مقدمه - کتاب آیت‌الله حاج شیخ غلامحسین جعفری همدانی به روایت اسناد ساواک

زندگینامه

تولد ـ تحصیلات

آیت‌‌الله‌ حاج شیخ غلامحسین جعفرى همدانى فرزند محمدتقى در یازدهم آبان سال 1281 شمسى در روستاى شاهنجرین از توابع شهرستان همدان به دنیا آمد. تاریخ صدور شناسنامه‌اش پنجم اسفند 1311ش و محل صدور آن نجف‌اشرف است. به همین دلیل در برخى از اسناد از وى با عنوان «غلامحسین نجفى» یاد شده است. داراى چشمانى سیاه و چهره‌اى گندم‌گون بود. پدرش با اینکه به کسب کار اشتغال داشت به علت تدین و تعبد زیاد مورد اعتماد اهل روستا بود و در دهه اول محرم براى مردم روضه‌خوانى مى‌کرد. غلامحسین پس از طى دوران کودکى و بخشى از نوجوانى در سیزده سالگى براى فراگیرى علوم دینى راهى شهرستان همدان شد. مدت پنج سال در آنجا به فراگیرى مقدمات علوم اسلامى پرداخت. پس از آن به قصد تکمیل آموخته‌‌هاى دینى خود وارد حوزه علمیه قم شد.[1]

«... قوانین را در خدمت مرحوم آقا میرزا محمد ثابتى همدانى و شرح لمعه را خدمت مرحوم آخوند ملاعلى [معصومى]همدانى و آقا شیخ غلامرضا طبسى، پدر آقاى [عباس واعظ] طبسى تولیت آستان قدس رضوى [فرا گرفتم[2]] ...»

او مدت سه سال در قم به تحصیل پرداخت در 21 سالگى براى ادامه تحصیل راهى حوزه علمیه نجف‌اشرف شده، و بیش از 20 سال در آن حوزه به تحصیل و تدریس اشتغال داشت.[3] وى در همین ایام یعنى در سال 1306 با خانم صفیه جعفرى همدانى ازدواج نمود.[4]

«وقتى به نجف وارد شدم از آنجا که سطوح عالیه را نخوانده بودم، ابتدا از محضر آقامیرزا ابوالحسن مشکینى، رسائل، مکاسب و کفایه را فرا گرفتم، پس از این مرحله در درس خارج اساتید وقت حوزه حضرات آیات: سید ابوالحسن اصفهانى، مرحوم آقا ضیاء عراقى، آقا شیخ محمدحسین کمپانى و آقاى نائینى حاضر شدم. البته مرحوم مشکینى هم، درس خارجى شروع کردند که در آن درس هم، شرکت مى‌کردم. از ابتداى ورود به نجف در درس خارج مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانى تا آخر عمر شریف آن بزرگوار شرکت کردم. انصافا، فقه خوبى داشت... اسفار را خدمت آقا سیدحسین بادکوبه‌اى و آقا میرزااحمد آشتیانى و منظومه را خدمت شیخ مرتضى طالقانى فرا گرفتم.[5]»

آیت‌الله‌ جعفرى همدانى در نجف‌اشرف با آیت‌الله‌ سیدابوالقاسم خویى هم دوره و هم درس بود و با یکدیگر روابط بسیار صمیمى و حتى رفت و آمد خانوادگى داشتند. وى در این باره مى‌گوید:

«... با ایشان نشست‌هاى علمى فراوانى داشته‌ایم. از جمله شب‌ها، پس از اینکه درس مرحوم آقا ضیاء و مرحوم نائینى تمام مى‌شد، سر قبر مرحوم میرزاى شیرازى جمع مى‌شدیم و مختصر گفت و شنیدى با ایشان و دیگر دوستان داشتیم. یکى از کارهاى ما براى رفع خستگى این بود که مسئله‌اى عملى را مطرح مى‌کردیم و بین مرحوم میرزا عبدالهادى شیرازى و آیت‌الله‌ خویى نزاع علمى مى‌انداختیم! یک وقتى آیت‌الله‌ خویى به من گفت: «دوست دارم مدرس بشوم، مثل مرحوم آقا ضیاء» گفتم: شما بالاتر از این هم مى‌شوى، مرجعیت‌خواهى یافت. همان هم شد. ایشان مرجعیت یافت...[6]»

آیت‌الله‌ جعفرى تقریرات دروس اساتید خود را مى‌نوشت. از جمله نوشته‌هاى ایشان، اصول آیت‌الله‌ کمپانى، دو دوره اصول آقا ضیاء عراقى، اصول و فقه آیت‌الله‌ سیدابوالحسن اصفهانى و آیت‌الله‌ ابوالحسنمشکینى است.[7] پس از وفات آیت‌الله‌ سیدابوالحسن اصفهانى در آبان 1325 شمسى، آقاى جعفرىتصمیم به مراجعت به ایران داشت، اما مرحوم آیت‌الله‌ شیخ محمدکاظم شیرازى به منزل ایشان رفته، اظهارمى‌دارد:

«شرعا جایز نیست شما به ایران باز گردید؛ زیرا با فوت مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانى حوزه نجف دروضعیتى نیست که امثال شما، آن را خالى کنند.»

گفتم: «من کاره‌اى نیستم.»گفت: «در هر صورت، تو پله‌اى از نردبانى هستى که حوزه نجف قائم به آن است.»[8]

وى چند سالى پس از وفات استادش در نجف ماند، تا آنکه در سال 1327 شمسى براى زیارت بهایران آمد و با آنکه بسیارى اصرار بر ماندنش در ایران داشتند، مجددا در همان سال به نجف‌اشرفبازگشت. اما، سال بعد به ایران آمد و در تهران اقامت گزید.[9] در ضلع شرقى مسجد جامع بازار تهرانشبستان متروکه‌اى بود که آن را «شبستان گرمخانه» مى‌گفتند. وى ضمن احیا و بازسازى این شبستان به اقامه جماعت و نشر معارف اسلامى در آنجا پرداخت.[10]

 

مبارزات و فعالیت‌هاى سیاسى

مخالفت با لوایح ششگانه

محمدرضا پهلوى با تجربه‌اى که از جریان تصویب نامه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى به دست آورد،چنین پنداشت که اگر شخصا اجراى رفرمهایى را که آمریکا در ایران دنبال مى‌کند، برعهده گیرد با مخالفتریشه‌اى و همه جانبه مقامات روحانى روبرو نمى‌شود. از این‌رو در تاریخ 19 دى ماه 1341 ش رفرم امریکایى «انقلاب سفید» را رسما اعلام نمود.[11] پس از این اعلام، امام خمینى (ره) با انتشار اعلامیه‌اى، ضمن بر شمردن بعضى اشکالات لوایح ششگانه و مغایرت آن با قانون اساسى، شرکت در رفراندوم را تحریم کردند. با انتشار اعلامیه امام در دوم بهمن 1341 تظاهرات وسیعى در تهران علیه برگزارى انتخابات انجام شد و عده زیادى از مردم به منزل آیت‌الله‌ سیدمحمد بهبهانى رفتند و اعلامیه مشترکى از طرف ایشان و آیت‌الله‌ سید احمد خوانسارى در تحریم رفراندوم صادر شد. این تظاهرات با حمله مأموران امنیتى و پلیس سرکوب شد و بسیارى از مردم بازداشت شدند، عصر روز چهارشنبه سوم بهمن 1341 ش جمعى از روحانیون تهران در منزل آیت‌الله‌ حاج شیخ محمد غروى کاشانى اجتماع کرده بودند تا درباره مقابله با رفراندوم شاه بر نامه‌ریزى نمایند که ناگهان منزل مورد هجوم مأموران ساواک قرار گرفت. از در و دیوار و پشت بام به منزل ریختند و هرکس را که در آنجا یافتند دستگیر کردند و به زندان گسیل داشتند.[12] آیت‌الله‌ جعفرى نیز که در این روز به تبعیت از امام خمینى (ره) در مخالفت با رفراندوم سخن گفته بود دستگیر شد.

«پنج نفر به نام‌هاى زیرین روز 3  /  11  /  41 به وسیله ساواک تهران تحویل زندان قزل‌قلعه گردیده‌اند، امضاء

1ـ غلامحسین فرزند محمدتقى شهرت جعفرى

2ـ جعفر فرزند احمد شهرت خندق‌آبادى

3ـ یحیى فرزند شیخ محمدحسن شهرت طالقانى

4ـ محمدتقى فرزند عبدالکریم شهرت بروجردى

5ـ محمد فرزند حسین شهرت غروى کاشانى»[13]

شهید حجت‌الاسلام حاج شیخ فضل‌اللّه‌ محلاتى در خاطرات خود راجع به مسئله رفراندوم و دستگیرى علما چنین مى‌گوید:

«... یک روز، در منزل مرحوم آقا سیداحمد لواسانى جلسه‌اى داشتیم و قرار شد که بعدازظهر همان روز، جلسه در منزل مرحوم آیت‌الله‌ غروى کاشانى دایر باشد. من با یک عده‌اى از آقایان علما، عصر آنجا بودیم. ناگاه، سرهنگ طاهرى ـ که آدم خشن و خبیثى بود و خیلى هم مرا اذیت کرد. با یک سرهنگ دیگر از ساواک ریختند در آن خانه و ما را گرفتند و به قزل قلعه بردند... در قزل قلعه به ما یک پتو دادند و در اتاقى خوابیدیم بعضى از آقایان بلند شدند و نماز شب خواندند تا اینکه صبح شد. در آن موقع رسم بود همه زندانیها را براى دعا کردن به جان شاه به وسط حیاط زندان بیاورند. من که موضوع را مى‌دانستم، جریان را با آقایان در میان گذاشتم و گفتم: ما در دعا شرکت نمى‌کنیم، هیچ آسیبى هم به ما نمى‌رسانند. بعد آمدند همه زندانیها را بردند وسط حیاط و منتظر ماندند تا علما هم بیایند. گفتیم ما نمى‌آییم دعا کنیم، گفتند: چرا؟ گفتیم ما دیشب دعاهاى لازم را کرده‌ایم، دیگر احتیاجى به دعا کردن نیست. گفتند: مزاحمتان مى‌شویم. گفتیم: هرکارى مى‌خواهید بکنید. ما در مراسم دعا شرکت نمى‌کنیم...[14]»

با وجود همه این مخالفت‌ها، رفراندوم در شش بهمن انجام گرفت. این انتخابات با تقلبهاى بسیارى بخصوص در شهرهایى مانند قم برگزار شد. رژیم نیز چون به زعم خود کار را تمام شده مى‌دید، تعدادى از روحانیون از جمله آیت‌الله‌ جعفرى را در تاریخ 8  /  11  /  41 آزاد نمود.[15]

 

قیام پانزده خرداد

پس از فاجعه دوم فروردین سال 1342 که با حمله کماندوهاى رژیم به طلاب مدرسه فیضیه همراه بود، تلگرافهاى زیادى از جانب روحانیون و علما در محکوم کردن این اقدام رژیم براى امام خمینى (ره) ارسال گردید. امام نیز با ارسال تلگرافى در پاسخ به تسلیت علما، حمله کماندوها و مأموران انتظامى دولت با لباس مبدل به مرکز روحانیت را، یادآور خاطرات حملات مغول دانست.[16] در همین ایام ساواک تهران طى گزارشى آیت‌الله‌ جعفرى را به عنوان رابط بین علماى قم و تهران معرفى نموده است:

«طبق اطلاع واصله شیخ غلامحسین نجفى جعفرى نامى که اهل شانجوین[17] همدان ساکن کوچه میرزامحمود وزیر مى‌باشد با وساطت آیات‌اللّه‌ بهبهانى و چهلستونى چندى است در یکى از شبستان‌هاى مسجد جامع تهران نماز مى‌خواند و چون آقایان روحانیون مى‌ترسند تلفن‌هاى آنها کنترل شود یا نامه آنها به دست اشخاص بیفتد در حال حاضر شیخ مزبور رابط بین آیت‌الله‌ بهبهانى و سایر روحانیون تهران و قم و پاره‌اى ازافراد جبهه ملى مى‌باشد و دستورات بهبهانى را به آنها ابلاغ مى‌نماید و روحانیون نام او را جبرئیل گذارده‌اند.»[18]

امام خمینى (ره) در مراسم روز عاشورا در سیزده خرداد 1342 که در مدرسه فیضیه قم انجام گرفت، طى سخنانى بار دیگر عملکرد شاه و حمله ایادى رژیم به مدرسه فیضیه را مورد انتقاد شدید قرار داد. پس از سخنرانى امام (ره) نیروهاى کماندو و افراد گارد شاهنشاهى در نیمه شب پانزده خرداد به منزل ایشان در قم حمله و شبانه امام را به تهران منتقل کردند. مردم پس از با خبر شدن از بازداشت امام (ره)، تظاهرات گسترده‌اى در شهر قم به راه انداختند که منجر به دخالت پلیس و تیراندازى آنان به سوى مردم شد. در تهران و برخى شهرهاى دیگر نیز تظاهرات و درگیرى به وقوع پیوست. رژیم براى جلوگیرى از تبعات بازداشت امام به دستگیرى گسترده روحانیون پرداخت. مأموران سازمان امنیت در تهران و بسیارى از شهرستانها به آدم‌ربایى دست زدند و روحانیان مبارز، گویندگان اسلامى و پیروان امام را در هر جا که یافتند دستگیر کرده، به زندانها گسیل داشتند. دیرى نپایید که زندان شهربانى تهران صدها روحانى را در خود جاى داد؛ به طورى که دیگر جایى براى خوابیدن و دراز کشیدن نبود.[19] آیت‌الله‌ جعفرى نیز باتوجه به بازداشت چند روزه‌اش در ماجراى رفراندوم به اتهام دخالت و همکارى با عاملین قیام پانزده خرداد در تاریخ 17  /  3  /  42 دستگیر و به حکم دادگاه عادى شماره دو اداره دادرسى نیروهاى مسلح شاهنشاهى به دو ماه حبس تأدیبى محکوم گردید.[20] آیت‌الله‌ جعفرى پس از سپرى نمودن دوره زندان از پاى ننشسته، بیش از پیش جهت افشاى ماهیت رژیم و تبعیت از راه امام راسخ شد. چنان که در آبان همان سال در ایامى که امام خمینى (ره) در حصر به سر مى‌بردند در مراسم تشییع جنازه آیت‌الله‌ سیدمحمد بهبهانى به سکوت علما اعتراض نمود و از مراجع تقلید خواست تا علیه اقدامات رژیم اعلامیه صادر و مبارزه را آغاز کنند.[21] با آغاز رمضان سال 1342 وى توسط شهید حاج مهدى عراقى از حجت‌الاسلام حاج شیخ على‌اصغر مروارید یکى از روحانیون مبارز و انقلابى دعوت نمود تا در مسجد جامع سخنرانى کند. حجت‌الاسلام مروارید در این خصوص مى‌گوید:

«... در ایام ماه رمضان موج دستگیرى‌ها تا حدى فروکش کرده بود و به نظر مى‌رسید که شدت و غلظت گذشته را ندارد. مرحوم مهدى عراقى آمد و گفت: «فلانى! نمى‌شود که آقا را گرفته باشند و ما همین طور ساکت بنشینیم. بهتر است با استفاده از ماه رمضان، جلساتى را برگزار کنیم». من تصمیم گرفتم دعوت‌هایى را که به منبر مى‌شوم، قبول کنم. و در ماه مبارک، بعد از نماز مرحوم آقاى حق‌شناس در مسجد امین‌الدوله منبر مى‌رفتم ؛ بعد از آن هم حدود ساعت سه بعدازظهر در مسجد جامع منبر داشتم. که آن جلسه را مرحوم عراقى و دوستانش تدارک دیده بودند... »[22]

اظهارات انتقادى مروارید نسبت به عملکرد رژیم و سخنان وى در اعتراض به دستگیرى و بازداشت امام خمینى (ره) منجر به دستگیرى و بازداشت وى در اواسط ماه رمضان گردید. ساواک شمال شرق تهران سخنان آیت‌الله‌ جعفرى درباره دستگیرى حجت‌الاسلام مروارید را چنین گزارش نمود:

«... امروز از طرف دولت پاسبان و مأمورین سازمان امنیت در مسجد جامع پر شده است. مثل اینکه مى‌خواهند مملکت روم را فتح کنند و اضافه نمود مروارید بیچاره چند کلمه حرف زد، فورا او را گرفتند و به زندان بردند ولى خبر ندارند که مردم بیشتر نسبت به دستگاه بدبین و خشمگین مى‌شوند و امسال چنین خفقانى بوجود آورده‌اند که نمى‌گذارند نفسى از سینه بیرون آید ولى غافل از اینکه نگه داشتن آتش زیر خاکستر عواقب خطیرى دارد بالاخره روزى این آتش همه چیز را خواهد سوزاند.»[23]

 

تبعید امام خمینى (ره) ـ کاپیتولاسیون

پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شوراى ملى و سنا، امام خمینى (ره) در روز چهارم آبان 1343 طى نطقى تاریخى عملکرد دولت و مجلس را به شدت محکوم و بار دیگر در کشور عزاى عمومى اعلام کرد. ایشان در این سخنرانى به شاه، اسرائیل و آمریکا به شدت حمله و علاوه بر آن اعلامیه شدیداللحنى درباره کاپیتولاسیون صادر کرد و آن را مخالف اسلام و قرآن و از نظر قانونى بى‌اعتبار دانست.[24] یک هفته پس از انتشار اعلامیه امام (ره)، در شب 13 آبان 1343 براى دومین بار امام خمینى (ره) بازداشت و از قم مستقیما به فرودگاه مهرآباد و از آنجا به ترکیه تبعید شد.

