
قره خانی: هنوز نکشته‌اند؟
صدوقی: نه، از اصفهان بردنش شیراز.
قره‌خانی: از مراجع استمداد کرده بود، برایش کاری نکردید؟
صدوقی: چرا، تهران رفتیم؛ اشخاصی را که باید ببینم، دیدم و آقای خوانساری3 که در آن موقع مصدر کار بود و حالا هم هست و با ایشان صحبت کردیم، ولی نتیجه این شد که از اصفهان بردنش شیراز.
قره‌خانی: یک نامه‌ای هم بود که به آموزگار نوشته بودید، مال خودتان بود؟
صدوقی: بله.
قره خانی: اینها را می‌توانید مهر بزنید پایش که ما اطمینان داشته باشیم؟
صدوقی: امضاء من پایش هست.
قره خانی: این پلی کپی که دست من است، حتی امضاء شما را هم ندارد. در ضمن من یک رساله‌ای از آقای خمینی می‌خواستم و همه جا رفتم گیرمان نیامده.
صدوقی: فعلاً در دست نیست، انشاءالله بیست روز دیگر تلفن بزنید، قراره چاپ شود.
قره‌ خانی: این آسید مهدی هاشمی4 توی آن قتل که دست نداشته است
صدوقی: نه آقا، دروغ بوده است و همه را بهش بسته‌اند.
قره خانی: چه سیاستی دارند بازی می‌کنند، یک مشت جوان را سر در گم می‌کنند.
صدوقی: بهانه‌ای بوده است و فعلاً در زندان است. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام متین5 از بندرعباس تماس گرفت. سوژه راجع به قضایای اصفهان صحبت کرد. متین گفت: راجع به شیراز چیزی نشنیده‌اید؟
صدوقی: یک چیزی شنیده‌ایم که تأیید نشده است، شما چی شنیده‌اید؟
متین: ما هم شنیدیم که دیروز ساعت 2 بعد از ظهر آقای پیشوا منبر رفته و مردم که درآمدند، شلوغ شده است و درگیری به وجود آمده و تعداد زیادی کشته و زخمی داده‌اند.6
صدوقی: آقای پیشوا7 که خارج بوده است؟
متین: چه عرض کنم.
صدوقی: برای شما چه تعدادی گفته‌اند که کشته شده‌اند؟
متین: در حدود 150 نفر. سپس خداحافظی کردند.
*****
کاریر 51609 اصفهان را گرفت و محتاج‌الله8 پرسید: منزل آقای صافی؟
مخاطب: بله. سپس سوژه صحبت کرد و بعد از احوالپرسی، پرسید: ما وقایع دیشب را می‌خواستیم ازشما بپرسیم که ببینیم چه اندازه‌اش صحت داشته و چقدرش دروغ بوده است؟
آقای صافی: این‌قدری که بنده اطلاع دارم که نزدیک به واقع است، قرار بود که دیروز تحصن را بشکنند، ولی عده‌ای مخالفت کردند که تا فردا هم باشد و بعد از نماز ظهر بعدش ولی دیشب تظاهرات شروع می‌شود و همه می‌آیند طرف منزل آقای خادمی، خود منزل آقای خادمی هم مملو از جمعیت بوده است و عده‌ای ریختند سر یک پاسبان و اسلحه‌اش را هم گرفتن و کتکش هم زدند. در ضمن شعار هم جمعیت می‌داد و مأمورین هم متقابلاً شروع کردند و اول گاز انداختن و حتی یک گاز هم منزل آقای خادمی افتاد و بعد هم تیراندازی شروع می‌شود و این مطالبی بود که ما شنیدیم.
صدوقی: مقتولین چند نفر بودند؟
صافی: در حدود 3 نفر.
صدوقی: تحصن شکسته شده؟
آقای صافی: بله. سپس خداحافظی کردند.
*****
جوانی که می‌گفت من یکی از بچه‌های یزدی هستم و از شیراز صحبت می‌کنم، تماس گرفت و سوژه پرسید: جنابعالی؟
جوان: من یکی از بچه‌هایی هستم که هفته پیش منزلتان بودم و می‌خواستم یک نامه بگیرم برای آقای دستغیب.9
صدوقی: بله، بله.
جوان: دیروز عصر اینجا مسجد نو، آقای پیشوا صحبت می‌کردند.
صدوقی: مگر آقای پیشوا آمده‌اند؟
جوان: آقای پیشوا جایی نرفته بودند.
