صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

مفتخراً به شرف عرض می‌رساند: راپرت مورخ ۴ ماه جاری فرمانده لشگر نمره ۳ شمال غرب راجع به اینکه در موضوع رفع حجاب بین عشایر آن منطقه قضایایی که موجب نگرانی باشد رخ نداده

تاریخ سند: 9 اسفند 1314


مفتخراً به شرف عرض می‌رساند: راپرت مورخ ۴ ماه جاری فرمانده لشگر نمره ۳ شمال غرب راجع به اینکه در موضوع رفع حجاب بین عشایر آن منطقه قضایایی که موجب نگرانی باشد رخ نداده


متن سند:

13141209
نمره--
وزارت جنگ
ستاد ارتش
مورخه 9/۱۲ /14
شعبه مرموزات
ضمیمه-
پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
راپرت
مفتخراً به شرف عرض می‌رساند: راپرت مورخ ۴ ماه جاری فرمانده لشگر نمره ۳ شمال غرب راجع به اینکه در موضوع رفع حجاب بین عشایر آن منطقه قضایایی که موجب نگرانی باشد رخ نداده، چند روز قبل از شرف عرض گذشت. اینک راپرت کتبی مورخ ۴ ماه جاری فرمانده مزبور حاکی است، رئیس انتظامات عشایری که از طرف لشگر برای بازدید و اطلاع از روحیات رؤسای عشایر بین طوایف اعزام شده بود قضایا را به شرح ذیل راپرت داده:
در ضمن صحبت با بعضی از بیگ زادگان منطقه بوکان این طور استنباط شد که بر اثر رفع حجاب وخواستن بیگ زادگان که به شهر ساوجبلاغ آمده و با ساختمان خانه در شهر سکونت نمایند، دلتنگی‌هایی دارند. برای اقناع آنها که رفع حجاب برخلاف امر پیغمبراکرم نیست و سکونت در ده نیز شخص را تحقیر و کوچک می‌کند با آنها مذاکره کرده است و از آن جا به منزل حاجی بابا شیخ عزیمت نمود. شیخ مزبور یک شخص فهیم و با اوضاع حاضر، موافق است ولی محرمانه اظهار می‌کرد که اغلب خوانین سقز و بانه و سایر خوانین برای رفع حجاب از من سؤالاتی نمودند. به آنها جواب داده شد که چون از طرف اولوالامر این طور امر صادر گردیده باید اطاعت کنیم. ولی عقیده مند بود که با مردم متعصب این منطقه که هنوز کاملا خلع سلاح نشده‌اند، راجع به اینکه آخوندها بدون عمامه و زنها بی‌حجاب باشند و خوانین در شهر سکونت نمایند بایستی متدرجاً رفتار شود. و نیز حاجی بابا شیخ اظهار نمود حمه تال و حمه سعید که از تهران فرار و از طریق هندوستان به بغداد آمده و با دریافت مبلغی از شیخ محمود در نواحی سقز و بانه مشغول غارت می‌باشند. نظر به تقاضای فرمانده سقز به آنها نوشتم تسلیم شوند که فرمانده مزبور نیز بانها تأمین بدهد. امیدوارم بتوانم آنها را برای تسلیم حاضر کنم.
بیگ زادگان بواسطه اینکه ساوجبلاغ آب و هوای خوب ندارد مایل به سکونت در شهر ساوجبلاغ نیستند ولی حاضر هستند به بوکان رفته در آن جا سکونت نمایند که هم اجرای امر شده باشد و هم آنجا هم آباد بشود.
محض استحضار خاطر خطیر شاهانه راپرتاً معروض گردید.
فرمودند: «به اداره فلاحت1 نوشته شود که در خشکانیدن باتلاقها و رفع مالاریا در ساوجبلاغ اقدام کنند. بیگ زادگان هم ممکن است به همین علت مالاریایی از ساوجبلاغ بروند در نقطه دیگر اسکان یابند مانند بوکان، که بالاخره دارای علاقه، ساختمان، گوسفند و آبادی شود2....»