پس از تبعید امام (ره) به ترکیه، مساجد که همواره پایگاهى براى مبارزه و افشاگرى علیه تصمیمات نامعقول و غیراسلامى رژیم بود، بار دیگر به کانونى جهت زنده نگه‌داشتن نام و یاد امام و مکانى براى تبیین اقدامات غیرقانونى و خودکامانه حکومت گشت. بر همین اساس آیت‌الله‌ جعفرى با همکارى برخى از مبارزین بازار و تعدادى از روحانیون مبارز، شبستان گرمخانه مسجد جامع بازار را به شکل پایگاهى براى تبلیغ احکام اسلامى و نشر افکار امام خمینى در آورد.

با نزدیک شدن رمضان سال 1343 فرزندان فیضیه و نیروهاى انقلاب در بازار در برنامه‌اى منسجم و حساب شده تعدادى از طلاب جوان و انقلابى را براى سخنرانى در مسجد جامع آماده نمودند. قرار براین بود که در صورت دستگیرى هرکدام از آنان، دیگرى با آمادگى کامل به منبر رود و به همین صورت برنامه ادامه یابد:

«... مأمور نفوذى که سال گذشته نیز در جلسات مسجد جامع شرکت داشته نظر مى‌دهد که امسال نیز جعفرى تصمیم دارد مراسم سال گذشته را در این مسجد انجام دهد به این معنى که از طلاب و وعاظ گمنامى که اکثرا مقیم شهرستان قم هستند دعوت مى‌نماید که بر روى منبر اظهارات بى‌رویه بیان کنند و چنانچه یکى دستگیر شد دیگرى به منبر برود. به نظر این ساواک نیز وضع این مسجد کم‌کم به صورت سال قبل درآمده و چنانچه از هم‌اکنون پیش‌بینى‌هاى لازم جهت تعطیل مجالس وعظ شبستان گرمخانه مسجد جامع و دستگیرى شیخ غلامحسین جعفرى که از فداییان خمینى و روحانیون بى‌سواد[25] و ناراحت مى‌باشد به عمل نیاید ممکن است حوادث ناگوارى به وقوع پیوندد...»[26]

اولین سخنران دعوت شده حجت‌الاسلام محمدمهدى ربانى املشى بود. ساواک تهران چنین گزارش کرد:

«برابر اطلاع ساعت 15 ـ 13 روز 16  /  10  /  43 [برابر با دوم رمضان 1384] شخصى به نام ربانى که از طلاب طرفدار خمینى در قم مى‌باشد در شبستان مسجد جامع به پیشنمازى آقاى جعفرى به منبر رفت و ضمن بیان مقدمه‌اى درباره ایمان اظهار داشت هرکس ایمان داشته باشد مى‌داند دین از پول و جان بهتر است. روى همین اصل به مراجع تقلید ایمان مى‌آورد و مى‌داند که مرجع تقلید که در حقیقت جانشین ائمه اطهار مى‌باشد بیش از دیگران رفاه حال او را مى‌خواهد. نامبرده در مورد سیاست اظهار داشت، سیاست یعنى مملکت‌دارى نه آنکه زور و سرنیزه. در خاتمه سخنانش علما و روحانیون و مراجع تقلید را دعا کرد و گفت مخصوصا آن مرجعى که مورد نظر ما هست نجاتش بده.[27]»

در روزهاى بعد حجت‌الاسلام ربانى دامنه انتقادات خود به رژیم را گسترده‌تر نمود. وجود بى‌عدالتى در جامعه، نبود آزادى‌هاى فردى و اجتماعى، بى‌کفایتى و بى غیرتى دست‌اندرکاران حکومت، بى‌اعتمادى مردم نسبت به دولت، دعا براى سلامتى مراجع تقلید به ویژه امام خمینى و دعا براى مراجعت ایشان به وطن از جمله مهم‌ترین محورهاى سخنان وى بود.[28] آیت‌الله‌ جعفرى نیز قبل یا بعد از سخنرانى حجت‌الاسلام ربانى و یا در بین دو نماز مطالبى را اظهار داشت. ساواک تهران بخشى از سخنان ایشان را در تاریخ 18  /  10  /  43 چنین گزارش نموده است:

«... این چه وضعى است که در مملکت ما پیش آمده، این چه آزادى است که ما داریم. نمى‌توانیم سخن بگوییم، نمى‌توانیم درد دل کنیم. دیروز (روز 17  /  10 دى روز آزادى زنان) بود. ننگ بر این آزادى. ملت مسلمان هوشیار باشید تا مملکت از دست نرفته، تا دین از دست نرفته، اسلام را یارى کنید. من تا سر حد جان از آیت‌الله‌ خمینى پشتیبانى خواهم کرد. پروردگارا تو را قسم مى‌دهم به خون ریخته شده حسین‌ابن‌على آیت‌الله‌ خمینى را به ما برسان. دشمنان او را نابود بگردان، هر چه زودتر شرّ مزاحمین را از سرش کوتاه نما...[29]»

خبرچین ساواک در مسجد جامع در انتهاى یکى از گزارش‌هاى خود مى‌نویسد:

«به دلیل سخنان تند و بى‌رویه ربانى و جعفرى در حمایت و تجلیل از خمینى، جمعیت زیادى از طرفداران خمینى هر روز در مسجد جامع حضور مى‌یابند.»[30]

در پنجمین روز از سخنرانى حجت‌الاسلام ربانى املشى مأموران کلانترى سیزده بازار قبل از ورود وى به مسجد جامع ایشان را دستگیر و به اداره اطلاعات شهربانى بردند. آیه‌الله‌ جعفرى پس از اطلاع از این مسئله پس از اقامه نماز خود به سخنرانى پرداخت:

«گویا آقاى ربانى را دستگیر کرده‌اند و ممکن است امروز مرا هم دستگیر کنند. اینها چرا اینطور با روحانیون رفتار مى‌کنند مگر ما چه کرده‌ایم ما مى‌گوییم باید دشمنان اسلام نابود شوند. در خاتمه اضافه کرد از شما تقاضا دارم اگر چنانچه مرا دستگیر کردند تظاهر ننمایید و بگذارید هر چه دلشان خواست انجام دهند (در این هنگام جمعیت حاضر در مسجد با صداى بلند گریه کردند.[31]»

طبق برنامه از پیش تعیین شده در فرداى دستگیرى حجت‌الاسلام ربانى املشى، حجت‌الاسلام محمدحسن طاهرى‌ریزى معروف به طاهرى اصفهانى به منبر رفت. قبل از سخنرانى طاهرى اصفهانى، آقاى جعفرى خود به ایراد سخن پرداخت. وى با ستمگر و جبار خواندن هیئت حاکمه و اعتراض شدید به تبعید امام خمینى (ره) به تحریک و تهییج مردم براى حضور در صحنه و ادامه مبارزه پرداخت و در خاتمه سخنانش ضمن دعا براى سلامت و مراجعت امام خمینى از مردم خواست از شکنجه و زندان هیچ ترسى نداشته باشند. حجت‌الاسلام طاهرى نیز در سخنانى با اشاره به ظلم و جنایات حکام بنى‌امیه اظهار داشت:

«در حال حاضر نیز وضع به همین منوال است.» در پایان سخنانش نیز براى سلامتى و مراجعت امام خمینى (ره) دعا نمود.[32]»

روز بعد یعنى در تاریخ 24  /  10  /  43 مأموران کلانترى 13 بازار آیت‌الله‌ جعفرى را دستگیر کرده و به اداره اطلاعات شهربانى بردند. در آنجا ضمن بازداشت چند ساعته نسبت به اظهاراتش به وى تذکر دادند. در همان شب نیز مأموران اداره اطلاعات شهربانى به صورت ناشناس از طریق تلفن با ایشان تماس گرفته و وى را تهدید به قتل نمودند.[33] ایشان بدون توجه به این تذکرات و تهدیدات روز بعد در مسجد جامع حضور یافته و ضمن سخنانى در حضور بیش از دو هزار نفر اعلام داشت:

«... آقایان بدانید که در این مسجد مأمور زیاد است، به همین جهت صلوات نفرستید، شعار ندهید. من مى‌دانم هریک از شما از یک سوى تهران به این مسجد آمده‌اید. از شما تقاضا دارم به مجتهدین محل و روحانیونى که مى‌شناسید از قول من سلام برسانید و بگویید جعفرى دست شما را مى‌بوسد و از شما تقاضا دارد که بیدار باشید و حرف حق و جریانات روز را بیان کنید و تا آنجا که مى‌توانید آیت‌الله‌ خمینى را یارى کنید. مردم بدانید ما از حرف حق دست‌بردار نیستیم و با این دستگاه مخالفیم زیرا با دین و ایمان ما بازى مى‌کند. در خاتمه خمینى را چند بار دعا نمود و مردم با صداى بلند صلوات فرستادند و آمین گفتند...[34]»

روز به روز بر تعداد جمعیت حاضر در مسجد افزوده شد، و مأموران رژیم که از تذکر و تهدید خود طرفى نبستنه بودند، در یک اقدام شتابزده آیت‌الله‌ جعفرى را ممنوع‌الوعظ نمودند.[35] در یکى از گزارشها تعداد جمعیت بیش از سه هزار نفر عنوان شده است.

حجت‌الاسلام طاهرى در روزهاى بعد، نوک پیکان حملات خود را متوجه دولت نمود. وى با انتقاد صریح از برنامه‌هاى اقتصادى دولت و تشبیه عملکرد آنها به کارهاى یزید و معاویه، به تجلیل و تعریف از امام خمینى پرداخت. وى با بیان مبارزات اباذر غفارى در مقابل بى‌عدالتى حاکمان وقت که نهایتا منجر به تبعید ایشان گردید، امام خمینى را نیز اباذرى دانست که به واسطه عدالت‌خواهى‌اش تبعید گردیده است.[36] مأموران ساواک در تحلیل و جمع‌بندى خود اوضاع مسجد جامع را بحرانى تشخیص دادند. در یکى از گزارش‌هاى آنان چنین آمده است:

«روز به روز تعداد جمعیت در شبستان گرمخانه مسجد جامع جهت استماع صحبت‌هاى جعفرى و وعاظى که از طرف او به منبر مى‌روند بیشتر مى‌شود. و شرکت‌کنندگان در این مجلس عموما از افراد ناراحت و مخالف دولت هستند که براى انجام مقاصد پلید خود به این مسجد مى‌آیند و مترصدند که آنجا را مانند سال گذشته صحنه مبارزه برعلیه دولت بنمایند. و مى‌بایست هر چه زودتر با دستگیرى جعفرى و طاهرى مجلس وعظ در شبستان گرمخانه تعطیل شود. در غیر این صورت باید منتظر حوادث ناگوارى در مسجد جامع بود.[37]»

به دنبال گزارش فوق، نیروهاى ساواک با همکارى پلیس تهران در هفدهمین روز از ماه مبارک رمضان مسجد جامع را به محاصره در آورده، در یک اقدام هماهنگ، ساحت مقدس مسجد را مورد اهانت قرار دادند:

«برابر اطلاع روز 20  /  10  /  43 پس از انجام نماز ظهر به پیشنمازى شیخ غلامحسین جعفرى در مسجد جامع شیخ طاهرى طلبه حوزه علمیه قم در حضور عده‌اى در حدود 3000 نفر به منبر مى‌رود. نامبرده هنوز شروع به صحبت ننموده که سرهنگ طاهرى[38] از پلیس تهران با در دست داشتن بلندگو دستى وارد مسجد شده و به مستمعین اعلام مى‌نماید ما با شما کارى نداریم. مى‌خواهیم آقاى شیخ طاهرى را ببریم. در این موقع چند نفر از میان جمعیت با صداى بلند مى‌گویند بروید گم شوید ما نمى‌گذاریم طاهرى را ببرید.عده‌اى از مستمعین با فرستادن صلوات به طرف سرهنگ طاهرى مى‌آیند بلافاصله ایشان دستور مى‌دهد در حدود 60 نفر از افراد پلیس مجهز به مسلسل دستى وارد مسجد گردیده و شیخ طاهرى را دستگیر مى‌نمایند. سپس جمعیت تظاهراتى نموده و شعار مى‌دهند مرگ بر استبداد. مرگ بر خفقان. زنده باد خمینى. رهبر شیعیان جهان (در حدود هشت مرتبه شعار مذکور را تکرار مى‌نمایند) پس از دستگیرى شیخ طاهرى، شیخ غلامحسین جعفرى پشت میکرفون رفته و مردم را دعوت به آرامش و اظهار مى‌دارد. شما کارى نداشته باشید و ساکت باشید خدا جزاى اینها را خواهد داد. ضمنا پلیس در حدود 30 نفر از افراد تظاهرکننده را دستگیر مى‌نماید.»[39]

دژخمیان رژیم با خشونتى کم‌نظیر به سرکوب تظاهرکنندگان پرداختند و با شلیک هوایى و گاز اشک‌آور و باتون و سر نیزه، سرانجام مردم را متفرق ساختند و درب مسجد جامع را بسته و آنجا را تعطیل نمودند. حجت‌الاسلام طاهرى و آیت‌الله‌ جعفرى را دستگیر و روانه زندان قزل‌قلعه نمودند. دادگاه عادى شماره دو اداره دادرسى ارتش در تاریخ 24  /  6  /  44 ایشان را به اتهام اقدام علیه امنیت داخلى مملکت به دو ماه حبس تأدیبى محکوم نمود.[40] هنگام صدور این حکم در حالى که پنج ماه از دستگیرى و حضور آقاى جعفرى در زندان مى‌گذشت، وى را آزاد نمودند.[41]

 

بزرگداشت شهداى مؤتلفه اسلامى

حسنعلى منصور که تصویب لایحه کاپیتولاسیون و تبعید امام در زمان نخست‌وزیرى وى انجام گرفته بود، در اول بهمن 1343ش توسط شهید محمد بخارایى از اعضاى هیأت‌هاى مؤتلفه اسلامى کشته شد. آیت‌الله‌ جعفرى در مورد حسنعلى منصور اعتقاد داشت که:

«اگر بعد از علم او نخست‌وزیر شود وضع بدتر مى‌شود، زیرا او آدم پاک و منزهى نیست و نمى‌شود انتظار اصلاحاتى از او داشت، چون از قماش علم و امثال او مى‌باشد و امتیازى براینها ندارد.[42]»

پس از کشته شدن منصور، سیزده تن از متهمان قتل وى در اردیبهشت 1344 در دادگاه نظامى محاکمه و چهار تن از آنان به اعدام محکوم شدند. این افراد در 26 خرداد همان سال اعدام و به شهادت رسیدند.[43]

آیت‌الله‌ جعفرى روز بعد از شهادت آنان در شبستان مسجد جامع مراسم دعاى کمیل برپا نموده و اعلام نمودند:

«ثواب این دعا نثار روح چهار نفرى که اخیرا شهید شده‌اند بشود چون آنها در راه دین و قرآن به شهادت رسیدند.[44]»