صدوقی: چرا، بعد از قضیه کازرون که رفته بودند.
جوان: اینجا هم در مسجد حرفی نزدند و صرفاً به خاطر جمعیت زیاد این حادثه اتفاق افتاد و ملت که در می‌آیند، پلیس با گاز اشک آور حمله می‌کنند و خیلی کشته می‌شوند و ما تنها کاری که کردیم، رفتیم بانک خون و 82 نفر خون دادیم؛ ولی پلیس نمی‌گذاشت خون بدهیم. دیشب هم ساعت 5 /1 نصف شب می‌خواستن مجسمه را پایین بکشند و دوباره مردم را به مسلسل می‌بندند و دو تا از پسرهای آقای پیشوا، یکی کشته و یکی زخمی می‌شود و آماری که ما گرفته‌ایم و خودمان دیدیم، در حدود 9 نفر که مسلّم است، ولی فکر کنم در حدود 50 نفر بشوند.
سپس جوان راجع به قضیه اصفهان از سوژه سؤال می‌کند و سوژه هم قضایای اصفهان را برای جوان تعریف می‌کند و می‌گوید: در حدود 3 نفر اصفهان کشته شده‌اند.
جوان: ولی تمام کانون‌های فساد اینجا را مردم نابود کردند.
صدوقی: باید این پیشامدها بشه تا به یک نتیجه‌ای برسیم.
جوان: من تلفن زدم، چون آقایان اینجا عرضه حتی تلفن زدن را ندارند.
صدوقی: حتی نامه‌ای که من فرستادم، در حدود صد تا، هیچ‌کدام را پخش نکردند و اگر بشه توبیخش بکنند خیلی خوب است.
جوان: خلاصه آقایان اینجا کاری نمی‌کنند.
صدوقی: گویا استاندار و دکتر نصر، رئیس بیمارستان سعدی، این دو نفر عقل آقایان آنجا را گرفته‌اند و آنها را گویا فریب داده‌اند. انشاءالله که عقلشان برگردد.
*****
شخصی به نام سیگاری تماس گرفت و راجع به قضیه اصفهان صحبت کرد. سوژه گفت: بله منزل آقای خادمی بمبی انداخته‌اند و عده‌ای کشته شده‌اند و فعلاً آمار 3 نفر است و حکومت نظامی است.
سیگاری: دو سه تا دیشب بوده است و امروز که صحبت کردیم، گفتند چون خیابان بسته است، نمی‌توان اطلاع دقیق‌تری به دست آورد و مردم جلوی منزلشان هستند و پلیس یک عده را زده است و خواستم شما در جریان باشید.
صدوقی تشکر کرد. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام عمادی از اصفهان تماس گرفت و گفت: از دیشب تا به حال صدای مسلسل آرام نگرفته است و بنا شده از 8 شب حکومت نظامی بشه و سر هر چهارراهی، تانک ایستاده و تمام کانون‌های فساد به کلی ویران شده است و بیمارستان‌‌ها دیگر جایی ندارند.
صدوقی: خود اینها نتیجه است و آبرویی دیگر نمی‌ماند برای دولتی که ملت خودش را بکشد و بزند.
عمادی: یک عده‌ای که جسدها را در خانه‌ها پنهان کرده‌اند که مبادا پول گلوله ازشان نگیرند.
صدوقی: بله، من تا این پایه خبر نداشتم.
عمادی: من خودم رفتم بیرون و جریان را دیدم.
*****
منتظرالحجه از شیراز تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه پرسید: غائله تمام است یا برقرار است؟
منتظرالحجه: برقرار است؛ آنجا چه خبر است؟
صدوقی: اینجا مجلس و صحبت و حرف هست، ولی نگذاشتیم درگیری به وجود بیاید. آقای پیشوا که من شنیده‌ام که دولتی است؟
منتظرالحجه: نه، با ملت است و حتی پسر ایشان را هم با گلوله زده‌اند و امروز آقای محلاتی تصمیم گرفته‌اند که مسجدها را تعطیل کنند و از فردا حتی بازار هم تعطیل است؛ ولی آنچه مسلّم است در حدود 10 نفر کشته شده‌اند و خود مأمورین تمام موتور سیکلت‌ها و دوچرخه‌ها را که جلوی مسجد نو بوده است، آتش زده‌اند و مأمورین آمادگی کامل از قبل داشتند و آماده حمله بودند.
