صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

معجزه زبان خوش

معجزه زبان خوش


متن سند:

ع.
امیرانی درباره انتخابات حاضر «چیز» نوشتن از چند نظر خیلی زود و از چند لحاظ خیلی دیر و در هر حال قدری دشوار است و از آن دشوارتر چیز ننوشتن! با اینحال مرا عقیده بر آنست که همه وقت همه چیز، درباره همه کس و همه چیز میتوان گفت و نوشت تا که بگوید و چگونه بنویسد و با چه زبانی مقصود خود را ادا نماید.
میگویند یکی از سلاطین انگلستان را با ملکه وقت خلاف افتاد ملکه بحالت قهر توأم با تعرض تالار کاخ را ترک گفته باطاق خود رفت و در را بروی خویش بست.
لحظه ای بعد اعلیحضرت شاه بمنظور دلجوئی از ملکه کشور شخصا باطاق او رفت و چون در را از داخل بسته دید در زد ملکه پرسید کیست؟ شاه گفت : منم در را باز کن.
گفت باز نمیکنم! چند لحظه بعد بار دیگر پادشاه در زد، وقتی ملکه پرسید کیست؟ گفت در را باز کن اعلیحضرت پادشاه انگلستان و امپراطور هندوستان و کشورهای ماوراء بحار میباشد.
ملکه گفت باز نمیکنم! چند ثانیه بعد برای سومین بار شاه شروع بدرزدن کرد.
این بار وقتی ملکه سئوال کرد کیست؟ پادشاه روانشناس و مردمدار با لحنی گرم و محبت آمیز گفت : همسر عزیز و شریک زندگی شما! و بدین ترتیب تمام کدورت ها و رنجش های قلبی ملکه زایل شد و با آغوش باز از اعلیحضرت همسر تاجدارش استقبال کرد.
این است معجزه زبان خوش و لحن صادقانه که حتی مار را از سوراخ بیرون میآورد اکنونکه با چنین زبانی قصد دارم در پیشگاه عالیجناب انتخابات سخن برانم، قبل از هر چیز باید بگویم نخستین شرط قلمفرسائی منصفانه در اینموضوع داوطلب نبودن و کاندیدا نداشتن نویسنده است.
نویسنده انتخاباتی نه تنها خود و کسانش بهتر است که داوطلب وکالت نباشند بلکه در میان دوستان و آشنایان و حتی همسایگانش هم نباید چنین افرادی وجود داشته باشد.
و من با آنکه از خود و هفت پشتم در گذشته مطمئنم متاسفانه از آینده نمیتوانم اطمینان داشته باشم خاصه که در میان دوستان و آشنایانم کار بالعکس میباشد و کمتر کسی است که کاندیدا نباشد.
بنابراین در مورد بحث منصفانه در اینموضوع از هم اکنون ناچارم تا اندازه ای از خود سلب صلاحیت کنم.
مسئله دشوار و متضاد دیگری که نویسنده مسائل انتخاباتی باید در نظر بگیرد رعایت اصل کجدار و مریز است.
باید صددرصد مطالب خود را مطابق خواست و میل کاندیداهای انتخاب نشده و از زبان آنها بنویسد و در عین حال حتی یک درصد هم خلاف میل و نظر وکلای انتخاب شده و روش مجریان انتخابات ننویسد.
خلاصه در سر آتش باشد و نه تنها نجوشد و نخروشد بلکه مجال آه هم نداشته باشد.
یک مامور مراقب دیگر هم هست که نه طرفدار آندسته است و نه با ایندسته او فقط حق را میجوید و بس و آن وجدان است.
و من اگر بتوانم در نوشته هایم سر آندو دسته و سایر مردم و حتی دولت را شیره بمالم از دست این یکی تا لب گور هم خلاصی ندارم و تازه بعد از مرگ در یوم النشور1 باری، تا الان که این سطور را می نویسم هیچ دلیلی نمی بینم که انتخابات این بار هم مانند دفعه گذشته باشد، و یا نباشد! هر چند ندیدن من دلیل نمی شود.
کار و بار احزاب و گردانندگان آنها و حتی منفردین در ایندوره قابل مقایسه با دوره گذشته نیست، حزب مردم که وجه شبه و نزدیکیش با مردم تنها در لفظ می باشد مدتها است «مرد» ش رفته و «دم» آن مانده است! بگردانندگان فرمایشی این حزب پیشاپیش گروهی بی «علم» وارگان بطرف مقصدی نامعلوم با آنکه فرمان پیش داده شده متاسفانه نه تنها پیش نرفته و در جا هم نمیتوانند بزنند بلکه مقدار زیادی از راه را هم پس پسکی رفته اند.
رهبر کثیرالمقام و بدون شغل حزب ملیون1 که بار گذشته پرنده آهنین ارتشی، میکرفون رادیو کوچکترین تجهیزاتش بودند اکنون نه تنها بختش یار و مددکار نیست بلکه از اقبال خویش هم فقط منوچهر برایش مانده است.