همچنین براى بزرگداشت شهداى مؤتلفه، شب هفت آنان را در شبستان گرمخانه برگزار کرد که پس از شروع مراسم پلیس از ادامه آن جلوگیرى نمود.[45] وى هر ساله براى شهداى مؤتلفه مجلس بزرگداشت برپا مى‌کرد.[46] گویا تصمیم به قتل حسنعلى منصور در شبستان گرمخانه گرفته شده بود و ساواک از این نظر به ایشان مشکوک بود.[47] این مسجد یکى از مراکز تجمع اعضاى مؤتلفه اسلامى بود و شهید حاج مهدى عراقى از اعضاى شوراى مرکز مؤتلفه اسلامى نیز روابط صمیمى با آیت‌الله‌ جعفرى داشت.[48]

 

بازگشایى مسجد جامع

در اواسط سال 1344 همزمان با ایام فاطمیه آیت‌الله‌ جعفرى با دعوت از حجت‌الاسلام سیدعبدالرضا حجازى براى سخنرانى در شبستان گرمخانه، شروع فعالیت‌هاى مجدد مسجد را اعلام نمود. حجازى که در آن زمان یکى از وعاظ معروف تهران بود و هنوز در صف مبارزین قرار داشت در اولین روز سخنرانى خود در تاریخ 21  /  6  /  44 به عدم آزادى بیان در جامعه و حاکمیت خفقان و استبداد اشاره نمود. پس از سخنان وى آیت‌الله‌ جعفرى براى سلامت و مراجعت امام خمینى (ره) دعا نمود. چون ساواک برگزارى هرگونه مجلس سخنرانى در مسجد جامع را منوط به اجازه از شهربانى کرده بود، پس از اطلاع از مجلس مزبور از سخنرانى حجازى در روزهاى بعد جلوگیرى کرد.[49] آیت‌الله‌ جعفرى در سخنرانى خود در 3  /  7  /  44 ضمن تنقید از اعمال دستگاه حاکمه به اقدام ساواک در جلوگیرى از سخنرانى حجازى شدیدا اعتراض نمود.[50]

در روزهاى بعد ایشان بدون توجه به منع ساواک، سخنرانى‌هاى انتقادى‌اش را ادامه داد. ساواک علاوه بر مأمورین مخفى خود در جلسات مسجد جامع که غالبا تعداد آنها بیش از یک نفر بود، براى ایجاد ترس و ارعاب و کاهش حضور مردم، برخى از نیروهاى شهربانى را مأمور کرده بود تا با لباس رسمى پلیس در مسجد حضور یابند.[51] با انعکاس گزارش سخنرانى‌هاى وى به ساواک، ریاست وقت ساواک طى نامه‌اى به شهربانى کل کشور دستور جلوگیرى از جلسات مسجد جامع را صادر نمود.[52]

 

رمضان سال 1344

با نزدیک شدن ماه مبارک رمضان آیت‌الله‌ جعفرى به جهت اینکه ساواک از منبر رفتن روحانیون و وعاظ معروف تهرانى جلوگیرى مى‌کرد، چند تن از روحانیان نسبتا غیرمعروف و ناشناخته را دعوت نمود، و در مقابل افرادى که وى را به سکوت و آرامش دعوت و توصیه مى‌نمودند که در مسجد به خواندن نماز و ذکر دعا پرداخته، از ورود به مسایل سیاسى خوددارى نماید، بسیار آشفته و ناراحت مى‌شد و با تندى با آنان برخورد مى‌نمود. ساواک تهران در گزارشى به تاریخ 2  /  10  /  44 چنین مى‌نویسد:

«... احتمال دارد شیخ غلامحسین جعفرى در ماه رمضان امسال نیز مسجد جامع را صحنه مبارزات خود قرار دهد و مى‌بایست حتى‌المقدور از برگزارى جلسات در شبستان گرمخانه مسجد جامع جلوگیرى نمود. چگونگى به کلانترى 13 اطلاع داده شد. و این ساواک از مسجد مزبور مراقبت خواهد کرد.[53]»

حجت‌الاسلام سیدمحمدرضا یاسینى به عنوان اولین واعظ دعوت شده طى بیاناتى دستگاه حاکمه را به عنوان «حکومتى بى دین» معرفى نمود. کلانترى 13 بازار آقاى جعفرى را به جهت اینکه بدون اجازه مجلس وعظ برپا نموده احضار و مورد تذکر قرار داد.[54] در دوازدهمین روز از ماه رمضان آقاى جعفرى در سخنانى چنین ابراز داشت:

«... چرا دولت در مسجد پاسبان مى‌گذارد. آخر این چه وضعى است؟ آنها براى این مبادرت به این عمل مى‌نمایند که مردم بترسند و به مسجد داخل نشوند. کارى ندارد، اعلام کنید که مسجد حرام است، تا مردم نیایند. بگویید نام خدا و پیغمبر را کسى بر زبان نیاورد (در این هنگام یک افسر و چند پاسبان به داخل مسجد آمدند) جعفرى خطاب به آنها گفت: مگر ما چکار کرده‌ایم، ما که حرفى برخلاف نمى‌زنیم[55]...»

پس از سخنان وى، حجت‌الاسلام یاسینى در صحبت‌هایش ضمن اشاره به بى‌توجهى مسئولین مملکتى به امور دینى و مذهبى و اینکه در این مملکت مطربها و آوازخوانها مى‌توانند قانون وضع نمایند ولى مراجع تقلید حق دخالت در این امور را ندارند اظهار داشت :

«... به جامعه روحانیت وصله مى‌چسبانند و مى‌گویند جامعه روحانیت از کشورهاى خارجى دستور مى‌گیرد. ولى بدانید جامعه روحانیت مستقل است و به هیچ دسته و کشورى بستگى ندارد. با پر کردن زندان‌ها و تبعید نمى‌توانند نام قرآن و دین اسلام را از بین ببرند. نامبرده در خاتمه صحبت‌هایش ضمن دعا گفت: پروردگارا علماى اعلام و روحانیون عالیقدر ما را یارى کن. مرجع تقلید مورد نظر ما را حمایت کن...[56]»

پس از این سخنرانى مأموران شهربانى آقاى یاسینى را به کلانترى برده، به او مى‌گویند:

«در صورتى مى‌تواند به سخنرانى در روزهاى آینده ادامه دهد که درباره موضوعات سیاسى و جنجال برانگیز صحبت نکند.[57]»

رهبر عملیات ساواک در ذیل گزارشى در تاریخ 16  /  10  /  44 مى‌نویسد:

«چنانچه غلامحسین جعفرى و یاسینى واعظ به منبر رفتن خود در مسجد جامع ادامه دهند، در روزهاى 19 و 20 و 21 ماه رمضان در مسجد مذکور تشنج خواهد شد...[58]»

سرهنگ حسین افضلى ریاست بخش امور اجتماعى اداره کل سوم طى نامه‌اى به ساواک جنوب شرق در تاریخ 21  /  10  /  44 دستور مى‌دهد:

«1ـ وعاظى که توسط جعفرى دعوت شده‌اند مورد شناسایى کامل قرار گرفته و مشخصات دقیق آنان اعلام گردد. 2ـ با استفاده از منابع مربوطه در جریان کلیه فعل و انفعالات شیخ غلامحسین جعفرى بوده و به محض مشاهده فعالیت مضره مشکوکى چگونگى را اعلام دارند.[59]»

ساواک بار دیگر به آیت‌الله‌ جعفرى گوشزد مى‌نماید که ممنوع‌المنبر بوده، حق هیچگونه سخنرانى ندارد. ولى وى بدون توجه به این تذکر در شانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان طى سخنانى اعلام داشت:

«... من از اول گفته بودم و حالا هم مى‌گویم در راه حق و حقیقت حرفهایم را خواهم زد، همان طورى که آیت‌الله‌ خمینى قبل از اینکه تبعیدش کنند گفت: اى مسلمانان من گفتنى‌ها را خواهم گفت، چه شما کمک بکنید چه نکنید...[60]»

پس از جعفرى همدانى حجت‌الاسلام یاسینى بر شدت حملات خود به دولت افزوده اظهار داشت:

«در یک مملکتى که پادشاه آن شیعه و ارتش آن شیعه هستند، روز به روز قانون اسلام را عوض مى‌کنند. در مملکت ما که مى‌گویند حامى قرآن هستیم، هرگونه جنایتى را که دلشان خواست انجام مى‌دهند.

نامبرده در پایان ضمن دعا گفت: «پروردگارا مرجع عالیقدر مورد نظر ما را از جمیع بلیات حفظ فرما.[61]» ساواک بنا به توصیه رهبر عملیاتش پیش از فرارسیدن شب‌هاى قدر از ادامه برنامه‌هاى مسجد جامع جلوگیرى نمود. حتى در روزهاى آخر ماه رمضان هنگامى که یکى از روحانیون دقایقى پیرامون یک مسئله کاملاً غیرسیاسى به ایراد سخن پرداخت، مأمورین حاضر در مسجد به شدت به آیت‌الله‌ جعفرى اعتراض نمودند که: «مگر قرار نبود کسى در این مسجد صحبت نکند.[62]»

 

محرم سال 1345

اظهارات آیت‌الله‌ جعفرى در حضور حجت‌الاسلام شیخ محمود صالحى یکى از وعاظ معروف تهران مبنى بر اینکه:

«ما هم ده روز صبح‌ها تا عاشورا را روضه داریم. اگر مانع نشوند از کثرت جمعیت استفاده کرده و فکرهایى داریم که باید عملى سازیم[63]»

حساسیت ساواک را برانگیخت. اداره کل سوم ساواک که عهده‌دار به اصطلاح امنیت داخلى بود طى نامه‌اى به ساواک تهران دستور داد:

1ـ باتوجه به سوابق دو نفر اشاره شده در اطلاعیه معطوفى و نیز اینکه هر دوى آنها ممنوع‌المنبر مى‌باشند، ترتیبى اتخاذ گردد که کلیه اعمال و رفتار و تماس‌هاى نامبردگان به وسیله منبع مربوطه تحت‌نظر قرار گیرد.

2ـ باتوجه به اظهارات غلامحسین جعفرى که قصد دارد از کثرت جمعیت استفاده نماید و فکرهایى دارد که مى‌خواهد عملى سازد، به منبع آموزش داده شود که در این زمینه ضمن زیرپاکشى کاملاً منظور وى را از این صحبت‌ها درک نموده و گزارش نماید.»[64]

ساواک تهران در تاریخ 8  /  2  /  45 با ارسال نامه‌اى به اداره کل سوم اعلام نمود:

«شیخ غلامحسین جعفرى از روحانیون بسیار ناراحت و مخالف دولت مى‌باشد و هر دستورى را که خمینى به او بدهد بدون چون و چرا انجام خواهد داد. کمااینکه در ماههاى رمضان و محرم مسجد جامع را صحنه مبارزه روحانیون برعلیه دولت نموده بود. چنانچه امسال در روزهاى عاشورا و تاسوعا از وى جلوگیرى شود، احتمال دارد مثل سالهاى گذشته در مسجد تظاهرات تکرار نشود.[65]»

ساواک با همکارى شهربانى، توانست کنترل کامل مسجد جامع را به دست گیرد. تنها در شب نهم محرم آیت‌الله‌ جعفرى توانست مطالبى را براى مردم بازگو نماید:

«... من نمى‌دانم آخر چرا این وضع را براى مسلمانان بوجود آورده‌اند. ما حتى حرف معمولى و یومیه خود را نمى‌توانیم بزنیم. از یک طرف تلفن مى‌کنند و تهدید مى‌نمایند و از طرف دیگر مأمور مى‌فرستند که حق صحبت کردن ندارى. جریان ما و اینها مانند آن گربه دزد شده که چوب بر مى‌دارى گربه فرار مى‌کند. ما هنوز حرفى نزده‌ایم آنها دستپاچه مى‌شوند. به هر حال روحانیون مبارزه‌اى را که شروع کرده‌اند، دنبال خواهند نمود و از تهدید هراسى ندارند. مراجع تقلید ما فداکارى‌ها کرده‌اند از تهدید نترسیده‌اند. مرجع تقلید عالیقدر ما آیت‌الله‌ خمینى نهضتى را که پایه‌گذارى کرده به این آسانى دست‌بردار نیست، کمااینکه در نجف به مبارزات خود ادامه مى‌دهد تمام مراجع درباره سربلندى اسلام از دل و جان فداکارى خواهند نمود و باحکومت‌هایى مانند حکومت یزید مبارزه مى‌نمایند. شما تا مى‌توانید دست از مبارزه برندارید. همانطور که رفقاى ما دارند شب و روز فعالیت مى‌کنند...[66]»

 

رمضان سال 1345

«از شبستان آقاى جعفرى بوى زندان مى‌آید[67]» در آن سالها این جمله در بین وعاظ و منبرى‌هاى تهران مشهور بود. تلاش آیت‌الله‌ جعفرى براى دعوت از برخى روحانیون جهت سخنرانى در ماه مبارک رمضان بى‌نتیجه ماند.[68] سخنان تند وى علیه شاه در مجلس روضه‌خوانى در منزلش در تاریخ 4  /  9  /  45 توسط ساواک تهران به اداره کل سوم گزارش شد:

«... دستگاه آبرو ندارد. رئیس مملکت ما همیشه کارش خیانت و از بین بردن دین است. در کشورهاى خارجه، کدام رئیس جمهور و یا پادشاهى با افکار و دین ملت خود مبارزه مى‌کند؟ فحشا و بى حجابى سر تا پاى اجتماع را گرفته است...»[69]

به دنبال این اظهارات ناصر مقدم مدیرکل اداره سوم دستور داد:

«نامبرده را احضار و ضمن اخذ تعهد براى آخرین بار به وى تذکر داده شود که چنانچه منبعد مبادرت به ایراد چنین اظهاراتى بنماید. نسبت به طرد وى از تهران به یکى از نقاط کشور اقدام خواهد شد. ضمنا به موازات آن به منابع مربوطه آموزش داده شود که ضمن تحت نظر قرار دادن اعمال و رفتار و تماس‌هاى وى مدارک مستند و محکمه‌پسندى علیه وى جمع‌آورى و به این اداره کل ارسال دارند.[70]»

رئیس ساواک تهران در پاسخ به نامه اداره کل سوم، احضار و اخذ تعهد از جعفرى را بى فایده دانست و پیشنهاد داد ضمن ممانعت از منبر رفتن وى در ماه رمضان به منظور اطلاع از نحوه فعالیت‌هاى او و همکارى‌هاى احتمالى‌اش با دستجات افراطى، اعمال و رفتار وى کماکان تحت مراقبت قرار گیرد. اداره کل سوم ساواک براى بار دوم ضمن اظهارنظر درباره جعفرى پیشنهاد تبعید ایشان را مطرح کرد:

«شیخ غلامحسین جعفرى هتاک‌ترین آخوندى است که در جنوب شرق تهران ساکن است با این که زندانى بوده است به هیچ وجه زیر بار تسلیم تعهد نمى‌رود و با اینکه امام جماعت است و نباید روى منبر برود، نشسته توى مسجد مردم را تحریک مى‌کند. با عناصر افراطى، هیئت مؤتلفه اسلامى و سایر دستجات ارتباط دارد. اگر درباره این شخص و سید محمدرضا سعیدى تصمیم شدید (تبعید حداقل) گرفته شود مفید است.»[71]

همزمان با این نامه‌نگاریها آیت‌الله‌ جعفرى با تلاش فزاینده مشغول تدارک برنامه‌هاى ماه رمضان بود سرانجام توانست موافقت حجت‌الاسلام شیخ سیف‌اله نورانى را که از وعاظ نه چندان معروف تهران بود جلب نماید. براى اینکه ساواک موفق به شناسایى فورى وى نشود نام سخنران را «انوارى» عنوان نمودند.[72] در روزهاى اول ماه رمضان مسجد جامع از رونق چندانى برخوردار نبوده و جمعیت زیادى در آنجا حاضر نمى‌شد. این نکته و توصیه آیت‌الله‌ جعفرى به حجت‌الاسلام نورانى مبنى براینکه در روزهاى اول منبرش از ایراد مباحث سیاسى و انتقادى پرهیز کند، ایشان را برآن داشت که در ابتدا صرفا به طرح مباحث اعتقادى پرداخته و تنها در پایان گفتارش امام خمینى (ره) را دعا مى‌نمود.[73] در همین ایام طرح مجدد «لایحه حمایت از خانواده» و قوانین ضد شرعى و قانونى آن در مطبوعات کشور و با واکنش شدید آقاى جعفرى مواجه شد.[74]

حجت‌الاسلام نورانى نیز کم‌کم به سخنانش رنگ و بوى سیاسى بخشیده درباره عدم رعایت قانون در کشور و اینکه مسئولین مملکتى از هر جنایتى فروگذار نیستند سخن گفت.[75] ساواک تهران در گزارش خود به اداره کل سوم اظهار داشت:

«نورانى از طلاب ناراحت و افراطى شهرستان قم بوده که اخیرا به دعوت شیخ غلامحسین جعفرى به تهران آمده و در منابر مرتبا اظهارات خلاف مصالح مملکت مى‌نماید.[76]»

حضور نیروهاى شهربانى در مسجد، منجر به این شایعه گردید که آنان قصد دستگیرى نورانى را دارند. لذا نمازگزاران از خروج فورى وى از مسجد جلوگیرى نموده و تصمیم گرفتند در صورت اقدام نیروهاى شهربانى به آنها حمله‌ور شده و مانع از دستگیرى ایشان شوند.[77] در پانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان قبل از سخنرانى نورانى آیت‌الله‌ جعفرى به ایراد سخن پرداخت:

«آقایان گوشهایتان را باز کنید و توجه داشته باشید. به خدا قسم مى‌خواهند دینمان را از دستمان بگیرند. به ظاهر مى‌گویند ما دیندار هستیم، ولى باطنا به ریشه دین تیشه مى‌زنند. شنیده‌ام گفته‌اند جعفرى مرتجع است. اگر رئیس ما حضرت آیت‌الله‌ خمینى مرتجع مى‌باشد ما هم جزء ارتجاعیون هستیم. و یا شنیده‌ام که مى‌گویند جعفرى براى کسب شهرت این حرفها را مى‌زند. چه شهرتى، شهرت در دین معنا ندارد.