صدوقی: مردم چه کردند؟
منتظرالحجه: مردم با سنگ جواب می‌دادند.
صدوقی: از دولتی‌ها کسی تلف شد؟
منتظرالحجه: خیر. سپس خداحافظی کردند.

توضیحات سند:

ـ
1. سید هادی هاشمی، داماد آیت‌الله منتظری.
2. مکالمه در جریان دستگیری مهدی هاشمی در رابطه با قتل آیت‌الله شمس آبادی است که در ابتدا با توجه به جایگاهی که مهدی هاشمی در بیت آیت‌الله منتظری و در جریان مبارزه داشت، تصور می‌رفت که این اتهام، توطئه ساواک باشد؛ ولی پس از چندی معلوم شد که واقعیت داشته است.
3. آیت‌الله العظمی سیداحمد خوانسارى، فرزند حاج سید یوسف در 1 مهر 1270 ﻫ ش در شهر خوانسار متولد شد. مقدارى از ریاضیات و علوم مقدماتى و سطح را در زادگاهش فرا گرفت و سپس براى ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در آن شهر خارج فقه و اصول را از محضر آیات عظام حاج میرمحمد صادق مدرس اصفهانى و آخوند ملاعبدالکریم گزى و میرزا محمدعلى تویسرکانى، فراگرفت و بعد از طى مراحل، براى تکمیل معلومات خود به نجف عزیمت نمود و در آنجا دو سال در درس مرحوم آخوند خراسانى و چندین سال هم در درس مرحوم حاج سیدمحمدکاظم یزدى و آیت‌اللّه‌ نائینى و استادان دیگر شرکت جست تا به مدارج عالیه رسید و در سال 1305 به ایران مراجعت کرد و با اقامت در اراک از محضر آیت‌الله‌ عبدالکریم حائرى استفاده‌هاى علمى فراوانى برد.
بعد از انتقال حوزه علمیه از اراک به قم، ایشان نیز بعد از مدتى به قم آمد و نماز جماعت فیضیه به ایشان واگذار شد. در مدتى که در قم بود از مدرسین و فضلاى برتر حوزه علمیه به شمار مى‌رفت و در درس خارج فقه وى شاگردان مبرزى چون امام موسى صدر شرکت مى‌کردند. وى از مدرسین فلسفه و ریاضیات نیز شمرده مى‌شد. در سال 1329 به درخواست مردم تهران و امر آیت‌اللّه‌ العظمی بروجردى در تهران ساکن شد و بیش از سه دهه یکى از مراجع متنفذ تهران و منشأ خدمات مؤثرى گردید. در ابتداى نهضت مردم ایران در جریان انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى حضور یافت ولى به تدریج از عرصه سیاسى کناره گرفت. هر چند که مستقیم و غیرمستقیم در جهت حمایت از مبارزان تلاش مى‌نمود. آیت‌اللّه‌ سید احمد خوانسارى در سال 1362 دارفانى را وداع گفت و با تشییع جنازه‌اى باشکوه در تهران و قم در مسجد بالاسر حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد. امام خمینى در ارتحال ایشان پیام تسلیتى ارسال کردند و طى آن از خدمات او به اسلام تجلیل نمودند.
آثار علمى ایشان:
شرح مختصر المنافع در چند جلد، حاشیه بر عروۀالوثقى، توضیح المسایل، مناسک حج
4. سید مهدی هاشمی، فرزند محمد در سال 1323 ﻫ ش در اصفهان متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی بنابر اصرار پدر راهی حوزه علمیه اصفهان شد و پس از شش سال به دعوت برادرش هادی هاشمی که در قم سکونت داشت به این شهر رفت. حضور وی در قم همزمان با اوجگیری نهضت روحانیت در سال 42 بود.
این حرکت موجب شد نیروهای حوزه و بخصوص طلبه‌های جوان به مسائل سیاسی ایران و جهان توجه بیشتری نشان دهند و مهدی هاشمی در این برهه به بررسی نهضت‌ها و انقلاب‌های گذشته و حال جهان با مراجعه به منابع و مآخذ غیر اسلامی و غیر شیعی پرداخت که همین امر وی را به سوی برداشت‌های التقاطی و اندیشه‌های غیر اصولی سوق داد.
