صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : اظهارات مهدی غضنفری

تاریخ سند: 13 تیر 1356


موضوع : اظهارات مهدی غضنفری


متن سند:

به : 312 از : 20 ه 12 شماره : 21826 /20 ه 12 نامبرده بالا در مغازه اش واقع در خیابان لاله زار پاساژ سینا به طور خصوصی اظهار داشت اخیرا آقایان دکتر سنجابی، دکتر شاپور بختیار1 و داریوش فروهر نامه ای مبنی بر تحلیل وضع اجتماعی ایران تهیه و برای منصور فرستاده اند.
البته در مورد نامه مزبور هر چند به فروهر و بختیار اعتماد نیست ولی این عمل خود یک اقدام مثبت است به مردم امید می دهد و وضع متزلزل دستگاه را برای مردم بیشتر روشن می کند و بالاخره یک دریچه ای است خصوصا به خاطر اینکه در این نامه تصریح گردیده اعمال منصور غیرقانونی است و به چریکها اشاره شده افراد پاکدامنی هستند و به تزلزل وضع اقتصادی کشور اشاره شده سپس وی درباره دکتر بقایی اظهار داشت او هم اقدام به صدور نامه ای به عنوان منصور نموده و در آن به وضع موجود ایراد گرفته و به طالقانی نیز حمله کرده و عقاید وی را با توجه به اتهاماتی که به وی می زنند مبنی بر این که از مارکسیسم اسلامی جانبداری می کند مورد انتقاد قرار داده و تشریح کرده طالقانی باید بداند که اسلام از مارکسیسم جدا است بقایی با حمله به مارکسیسم اسلامی و طالقانی یک بار دیگر برای دستگاه و منصور خوش رقصی کرده.
سرهنگ رحیمی هم نامه ای منتشر کرده و طی آن در مورد حمله بقایی به طالقانی انتقاد کرده و از بقایی خواسته اعلامیه ای بدهد و این قسمتها را تصحیح کند.
عده ای هم به عنوان جامعه مطبوعات نامه داده اند و از وضع موجود انتقاد کرده اند و با توجه به این مسایل منصور در اجرای برنامه های خود شکست خورده و وضع دولت متزلزل است و مردم باید هوشیار باشند تا به موقع مبارزه را شروع نمایند.
سپس غضنفری درباره دکتر شریعتی بیان داشت.
نامبرده از افراد باسواد بود و به وسیله مأموران سازمان امنیت کشته شد در این موقع شخصی به نام امری وارد مغازه شده و اظهار داشت شریعتی و دکتر خنجی را با گاز خردل کشته اند و تختی را هم مأموران سازمان امنیت کشتند.
غضنفری اظهار داشت این طریق کشتار از زمان ارسنجانی2 باب شد.
امری اظهار داشت به خاطر شریعتی در بعضی از مساجد مردم شلوغ کرده اند و عده ای را گرفته اند در این موقع غضنفری کتابی از دکتر شریعتی تحت عنوان آری این چنین بود برادر به دوست خود داد تا مطالعه نماید که پس از مطالعه آن به وی مسترد داشت.
نظریه سه شنبه : 1ـ شنبه مورد اعتماد است و در تهیه و تقدیم گزارشات خود صادق است.
لذا گزارش خبر فوق قابل بررسی می باشد.
2ـ مهدی غضنفری یکی از اعضای حزب ملت ایران بوده که با توجه به این که از رویدادهای سیاسی به موقع مطلع می شود نسبت به تبلیغ درباره این گونه مسائل کوشش قابل ملاحظه ای نیز دارد و از نحوه افکار و عقاید وی استنباط می شود که در صورت پیدا نمودن موقعیت مناسب به فعالیتهای سیاسی مضره خواهد پرداخت.
به شنبه توجه داده شد که تا حدود امکان اعمال و رفتار وی را کماکان تحت نظر قرار دهد.
3ـ اقدام مستقیم درباره گزارش خبر فوق به حفاظت شنبه لطمه خواهد زد.
رهبر نظریه چهارشنبه : نظریه سه شنبه مورد تأیید است.
ضمنا امری مورد بحث هادی امری می باشد که دارای سابقه است.
بایگانی شود 16 /4 /36 در گزارش روزانه درج شد

توضیحات سند:

1ـ شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم محمّدرضا پهلوی بود.
او، سیاستمداری بود که بیش از 30 سال در عین عضویت در جبهه ملّی، روابط دوستانه ولی پنهانی خود را، با رژیم پهلوی حفظ کرد.
بختیار، در 1293 ش.
، متولّد شد.
او، تحصیلات ابتدائی را، در شهرکرد به پایان رساند.
سپس در 1305، به اصفهان رفت و در آن شهر اقامت گزید.
پدرش، محمّدرضا بختیار، در 1309 وی را در سن 16 سالگی، برای ادامه تحصیل، به بیروت فرستاد.
وی، تحصیلات متوسطه خود را، در مدرسه فرانسوی بیروت، با دیپلم ریاضی به پایان برد.
پس از آنکه پدر شاپور بختیار، به جرم تشکیل قدرتی منطقه ای در بختیاری، دستگیر شد و در دهم فروردین 1313، به دست نیروهای رضاخان اعدام شد، شاپور بختیار، به تهران بازگشت و پس از سه سال توقف، در 1316 برای ادامه تحصیلات، راهی پاریس شد.
دوران 8 ساله اقامت بختیار در پاریس، دارای تاثیر عمیق بر خلق و خوی بود.
تاثیری که توانست، هویت فرانسوی را بر هویت ایرانی او چیره سازد.
بختیار، در 1318 با دختری فرانسوی ازدواج کرد و در 1319، در ارتش فرانسه نام نویسی کرد.
اما چندی بعد در ژوئن 1940، فرانسه به اشغال آلمان هیتلری درآمد.
پس از سقوط فرانسه، وی، وارد دانشگاه سوربن شد و تحصیلات خود را، در رشته حقوق ادامه داد.
وی، پس از دریافت مدرک دکترا در رشته مذکور، در سال 1324 بدون همسر و سه فرزندش، به تهران بازگشت و بلافاصله، به حضور شاه جوان بار یافت.
در سالهای دهه 1320، محمّدرضا پهلوی، ارتباطات وسیعی با جبهه های سیاسی متمایل به غرب، برقرار ساخته بود.
در این میان جوانان از فرنگ برگشته ـ که بعدها هر یک، در رشته ای از سیاست نام آور شدند ـ جایگاه خاصی داشتند.
بختیار، مدّت زمان کوتاهی پس از ملاقات با شاه، در اوایل سال 1325، در وزارت جدیدالتاسیس کار، استخدام و سه سال بعد در 1328، مدیرکل اداره کار خوزستان شد.
وی، در آبادان، صاحب چهارمین فرزند خود شد.
او، برای تمامی فرزندان خود، نامهای فرانسوی برگزید؛ گی، پاتریک، پویال و فرانس، به ترتیب، فرزندان وی هستند.
بختیار، به مدّت یک سال و نیم، تصدی اداره کل خوزستان را بر عهده داشت.
سپس در 1329، وارد تهران شد.
در همین سال، به دنبال ازدواج محمّدرضا پهلوی با یک دختر بختیاری به نام ثریا، کمیته ای از بختیاریهای سرشناس کشور تشکیل شد که هدف آن، به وجود آوردن یک تیم از سوارکاران چابک، برای اسکورت همیشگی شاه بود.
این تیم، فدائیان شاه لقب گرفت.
آن کمیته، متشکل از 11 نفر از جمله شاپور بختیار بود.
با این حال، بختیار یک سال بعد، به دلیل بدنامی عضویتش در کمیته از یک سو و میل او برای عضویت در دولت ملّی گرای مصدّق از سوی دیگر، از کمیته مذکور خارج شد.
بختیار، در 1329 به حزب ایران پیوست که 7 سال قبل از آن، در سایه آزادیهای سیاسی به وجود آمده از سقوط دیکتاتوری رضاخان، توسط جمعی از تحصیلکردگان فرنگ رفته آن روز، ایجاد شده بود.
او، با تشکیل دولت مصدّق، ابتدا به عنوان نماینده نامبرده، برای رسیدگی به وضع کارگران خوزستان، راهی آن خطه شد.
و سپس معاون وزارت کار و در دولت دوم مصدّق، کفیل وزارت کار گردید.
عضویت بختیار در دولت، با مخالفت تعدادی از سران جبهه ملّی مواجه شد که او را، عامل شرکت نفت انگلیس می خواندند.
طبق اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی، بختیار، در یازدهم آذر 1332، به دو تن از مقامات سفارت آمریکا در تهران، گفته بود: «همکاری با انگلیسیها، فاجعه آمیز و همکاری با شوروی، به معنای نابود کردن کشور است.
ولی حمایت از ایالات متحده، نمایانگر تنها امید ایران برای استقلال است».
شاپور بختیار را پس از کودتای بیست وهشتم مرداد، توسط حکومت نظامی، به جرم همکاری با سازمان نظامی حزب توده، دستگیر کرد و تا بیست وهشتم دی 1336 در زندان ماند.
بختیار، در دومین سازمان جبهه ملّی ـ که از سی ام تیر 1339، به دنبال به قدرت رسیدن کندی در امریکا و فشار او بر شاه، برای ایجاد اصلاحات سیاسی، اقتصادی شکل گرفت ـ نقش فعالی داشت.
سازمان جدید، آلت دست و تحت نفوذ مستقیم رژیم پهلوی بود.
بختیار، یکی از مخالفان قیام اسلامی پانزدهم خرداد، به رهبری حضرت امام خمینی (ره) بود.
