تاریخ سند: 20 تیر 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0715 سه شنبه 20/4/37 تا ساعت 0715 چهارشنبه 21/4/37
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0715 سه شنبه 20 /4 /37 تا ساعت 0715 چهارشنبه 21 /4 /37 0420
سعیدی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: اظهار محبتتان رسید و خیلی متشکر و من همان رویهای که فرمودید، عمل میکنم. حضورتان عرض کنم خدا شاهد است از اول تا آخر، همش همینطور بوده و خلافش اگر بوده بالای منبر، خدمتتان حتماً عرض کردند، به خاطر اینکه موقع حساسی است و مردم خیلی توجه دارند، جناب حاجی آقا ما تا حالا، پانزده هزار تومان از این منبر ضرر داریم. من نمیخوام کسی باشم که مزاحم شما باشم.
صدوقی: شما با این عقل و استعدادی که داشتید، خدا میداند که اشتباه میکردید و اشتباه کرده بودید و امید دارم که از اشتباه درآمده باشید. انشاءالله از شما تبعیت کنند از جنابعالی.
سعیدی: پریشبها یک مجلسی داشتیم ما در مهریز، آمدند دم منزل که جنابعالی تلفن فرمودید که من نباشم.
صدوقی: نه، یادم نیست و اگرم بوده، راجع به همان موارد سابق بوده و بعد از اینکه شما به اصطلاح ندامت و پشیمانی اظهار کردید، من اصلاً خبری نداشتم.
سعیدی: همه دارند از جنابعالی بهره میبرند و شما هر جوری بوده.
صدوقی: شما برادر ما، آقای ما و سرور ما هستید.
سعیدی: متشکرم، پدرم یک وقتی سمت معلمی داشته و ما هم پسر ایشان هستیم و باید خیلی بهره ببریم از جنابعالی و منبر آب شور به خدا حاضرم یکی یکی کلماتش را عرض کنم، میبینید خلاف به عرض رسیده است.
صدوقی: تکرارش جز ناراحتی فایدهای ندارد و امیدوارم که همین رویهای که اتخاذ کردهاید، ادامه داشته باشد.
سعیدی: من دو تا مجلس دارم در طزرجان1 برای دوشنبه هفته آینده، یکی در طزرجان است و یکی باقیآباد2، شما اشارهای بفرمایید و امسالِ من، غیر از سالهای دیگر است و خودم روشن هستم.
صدوقی: چشم.
سعیدی: عفو بفرمایید که جسارت کردم و خدمتتان خواهم آمد.
صدوقی: یکی دو تا منبر تشریف ببرید، خود به خود خوب میشه و نیازی به تأیید ندارد و خودتان آن وقت باید دیگران را تأیید کنید.
سعیدی: اینها را گفتم، خلاصه عفو بفرمایید و یکی دو تا منبر طزرجان انشاءالله همان طوری که شما فرموده بودید، خواهد بود و ما دعا شما را خواهیم کرد. سپس خداحافظی کردند.
*****
آیتاللهی از تهران تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه گفت: من یک دنیا شرمندهام آقای آیتاللهی، قضیه آسید ابوالقاسم من نبودم و اردکان بودم؛ وقتی هم شنیدم که داشتم میرفتم برای دیدن تبعیدیها و اگر هم میخواستم برگردم، نمیشد و خیلی شرمندهام و من خیلی علاقه داشتم به مرحوم آسید ابوالقاسم؛ چون برادری برای من بود و متأسفم که در مجلس ختم نتوانستم شرکت کنم.
آیتاللهی: من از تهران صحبت میکنم، میخواستم اگر اجازه بفرمایید روز پنج شنبه مجلس ختم ابوالقاسم است در تهران، یک آگهی به اسم جنابعالی و آقای خاتمی بدهیم.
صدوقی: ایرادی ندارد. سپس خداحافظی کردند.
*****
سوژه با مناقب تماس گرفت و گفت: امروز ضرورت دارد که شما را ببینم یه نیم ساعتی.
مناقب: چشم میآیم خدمتتان تا نیم ساعت دیگر.
*****
شخصی که میگفت از کارگرهای خیاطی کنت تفت میباشد، تماس گرفت و پرسید: آیا حاجی آقا سعیدی، این حسینیه خیرآباد منبر میروند و نماز هم میخوانند، ما آنجا میرویم نماز میخوانیم عصرها، مثل اینکه گفتهاند اشکال دارد؟
صدوقی: انشاءالله که کارشان اصلاح شود؛ ولی شما فردا صبح هم یک تلفنی بزنید جواب میدهم.
*****
نادرزاده تلفن زد و گفت: من پرسیدم و میشود که پول را تلگرافی و یا تلفنی حواله توسط بانک سپه کرد و حداکثر تا پس فردا به دستشان میرسد. جنابعالی اسم کوچیک آنها را بفرمایید.
صدوقی: آقای آسید علی خامنهای و آشیخ کاظم راشد. آدرسشان ایران شهر، کوچه روبروی بانک تهران، حضرت آسید علی خامنهای.3
نادرزاده: چقدر حواله کنم؟
صدوقی: فعلاً پنجاه هزار تومان. سپس خداحافظی کردند.
*****
علامه تماس گرفت و سوژه پرسید: بم هستید یا یزد؟
علامه: یزد هستم و الان میآیم خدمتتان.
توضیحات سند:
ـ
1. روستای طزرجان یکی از مناطق خوش آب و هوای شهرستان تفت میباشد که در مجاورت روستاهای هنزا و بنادک سادات و ده بالا، در کف درهای گسترده واقع شده و از آثار باستانی و تاریخی مانند مسجد جامع، با سر ستونهای چوبی، با قدمت حدود 700 ساله نیز برخوردار است.
2. باقی آباد، روستائی ییلاقی واقع در شیرکوه.
3. در این ایام، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای به عنوان تبعید در ایرانشهر بودند و با آیتالله صدوقی در جریانات مختلف انقلاب اسلامی و از جمله کمک به سیل زدگان ایرانشهر، ارتباط داشتند. بخشی از چگونگی این ارتباطها در مکالمات بعدی آمده است.
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 118