وی در سال 1346 به اتهام تکثیر و پخش اعلامیه توسط ساواک دستگیر و پس از سپردن تعهد آزاد شد، ولی در همین سال به علت اینکه به نامه آیت‌الله العظمی میر سید علی بهبهانی‌ در رابطه با حملات اسرائیل و کمک به مردم مظلوم فلسطین جملاتی اضافه کرده بود دستگیر و برای خدمت سربازی به جهرم اعزام شد. ساواک از طریق ضد اطلاعات ارتش وی را دعوت به همکاری کرد و سپس ترتیب انتقال وی به تهران را داد و سمت نویسندگی دادرسی کل ژاندارمری را به او محول کرد. وی در سخنرانی که به عنوان نماینده سربازان داشت از شاه و انقلاب سفید تعریف و تمجید کرد و پس از پایان سربازی با تأثیرپذیری از افکار مختلف‌، فعالیت‌های سیاسی‌ و اجتماعی خود را در قهدریجان اصفهان متمرکز ساخت.
در این زمان وی در جلسات محمدجواد غروی به طور مرتب شرکت می‌کرد و تحت تأثیر سخنان وی که با مفاهیم اصیل اسلام و اصول تشیع تعارض داشت قرار می‌گرفت.
عملکرد و سخنرانی‌های انحرافی غروی باعث شد، علمأ و روحانیون منطقه به مقابله با این جریان منحرف بپردازند که آیت‌الله شمس‌آبادی نیز در این راه جان خود را فدا کرد. مهدی هاشمی در اردیبهشت 1355 به دنبال چند فقره قتل دستگیر و روانه زندان شد. در زندان با ساواک ارتباط برقرار کرد و اطلاعات مبارزین را در اختیار ساواک قرار داد. در دادگاه وی مجرم شناخته شد و به 3 بار اعدام محکوم شد، ولی بنابر دلایلی این حکم در دیوان عالی کشور نقض گردید. این واقعه همزمان با شروع انقلاب اسلامی بود و مهدی هاشمی از درون زندان به نامه‌نگاری برای علما پرداخت و چنین وانمود کرد که رژیم با متهم کردن او قصد تخریب چهره به اصطلاح مبارز و سازش ناپذیر او را دارد. در بیرون زندان نیز باند تبهکار وی اقدام به تبلیغات زیادی کرده و او را زندانی سیاسی معرفی کردند، اما امام‌(ره‌) با بینش عمیق خود در سال 1357 فرمودند «او قاتل است نه زندانی سیاسی‌».
با پیروزی انقلاب اسلامی وی از زندان آزاد و به‌رغم اینکه به عنوان یک مجرم و یا لااقل متهم شناخته می‌شد، در پناه حمایت‌های آقای منتظری توانست تا احراز مسئولیت واحد نهضت‌های سپاه پاسداران ارتقا یابد و در این سمت با سیاست‌های نظام مقابله و باعث اختلال در روابط خارجی با سایر دولت‌ها گردید که مجموعه عملکرد وی باعث انحلال این واحد و اخراج وی از سپاه گردید. وی بار دیگر قهدریجان را پایگاه خود قرار داد و تلاش کرد تا سازمانی از نیروهای مسلّح را در لنجان سفلی تأسیس کند و در مقابل سپاه اصفهان ایستادگی کند که این امر موجب درگیری در این منطقه و کشته و زخمی شدن دهها نفر گردید.
وی از آغاز تأسیس واحد نهضت‌ها تا زمان اخراجش از سپاه هر گونه وسایل مورد نیاز ( اسلحه و مهمات‌، اسناد و مدارک و ...) خود را از این نهاد خارج و مخفی می‌کرد. همزمان با این اقدامات وی سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی وسیعی را در حوزه علمیه قم بین طلاب جوان آغاز کرد و در این راه روشنفکران غرب زده و عوامل گروه‌های التقاطی را به حوزه دعوت می‌کرد و سعی وافری در به دست گرفتن جامعه مدرسین و شورای مدیریت حوزه علمیه قم داشت‌. از طرف دیگر وی به منظور در دست گرفتن حاکمیت کشور با تهیه انواع و اقسام شبنامه‌، نامه‌پراکنی‌، ارائه تحلیل‌های وارونه‌، شایعه پراکنی و اتهامات سعی در زیر سؤال بردن نظام و مسئولین داشت‌. وی مذاکرات مسئولین و علما و نصایح و هشدارهای صریح و خیرخواهانه حضرت امام (ره‌) را جدی نگرفت و تلاش کرد ارجحیّت این موعظه‌ها را با شایعاتی چون کانالیزه شدن حضرت امام (ره‌) و تسلط مسئولین بر مجاری اندیشه و تفکر ایشان مخدوش سازد.