اخیرا مى‌بینم بعضى از مأمورین سازمان و کلانترى مى‌آیند و مقابل مسجد مى‌ایستند تا مردم بترسند و از آمدن به مسجد خوددارى بکنند، ولى ما دست‌بردار نیستیم...[78]»

پس از وى حجت‌الاسلام نورانى به منبر رفته و ضمن حمله به دستگاه تبلیغاتى رژیم اظهار داشت:

«... دستگاه کثیف رادیو و صفحات آلوده موسیقى که با صداى زنان هرجایى و بدکاره پر شده و بیش از اندازه در اختیار مردم قرار گرفته، محیط را آلوده نموده است. آن وقت شما توقع دارید مردم منحرف نشوند. ما هم به محض این که سخن بگوییم مى‌گویند وطن‌فروش و خائن مى‌باشد و دردسر بر ایمان فراهم مى‌کنند. به خدا قسم ما وطنمان را خیلى دوست داریم و به خاطر حفظ دین و وطن از تمام مزایا و لذت صرفنظر کرده و مى‌کنیم[79]...»

در پى این اظهارات، ساواک از طریق برخى افراد بازار آیت‌الله‌ جعفرى را تهدید به دستگیرى و بازداشت نمود.[80] با نزدیک شدن شب‌هاى احیا که جمعیت بیشترى در مساجد حضور مى‌یابند، ساواک از سخنرانى شیخ عبداللّه‌ نورانى جلوگیرى نمود.[81] آیت‌الله‌ جعفرى پس از آگاه نمودن مردم به این موضوع، علیرغم اینکه ممنوع‌المنبر بود خود به ایراد سخن پرداخت. انتقاد به موضوعى عوام‌فریبانه تحت عنوان «آزادى زنان»[82] حمله به رژیم غاصب و صهیونیستى اسرائیل[83]، دعا براى سلامتى و بازگشت امام خمینى (ره) بخشى از سخنان وى را تشکیل مى‌داد. وى در بیست و یکمین روز از ماه رمضان در حالى که جمعیت زیادى در مسجد حضور داشتند شاه را مورد خطاب خود قرار داده اظهار داشت:

«... اعلیحضرتا خمینى چه کرده که باید از مملکت آواره بشود. مگر به صلاح مردم رفتار نمى‌کرد، مگر برخلاف قرآن حرف مى‌زد. چرا قران و دین را تغییر مى‌دهید زنها و مردها را متساوى الحقوق مى‌دانید. چند نفر زن بدکاره باید به مردان شرافتمند حکومت کنند. خدایا، امام زمان، خمینى عزیز ما را به ما برگردان. بعد فرمود: عرایض مرا به شاه برسانید، ما برخلاف مملکت حرف نمى‌زنیم[84]...»

اداره کل سوم در ذیل گزارش فوق چنین نوشت:

«چون جلوى سخنان تحریک‌کننده روزهاى پیش شیخ غلامحسین جعفرى گرفته نشد. لذا جسارت وى بیشتر شده و در منبر به نحوى صحبت مى‌کند که پاى مقدسات ملى به میان آمده است. از طریق شهربانى باید شیخ مذکور شدیدا مهار شود.[85]»

براساس این دستورات آیت‌الله‌ جعفرى بار دیگر مورد تذکر قرار گرفت. وى ضمن ابراز این مطلب در تاریخ 17  /  10  /  45 اظهار داشت:

«... از من خواهش کردند که صحبت نکنم و یا لااقل حمله نکنم. آخر بابا مگر من چه مى‌گویم. به جز اینکه معاویه را نفرین و لعنت مى‌کنم و على و فرزندانش را درود مى‌فرستم مگر ما کارى دیگر مى‌کنیم. آخر مگر مى‌شود معاویه را بد نگفت که به سبیل فلان آقا بر مى‌خورد. بعد افزود خودتان را با معاویه تطبیق ندهید. چرا کارى مى‌کنید که معاویه بشوید.[86]»

از سوى دیگر پس از ممانعت از سخنرانى حجت‌الاسلام نورانى، طبق برنامه از قبل تعیین شده حجت‌الاسلام ابوالقاسم نجات در روزهاى بعد به ایراد سخن پرداخت. وى نیز چون دیگر سخنرانان به تصمیمات غیرشرعى رژیم درباره زنان اعتراض نمود و با ذکر نام امام خمینى یاد و خاطره وى را گرامى داشت. وى در سخنان خود در تاریخ 18  /  10  /  45 به حادثه سوءقصد به آیت‌الله‌ جعفرى اشاره کرد:

«... چرا ظلم مى‌کنى، چرا مردم را بى‌گناه زندانى مى‌نمایى، آقایان بیایید دست به دامن علما و روحانیون بزنید. یک چنین شخصى مانند آقاى جعفرى کمتر پیدا مى‌شود که حاضر شود جان خود را براى سربلندى دین در کف دست بگذارد. آقاى جعفرى امروز هنگام عبور از خیابان با ماشین تصادف نمود ولى خوشبختانه صدمه‌اى به ایشان وارد نشد. شاید هم آن راننده از خدا بى‌خبر از روى منظور و برنامه خاصى مبادرت به این عمل نموده که آیت‌الله‌ جعفرى را از بین ببرد. آقایان این نشد وضع کشور اسلامى، کمى بخود بیایید...[87]»

حجت‌الاسلام نجات در آخرین روز از ماه مبارک رمضان یعنى در تاریخ 21  /  10  /  45 در سخنان خود به دو خواسته مهم مردم از دولت اشاره نمود. سخنان وى در واقع قطعنامه پایانى مجالس ماه رمضان شبستان گرمخانه مسجد جامع بازار تهران بود. وى ضمن صحبت پیرامون اختلافات دستگاه دولت با روحانیت اظهار داشت:

«مردم و روحانیت و آقاى جعفرى از من دو چیز خواسته‌اند که در اینجا به عرض برسانم و از مأمورین و کارآگاهان خواهش مى‌کنم که این مطالب را با دقت بنویسند و به مقامات بدهند و از حضار محترم تقاضا دارم مطالبى را که من مى‌گویم با صداى بلند تصدیق کنند ما که در اینجا گرد آمده‌ایم نه مى‌خواهیم تظاهر کنیم و نه مى‌خواهیم آشوب به راه بیاندازیم.

1ـ ما از رئیس دولت مى‌خواهیم که هر چه زودتر مرجع عالیقدر تقلید ما حضرت آیت‌الله‌ عظمى خمینى (صلوات و گریه شدید جمعیت) را به حوزه علمیه قم بازگردانند آخر این ملت از تبعید ایشان ناراحت است آخر ملت ایران بوجود ایشان علاقه دارد پروردگارا هرکس در این کار پیشقدم شد خودت او را یارى کن (جمعیت با صداى بلند بلند توأم با گریه گفتند صحیح است)

2ـ خواسته دوم ما این است که هر چه زودتر زندانیان بى‌گناهى که به خاطر مذهب و روحانیت دستگیر شده‌اند آزاد شوند (جمعیت بلند گفتند صحیح است) و ادامه داد آخر مگر اینها چکار کرده‌اند این بیگناهان را آزاد کنید. پروردگارا هرکس در این دو امر حیاتى پیشقدم شد و خواسته ما را جامه عمل پوشانید او را یارى کن (آمین جمعیت)[88]

پس از سخنان وى آیت‌الله‌ جعفرى با اعتراض به تصمیمات غلط سازمان زنان به حمایت علماى نجف از خودش اشاره کرده و اعلام داشت: «هرگز در مقابل انحرافات رژیم ساکت نمى‌نشیند، حتى اگر این امر باعث کشته شدن وى شود.[89]» وى با دعوت از نمازگزاران براى حضور در نماز عید فطر، به آنان وعده داد در آن روز قصد بازگویى مطالب مهمى را دارد. در روز عید فطر ایشان به جهت عدم آمادگى مردم از سخنرانى خوددارى کرد.[90] ولى حجت‌الاسلام نجات مطالبى در تجلیل از امام خمینى (ره) بیان نمود:

«... این وظیفه مردم است که از وضع مملکت انتقاد کنند. آخر اگر قانونى را تصویب کردند، یک مرجع نباید برآن قانون نظارت داشته باشد؟ چرا، مرجع مى‌تواند آن قانون را به هم بزند. حالا هیچ ارزش و احترامى براى مجتهدین قائل نمى‌شوند. بلکه شبانه به خانه آنها مى‌ریزند و آنها را تبعید مى‌کنند. مشارالیه سپس به حالت روضه گفت: اى فاطمه زهرا چکار کنیم با این گرفتاریها. هر وقت که من قم مى‌روم، بچه‌ها دور مرا مى‌گیرند و مى‌گویند از رهبر ما چه خبر دارى. آخر جواب مردم را چه بگویم. چند روز پیش طلبه‌اى از حضور حضرت آیت‌الله‌ العظمى خمینى آمده بود، مى‌گفت در این دو ساله تمام موهاى آقا به کلى سفید شده است (گریه شدید مردم) طلبه مذکور از آقا سئوال کرده آیا نمى‌خواهید به ایران مراجعت نمایید، آقا سرش را پایین انداخته و در چشمانش اشک حلقه زده است...[91]»

 

جلسات شبهاى دوشنبه

در ادامه مجالس ماه رمضان مقرر شد جلساتى هر شب دوشنبه به صورت هفتگى در شبستان گرمخانه برپا شود. اداره کل سوم ساواک در واکنشى زودهنگام و سریع به این تصمیم، به ساواک تهران مأموریت داد تا با نفوذ در این جلسات اعمال و رفتار جعفرى و نجات را تحت مراقبت شدید قرار داده و هدف آنان را نیز از تشکیل این جلسه مشخص نمایند.[92] سخنان نجات در ماه رمضان و ادامه آن در جلسات شبهاى دوشنبه عکس‌العمل ساواک را در پى داشت، آیت‌الله‌ جعفرى در سخنان خود در تاریخ 19  /  11  /  45 خبر دستگیرى وى را اعلام نمود.[93] پس از دستگیرى ایشان حجت‌الاسلام شیخ محمود صالحى از وعاظ معروف تهران جایگزین وى شد. همزمان با این جلسات آیت‌الله‌ جعفرى هر صبح جمعه مراسم سخنرانى و روضه‌خوانى در منزل شخصى‌اش در چهارراه سرچشمه تهران برگزار مى‌نمود.

اظهارات جسورانه وى در یکى از این جلسات علیه شاه، عکس‌العمل نصیرى ریاست ساواک را در پى داشت. نصیرى در ذیل گزارش سخنان جعفرى پى نوشت نمود:

«باید مدارک ضبط صدا و مذاکرات و چند نفر شاهد و چند مدرک دیگر که مورد خواسته دادگاه باشد، هر چه زودتر تهیه شود و این جمعیت یک اجتماع روحانیون مخالف است. باید نفوذ کرد و آنها را شناخت و ارتباط آنها با خمینى را در گذشته و حال فهمید و مدارک لازم بدست آورد و به دادگاه تسلیم نمود.[94]»

اداره کل سوم در تاریخ 18  /  12  /  45 بار دیگر موضوع تبعید آیت‌الله‌ جعفرى را مطرح و ساواک تهران را ملزم به جمع‌آورى پیرامون سخنان و فعالیت ایشان نمود.[95]

 

لایحه حمایت از خانواده

رژیم شاه پس از آنکه مدتى از طریق مطبوعات درباره لایحه حمایت از خانواده تبلیغات نمود و به گمان خویش افکار ملت مسلمان ایران را براى پذیرش آن آماده ساخت، برآن شد که آن را به مجلس شوراى ملى فرستاده، به آن جنبه قانونى بدهد. از این‌رو وزیر دادگسترى رژیم در تاریخ 11 اسفند 1345 این لایحه را به مجلس داد. این لایحه که موارد خلاف شرع آن کاملاً بیّن و آشکار و با قوانین مسلم فقهى در تعارض بود، با مخالفت و اعتراض مجامع روحانى روبرو شد. حوزه‌هاى علمیه به ویژه حوزه علمیه قم از این اقدام احساس خطر نمود و برآن شد که با تمام نیرو در مقابل آن ایستادگى کند.[96] آیت‌الله‌ جعفرى از جمله روحانیون پیشتاز در این مسئله بود. وى اولین بار در تاریخ 7  /  12  /  45 طى سخنانى در مسجد جامع مغایرت این لایحه با اصول اولیه اسلام را اعلام نمود.[97]

در فروردین 1346 در حضور جمع کثیرى از طلاب در مدرسه فیضیه سخنرانى و آنان را نسبت به خطرى که دین را تهدید مى‌کند، آگاه کرد. ساواک قم طى تلگرافى گزارش سخنرانى وى در مدرسه فیضیه را براى اداره کل سوم ارسال نمود. ناصر مقدم رئیس اداره کل سوم با ارسال نامه‌اى به ساواک تهران مراتب نارضایتى ریاست وقت ساواک را از اینکه «چرا به وسیله شهربانى دستگیر نشده» اعلام و دستور دستگیرى فورى وى را صادر نمود.[98]

آیت‌الله‌ جعفرى پس از مراجعت از قم طبق برنامه هفتگى در دومین شب دوشنبه از سال در تاریخ 13  /  1  /  46 در مسجد جامع سخنرانى کرد.

وى در سخنانش ضمن اشاره به لایحه حمایت از خانواده، موضوع «تشکیل مجلس مؤسسان»[99] و «طرح گرفتن آزمون از طلاب علوم دینى توسط دولت»[100] را نیز طرح نمود.

«... ما با این کارهاى دستگاه مخالفیم، این موضوع حمایت خانواده که برخلاف قانون قرآن است و تشکیل این مجلس جدید (منظور مجلس مؤسسان) و آن هم جریان قم.[101] من صریحا مى‌گویم، که با این سه کار مخالف هستیم. اینها مى‌خواهند حوزه علمیه قم را از بین ببرند و نابود کنند. من روز دوشنبه گذشته در قم در حالى که حدود هزار یا دو هزار نفر سخنان مرا گوش مى‌کردند، این موضوع را گفتم، بعد از من هم شنیدم آیت‌الله‌ گلپایگانى و آیت‌الله‌ نجفى نیز در این باره سخنرانى کرده‌اند و مخالفت خود را اعلام داشته‌اند و آقاى حاج صادق روحانى نیز سخنرانى کرده و شنیده‌ام او را دستگیر کرده‌اند و همچنین آیت‌الله‌ قمى هم در مسجد راجع به این موضوع سخنرانى کرده است دو هفته پیش هم در همین مسجد جریان را به آقاى رفیعى[102] گفتم و ایشان هم در شب جمعه گذشته در منبر خود این مطالب را گفته‌اند و با این لایحه ننگین مخالفت نموده‌اند... اگر مرا بکشند، چه بهتر مرگ براى من بهتر است. من خود را براى مرگ آماده کرده‌ام. در قم شخصى مى‌گفت ما قمه در زیر لباس مى‌بندیم و من گفتم ما هم کفن از روى لباس مى‌پوشیم. ما که از مرگ ترسى نداریم[103]...»