تا جائیکه گردانندگان انتخابات این بار کاندیداهای هر دو حزب را بیک چشم نگاه میکنند یعنی بچشم کودکان یتیم و بی سرپرست! و اما منفردین، از معروفین آنها که بهبهانی و امینی است با تمام شانس هائیکه ایندفعه دارند و ندارند یکی بر قدرش افزوده شده و دیگری بر وزنش حیف که در اجتماع ما امروز نه برای قدر وزنی قائلند نه برای وزن قدری.
در مورد خود انتخابات و کیفیت آن، بنظر من در دوره گذشته تظاهر بآزادی زیاد بود و عمل بآن صفر ولی اینبار نه تظاهری هست و نه کسی هم انتظار عمل بآن را دارد.
میگویند رئیس دولت شخصا در کار انتخابات همانقدر دخالت و نفوذ دارد که من و شما.
ظاهرا صندوق انتخابات را این بار یک کلید بیش نیست و آن هم در دست غیر خوانای وزیر کشور2 است.
این عقیده ایست که خیلی ها دارند.
این راست است که اختیار امضاء حواله های انتخاباتی هر دفعه با چندین مقام و دستگاه بود و این سپهبد وزیر همه را خلع کلید کرده ولی همه می دانند در هر بانکی اختیار پول همیشه در دست صاحب پول است نه صندوقدار خاصه که در هر نقل و انتقالی صدها حسابدار دقیق و کهنه کار هوای کار را در دست دارند.
این کلیددار باشی حرم بهارستان که این روزها همه از نظامی و غیر نظامی حزبی و غیر حزبی حتی اهل خانه اش بخاطر انتخابات باو سلام میدهند نه بخاطر درجه سپهبدی و یا منصب وزارت با آنکه رشته تخصصش چیز دیگری است در اینمدت کم طوری بر کار و کاردان تر از خودش مسلط شده است که گوئی تمام عمر را منحصرا در آموزشگاهی که مخصوص وزیر کشور برای انتخابات ایران تربیت کردن است درس وکیل سازی و منتظر الوکاله بازی خوانده و نه تنها در این فن استاد شده بلکه «تز» خاصی نیز گذرانیده است.
آنچه از علم «اقناع الرجال» هم نمیدانست چند سال سروکار داشتن با پلیس و ریاست شهربانی عملا باو یاد داده است.
این سپهبد بی نیاز از سپاه که این روزها همگی از دوستان [موسمی] و موقتی اطرافش را گرفته و لشگری از دشمنان مقامی همیشگی در کمینش نشسته اند در نظر هر دسته مثل چهارشنبه میماند.
آنکه در این روز پول پیدا کرده میگوید چه روز خوبی است و آنکه گم کرده میگوید چه روز بدی است و حال آنکه چهارشنبه نه خوب است نه بد و از [او] بدون توجه باین نظریات با دمش گردو میشکند و همزبان با حافظ شیراز با زبانحال میگوید.
تا سایه مبارک افتاد بر سرم دولت غلام من شد و «اقبال» چاکرم این سیاستمدار اونیفورم پوش با دیپلماسی مخصوص بخود با هر کسی طوری برخورد و عمل میکند که ارباب رجوع حتی با شنیدن جواب رد هم نه تنها ممنون بلکه بدهکار از نزد او خارج میشوند.
اینجاست که من عقیده دارم در برنامه دروس دانشکده افسری باید تجدید نظر شود و در آن انواع مواد حتی موارد درسی دانشکده معقول و منقول نیز تدریس کنند زیرا با وضعی که نظامیها در اشغال مقامات مختلف و حسن اداره آن از خود نشان میدهند بعید نیست روزی مقام امامت جمعه تهران نیز بآنها تفویض گردد در اینصورت لااقل از پیش با چگونگی نماز جماعت و شرایط شخص نمازگزار آشنا شده باشند در آوردن هر کس بهوس خواه از تون خواه از طبس آنهم بکمک عسس ولو بلباس روزنامه نگاری ملبس اگر شاهکار نباشد بدون شک روزی دلیل خلاف کاری خواهد بود.
کار خلاف اخلاف هر قدر زننده تر و بیشتر باشد بهتر روی اسلاف را سفید خواهد کرد.
این نکته مسلم است که در هر انتخاباتی افراد داوطلب همیشه منافع خود را میخواهند و میجویند و دولت ها مصالح مملکت را.
بنابراین مادام که هر دو مصالح خود را در مصالح مملکت نمیدانند همینکه نظر اخیر یعنی مصالح مملکت تامین شد قسمت اول مهم نیست هر فردی میخواهد باشد خواه کاظم خواه قاسم.
منتها انصافا خیلی کج سلیقگی و نقض غرض میخواهد که در میان داوطلبان آنهائی را که صرفا مصالح کشور را میخواهند بکلی کنار بگذاریم و آنهائی را که هم مصالح کشور و هم منافع خود را میجویند نیز کنار بگذاریم و برویم سراغ افرادی که صرفا بخاطر حفظ منافع بیکران خود و یا دست یابی بمنافع بیکران دیگر خواهان ورود بمجلس هستند انتخاب کنیم.
اینجاست که جور مطلق قبح خود را بخاطر جور در راه فساد از دست میدهد.