سرانجام یکبار دیگر حضرت امام‌(ره‌) با درایت و دورنگری خود، عمق فاجعه را درک و در مقابل تمام اهرمهای فشار و حمایت‌هایی که از ناحیه حامیان مهدی هاشمی صورت می‌گرفت انقلاب اسلامی را از خطری بزرگ نجات داد و دستور دستگیری و بررسی سوابق وی و باندش را صادر فرمود و مسئولین امنیتی و قضایی را به مقاومت در مقابل جوسازیها توصیه کرد. مهدی هاشمی پس از مدتی بازداشت درباره همه جرایم قبل و بعد از انقلاب لب به اعتراف گشود و سرانجام به اتهام محاربه‌، افساد، ایجاد فتنه‌، رعب و وحشت در بین مردم در تاریخ 6 /7 /1366 اعدام شد.
ر.ک: بن بست، 4 جلد، تهران، اداره کل اطلاعات استان اصفهان.
5. حجت‌الاسلام حاج شیخ عباس گرجی زاده، معروف به متین، فرزند غلامعباس در سال 1328ش در قریه شمیل بندرعباس به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی تا سیکل اول، به آموختن علوم حوزوی روی آورد و در سال 1347ش راهی قم شد و در مدارس آیت‌الله نجفی(ره) و حقانی ادامه تحصیل داد؛ در این بین به مدت یک سال نیز به یزد آمد و در مدرسۀ قلعه کهنه ساکن شد و دوباره به مدرسه حقانی بازگشت.
ایشان که در جریان مبارزات روحانیت قرار داشت، در اسفندماه سال 1352 به علت داشتن تعدادی از کتب ممنوعه در حجره‌ی خود، دستگیر و زندانی شد. شرایط زندانی به گونه‌ای بود که ایشان مجبور به نرمش در مقابل نیروهای امنیتی رژیم شاه گردید و 20 شهریور سال 1353 از زندان آزاد شد.
پس از این آزادی، به بندرعباس رفت و درحالی که امامت جماعت یکی از مساجد شهر را به عهده داشت، با نام متین، در مسجد کوفه‌ی شهر بندرعباس، اقدام به برپائی جلسات مخفی نمود. به همین علت در آذرماه سال 1354 به ساواک احضار و تحت فشار قرار گرفت. این مسئله موجب گردید تا دوباره راهی یزد شود، ولی این پایان ماجرا نبود و در یزد نیز با ساواک احضار شد و از هر نوع همکاری با آنها سر باز زد.
او که در جریان 15 خرداد ماه سال 1354 شرکت کرده بود، در سال 1356، دوباره به بندرعباس بازگشت و فعالیت‌های خود را از سر گرفت. با اوج گیری انقلاب اسلامی، مسجد ایشان یکی از کانون‌های اصلی مبارزه و پخش اعلامیه بود و در همین راستا بود که برادرش، به نام صادق گرجی، در اردیبهشت ماه سال 1357، در حین پخش اعلامیه در سانحه‌ای از دنیا رفت و همین مسئله، فرصتی شد تا بسیاری از حرکت‌های مردمی در شهر سازماندهی گردد.
ایشان که از سال 1354 درصدد راه اندازی یک کتابفروشی مذهبی در شهر بود، در نهایت در سال 1356، کتابفروشی ساحل کتاب را که مرکز پخش کتب مذهبی و انقلابی بود راه اندازی کرد.