وى سه روز بعد یعنى در تاریخ 16  /  1  /  46 پس از اقامه نماز جماعت در مسجد جامع به خفقان ایجاد شده توسط دستگاه امنیتى و انتظامى رژیم اعتراض نموده، اظهار داشت :

«آن آقا که اینجا منبر رفت و نام خمینى را برد، دیروز دربه در دنبال او مى‌گشتند، که کى بود و از کجا آمد، اسمش چه مى‌باشد. بابا عجب مملکتى شده، این مأمورین چرا این قدر خفقان ایجاد مى‌کنند، به منزل من نیامدند، چون مى‌دانند. من عصبانى مى‌شوم و بد مى‌گویم، بعد اضافه نمود یکى مى‌گوید «خ» را نباید گفت چون آقایان خیال مى‌کنند خمینى گفته شد و جرم است، به زندان مى‌برند و شکنجه مى‌دهند. همچنین «ش» را نباید گفت، چون شاه هم «ش» دارد و جرم است و شما را به عنوان اهانت، زندان مى‌کنند. سازمان امنیت و مأمورین آگاهى هر چه بخواهند این طور با مردم رفتار کنند، نتیجه نخواهند گرفت. حالا انشاالله‌ که آنها این قدر از اسم خمینى مى‌ترسند، وسیله خواهد شد که آقاى خمینى به این بساط خاتمه دهد...[104]»

بنا به دستور شفاهى ریاست ساواک تهران در تاریخ 17  /  1  /  46 ساواک جنوب شرق تهران آیت‌الله‌ جعفرى را ـ به اتهام ایراد مطالب تحریک‌آمیز و خلاف مصالح، در مدرسه فیضیه قم و اقدام علیه امنیت داخلى مملکت ـ دستگیر و راهى زندان قزل‌قلعه نمود.[105] و در همان ابتداى ورود یک ماه را در زندان انفرادى به سر برد.[106]

خبر دستگیرى و بازداشت وى به سرعت در بین بازاریان و مجامع روحانى منتشر شد. ساواک از طریق شهربانى از برگزارى مراسم روضه‌خوانى دهه اول محرم در منزل وى جلوگیرى نمود.[107] آیت‌الله‌ سیدمحسن حکیم از مراجع نجف با ارسال نامه براى مسئولان دستگاه حاکمه خواستار آزادى فورى آقاى جعفرى و برخى علماى دیگر که در بند بودند، گردید.[108] ساواک آزادى وى را مشروط به اقامت در شهرهایى به غیر از تهران، قم و مشهد نمود که با مخالفت آیت‌الله‌ جعفرى[109] روبرو شد. رژیم شاه در سیزدهم مرداد سال 1346 تصمیم به برگزارى انتخابات دوره بیست و دوم مجلس شوراى ملى و دوره پنجم مجلس سنا و دوره سوم مجلس مؤسسان داشت. لذا به منظور پیشگیرى از بحران‌آفرینى‌هاى گویندگان مذهبى، آزادى علما را به بعد از انتخابات موکول نمود. حکم بازداشت آیت‌الله‌ جعفرى در تاریخ 16  /  5  /  46 به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایى تهران به مبلغ 000  /  50 ریال تبدیل و از زندان آزاد گردید.[110] مسافرت وى پس از آزادى از زندان به شهر مشهد و دیدار با علماى آنجا حساسیت اداره کل سوم را در پى داشت.

«... دستور فرمایید حتى‌الامکان علت عزیمت وى را به مشهد به نحو غیرمحسوس تعیین و اعمال و رفتار و تماس‌هاى او را نیز کماکان تحت‌نظر قرار داده و نتیجه را اعلام دارند.»[111]

همزمان با مراجعت آیت‌الله‌ جعفرى از مشهد رژیم شاه به منظور فرو پاشیدن پایگاه طلاب مبارز و برداشتن عکسهاى امام و پایان دادن به شعارنویسى‌هاى در و دیوار مدرسه فیضیه از تعطیلات تابستانى حوزه علمیه قم و غیبت روحانیان و محصلان علوم اسلامى استفاده کرد و در روز هفت شهریور 1346 مدارس فیضیه و دارالشفاء را مورد حمله قرار داد و ضمن محو شعارها و برداشتن عکس‌هاى امام، در حجره‌ها را یکى پس از دیگرى شکست و وسایل طلاب را به ساواک انتقال داد و به بهانه تعمیر مدرسه، آنجا را تعطیل نمود.[112] آیت‌الله‌ جعفرى با ارسال نامه‌اى براى آیت‌الله‌ سیدمحمدهادى میلانى از خطرى که حوزه علمیه قم را تهدید مى‌کرد، اظهار نگرانى نمود و از ایشان خواست ضمن اعتراض به رفتار رژیم، تکلیف وى را نیز در نحوه برخورد با دستگاه حاکمه مشخص نمایند.

ساواک مرکز پس از اطلاع از مفاد نامه مزبور دستور داد:

«دقیقا اعمال و رفتار و تماس‌هاى این شخص را تحت نظر قرار داده و به محض مشاهده هرگونه عمل خلاف و مشکوکى مراتب را به موقع منعکس نمایند.»[113]

 

جلسات صبح جمعه

آیت‌الله‌ جعفرى از زمانى که در نجف ساکن بود، هر صبح جمعه در منزل خود مجلس وعظ و روضه‌خوانى برپا مى‌کرد. این مجالس تا زمان حضور وى در ایران تداوم داشت. حاضران در این جلسات پیرامون موضوعات مختلف گفتگو مى‌کردند و به تناسب جریانات، وقایع و موضوعات سیاسى ـ اجتماعى روز جامعه نظریات خود را ابراز مى‌داشتند و سرانجام سخنرانان به ایراد مطلب مى‌پرداختند. بحث لایحه حمایت از خانواده، برپایى مجلس مؤسسان، جریان تاجگذارى[114]، یورش به مدرسه فیضیه قم از جمله موضوعات مهمى بود که در نیمه دوم دهه چهل در جلسات صبح جمعه مطرح و در اطراف آن سخن گفته مى‌شد. آیت‌الله‌ جعفرى در مخالفت با مجالس مؤسسان و قضیه تاجگذارى طى سخنانى در یکى از این جلسات گفت :

«... صبر کنید ببینید چه نتایج شومى از مجلس مؤسسان به بار خواهد آمد که در ایران سابقه نداشته باشد... چندین هزار نفر از خارجى‌ها دعوت شده که در مراسم تاجگذارى شرکت نمایند و شنیدم تاجى براى فرح از جواهرات درست کرده‌اند.[115] دیگر ما فرح نخواهیم گفت. مى‌گوییم «ماده شاه[116]...»

پس از اطلاع دستگاه امنیتى رژیم از سخنان وى در مخالفت با اقدامات رژیم، تصمیم به اخراج وى از کشور گرفت، به همین جهت در مهر ماه 1346 او را به عراق تعبید نمودند.[117] آقاى جعفرى در خاطراتش در این باره مى‌گوید:

«... کشورى را که تعیین کردند عراق بود. استخاره کردم که از کدام مرز بروم، خسروى یا بصره؟ مرز بصره خوب آمد؛ لذا از مرز بصره رفتم. در مرز به من گفتند: «ورود شما به عراق ممنوع است!»

خیلى ناراحت شدم. متوسل شدم به فرزند بزرگوار على (ع)، یار باوفاى امام حسین (ع)، حضرت اباالفضل العباس (ع)، طولى نکشید که یکى از مأمورین آنجا آمد پیش من و گفت: «مشکل شما چیست؟» گفتم: «رژیم ایران مرا اخراج کرده است، شما هم مرا راه نمى‌دهید چه کنم؟» گفت: «مسئله‌اى نیست» ماشین آماده کرد و مرا فرستاد به بصره، بصره که آمدم، مسئول آنجا گفت: «شما حق خروج از عراق را ندارید، ممنوع‌الخروج هستید!» گفتم: «اشکالى ندارد» مرا تحت‌الحفظ روانه نجف کردند. نجف که رسیدم مرحوم آقاى سیدمهدى حکیم، که خیلى به من اظهار لطف مى‌کرد، گفت:

«اینان، اشتباه کرده‌اند. شما ممنوع‌الورود به عراق هستید، نه ممنوع‌الخروج از عراق» گویا علت این تصمیم رژیم عراق، تلگرافى بود که من یک وقتى به مرحوم آیت‌الله‌ حکیم مخابره کرده بودم و محتواى آن برخورد داشت با سیاست‌هاى عراق[118]...»

با وجود آنکه پس از فرستادن اجبارى آیت‌الله‌ جعفرى به عراق، در میان مردم این طور شایع کردند که دولت عراق اجازه خروج از کشور را به او نمى‌دهد،[119] در مدت اقامت در عراق به کشورهاى اردن و سوریه سفر کرد.[120] در ملاقات با امام خمینى، ایشان را در جریان اخبار کشور قرار داد و رهنمودهاى لازم را کسب نمود. وى جریان دیدار خود با امام (ره) را چنین نقل مى‌کند:

«... در هر صورت، در مَدرَس یکى از مدارس، سکنى گزیدم و برخى از بزرگان نجف از جمله امام رحمه‌الله‌ علیه، به دیدنم آمدند. مرحوم آقاى مصطفى خمینى، خیلى به من اظهارلطف مى‌کرد و آن چند روزى که دید و بازدید داشتم، ایشان پیش من مى‌آمد و از میهمانها پذیرایى مى‌کرد. آن مرحوم، روزى از من خواست که با حضرت امام، خصوصى ملاقات کنم. پذیرفتم و خدمت ایشان رفتم. از ایشان خواستم: مقدارى با علماى ایران، مدارا کند. چون خود امام خیلى قاطع و شجاع بود، ولى همه که نمى‌توانستند آن‌گونه باشند. تا وقتى که آنجا بودم حضرت امام دوبار توسط مرحوم آقا مصطفى، براى من پول فرستادند که یک بار آن را قبول نکردم. گفتم: قصد توهین نیست. من براى ایشان جانفشانى مى‌کنم. نیاز ندارم. بنده باید براى ایشان پول بیاورم. حضرت امام وقتى که در ترکیه تبعید بودند، خیلى تلاش کردم و از بازاریان و تجار پول جمع کردم و براى آن حضرت فرستادم بالاخره، اقامت من در نجف، شش ماه طول کشید و به لطف خداوند، بدون اینکه به مشکلى برخورد کنم، به ایران برگشتم[121]...»

در زمان تبعید آیت‌الله‌ جعفرى در عراق، فرزند ایشان حجت‌الاسلام محمد جعفرى به مناسبت سالگرد حادثه حمله کماندوهاى رژیم به مدرسه فیضیه در دوم فروردین سال 1342، تصمیم به برگزارى مراسمى در شبستان گرمخانه مسجد جامع گرفت، که ساواک با بستن در مسجد از برپایى آن جلوگیرى نمود.[122] روزهاى نخستین سال 1347 شمسى برابر است با آغاز ماه محرم و شروع جلسات روضه‌خوانى منزل آیت‌الله‌ جعفرى. اداره کل سوم در تاریخ 12  /  1  /  47 به ساواک تهران دستور داد:

«باتوجه به سوابق نامبرده بالا خواهشمند است دستور فرمایید با دادن آموزش لازم به منابع مربوطه و نیز سایر امکانات موجود از جلسات روضه‌خوانى منزل یادشده فوق دقیقا مراقبت و در صورت برخورد به مواردى خلاف مصالح کشور، مراتب را سریعا منعکس نمایند[123]...»

گزارش اکثر این جلسات توسط منابع ساواک جمع‌آورى و به ساواک ارسال مى‌گردید. بیشترین موضوع مطرح شده، سئوالاتى بود که افراد حاضر در جلسه، از آقاى جعفرى درباره وضعیت امام خمینى و فعالیت‌هاى ایشان در نجف مى‌نمودند وى نیز در پاسخ ضمن تجلیل از امام (ره) به تبیین بخشى از برنامه‌هاى ایشان مى‌پرداخت در یکى از جلسات با صراحت اعلام داشت:

«شما مطمئن باشید وضع چنین نخواهد ماند قطعا روزى خواهد آمد که خمینى به ایران مراجعت نماید.[124]»

وى در بیستم اردیبهشت 1347 مستقیما شاه را مورد انتقاد و سرزنش قرار داد و گفت:

«... آقایان تکلیف چیست. دیگر خیلى آشکارا این مرد به دین اسلام و قرآن خیانت مى‌کند. بعد اضافه نمود. در زمان پدرش هیچکدام از علما امید نداشتند راهى پیدا شود، ولى دیدید خداوند چکار کرد[125]...»

به دنبال این سخنان، اداره کل سوم، ساواک تهران را مؤظف مى‌کند:

«با استفاده از کلیه امکانات موجود و با کمک وسایل فنى نسبت به جمع‌آورى مدارک مستند و محکمه‌پسند علیه تحریکات نامبرده اقدام و نتیجه را اعلام دارند.[126]»

 

رمضان سال 1347

اداره کل سوم در تاریخ 21  /  8  /  47 در حالى که ده روز به آغاز ماه رمضان باقى مانده بود، با ارسال نامه‌اى با امضاى ناصر مقدم مدیرکل، ساواک تهران را به احضار آیت‌الله‌ جعفرى ملزم نمود:

«... روحانیون مشروحه زیر را احضار و ضمن اخذ تعهد لازم به نامبردگان تفهیم گردد که در منابر صرفا به وظیفه دینى و ارشاد و هدایت مردم پرداخته و از ایراد هرگونه مطالب خلاف مصالح و نامناسب خوددارى و تهدید شوند به محض مشاهده و وصول اولین گزارش از اظهارات خلاف آنان ممنوع‌المنبر خواهند شد[127]...»

با موافقت آیت‌الله‌ جعفرى از حجت‌الاسلام سید عبدالرسول حجازى براى ایراد سخنرانى دعوت به عمل آمد. همه روزه قبل از سخنرانى حجازى، آقاى جعفرى به صورت ایستاده مطالبى را بیان مى‌نمود. تمامى نکاتى که وى به آنها اشاره مى‌نمود با مذاق منابع ساواک که در مسجد حضور داشتند، سازگارى نداشته، همه آنها به ساواک ارسال مى‌شد. اعتراض و شکایت نسبت به نبودن آزادى بیان در جامعه و افزایش روزافزون خفقان حاکم بر کشور[128]، اظهار ناراحتى از حمله اسرائیل به اردن[129] و دعوت مسلمانان به اتفاق و اتحاد در مقابل توطئه پى درپى آنان[130] سرزنش و نکوهش نمایندگان مجلس شوراى ملى به جهت تصویب طرح‌ها و لوایح ضد اسلامى[131]، اعلام آمادگى براى دفاع در مقابل اسرائیلى‌ها و اینکه حاضر است کفن بپوشد و تا آخرین قطره خون در مقابل آنان مقاومت نماید[132]. نصیحت و اعتراض به منابع ساواک که در مسجد حضور داشتند[133] و برخى مطالب دیگر از جمله موضوعاتى بود که آقاى جعفرى در صحبت‌هاى خود به آنها اشاره نمود.

حجت‌الاسلام حجازى نیز علاوه بر بیان فتواى فقهى حضرت امام[134] و دعا براى سلامتى و مراجعت ایشان به بیان معضلات و نارساییهاى موجود در جامعه مى‌پرداخت اطلاع رسانى نسبت به قبضه شدن اقتصاد ایران توسط یهودیان و اظهار نارضایتى از آن[135]، بیان فاصله طبقاتى موجود بین اقشار مختلف جامعه و منتسب نمودن منشأ این بى‌عدالتى به دستگاه حاکمه،[136] اعتراض به بردن دختران به سربازى تحت پوشش سپاه‌دانش،[137] اشاره به گسترش فساد و فحشاء و انحرافات اخلاقى در سطح جامعه و نقش رژیم در اشاعه و ترویج آن[138]، برخى از مطالبى بود که آقاى حجازى در منابر خود به آنها پرداخت.

