صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : کانون هدایت جوانان

تاریخ سند: 21 مرداد 1346


موضوع : کانون هدایت جوانان


متن سند:

شماره : 8472 /20/ ه3 در ساعت 1930 روز 20 /5 /46 جلسه کانون هدایت جوانان در مسجد جلیلی واقع در خیابان ایرانشهر تشکیل گردید.
ابتدا دو نفر از جوانان به اسامی مظفر و گل افشان چند آیه از قرآن مجید را تلاوت و ترجمه نمودند و معنی آیه این بود ای مسلمانان بیاد آورید که شما در ظلمت و گمراهی بودید ما شما را هدایت کردیم و پیغمبر گرامی را برای شما فرستادیم تا دل های شما به جای ظلمت نور الفت و محبت جای گزین گردد و مثل قوم گمراه در ظلالت [ضلالت ]و پریشانی نباشید بعد شخصی به نام محمدرضا دانائیان شروع به سخن نمود و اظهار داشت امروزه ما می دانیم که در گوشه و کنار این مملکت چقدر فساد می شود و جوانان ما چگونه سرگرمند.
در برابر این همه فساد نباید دست روی دست گذاشت و نا امید بود یکی از اقدامات اساسی ما این است که در اینجا کتابخانه ای ترتیب داده ایم و هرگونه کتاب در اختیار خوانندگان جوان می گذاریم و حتی برای پیشرفت و تشویق جوانان جوائزی هم برای آنان در نظر گرفته ایم و به آنها تقدیم می کنیم.
جوانان باید سعی نمایند خود را در برابر فساد حفظ کنند.
بعد محمدرضا مهدوی پیشنماز مسجد جلیلی در تأیید بیانات دانائیان شروع به صحبت نمود و گفت امروزه فساد اجتماع به خوبی دیده می شود.
تعداد سینماها و مشروب فروشی ها چقدر زیاد شده اگر یادتان باشد در چند سال قبل روزنامه کیهان آماری در این زمینه گرفت و تعداد 1500 مشروب فروشی در تهران وجود داشت و در مقابل تعداد کتابخانه ها از شمار انگشتان تجاوز نمی نمود.
نامبرده آماری از کتابخانه های مملکت اسلامی بیان نمود و در پایان اظهار داشت در زمان خلیفه ثانی به خلیفه گزارش دادند که در ایران کتاب های زیادی وجود دارد آنها را چکار کنیم خلیفه دستور داد چنانچه خلاف قرآن است فایده ندارد اگر موافق با قرآن است که قرآن هست دیگر احتیاجی به آن کتاب ها نیست همه را آتش بزنید این بود که کلیه کتاب ها را آتش زدند و کتابخانه های عظیم این مملکت را از بین بردند1 خلیفه آنقدر فکر نداشت که بداند کتاب هائی که درباره طب و ریاضی یا هندسه نوشته شده ارتباطی با قرآن ندارد و سایر کتب هم مربوط به علم و دانش بشر می باشد.
بعد اضافه نمود در این مملکت همه کارهای ما تقلیدی است در چندی قبل از طرف مجله جوانان جشنی در امجدیه ترتیب داد شده بود و 25 هزار نفر از جوانان دختر و پسر شرکت نمودند دیدید چه فضاحتی به بار آمد دختران با پیراهن پاره فرار کردند و پلیس از جلوگیری عاجز ماند چه بود فقط چند دقیقه چراغ ها را خاموش کردند.
نامبرده افزود موقعی که در ایران نفت استخراج کردند گفتند این چیه؟ بگذارید این نفت سیاه گندیده [را ]ببرند! بله آنها طلای سیاه ما را بردند و به جای آن سینما و مشروب فروشی آوردند در پایان گفت من از محمدرضا دانائیان که برای جمع آوری کتاب زحمات زیادی کشیده اند تشکر می کنم و کتاب های که برای جایزه در نظر گرفته شده بود عبارت بود از زندگی حضرت امیر.
راه راستان.
سرگذشت فلسطین2.
و در ساعت 2200 جلسه خاتمه یافت و عده شرکت کننده در حدود 80 نفر بودند.