حجت‌الاسلام شیخ عباس متین، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مشاغل و ماصب مختلفی به خدمت مشغول شد که از آن جمله است: نمایندگی مجلس شورای اسلامی، مدرسه عالی شهید مطهری واحد شهر کرد، نهاد نمایندگی رهبری دانشگاه شهرکرد، نهاد نمایندگی رهبری دانشگاه یزد، اخذ مجوز تأسیس موسسه آموزش عالی آزاد غیردولتی و مسئول نهاد دانشگاه آزاد هرمزگان . پرونده انفرادی
6. در این ایام که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، بعد از نماز ظهر و عصر، حجت‌الاسلام سید احمد پیشوا، به منبر می‌رفت و هر روز نیز، پس از پایان سخنرانی ایشان، تظاهرات صورت می‌گرفت. پس از گذشت چند روز از این ماجرا، در روز 19 مرداد ماه که مصادف با پنجشنبه بود، کسانی که در مسجد اجتماع نموده بودند، به طور ناگهانی مورد حمله واقع شدند. یکی از شهروندان شیرازی، در توضیح ماجرای این روز می‌گوید: «روز پنجشبنه 19 مرداد ماه که عده زیادی از اهالی شیراز و اطراف به مناسبت ماه مبارک رمضان برای انجام فرائض مذهبی و استماع وعظ و خطابه در مسجد نو اجتماع نموده بودند، ناگهان مورد تهاجم عده‌ای پلیس و نظامی مسلح به مسلسل و تفنگ خودکار قرار گرفتند. این سپاه جرّار با گشودن آتش به روی مردم بی دفاع و بیگناه که مسجد را مأمن خود می‌دانستند، خانه خدا را به جهنمی بدل ساختند. زنان و دختران ما را که در شبستان مسجد در حال عبادت بودند لگد نموده ... خلاصه از هیچگونه بی حرمتی و هتک شرف و آبرو نسبت به نوامیس مردم فرو گذار نکردند. پس از کشتار فجیع، اجساد و حتی پیکر کسانی را که نیمه جانی داشتند روی هم ریختند، به سردخانه پزشک قانونی و سربازخانه‌ها و نقاط نامعلوم بردند و هر کس را که رمقی داشت به بیمارستان‌ها انتقال دادند. ضمناً کسانی را که مجروحین را به بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها می‌رساندند تا سرحد مرگ زده و سپس به زندان فرستادند... » انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . کتاب هشتم . ص 341
7. حجت‌الاسلام سید احمد پیشوا در سال 1311 ﻫ ش در کازرون متولد شد. مقدمات و سطح را از پدر و عموى خود آموخت. در سال 1335 راهى حوزه علمیه نجف شد و نزد اساتید آن حوزه دوره عالى علوم دینى را طى کرد. سپس به زادگاه خود بازگشت و به ترویج احکام دین پرداخت. وى در سال 1348 به شیراز مهاجرت کرد و در مسجد نو به اقامه نماز جماعت پرداخت. وی همچنین کارهای عام المنفعه‌ای مانند: احداث لوله‌کشى بخشى از شهر کازرون، تعمیر مساجد، تأسیس بنیاد مهدى، تأسیس صندوق قرض‌الحسنه و تأسیس مدرسه علمیه امام مهدى(عج) انجام داده است. با آغاز نهضت امام خمینی وی نیز به صف مبارزان پیوست و در این مسیر فعالیت‌های زیادی نمود. وی در 12 بهمن 1384 درگذشت. وی صاحب تألیفاتی چون: شهید عدالت امام علی(ع) و بر ساحل، آیینه سیاه، علی از دیدگاه دیگران(خطی) است.
8. محمدحسن محتاج الله فرزند حسین در سال 1317ش در محله باغ گندم یزد به دنیا آمد. پس از تحصیلات مقدماتی، در سال 1338 به آموزش و پرورش پیوست وتا سال 1358 در مدارس مختلف، به عنوان معلم و مدیر فعالیت نمود. ایشان یکی از فعالان فرهنگی و از مؤسسان انجمن دینی بود که با نفوذ به تشکیلات بهائیت، علیه تفکرات انحرافی فعالیت داشت. وی با تأسیس خانه کتاب، نقش مؤثری در تهیه و توزیع کتاب‌های دینی و مذهبی ایفا کرد. دانشنامه مشاهیر یزد . ج 2. ص 1298
9. شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، فرزند سید محمدتقى در شب عاشوراى 1292 ﻫ ش در شهر شیراز متولد شد. خاندان دستغیب از خاندان‌هاى اصیل و شریف استان فارس و شیراز است که سابقه‌اى 800 ـ 700 ساله دارد و با 33 واسطه به حضرت امام سجّاد(علیه الصّلوه و السّلام) مى‌رسد. پس از خواندن دروس مقدماتى و سطح، امامت جماعت مسجد باقرخان را عهده‌دار شد و در سال 1314 به منظور ادامه تحصیلات راهى نجف اشرف شد. در آنجا از محضر اساتیدى چون آیات عظام شیخ کاظم شیرازى، سید ابوالحسن موسوى اصفهانى، سید میرزا آقا اصطهباناتى و میرزا على آقا قاضى طباطبایى کسب فیض نمود و در سن 24 سالگى به درجه اجتهاد رسید. به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السّلام) ارادت داشت و غالبا به ریاضت‌هاى شرعى و مجاهدات مى‌پرداخت. از وى که در تمام عمر، داراى نفسى مطمئن بود، کرامات زیادى نقل شده است. شهید بزرگوار آیت‌اللّه‌ دستغیب، در میان مردم و با آنها زندگى مى‌کرد و این امر را سعادتى انکارناپذیر مى‌دانست. وى بسیار ساده مى‌زیست و تجمّلات در زندگیش راه نداشت.مبارزات سیاسى شهید از هنگامى شروع شد که اساس دین را با روى کار آمدن رضاخان در خطر دید. بنابراین در منابر و سخنرانیها مردم را از توطئه آگاه مى‌نمود؛ بویژه در مورد کشف حجاب. در اواخر سال 1341 که با طرح لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى، زمزمه مخالفت از قم به رهبرى امام امّت برخاست و نخستین اعلامیه حضرت امام(ره) به دست شهید دستغیب رسید، صریحا اعلام نمود: «کلاّ و دربست در اختیار اسلام هستم.» وى با اظهار این جمله که «من اطاع الخمینى فقد اطاع‌اللّه‌»، پیروى از دستورهای حضرت امام را اطاعت از خداوند سبحان مى‌دانست. شهید دستغیب پس از دستگیرى حضرت امام در 15 خرداد 1342،دستگیر و مستقیما روانه زندان عشرت‌آباد گردید. در سال 1343 نیز یک‌بار دیگر مزدوران رژیم مانند سال 1342نیمه شب به منزل ایشان ریختند و باز مستقیما او را به تهران و زندان قزل قلعه منتقل کردند که پس از آزادى، مدّت 3 روز میهمان حضرت امام خمینى(ره) بود. این شخصیت بزرگوار در حرکت دادن به مبارزات مردم مسلمان فارس علیه رژیم مزدور شاه نقش بسیار مهّم و مؤثرى داشت. افشاگریهاى بى‌پرواى او در مورد جشن هنر فسادانگیز شیراز، حرکت‌هاى اسلامى مردم فارس را عمق بیشترى مى‌بخشید و سخنرانیها و حضورش در تظاهرات و راهپیمایى‌ها و مبارزات امت مسلمان منطقه، پشتوانه محکمى براى مردم ستمدیده بود. در واقعه دى ماه 1356، در برابر مقاله توهین‌آمیزى که نسبت به حضرت امام در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده بود، به شدّت به موضعگیرى پرداخت و گفت: «.... خمینى مرجع تقلید چند میلیون شیعه مى‌باشد و چون روزنامه اطلاعات به وى تهمت‌هایى زده طبق قانون، عاملین این امر بایستى تحت تعقیب قرار گرفته و از یک تا سه سال زندانى شوند.» در همان سال ایشان مدّتى در منزل خود در محاصره ساواک به سر برد. با شروع حکومت نظامى و پس از حادثه خونین 17 شهریور 1357، مأمورین شبانه به منزل ایشان رفته و او را در حال بیمارى و تب بازداشت، ابتدا به کمیته شهربانى و پس از آن به زندان اعزام کردند. شهید آیت‌اللّه‌ دستغیب پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى، به نمایندگى مردم فارس در مجلس خبرگان برگزیده و از سوى حضرت امام به امامت جمعه شیراز منصوب شد.با شروع جنگ تحمیلى، او با بیانات بسیار رسا جوانها را تشویق به شرکت در جبهه‌ها مى‌کرد و در بسیج نیروهاى خالص به جبهه و تأمین امکانات و تدارکات براى رزمندگان تلاش مستمر و پیگیر داشت. سرانجام عمر پربرکت این شهید سعید به پایان رسید و در روز جمعه 20 آذرماه سال 1360 به دست گروهک منافقین در راه نماز جمعه به شهادت رسید. شهید دستغیب داراى تألیفات فراوانى است که بعضا چند بار تجدید چاپ شده است. از جمله کتاب‌هاى قلب سلیم، گناهان کبیره در دو جلد، معاد، تفسیر سوره حمد، توحید، امامت، معراج و...
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت‌الله‌ سید عبدالحسین دستغیب، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378
***

منبع:

کتاب گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیت‌الله محمد صدوقی صفحه 188
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.