توضیحات سند:

ا- اداره فلاحت بعدا به وزارت کشاورزی تغییر نام یافت. هسته اولیه وزارت کشاورزی در کنار تشکیلات اداره امور خالصجات از سال ۱۲۷۴ شمسی نضج گرفت و بعدها به عنوان بخشی از فواید عامه، تجارت و فلاحت به امور زراعت و فلاحت رسیدگی می‌کرد. بعد از تفکیک وزارت فواید عامه، تجارت و فلاحت؛ بخش کشاورزی به صورت اداره کل فلاحت جزء وزارت اقتصاد ملی شد و سپس وزارت‌کشاورزی در سال ۱۳۲۰ ش تشکیل گردید و در سال ۱۳۴۶ ش وزارت کشاورزی به چهار وزارتخانه به شرح زیر تجزیه شد:
وزارت کشاورزی
وزارت اصلاحات ارضی وزارت منابع طبیعی
وزارت تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی
در سال ۱۳۵۰ ش چهار وزارتخانه فوق در یکدیگر ادغام و دو وزارتخانه تحت عنوان وزارت تعاون و امور روستایی و وزارت کشاورزی و منابع طبیعی بوجود آمدند. در سال ۱۳۵۶ ش از ادغام دو وزارتخانه اخیرالذکر، وزارت کشاورزی و عمران روستایی بوجود آمد. بعد از انقلاب اسلامی ایران بسیاری از امور مرتبط با عمران روستایی به وزارت جهاد سازندگی و بقیه امور به وزارت کشاورزی واگذار شد. (شیوه نامه بررسی اسناد، مرکز اسناد ریاست جمهوری، صفحه ۶۰)

۲- در زمان رضا خان ظاهرسازی‌ها فراوان بود و فقر مردم شدید، در حالی که رضاخان به جمع ثروت خود مشغول بود و بر مقدار آن روز به روز می‌افزود مردم از فقر و گرسنگی و بیماری رنج می‌بردند و با اینکه با کوچکترین توجه و کمترین امکانات می‌شد خیلی از این بیماریها را نابود کرد منتهی او به کارهای مهمتری مشغول بود! جواد عامری که در آن زمان (شهریور ۱۳۲۰) کفیل وزارت خارجه بود در این مورد می‌گوید: «... یکی از مشخصات برجسته دوره سابق ساختن عمارتهای باشکوه و چند اشکوبه به طرز جدید بود و شخص اول مملکت علاقه مخصوصی به این کار اظهار می‌داشت.... و طوری شده بود که شاه تمام هم خود را مصروف ساختن و پرداختن ساختمان کرده بود... متأسفانه با ساختن هزاران عمارت مجلل و باشکوه اساس سعادت و خوشبختی و سلامت ملت تأمین نشد زیرا هر کاخی که ساخته می‌شد از هزینه بهداشت مردم و تربیت و پرورش روحی و اخلاقی اهالی کاسته می‌گردید... کاخهای رفیع سلطنتی هر روز بادر و پیکرهای شگفت انگیز خود سر به فلک می‌کشید ولی مردم پیوسته گرفتار نیش پشه مالاریا بوده و با خوردند آبهای آلوده به هزاران میکروب، خیلی زودتر از آنچه طبیعت انسانی اقتضا می‌کند، از بین می‌رفتند با تمام این احوال اجرای نقشه‌های جزئی همیشه بر کارهای اساسی ترجیح داده می‌شد و شاه با حرص عجیبی همه جا را خریده و گرفته و غصب کرده به ساختن کاخ و عمارت و مغازه مشغول بود...» (تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، جلد هفتم، صفحات ۳۴۵ و ۳۴۶).

منبع:

کتاب تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد صفحه 256


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.