توضیحات سند:

1ـ مسئله کتاب سوزی در ایران و مصر توسط لشکر اسلام در زمان خلافت عمر، از جمله مسایل تاریخی می باشد که جای تردید بسیار دارد ،ولی این مسئله آن چنان در زمان محمدرضا پهلوی تبلیغ و ترویج می شد که حتی افراد صاحب نظر را نیز دچار شبه کرده بود.
رژیم شاه با استفاده از این داستانهای دروغ و یا لااقل مورد تردید، علاوه بر اسلام ستیزی نوعی اختلاف غیرمحسوس بین ایرانیان و اعراب را ترویج می کرد.
استاد شهید مرتضی مطهری در بخشی از مطالب خود در این باره می نویسد: «از جمله مسایلی که لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود مسئله کتابسوزی در ایران وسیله مسلمین فاتح ایران است.
در حدود نیم قرن است که به طور جدی روی این مسئله تبلیغ می شود تا آنجا که آنچنان مسلم فرض می شود که در کتب دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالاخره در کتب درسی که جز مسایل قطعی در آنها نباید مطرح گردد و از وارد کردن مسایل مشکوک در اذهان ساده دانش آموزان و دانشجویان باید خودداری شود نیز مرتب از آن یاد می شود.
اگر این حادثه واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین کتابخانه یا کتابخانه های ایران یا مصر را به آتش کشیده باشند، جای این هست که گفته شود اسلام ماهیتی ویرانگر داشته نه سازنده، حداقل باید گفته شود که اسلام هر چند سازنده تمدن و فرهنگی بوده است اما ویرانگر تمدنها و فرهنگی هایی هم بوده است.
پس در برابر خدماتی که به ایران کرده زیانهایی هم وارده کرده است و اگر از نظری موهبت بوده از نظر دیگر فاجعه بوده است.
در اطراف این مسئله که واقعا در ایران کتابخانه هایی بوده و تأسیسات علمی از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه وجود داشته و همه بدست مسلمانان فاتح به باد رفته است آن اندازه گفته و نوشته اند که برای برخی از افراد ایرانی که خود اجتهادی در این باب ندارند کم کم به صورت یک اصل مسلم درآمده است.
» استاد مطهری پس از ذکر دلایل مدعیان کتابسوزی در ایران و مصر بدست فاتحان مسلمان و بررسی تاریخی و عقلی آن اقدام به رد دلایل آنها با استفاده از منابع معتبر می نماید و در پایان کتاب خلاصه سخن را چنین می نگارد: «...
تا قرن هفتم هجری یعنی حدود ششصد سال بعد از فتح ایران و مصر، در هیچ مدرکی چه اسلامی و چه غیر اسلامی، سخن از کتابسوزی مسلمین نیست.
برای اولین بار در قرن هفتم این مسئله مطرح می شود.
کسانی که طرح کرده اند: اولاً: هیچ مدرک و مأخذی نشان نداده اند و طبعا از این جهت نقلشان اعتبار تاریخی ندارد، و اگر هیچ ضعفی جز این یک ضعف نبود برای بی اعتباری نقل آنها کافی بود.
ثانیا به همه آنها به استثنای ابوالفرج و قفطی، وجود شایعه ای را بر زبانها روایت کرده اند، نه وقوع حادثه را.
و در شریعت روایت و قانون نقل تاریخی، هرگاه مورخ به جای نقل حادثه ای «بر سر زبانها بودن» آن حادثه را نقل کند یعنی به جای آنکه بگوید چنین حادثه ای واقع شده بگوید: «گفته می شود چنین حادثه ای واقع شده» نشانه این است که حتی خود گوینده اعتمادی به وقوع آن حادثه ندارد.
ثالثا: نقل های قرن هفتم که ریشه و منبع سایر نقل ها است یعنی نقل عبداللطیف و ابوالفرج و قفطی در متن خود مشتمل بر دروغهای قطعی است که سند بی اعتباری آنها است و علاوه بر همه اینها، چه در مورد ایران و چه در مورد اسکندریه قرائن خارجی وجود دارد که فرضا این نقل ها ضعف سندی و مضمونی نمی داشت آنها را از اعتبار می انداخت.
» (ر.ک: کتابسوزی ایران و مصر، استاد شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، صفحات 6، 7 و 96، 97) 2ـ کتاب «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار»، ترجمه کتاب «القضیۀ الفلسطینیۀ» به قلم اکرم زعیتر است که ترجمه آن در تابستان و پاییز سال 1342 توسط حجه الاسلام والمسلمین علی اکبر هاشمی رفسنجانی صورت گرفته و ایشان آن را به بیش از یک میلیون آوارگانی که در اثر جنایات استعمارگران غارتگر و صهیونیست های خرابکار افسونگر، دست از داروندار خود برداشته و در نهایت فقر و فلاکت و مشقت، ویلان و سرگردان بسر می برند، تقدیم نموده است.
این کتاب با افشای جنایات صهیونیست ها و اهداف شوم استعمار، اطلاعات ارزنده ای را در اختیار خواننده قرار می دهد.
آقای هاشمی پس از فرار از سربازخانه در سال 1342، با اقامت در روستای «نوق» فرصت را غنیمت شمرده و به دور از چشم مأمورانی که به تعقیب سربازان فراری می پرداختند، به ترجمه کتاب مذکور که آرزوی دیرینه اش بود، همت گمارد.
سرگذشت فلسطین چند بار تاکنون تجدید چاپ شده است.

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد جلیلی تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 116


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.