توضیحات سند:

1 ـ داشت شخصی از همه عالم سه دوست هر سه با او جور و او با هر سه جور اولین آن ثروتی کز روی سعی کرده حاصل در سنین و در شهور دومین حوری وشی کاو را نبود یک سر مو در دل آرائی قصور سومین مجموع اعمالی که او کرده با مردم بتدریج و مرور چون زمان احتضارش در رسید خواجه داد آن هر سه را اذن حضور کرد با ثروت وداعی سوزناک گفت کای سرمایه عیش و سرور از پس مرگم چه خواهی کرد گفت: چون تو بگذشتی از این دارالغرور بر مزارت شمع ها روشن کنم تا شود روحت سراسر غرق نور گفت با محبوبه کای آرام جان بعد مرگم باش آرام و صبور گفت بر قبرت چنان شیون کنم کز لحد جستن کنند اهل قبور گفت آخر بار با کردار خویش کای بخوبی غیرت غلمان و حور تو پس از مرگم چه خواهی کرد؛گفت : من نخواهم شد زنزدیک تو دور چونکه دمساز تو بودم روز و شب با تو خواهم بود تا یوم النشور محتضر جان داد و دادند آن سه دوست نعش او را سوی قبرستان عبور آن یکی شمعی نهاد از روی کره واندگر اشکی فشاند از روی زور ثروت و زن هر دو برگشتند لیک رفت خوبیهای او با او بگور شادروان ملک الشعراء بهار 1 ـ منظور منوچهر اقبال است.
2 ـ منظور سپهبد علوی مقدم می باشد.

منبع:

کتاب مطبوعات عصر پهلوی - مجله خواندنی‌ها به روایت اسناد ساواک صفحه 40


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.