مأموران ساواک چندین بار تلفنى و به شکل حضورى به آیت‌الله‌ جعفرى در خصوص مطالب طرح شده در سخنرانى‌هایش تذکر داده و او را نسبت به بیان هر نوع مطلبى انتقادى منع نمودند:

«در ساعت 1240 روز 22  /  9 شیخ غلامحسین جعفرى در حال ایستاده ضمن گفتار خود اظهار داشت، گرچه به من تلفن شده و کسى را نزد من فرستادند که حرف نزنم؛ اما چه کنم اسلام غریب است، اگر حضرت سیدالشهداء پشت دروازه شهر چادر زده باشد و عده‌اى بخواهند با او بجنگند و آن حضرت بگوید مردم من از شما یارى مى‌خواهم، آیا شما به یارى آن حضرت نخواهید رفت. من نمى‌خواستم این مطلب را بگویم، اما از زبانم جارى شد، اسلام غریب است، احتیاج به یارى دارد، همانطور که این دین دست به دست و سینه به سینه به دست ما رسیده است، باید حفظش کنیم، گفتند تقیه کردن واجب است، اما نه حالا، حالا تقیه کردن حرام است[139]....»

ساواک از بیست و سومین روز ماه رمضان از سخنرانى سید عبدالرسول حجازى جلوگیرى و منابر او را تعطیل نمود. آیت‌الله‌ جعفرى در سخنرانى خود شدیدا به این امر اعتراض نموده، خطاب به مردم اظهار داشت :

«... شما مردم چیزى نمى‌گویید و ساکت و صامت نشسته‌اید، اگر این طور بى‌صدا باشید، روح خود را از دست خواهید داد، زیرا الان چیزى در دست ملت نیست و همه چیز به دست آنها است و شما هر قدرى براى آنها شل بگیرید، آنها بیشتر سوار خواهند شد، این قدر ساکت نباشید و از حق خودتان دفاع کنید. این‌ها خصلتشان مثل سگ است، اگر ساکت شدید بیشتر فشار آورده و پاره پاره مى‌کنند، ولى اگر مقاومت کردى او هم ناچار عقب‌نشینى خواهد نمود، الان هم از حقوق بشر دم مى‌زنند، چرا از حقوق خود دفاع نمى‌کنید، سید عبدالرسول حجازى چه کرده بود. مگر لشکرکشى کرده بود، فقط اسم آقاى خمینى را برده بود و اسم خمینى بردن، اسم یک عالم به شما چه ضرر مى‌رساند[140]...»

پس از ممنوع‌الوعظ شدن حجت‌الاسلام سیدعبدالرسول حجازى، در روزهاى بعد تا پایان ماه رمضان آیت‌الله‌ جعفرى خود به ایراد سخن پرداخت و به اشکال مختلف نسبت به اقدامات ناصحیح دستگاه حاکمه انتقاد نمود. ساواک با ارسال نامه‌اى به اداره اطلاعات شهربانى اعلام نمود:

«باتوجه به اینکه وعاظ مشروحه زیر در ایام ماه مبارک رمضان مبادرت به ایراد مطالب خلاف مصالحى نموده‌اند و ادامه این وضع به هیچ وجه به مصلحت نمى‌باشد خواهشمند است دستور فرمایید از منبر رفتن آنها جلوگیرى به عمل آورده و نتیجه را اعلام دارند. 1ـ شیخ على‌اکبر هاشمى بهرمانى معروف به رفسنجانى 2ـ سید عبدالرضا حجازى 3ـ شیخ غلامحسین جعفرى 4ـ شیخ سیف‌الدین نورانى 5ـ سیدمحمدرضا سعید خراسانى 6ـ شیخ على‌اصغر مروارید[141]»

حساسیت ساواک نسبت به آیت‌الله‌ جعفرى به اندازه‌اى بود که تمامى رفت و آمدهاى وى را کنترل مى‌نمود. هرگاه وى به یکى از شهرهاى کشور مسافرت مى‌نمود، ساواک مرکز به سرعت ساواک آن استان را مطلع مى‌کرد تا از رفت و آمدها و ملاقات‌هاى وى مراقبت نمایند و گزارش آن را به مرکز ارسال دارند.[142]

آیت‌الله‌ جعفرى بنا به درخواست خودش در تاریخ 1  /  6  /  48 با دو تن از رهبران عملیات ساواک ملاقات نمود. وى در این دیدار خواستار آزادى آیت‌الله‌ سیدحسن طباطبایى قمى و موافقت با صدور گذرنامه‌اش براى مسافرت به عراق شد[143]. وى خطاب به آنان اظهار داشت:

«... مسبب همه این بى‌دینى‌ها که در ایران به وجود آمده شخص اول مملکت و هیئت حاکمه است... این لوایح ششگانه که اول به وجود آمد، چند لایحه آن مغایر دین اسلام و مذهب شیعه جعفرى است، زنها آزادى براى چه مى‌خواهند، غلط مى‌کنند. آزادى فقط تا حدى که دین اسلام گفته لازم است نه بیشتر. آیا مى‌گویید از موقعى که زنها آزاد شده‌اند این مملکت آباد شده؟ من تا موقعى که وضع بدین منوال باشد، مخالف شاه و هیئت حاکمه هستم و این مخالفت در خون من وجود دارد. مگر اینکه در این مورد تجدیدنظرى شده و این لوایح کان لم یکن فرض شود و شاه به خواسته‌هاى ما عمل کند... من مخالف رژیم و شخص شاه نیستم بلکه هر عملى که مخالف با دین بکنند، من مقاومت مى‌کنم و با آن مخالف مى‌شوم و مسبب همه اینها هم شخص شاه و هیئت حاکمه هستند. چون اقدام مثبتى که جلو این فساد را بگیرد، نمى‌کنند و حرفهاى ما را هم کسى به گوش شاه نمى‌رساند. من حاضرم یک دفعه مرا آنجا ببرند، حرفهایم را نزنم بعد تیربارانم کنند. من در راه دین از هیچ چیز ابا ندارم و شکنجه در این راه منتهاى آرزوى من است و من یقین دارم که دست خارجى‌ها در ساواک هم نفوذ کرده...[144]»

وى احتمال داد به واسطه این اظهارات شجاعانه و بى‌پروایش توسط ساواک دستگیر شود. به همین جهت در انتهاى دیدارش خطاب به مأمورین ساواک گفت: «به امید دیدار در قزل قلعه» رؤساى ساواک با این تحلیل غلط که قصد وى از ابراز این مطالب دستگیرى توسط ساواک و مشهور شدن در بین مردم است،[145] از بازداشت وى خوددارى و به خواسته‌هاى ایشان نیز توجهى ننمودند.

 

آیت‌الله‌ جعفرى و جریانات عراق

از آنجا که آیت‌الله‌ جعفرى بیش از بیست سال در عراق سکونت داشت با رجال، وقایع و جریانات سیاسى این کشورى آشنایى کامل داشت. از طرفى عراق به عنوان مرکز تجمع علماى شیعه به ویژه با حضور امام خمینى به مکانى براى اجتماع مخالفان حکومت پهلوى نیز تبدیل شده بود. به همین جهت ایشان به اوضاع کشور عراق توجه خاصى داشت. از اختلاف ایجاد شده بین عبدالسلام عارف رئیس جمهور عراق و آیت‌الله‌ العظمى سیدمحسن حکیم اظهار نگرانى کرده و تلگرافى در حمایت از آیت‌الله‌ حکیم به عراق مخابره نمود.[146] به دنبال اهانت رژیم بعثى عراق به ساحت مرجعیت شیعه و یورش به منزل آیت‌الله‌ حکیم در خرداد سال 1348، ایشان همراه برخى علماى دیگر طى نشستى که در منزل آیت‌الله‌ شهاب‌الدین اشراقى (داماد امام خمینى) برگزار شد. از رفتار حکومت بعثى عراق نسبت به آیت‌الله‌ حکیم اظهار نارضایتى کرد و حمایت از آیت‌الله‌ حکیم را وظیفه دولت ایران دانست. وى عقیده داشت باید از طریق جراید، مردم را نسبت به این مسئله آگاه کرد، همچنین علماء و روحانیون باید اقدامات سریعى براى رفع محاصره و توهین به ایشان انجام دهند.[147] وى به دلیل وابسته بودن حکومت بعثى عراق به دولتهاى استعمارى از آنها انتقاد کرده و بر این عقیده بود که حاکمان عراق (احمد حسن البکر و صدام حسین) ریشه‌ى یهودى دارند.[148]

 

رمضان سال 1348

در اولین روز از آبان سال 1348 ساواک تهران با فرستادن نامه‌اى به ساواک جنوب شرق اعلام مى‌دارد:

«چون امکان دارد نامبرده بالا در ماه رمضان مطالب خلاف واقع ایراد نماید، دستور فرمایید ترتیبى اتخاذ گردد که اظهارات مشارالیه را روى نوار ضبط نموده و نتیجه را اعلام دارند.[149]»

آغاز رمضان سال 1389 قمرى مقارن است با بیست و یکم آبان ماه سال 1348 شمسى. آیت‌الله‌ جعفرى همچنان ممنوع‌المنبر است. نام وى به همراه اسامى ده تن دیگر از روحانیون، طى لیستى به شهربانى کل کشور و ساواک‌هاى مربوط ارسال گردید. مأمورین کلانترى سیزده بازار به منظور پیشگیرى از تکرار وقایع سال‌هاى گذشته در صدد شناسایى سخنران دعوت شده توسط آقاى جعفرى برمى‌آیند که موفق نمى‌شوند. اظهارات روشنگرانه حجت‌الاسلام مقدسى در اولین روز ماه رمضان، اعتراض مامورین شهربانى مستقر در مسجد را به همراه داشت. وى با بیان تاریخچه‌اى از زندگانى اباذر غفارى وشرح تلاشها واقدامات وى در مقابل حاکمان وقت و تبعید وى به ربذه به مقایسه  ان با وضع کنونى جامعه پرداخته، اظهار داشت:

«اینکه فریاد مى‌کشد مملکت من پیشرفته و صنعتى شده است ،تمام تبلیغات است. توسط تبلیغات‌چیان پالانى بر پشت ملت گذاشته و دهنه هم به دهان آن زده‌اند و ملت را به این طرف و آن طرف مى‌کشانند ـ دستگاههاى حاکمه مردان بزرگ را اول با پول و زبان اگر توانستند رام مى‌کنند و اگر نشد آنها را تبعید مى‌کنند.[150]»

در بیست و یکمین روز از ماه رمضان در حالى که جمعیت انبوهى در شبستان گرمخانه حضور داشتند، قبل از سخنرانى حجت‌الاسلام مقدسى، آیت‌الله‌ جعفرى طى سخنانى شاه را مورد خطاب قرار داده اظهار داشت:

«... چطور شده که حالا دیگر به کسى اجازه نمى‌دهند حرفى بزند. مگر روحانیت اسلام چه کرده است. در اینجا جعفرى کمى مکث کرد و گفت: خوب آن موقع شاه اعلیحضرت بود، هنوز آریامهر نشده بود...[151]»

پس از وى حجت‌الاسلام مقدسى به منبر رفته، خیانت و جاسوسى یهودیان ایرانى را در مسیر کمک به رژیم صهیونیستى اسرائیل یادآور شد.[152] روز بعد آیت‌الله‌ جعفرى بار دیگر خود به ایراد سخن پرداخته، در اثناى سخنرانى با اشاره به یکى از مأموران شهربانى به نام «حبیبى» که در مسجد حضور داشت اعلام نمود:

«رئیس کلانترى توسط حبیبى براى من پیغام مى‌فرستد که حق حرف زدن ندارم، حتى اگر مسئله بگویم فردا در مسجد را خواهند بست. شما را به خدا ببینید کار ما به کجا کشیده است. که مسأله هم نباید بگوییم، یکى بگوید آخر تو کى هستى، که در مسجد را ببندى. بارک‌اللّه‌، چشم ما روشن، بیایید مسجد را هم ببندید، خیال ما راحت شود. من که حرف خلافى نزدم، حتى از صحبت دیروز هم نوار دارم»

در این موقع حبیبى گفت:

«من از اول رمضان به شما گفتم که حق صحبت کردن ندارید، این یک دستور ادارى است که به من داده‌اند تا به شما بگویم. حالا شما صحبت مى‌کنید، به من هم توهین مى‌کنید. شما یک مجتهد هستید، نباید صحبت کنید.»

جعفرى گفت: «تمام شد، این حرفها به تو مربوط نیست». مردم صلوات فرستادند. حبیبى گفت: «من الان براى کلانترى تلفن مى‌زنم» جعفرى گفت: «برو هر کارى مى‌خواهى بکن». حبیبى رفت و شیخ جعفرى به صحبت خود ادامه داد.

منبع ساواک در ادامه گزارش مفصل خود مى‌نویسد:

«هنگامى که جعفرى از شبستان بیرون آمد، حبیبى به اتفاق چهار پاسبان داخل حیاط ایستاده بودند. جعفرى از در جنب شبستان از مسجد خارج شد. حبیبى کمى دنبال وى رفت و سپس یکى از پاسبانها را پیش جعفرى فرستاد. پاسبان مذکور خود را به او نزدیک کرده و گفت: «رئیس کلانترى گفته است چند دقیقه به کلانترى تشریف بیاورید.» جعفرى گفت: «غلط کرده» و به راه خود ادامه داد[153]....»

    در روزهاى پایانى ماه رمضان، ساواک حجت‌الاسلام مقدسى را نیز احضار مى‌نماید که وى به آن بى‌توجهى کرده و حاضر نمى‌شود.[154] اظهارات آقاى جعفرى در مجلس روضه‌خوانى منزلش در تاریخ 18  /  2  /  49 مبنى براینکه:

«ما یک هدف داریم و دنبال خواهیم کرد، آن هم رویه خمینى است، خیلى‌ها سر این موضوع با ما قطع رابطه کرده‌اند و شاید خود خمینى راضى نباشد، ولى وظیفه دینى ما این است دنبال کنیم...[155]»

عکس‌العمل اداره کل سوم ساواک را در پى داشت. طى نامه‌اى ساواک تهران مأموریت یافت کماکان اعمال و رفتار آقاى جعفرى را تحت‌نظر و مراقبت قرار داده و نتایج آن را براى بررسى و اعلام نظر به اداره‌کل سوم ارسال دارد.[156]

 

رمضان سال 1349

با آغاز رمضان سال 1390 قمرى که با دهم آبان 1349 شمسى همزمان است، ساواک طبق معمول نام آیت‌الله‌ جعفرى را به همراه اسامى هفده نفر از روحانیون دیگر در لیست افراد ممنوع‌المنبر اعلام کرد. از این تاریخ به بعد تا پیروزى انقلاب اسلامى نام آقاى جعفرى هر ساله در لیست روحانیون ممنوع‌المنبر دیده مى‌شود. آیت‌الله‌ جعفرى از حجت‌الاسلام سیداحمد حسینى همدانى که به تازگى از همدان به تهران نقل مکان کرده بود براى ایراد سخن در مسجد جامع دعوت به عمل آورد. حجت‌الاسلام حسینى همدانى در خاطرات خود در این باره مى‌نویسد:

«من در مسجد جامع تهران پس از نماز آقاى جعفرى منبر مى‌رفتم. مسجد جامع مرکز فعالیت بیشتر وعاظ و منبرى‌ها بود. هرکس در آنجا منبر مى‌رفت مردم مطلع مى‌شدند و جمعیت زیادى در آنجا حاضر مى‌شد. گرچه در ایام وعظ و منبر، در جاهاى دیگر هم منبر و سخنرانى برپا بود، مسجد جامع تهران مرکز منبرى‌هاى انقلابى بود که مورد توجه مردم بود. مسجد جامع یکى از مراکز مبارزان بود، همان سال اول اقامت در تهران، ساواک مرا احضار کرد. گفتند: «نباید حرف بزنى و مردم را تحریک کنى، اگر بخواهى حرف بزنى، پرونده زیادى دارى، دوباره به زندان خواهى افتاد خیلى تهدید کردند[157]...»