او، در یکی از نوشته های خود نوشت : «...
در سال 1341، جبهه ملّی، از جنبش خمینی پشتیبانی نکرد.
در این تصمیم گیری، من، نقش داشتم.
به هیچ قیمت نمی خواستم با سیستمی خود را مرتبط سازم که با پیشرفت و تحولی که ما، تحسینش می کردیم، عناد داشت ...
با چهار رای در مقابل سه رای، تصمیم گرفتیم که اعمال خمینی را، به هیچ عنوان تاکید و تقویت نکنیم.
» (کتاب یکرنگی، نوشته شاپور بختیار، ص 140) بختیار، در سالهای دهه 1340، به پاس خدماتش در جبهه ملّی دوم، از مراحم خاص دربار برخوردار شد.
او، مدیریت تعدادی از شرکتهای بنیاد پهلوی و واسطه گری برخی از کارخانه های شرکتهای فرانسوی را، بر عهده داشت.
او ـ که در سازمان فراماسونری نیز، عضویت داشت ـ تصدی شرکتهای بنیاد پهلوی را، تا آغاز انقلاب اسلامی ادامه داد.
وی، همراه با چهره هائی چون کریم سنجابی و داریوش فروهر، در خرداد 1356، نامه سرگشاده ای به شاه نوشت و در آن، خواستار فضای باز سیاسی در کشور شد.
بختیار، یک سال بعد، پس از پایان نخست وزیری هویدا، آموزگار، ازهاری و شریف امامی، به عنوان آخرین تیر ترکش شاه، مقام نخست وزیری را عهده دار گردید.
اما او، این سمت را تنها 37 روز توانست حفظ کند.
او، در طول این مدّت، کوشید تا به کمک امپریالیسم آمریکا، رژیم در حال مرگ پهلوی را نجات دهد.
برای دستیاری او هایزر، ژنرال 4 ستاره نیروی هوائی امریکا و معاون فرهنگی ناتو، راهی تهران شد.
یکی از ماموریتهای هایزر، جلب حمایت ارتش ایران از دولت بختیار و تحکیم مواضع این آخرین امید استکبار غرب بود.
شاپور بختیار، در دوران کوتاه صدارتش، به طرح توطئه هائی نیز، مبادرت ورزید که از جمله آنها، طرح انفجار هواپیمای حضرت امام (ره)، در مسیر بازگشت به تهران بود.
با سقوط رژیم پهلوی، شاپور بختیار، پس از یک دوره اختفا در تهران، با حمایت دستهای مرموز، به خارج گریخت و عازم فرانسه شد.
بختیار، در فرانسه مورد حمایت کامل سرویسهای اطّلاعاتی غرب قرار گرفت و با تغذیه کلان مالی محافل صهیونیستی، نخستین فعالیّتهای توطئه گرانه خود را علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی، آغاز کرد.
از مهمترین این توطئه ها، کودتای نافرجام نوژه و طرح تجزیه خوزستان بود.
طبق این طرح، ارتش عراق، می بایست در یک حمله سریع، خوزستان را اشغال می نمود و بختیار، دولت آزاد خود را در آن خطه، اعلام می کرد.
شاپور بختیار، قریب 12 سال به عملیات خیانت بار خود علیه آرمانهای ملت و استقلال و تمامیت ارضی ایران، ادامه داد و سرانجام در تاریخ پانزدهم مرداد 1370 در ویلای مسکونیش در حومه پاریس، به قتل رسید.
(مشاهیر سیاسی ایران، احمد ساجدی، ص 72) 2ـ ارسنجانی، فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه تهران و مدیر روزنامه چپگرای «داریا» بود.
وی، در عین حال که تظاهر به چپگرائی می کرد، از نزدیکان قوام السلطنه و عملاً در عرصه سیاست، راستگرا و متمایل به امریکا و انگلیس بود.
از جمله می توان به عضویت وی در کابینه سه روزه قوام السلطنه در تیرماه 1331 با عنوان معاون نخست وزیر، همکاری غیررسمی با امینی، در جریان مذاکرات نفت کنسرسیوم پس از کودتای بیست وهشتم مرداد و وزارت کشاورزی در کابینه های علی امینی و اسداللّه علم، طی سالهای 40 و 41 اشاره کرد.
وی، در سال 1340، طرح امریکائی اصلاحات ارضی را، با هیاهوی فراوان اجرا کرد و هنگامی که محبوبیت قابل توجهی کسب نمود، با اشاره شاه، کنار گذاشته شد و به سفیر کبیری ایران در ایتالیا منصوب شد.
ارسنجانی، در سال 1348 درگذشت.
وی، غوغاسالار و بلواچی معروفی بود که در جریان نهضت امام خمینی، به همراه شاه در چهارم بهمن 1341، به قم رفت و در برابر حرم حضرت معصومه، سخنرانی کرد و از شاه، به عنوان بت شکن بزرگ در ردیف حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی (ع) نام برد و مخالفان وی را، نمرود و فرعون نامید.
(اطّلاعات، بهمن 1341) و خاطرات علی امینی)

منبع:

کتاب آیت‌الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد سوم صفحه 564


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.