 

جشن‌هاى 2500 ساله

اوج عظمت‌طلبى رژیم پهلوى در برگزارى جشن‌هاى متعدد شاهنشاهى بود. این جشن‌ها به مدت یک دهه از سال 1345 ش تا سال 1355 ش اوج گرفت. ابتدا جشن بیست و پنجمین سالگرد سلطنت محمدرضا پهلوى در سال 1345 ش، سپس جشن تاجگذارى در سال 1346 ش برگزار شد. این جشن‌ها که با تشریفات و هزینه بسیار انجام مى‌گرفت، جنبه داخلى داشت و براى نشان دادن اقتدار شاه به مردم ایران بود. اما جشن‌هاى 2500 ساله شاهنشاهى که در سال 1350 ش در سطحى وسیع‌تر و با دعوت از سران کشورهاى خارجى و صرف مبالغ هنگفت برگزار شد، بیشتر جنبه بین‌المللى داشت. امام خمینى جشن‌هاى 2500 ساله را محکوم کرد و از ملت ایران خواست علاوه بر شرکت نکردن در جشن‌ها، تنفر و انزجار خود را نسبت به آن ابراز کنند.[158]

با نزدیک شدن موعد برگزارى جشن‌ها، ساواک تهران با ارسال نامه‌اى به ساواک جنوب شرق در خصوص آقاى جعفرى اعلام نمود:

«نامبرده بالا از جمله افرادى است که احتمال دارد در خلال برگزارى جشن‌هاى 2500 ساله شاهنشاهى ایران اقدام به فعالیت مضره بنماید لذا دستور فرمایید مراقب اعمال و رفتار مشارالیه بوده و نتیجه را ضمن تعیین محل سکونت فعلى یادشده گزارش نمایند.[159]»

آیت‌الله‌ جعفرى پس از اطلاع از نظر امام خمینى راجع به جشنها، اعتراض و افشاگرى نسبت به آن را وظیفه خود دانست. وى در سخنرانى پرشورى که در جمع کثیرى از مردم در تاریخ 19  /  8  /  50 در مسجد جامع ایراد کرد به شدت این اقدام شاه را مورد انتقاد قرار داد و آن را به تمسخر گرفت:

«... شاهنشاه آریامهر[160] در پاسخ شخصى که سئوال کرده بود، جشن‌هاى 2500 ساله شما مبلغ چهارصد میلیون دلار خرج برداشته، جواب عوضى داده‌اند و طور دیگر پاسخ گفته‌اند. مگر شما قسم نخورده‌اید؟ شما قسم خورده‌اید. اگر نمى‌توانید مردم را اداره نمایید به ما مراجعه کنید. اگر مردم جنایتکار مى‌شوند، شما آنها را جنایتکار مى‌کنید. ملتى که گدا باشد نبایستى مبالغ هنگفتى خرج جشن نماید. اگر شما نمى‌توانید حکومت مشروطه را اداره نمایید بهتر است جمهورى شود[161]...»

اداره اطلاعات شهربانى بلافاصله فرداى آن روز، آقاى جعفرى را دستگیر، پس از بازجویى به همراه پرونده به ساواک تحویل و در زندان قزل‌قلعه زندانى نمود.[162] در ادامه این اقدام شعبه 16 بازپرسى دادستانى ارتش قرار بازداشت موقت وى را صادر کرد[163] و منزل وى نیز مورد بازرسى قرار گرفت. با آنکه در زندان به طور مفصل مورد بازجویى قرار گرفت، اما متن بازجویى گویاى شجاعت و درایت وى است. بازجوى ساواک در انتهاى گزارش بازجویى خود چنین آورد:

«باتوجه به اینکه متهم به طور ضمنى به موضوع اهانت و اظهارات مخالفت‌آمیز خود در منبر نسبت به برگزارى جشن‌هاى دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذارى شاهنشاهى ایران اعتراف کرده است. ضمن در نظر گرفتن سوابق فعالیت‌هاى مضره یادشده به استحضار مى‌رساند نامبرده در دنباله فعالیت‌هاى گذشته به علت عدم تأثیر مجازاتهاى قبلى بر جسارت خود افزوده و علنا اقدامات غیر قانونى خود را با وضعى که اشاره گردید دنبال نموده است. علیهذا اینک که پرونده امر تکمیل گردیده در صورت تصویب جهت هرگونه اقدام قانونى به اداره دادرسى نیروهاى مسلح شاهنشاهى احاله گردد.»[164]

در مدتى که ایشان در زندان بود آیت‌الله‌ سید ابوالقاسم خویى که از دوستان هم دوره‌اى ایشان در نجف‌اشرف بوده، در نامه‌اى از حجت‌الاسلام محمدتقى فلسفى مى‌خواهد که جویاى وضعیت آقاى جعفرى در زندان شود. آقاى فلسفى نیز به ملاقات ایشان در زندان رفت.[165] مفاد برخى از اسناد حاکى از آن است که مقامات ساواک ابتدا تصمیم به تبعید ایشان به زابل داشتند[166] ولى به جهت سفارش و پى‌گیرى آیت‌اللّه‌ خویى در تاریخ 27  /  11  /  50 با آزادى وى موافقت مى‌نمایند.[167] دادستان ارتش در تاریخ 2  /  12  /  50 با رأى دادگاه تجدیدنظر شماره 3 تهران مبنى بر برائت ایشان موافقت و قطعیت آن را اعلام داشت.[168]

 

تا پیروزى انقلاب اسلامى

آیت‌الله‌ جعفرى همدانى پس از آزادى از زندان از پاى ننشسته، همچنان به مبارزه خود علیه رژیم ادامه داد. با آنکه در آن سال‌ها از گزارش‌هاى ساواک درباره وى کاسته شده، اما از همان تعداد نیز مى‌توان به پشتکار و تلاش وى در پى‌گیرى راه ا مام دست یافت. وى در این سالها نیز چون گذشته به انتقاد از عملکرد دولت پرداخت. انتقاد از وضع بد معیشتى مردم[169] اعتراض به کشتار کارگران کارخانه چیت‌سازى[170]، انتقاد از سیاست دولت درباره درگیرى‌هاى مرزى ایران و عراق[171]، انتقاد به دستگیرى دانشجویان دانشگاه تهران[172] و مخالفت با عضویت در حزب رستاخیز[173] از مسایلى بود که وى به آنها توجه داشت. هدف وى آگاه نمودن مردم از اوضاع کشور و نشان دادن ماهیت رژیم پهلوى بود. در گزارش‌هاى سالهاى پایانى حکومت پهلوى، وى به عنوان یک نیروى مخالف مطرح است. اداره کل سوم ساواک در تاریخ 2  /  4  /  54 طى نامه‌اى به ساواک تهران مى‌نویسد:

«خواهشمند است دستور فرمایید نامبرده بالا را احضار و به وى تفهیم گرد چنانچه در بین معاشرین خود سمپاشى نماید و یا وعاظ ناراحت را جهت انجام سخنرانى در جلسات مذهبى متشکله منزل وى دعوت نماید، علاوه برآنکه از تشکیل جلسات مورد بحث جلوگیرى خواهد شد، در مورد خود او نیز تصمیمات شدیدى اتخاذ خواهد شد. ضمنا کماکان از اعمال و رفتار وى مراقبت به عمل آورده و نتیجه را به این اداره‌کل اعلام نمایند.»[174]

پس از اعلام فضاى باز سیاسى توسط شاه، ساواک به این نتیجه رسید که دیگر سیاست بازداشت و تهدید درباره مبارزانى چون آیت‌الله‌ جعفرى همدانى کارساز نیست ـ ضمن آنکه کماکان اعمال و رفتار وى را مراقبت مى‌کرد ـ سیاست عدم برخورد و مدارا را در پیش گرفت. آخرین گزارشى که از وى در اسناد ساواک موجود است، گویاى شخصیت مبارز ایشان و مأیوس شدن ساواک از اقداماتى چون ممنوع‌المنبر کردن روحانیون است در این گزارش، با اینکه دلایل عدم کارایى ممنوع‌المنبر کردن روحانیون ذکر شده، با این حال چند تن از روحانیون با عنوان افراطى همچنان در فهرست ممنوع‌المنبرها باقى ماندند که نام آیت‌الله‌ جعفرى نیز در میان آنان  دیده مى‌شود.

آخرین اخبارى که از مبارزات حجت‌الاسلام همدانى در دست است. مربوط به حوادث 19 دى قم و 29 بهمن 1356 ش تبریز است. پس از چاپ مقاله توهین‌آمیز در مورد امام خمینى در روزنامه اطلاعات، مردم سراسر ایران واکنش شدیدى نسبت به این عمل نشان دادند. از جمله در 19 دى 1356 بازار قم تعطیل شد و تظاهرات گسترده‌اى در شهر قم به راه افتاد که به درگیرى با نیروهاى امنیتى منجر شد و با تیراندازى آنان به سمت مردم تعدادى به شهادت رسیدند و تعداد دیگرى مجروح شدند. این عمل خشونت‌آمیز، باعث تنفر بیشتر مردم، روحانیون و دانشجویان از اعمال رژیم شد. لذا حوزه‌هاى علمیه و دانشگاهها تعطیل شد و جمعى از روحانیون از جمله آقاى جعفرى همدانى اعلامیه‌اى در محکومیت این عمل رژیم صادر کردند.[175] در چهلم شهداى قم در روز 29 بهمن، در تبریز مراسمى براى بزرگداشت شهداى قم برگزار شد و آن روز، عزاى عمومى اعلام شد و مردم براى اجراى مراسم به مساجد رفتند. اما مأموران رژیم از ورود مردم به مسجد جلوگیرى کردند و این مسئله سبب درگیرى بین مردم و مأموران شد و راهپیمایى بزرگى در تبریز به راه افتاد. رژیم براى مقابله با تظاهرات مردم، نیروهاى ارتش را وارد عمل کرد و با تیراندازى آنان به سمت مردم، عده زیادى کشته و زخمى شدند.[176] پس از این واقعه جمعى از روحانیون تهران از جمله آیت‌الله‌ جعفرى همدانى در محکومیت کشتار مردم، نامه‌اى براى مراجع تقلید نوشتند.[177]

متأسفانه این عالم مبارز اسلام در سال 1356 ش به علت سکته قلبى در منزل بسترى شد و در فعالیت‌هاى سیاسى و مبارزاتى آن سالها کمتر شرکت کرد. در سال 57 و پیروزى انقلاب اسلامى با ورود امام خمینى به ایران، ایشان نتوانست به علت بیمارى به دیدار امام برود. اما امام همواره جویاى حال ایشان بود و چند بار آیت‌الله‌ سیدمحمدصادق لواسانى را از جانب خود به عیادت ایشان فرستاد.[178] این مرد بزرگ در سال‌هاى پس از پیروزى انقلاب اسلامى بیشتر در منزل بسترى بود و تنها به اقامه نماز در مسجد جامع تهران اکتفا مى‌کرد؛ تا آنکه در 27 آبان 1374، در سن 92 سالگى دارفانى را وداع گفت.[179]

طوبى له و حس مآب

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. بخش ضمائم همین کتاب

[2]. مجله حوزه، مهر و آبان 1371 ش، شماره 52، ص 25.

[3]. همان، ص 28.

[4]. بخش ضمائم همین کتاب.

[5]. مجله حوزه، همان، ص 28.

[6]. همان، ص 34.

[7]. همان، ص 28.

[8]. همان، ص 35

[9]. همان، ص 35.

[10]. سند شماره 2037 س ت   /   3 تاریخ 24  /  10  /  43

[11]. نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج اول، ص 249.

[12]. نهضت امام خمینى، همان، ص 266.

[13]. اولین سند از اسناد همین کتاب

[14]. خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 51.

[15]. سند بدون شماره تاریخ 12  /  6  /  48

[16]. نهضت امام خمینى، همان، ص 332

[17]. نام روستاى محل تولد آیه‌اللّه‌ جعفرى شاهنجرین است که در تلفظ محلى شانجوین نیز گفته مى‌شود.

[18]. سند شماره 8960  /  333 تاریخ 2  /  3  /  42

[19]. نهضت امام خمینى، همان، ص 507.

[20]. سند بدون شماره تاریخ 12  /  6  /  48

[21]. سند شماره 18735  /   س ت تاریخ 25  /  8  /  42

[22]. مصاحبه با حجت‌الاسلام حاج شیخ على‌اصغر مروارید، ماهنامه یاد، سال اول، شماره اول، ص 87.

[23]. سند شماره 2277  /  3 ت   /   3 تاریخ 19  /  11  /  42

[24]. نهضت روحانیون ایران، على دوانى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ج 5، صص 12 ـ 22.

[25]. در صفحات پیشین مراتب علمى آیت‌اللّه‌ جعفرى بیان گردید. این اتهام مأمور ساواک ناشى از عصبانیت و ناراحتى وى از فعالیت‌هاى ایشان است.

[26]. سند 2037 س ت   /  3 تاریخ 24  /  10  /  43

[27]. سند شماره 22652  /  20 الف تاریخ 20  /  10  /  43

[28]. اسناد شماره 22651  /  20 الف تاریخ 20  /  10  /  43، 22837  /  20 الف تاریخ 20  /  10  /  43، 22842  /  20 الف تاریخ 23  /  10  /  43

[29]. سند شماره 22651  /  20 الف تاریخ 20  /  10  /  43

[30]. سند شماره 22842  /  20 الف تاریخ 23  /  10  /  43

[31]. سند شماره 22950  /  20 الف تاریخ 22  /  10  /  43

[32]. سند شماره 2037 س ت   /   3 تاریخ 24  /  10  /  43

[33]. سند شماره 23282  /  20 الف تاریخ 28  /  10  /  43

[34]. سند شماره 2054 س ت   /   3 تاریخ 26  /  10  /  43

[35]. سند شماره 2079 س ت   /   3 تاریخ 29  /  10  /  43

[36]. اسناد شماره 2054 س ت   /  3 تاریخ 26  /  10  /  43، شماره 21214  /  20 الف تاریخ 27  /  10  /  43، شماره 2059 س ت   /   3 تاریخ 27  /  10  /  43 شماره 2065 س ت   /  3 تاریخ 28  /  10  /  43

[37]. سند شماره 2054س ت   /   3 تاریخ 26  /  10  /  43

[38]. سرهنگ سعید طاهرى در قیام 15 خرداد سال 42 با افراد تحت امر خود، نقش مؤثرى در به خاک و خون کشیدن مردم بى‌گناه داشت. و در رأس کماندوهاى شهربانى جنایات فجیعى را به بار آورد. همچنین در سرکوب تظاهرات ضد اسرائیلى مردم، به دنبال مسابقات ایران و اسرائیل، نقش اساسى داشت و عده زیادى را مجروح و دستگیر کرد. این سرهنگ بعدها به خاطر جنایت بى‌شمارش به مقام معاونت رئیس پلیس تهران با درجه سرتیپى ارتقا یافت او در سال 1350 در ستاد فرماندهى کمیته مشترک ضد خرابکارى به شکنجه و بازجویى از مخالفین رژیم پرداخت. طاهرى از تئوریسین‌ها و پایه‌گذاران کمیته مشترک به شمار مى‌رود. وى سرانجام در مرداد ماه 1351 توسط سازمان مجاهدین خلق منافقین ترور شد و به هلاکت رسید.

[39]. سند شماره 22121  /  20 الف تاریخ 30  /  10  /  43

[40]. سند شماره 69222  /  37118  /  11  /  7 تاریخ 8  /  7  /  44

[41]. سند شماره 859 س ت   /   3 تاریخ 7  /  5  /  44

[42]. سند شماره 2353  /   س ت   /   تاریخ 4  /  12  /  42

[43]. نهضت روحانیون ایران، همان، ص 139.

[44]. سند شماره 588 س ت   /  3 تاریخ 29  /  3  /  44

[45]. سند شماره 8432  /  20 تاریخ 16  /  4  /  44

[46]. یادداشت‌هاى روزانه، خاطراتى از دوران زندگى جوانى و سفر حج، مهدى بازرگان، طرح نو، ص 376.

[47]. سند شماره 17251  /  20 ﻫ 3 تاریخ 23  /  9  /  48

[48]. مجله حوزه، همان، ص 36. خاطرات حجت‌الاسلام جعفر شجونى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 87، سند شماره 21136  /  20 ﻫ 3 تاریخ 22  /  9  /  45

[49]. سند شماره 15876  /  20 الف تاریخ 24  /  6  /  44

[50]. سند شماره 17801  /  20 الف تاریخ 6  /  7  /  44

[51]. سند شماره 1271  /   س ت 2 تاریخ 8  /  7  /  44

[52]. اسناد شماره 17017  /  20 الف تاریخ 15  /  7  /  44، شماره 35265  /  316 تاریخ 22  /  7  /  44

[53]. سند شماره 1864 س ت   /  3 تاریخ 2  /  10  /  44

[54]. سند شماره 1907 س ت   /   3 تاریخ 8  /  10  /  44

[55]. سند شماره 1972 س ت   /  3 تاریخ 16  /  10  /  44

[56]. سند شماره 1972  /   س ت   /   3 تاریخ 16  /  10  /  44

[57]. سند شماره 1980 س ت   /  3 تاریخ 18  /  10  /  44

[58]. سند شماره 1972 س ت   /  3 تاریخ 16  /  10  /  44

[59]. سند شماره 26272  /  20 الف تاریخ 21  /  10  /  44

[60]. سند شماره 18972  /  20 الف تاریخ 23  /  10  /  44

[61]. همان

[62]. سند شماره 27250  /  20 الف تاریخ 2  /  11  /  44

[63]. سند شماره 1434  /  20 ﻫ تاریخ 28  /  1  /  45

[64]. سند شماره 3358  /  316 تاریخ 30  /  1  /  45

[65]. سند شماره 2393  /  20 ﻫ تاریخ 8  /  2  /  45

[66]. سند شماره 3119  /  20 ﻫ تاریخ 15  /  2  /  45

[67]. سند شماره 1972  /   س ت 3 تاریخ 16  /  10  /  44

[68]. سند شماره 22372  /  20 ﻫ 3 تاریخ 1  /  10  /  45

[69]. سند شماره 19084  /  20 ﻫ 3 تاریخ 6  /  9  /  45

[70]. سند شماره 53349  /  316 تاریخ 16  /  9  /  45

[71]. سند شماره 21136  /  20 ﻫ 3 تاریخ 2  /  9  /  45

[72]. سند شماره 22370  /  20 ﻫ 3 تاریخ 29  /  9  /  45

[73]. اسناد شماره 21983 ﻫ تاریخ 27  /  9  /  45 شماره 22358  /  20 ﻫ 3 تاریخ 28  /  9  /  45

[74]. سند شماره 23304  /  20 ﻫ 3 تاریخ 5  /  10  /  45

[75]. سند شماره 22388  /  20 ﻫ 3 تاریخ 4  /  10  /  45

[76]. سند شماره 23309  /  20 ﻫ 3 تاریخ 5  /  10  /  45

[77]. سند شماره 23330  /  20 ﻫ تاریخ 7  /  10  /  45

[78]. سند شماره 23441  /  20 ﻫ 3 تاریخ 11  /  10  /  45

[79]. همان

[80]. سند شماره 23422  /  20 ﻫ 3 تاریخ 11  /  10  /  45

[81]. سند شماره 25085  /  20 ﻫ 3 تاریخ 15  /  10  /  45

[82]. سند شماره 2013  /  20 و تاریخ 12  /  10  /  45

[83]. سند شماره 23431  /  20 ﻫ 3 تاریخ 11  /  10  /  45

[84]. سند شماره 25072  /  20 ﻫ 3 تاریخ 14  /  10  /  45

[85]. سند شماره 25064  /  20 ﻫ 3 تاریخ 14  /  10  /  45

[86]. سند شماره 25093  /  20 ﻫ 3 تاریخ 17  /  10  /  45

[87]. سند شماره 25182  /  20 ﻫ 3 تاریخ 21  /  10  /  45

[88]. سند شماره 26539  /  20 ﻫ 3 تاریخ 27  /  10  /  45

[89]. سند شماره 26506  /  20 ﻫ 3 تاریخ 25  /  10  /  45

[90]. سند شماره 26521  /  20 ﻫ 3 تاریخ 26  /  10  /  45

[91]. سند شماره 26520  /  20 ﻫ 3 تاریخ 26  /  10  /  45

[92]. سند شماره 53964  /  316 تاریخ 3  /  11  /  45

[93]. سند شماره 71254  /  316 تاریخ 26  /  11  /  45

[94]. سند شماره 26717  /  20 ﻫ 3 تاریخ 23  /  11  /  45

[95]. سند شماره 71716  /  316 تاریخ 18  /  12  /  45

[96]. نهضت امام خمینى، همان، ج 2، ص 290

[97]. سند شماره 31816  /  20 ﻫ 3 تاریخ 10  /  12  /  45

[98]. سند شماره 14055  /  316 تاریخ 15  /  1  /  46

[99]. در تاریخ 16  /  11  /  1345 در روزنامه‌ها اعلام شد: «شهبانو نائب‌السلطنه ایران مى‌شوند. نخست‌وزیر امروز لایحه تشکیل مجلس مؤسسان را تقدیم مجلس شوراى ملى کرد. مجلس مؤسسان در اردیبهشت ماه آینده براى اصلاح 3 ماده از قانون اساسى درباره تعیین نیابت سلطنت تشکیل مى‌گردد.» نهضت امام خمینى، همان، ج دوم، ص 287

[100]. طرح آزمون‌گیرى از طلاب همواره مورد توجه رژیم پهلوى بود. آنان به منظور محدود کردن روحانیت و نیل به اهداف خاصى نظیر شناسایى طلاب، بازداشتن آنان از ادامه تحصیل به بهانه عدم موفقیت در آزمون و... این طرح را دنبال مى‌کردند. سابقه تاریخى این طرح به زمان رضاخان برمى‌گشت. در زمان محمدرضا آیین‌نامه و برنامه تحصیلى طلاب در دولت علم در سال 1342 به تصویب رسید ولى مرحله اجرایى آن از سال 1345 آغاز گردید. رژیم ابتدا سعى نمود موافقت علما و مراجع را کسب نماید، اما در این زمینه به موقعیتى دست نیافت. لذا راسا اقدام به برگزارى آزمون نمود. اولین آزمون در تاریخ 21  /  7  /  45 و آزمون دوم را در 28  /  11  /  45 توسط وزارت آموزش و پرورش برگزار کرد. (رژیم شاه و آزمون‌گیرى از طلاب، علیرضا کریمى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 28.

[101]. اشاره به موضوع گرفتن آزمون از طلاب حوزه علمیه قم دارد.

[102]. آیت‌الله‌ سید ابوالحسن رفیعى قزوینى

[103]. سند شماره 32995  /  20 ﻫ 3 تاریخ 15  /  1  /  46

[104]. سند شماره 1823  /  20 ﻫ 3 تاریخ 20  /  1  /  46

[105]. سند شماره 49  /  20 و تاریخ 19  /  1  /  46

[106]. سند شماره 8468  /  20 ﻫ 3 تاریخ 21  /  5  /  46

[107]. سند شماره 1906  /  20 ﻫ 3 تاریخ 27  /  1  /  46

[108]. سند شماره 8401  /  20 ﻫ 3 تاریخ 16  /  5  /  45

[109]. سند شماره 2737  /  20 ﻫ 3 شماره 18  /  4  /  46

[110]. سند بدون شماره تاریخ 12  /  6  /  48

[111]. سند شماره 35610  /  316 تاریخ 11  /  6  /  46

[112]. نهضت امام خمینى، همان، ج دوم، ص 363.

[113]. سند شماره 35993  /  316 تاریخ 2  /  7  /  46

[114]. شاه به منظور جبران شکست‌ها و ناکامى‌هاى خود، هر روز جشنى برپا مى‌کرد و به چراغانى و آذین‌بندى دست مى‌زد. وى در آبان 1346 مراسم تاجگذارى ترتیب داد و میلیونها تومان از دسترنج مردم را هزینه این مراسم کرد. جشن تاجگذارى حدود یک ماه ادامه داشت، از 20 مهر تا آبان 1346 دنبال شد و مخارج سنگین و کمرشکنى بر ملت ایران تحمیل شد. نهضت امام خمینى، همان، ج 2، ص 407.

[115]. روزنامه‌ها درباره تاج فرح در آن زمان چنین نوشتند: «... پرآریل، جواهرساز معروف فرانسوى که در برابر جواهرات سلطنتى ایران شگفت‌زده و حیران مانده است، تاجى از طلا و طلاى سفید ساخته است که در مرکز آن 150 قیرات زمرد گذاشته و از دو زمرد 100 قیراتى براى تزیین جلو و عقب تاج استفاده کرده است. براى تزیین سایر قسمت‌هاى تاج علیاحضرت از 499 قطعه برلیان، 36 قطعه زمرد کوچک و 105 دانه مروارید استفاده کرده است. این تاج دو کیلو وزن دارد و قیمت آن را به هیچ وجه نمى‌توان تخمین زد و یا حساب کرد. این تاج میلیونها دلار ارزش دارد. نهضت امام خمینى، همان، ج 2، ص 412

[116]. اسناد شماره 8851  /  20 ﻫ 3 تاریخ 21  /  6  /  46، شماره 1059  /  20 ﻫ 3 تاریخ 9  /  7  /  46

[117]. اسناد شماره 23202  /  20 ﻫ 3 تاریخ 8  /  8  /  46، شماره 32651  /  20 ﻫ 3 تاریخ 4  /  11  /  46، شماره 33410  /  20 ﻫ 3 تاریخ 17  /  9  /  47، شماره 17353  /  20 ﻫ 3 تاریخ 6  /  7  /  49 و خاطرات عزت‌شاهى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 49.

[118]. مجله حوزه، همان، ص 38.

[119]. سند شماره 32651  /  20 ﻫ 3 تاریخ 4  /  11  /  46

[120]. خاطرات عزت‌شاهى، همان.

[121]. مجله حوزه، همان.

[122]. سند شماره 31735  /  20 ﻫ 3 تاریخ 10  /  11  /  46

[123]. سند شماره 10089  /  316 تاریخ 12  /  1  /  47

[124]. سند شماره 1579  /  20 ﻫ 3 تاریخ 21  /  1  /  47

[125]. سند شماره 5339  /  20 ﻫ 3 تاریخ 23  /  2  /  47

[126]. سند شماره 30454  /  316 تاریخ 9  /  3  /  47

[127]. سند شماره 84008  /  316 تاریخ 21  /  8  /  47

[128]. سند شماره 33269  /  20 ﻫ 3 تاریخ 11  /  9  /  47

[129]. در یازدهم آذر 1347 رژیم غاصب اسرائیل براى چندمین بار به کشور اردن حمله نموده و خسارات و تلفات سنگینى را به بار آورد.

[130]. سند شماره 33409  /  20 ﻫ 3 تاریخ 17  /  9  /  47

[131]. سند شماره 33356  /  20 ﻫ 3 تاریخ 14  /  9  /  47

[132]. سند شماره 33409  /  20 ﻫ 3 تاریخ 17  /  9  /  47

[133]. سند شماره 35176  /  20 ﻫ 3 تاریخ 11  /  9  /  47

[134]. سند شماره 33468  /  20 ﻫ 3 تاریخ 19  /  9  /  47

[135]. سند شماره 33466  /  20 ﻫ 3 تاریخ 19  /  9  /  47

[136]. سند شماره 33368  /  20 ﻫ 3 تاریخ 16  /  9  /  47

[137]. سند شماره 3287  /  20 ﻫ 3 تاریخ 12  /  9  /  47

[138]. سند شماره 33269  /  20 ﻫ 3 تاریخ 11  /  9  /  47

[139]. سند شماره 33623  /  20 ﻫ 3 تاریخ 25  /  9  /  47

[140]. سند شماره 33886  /  20 ﻫ 3 تاریخ 4  /  10  /  47

[141]. سند شماره 100041  /  316 تاریخ 11  /  10  /  47

[142]. سند شماره 1357  /  20 ﻫ 3 تاریخ 15  /  3  /  48

[143]. آیت‌اللّه‌ جعفرى افزون بر سفرهایى که خود به عراق مى‌نمود، با دعوت روحانیون مقیم عراق به منزل خود ـ در هنگامى که آنان به ایران سفر
مى‌کردند ـ دستورات و پیام‌هاى امام خمینى ره را نیز از آنان دریافت مى‌کرد. براى آگاهى بیشتر ـ به اسناد شماره 59792  /  20 ﻫ 3 تاریخ 4  /  11  /  48 و شماره 15942  /  20 ﻫ 3 تاریخ 16  /  7  /  48 مراجعه کنید.

[144]. سند بدون شماره تاریخ 12  /  6  /  48

[145]. همان

[146]. سند شماره 35772  /  20 ﻫ 3 تاریخ 25  /  11  /  46

[147]. سند شماره 1620  /  21 تاریخ 1  /  4  /  48

[148]. سند شماره 22479  /  20 ﻫ 12 تاریخ 26  /  11  /  53

[149]. سند شماره 16182  /  20 ﻫ 3 تاریخ 1  /  8  /  48

[150]. سند شماره 16730  /  20 ﻫ 3 تاریخ 1  /  9  /  48

[151]. سند شماره 1708  /  20 ﻫ 3 تاریخ 16  /  9  /  48

[152]. سند شماره 17132  /  20 ﻫ تاریخ 18  /  9  /  49

[153]. سند شماره 17155  /  20 ﻫ 3 تاریخ 18  /  9  /  48

[154]. سند شماره 17367  /  20 ﻫ 3 تاریخ 24  /  9  /  48

[155]. سند شماره 14741  /  20 ﻫ 3 تاریخ 23  /  2  /  49

[156]. سند شماره 1086  /  316 تاریخ 11  /  3  /  49

[157]. خاطرات حجت‌الاسلام سیداحمد حسینى همدانى، رحیم نیکبخت، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 110.

[158]. حجت‌الاسلام غلامحسین جعفرى همدانى به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 40.

[159]. سند شماره 10325  /   ﻫ 12 تاریخ 9  /  5  /  50

[160]. ادبیات به کار رفته در متن سند مربوط به منبع ساواک است. آیت‌اللّه‌ جعفرى هیچ‌گاه شاه را چنین محترمانه و با القاب مورد خطاب قرار نمى‌داد. ر: ک: سند شماره 13502  /  20 ﻫ 12 تاریخ 23  /  8  /  50

[161]. سند بدون شماره تاریخ 20  /  8  /  50

[162]. سند بدون شماره تاریخ 21  /  8  /  50

[163]. سند شماره 1 ـ 3855 ـ 66 ـ 401 تاریخ 23  /  8  /  50

[164]. سند شماره 6825  /  312 تاریخ 23  /  8  /  50

[165]. سند شماره 13911  /  20 ﻫ 12 تاریخ 9  /  9  /  50

[166]. سند شماره 141435  /  20 ﻫ 12 تاریخ 8  /  12  /  50

[167]. سند شماره 141212  /  20 ﻫ 12 تاریخ 1  /  12  /  50

[168]. سند شماره 3855 ـ 66 ـ 401 تاریخ 8  /  12  /  50

[169]. سند شماره 1186  /  20 ﻫ 12 تاریخ 12  /  2  /  52

[170]. در اردى‌بهشت 1350، کارگران کارخانه پارچه بافى جهان چیت کرج در اعتراض به وضع نامطلوب خود دست به اعتصاب زدند تا به خواسته‌هاى آنان رسیدگى شود. نیروهاى انتظامى داخل کارخانه، کارگران را از محوطه کارخانه بیرون کردند و آنان به طرف تهران حرکت کردند و در مقابل پاسگاه ژاندارمرى با نیروهاى ژاندارم درگیر شدند و آنان به طرف کارگران شلیک کردند که حدود 80 نفر زخمى و عده‌اى کشته شدند. بازتاب سرکوب کارگران چیت‌سازى بسیار شدید بود و گویندگان مذهبى در منابر به انتقاد از آن پرداختند. نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج 7، صص 15 ـ 19

[171]. سند شماره 23214  /  20 ﻫ 12 تاریخ 17  /  11  /  53

[172]. سند شماره 14050  /  20 ﻫ 12 تاریخ 26  /  12  /  53

[173]. سند شماره 25567  /  20 ﻫ 12 تاریخ 3  /  2  /  54

[174]. سند شماره 2787  /  312 تاریخ 2  /  4  /  53

[175]. نهضت روحانیون ایران، همان، ج 7 ص 42.

[176]. تاریخ سیاسى معاصر ایران، جلال‌الدین مدنى، ج 2، ص 264.

[177]. نهضت روحانیون ایران، همان، ص 76.

[178]. مجله حوزه، همان، 40.

[179]. حجت‌الاسلام غلامحسین جعفرى همدانى به روایت اسناد، همان، صص 42 ـ 44.

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.