مقدمه - کتاب آیت‌الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم

سیرى در آثار و اندیشه‌هاى آیت‌اللّه‌ طالقانى

در جلد نخست این مجموعه، شرح حال جامع آیت‌اللّه‌ طالقانى، نوشته شد و در ضمن شرح حال، به برخى از اندیشه‌ها و آثار آن بزرگوار نیز اشارتى رفت. در این جلد، بیشتر آثار و اندیشه‌هاى وى در دهه چهل و در جلد سوم، در دهه پنجاه تا درگذشت ایشان، مورد بررسى قرار مى‌گیرد.

یادآورى نکاتى در این حال ضرورى به نظر مى‌رسد. نخست این که اندیشه‌ها و فرآورده‌هاى اندیشه هر کسى بر پیشینه‌هاى چندى، از جمله میراث خانوادگى، تربیت و تعلیم آغازین زندگى، محیط تاریخى و فرهنگى و زمینه‌هاى دیگر قرار دارد، لیکن برخى از شرایط زمانى و مکانى و حوادث تاریخى در نشان دادن و شکل گرفتن و ساختار و بیان آنها تأثیر تعیین کننده دارد. دوم آن که آثار و اندیشه‌هاى هر کسى سیر تحول و غالبا تکاملى دارد و نمى‌توان اندیشه‌هاى محدود در یک دهه را، به طور جزم، متعلق به همان زمان دانست. سوم ـ که از دو نکته دیگر مهمتر است ـ اینکه نمى‌توان براى اندیشه مرز دقیقى در زمان تعیین کرد، بلکه چنان که در نکته نخست گفته شد، برخى از شرایط و حوادث باعث مى‌شوند که اندیشه شکل گرفته و نهفته در درون کسى مجال بروز و ظهور پیدا کنند. با توجه به این نکات، برخى از آراء و اندیشه‌هاى آیت‌اللّه‌ طالقانى که در دهه چهل، در سخنرانى یا مقاله یا کتابى، خود را نشان داده‌اند، با یادآورى زمینه به وجودآورنده یا ظاهرکننده آن اندیشه، در این مختصر مورد بررسى قرار مى‌گیرد:

 

درگذشت آیت‌اللّه‌ بروجردى و مسأله مرجعیت

بعد از فوت آیت‌اللّه‌ آقا سید ابوالحسن اصفهانى در سال 1324 در نجف، اگر چه مراجع دیگرى در عراق و ایران مورد توجه علما و مقلدان قرار گرفتند، لیکن به تدریج شخصیت آیت‌اللّه‌ سیدحسین بروجردى دیگران را تحت‌الشعاع قرار داد و سایه عمومى و تقریبا انحصارى خود را بر سراسر جهان تشیع گسترانید و طى سیزده سال در اندیشه کمتر کسى مى‌گنجید که مرجعیت فتوا به جاى دیگر و شخص دیگرى منتقل شود و چون آیت‌اللّه‌ بروجردى، بنا به مصالحى که در این جا مجال طرح و بحث آن نیست، در سیاست روز دخالت نمى‌کرد، دستگاه حاکمه نیز تظاهر به مخالفت با وى نمى‌کرد و گاهگاهى که پاى منافع حکومت در کار بود، به معظم له مراجعه هم مى‌کرد. در این میان اندک کسانى بودند که از برنامه آیت‌اللّه‌ بروجردى ناخشنود بودند.

از نظر فقهى، آیت‌اللّه‌ بروجردى بر همه فقیهان دیگر برترى داشت و پاسخ استفتائات عوام و خواص را در رساله عملیه «توضیح‌المسائل» به زبانى ساده و همه فهم آورده بود و سبک پرسش و پاسخ و رساله‌هاى عملیه و به طور کلى فتوا را هم متحول کرده بود.

در نتیجه با فوت آن بزرگوار، در فروردین 1340، خلأبزرگ، در همه زمینه‌هاى مرجعیت و در مسائل مذهبى و سیاسى و اجتماعى شیعه، پدید آمد. نامزدهاى متعددى از سوى افراد صاحب صلاحیت، براى مرجعیت و جانشینى آیت‌اللّه‌ بروجروى، معرفى مى‌شدند. دستگاه حاکمه هم که از فقدان چنین شخصیت جامع و فراگیرى خوشحال شده بود، براى اینکه هیچ‌گونه مزاحمتى در کنار پایتخت نداشته باشد، با تظاهر به دلسوزى براى شیعیان جهان، مراجع نجف را مطرح مى‌کرد و فوت وى را به آنان تسلیت گفت.

افراد آگاه و آینده نگر، با نگرانى به مسأله مرجعیت و فتوا، به ویژه در ایران، مى‌نگریستند و از همان آغاز کار به چاره‌جویى دست زدند. کسانى مانند علامه سیدمحمّدحسین طباطبائى، شهید علامه مرتضى مطهرى، آیت‌اللّه‌ طالقانى، مهندس مهدى بازرگان، شهید آیت‌اللّه‌ سیدمحمّد بهشتى و جز اینان به سمینارى دعوت شدند  و از آنان خواسته شد که نظر تحقیقى و مدون خود را درباره روحانیت و سازمان آن و مرجعیت و فتوا در این سمینار مطرح کنند. این سمینار تشکیل نشد، لیکن مدعوین نظر خود را درباره موضوعات مختلفى نوشتند و به دعوت کننده (که احتمالاً شهید مطهرى یا مهندس بازرگان بوده است) ارائه دادند. این مجموعه، یک سال بعد، به صورت کتابى به نام «بحثى درباره مرجعیت و روحانیت» منتشر شد.

صاحبنظران و بررسى کنندگان موضوع روحانیت و اندیشه سیاسى در تشیع، کتاب را بسیار با اهمیت دیدند (... به نهضت بیدارگرى در جهان اسلام، مقاله حامد الگار درباره ایران ترجمه دکتر سید محمدمهدى جعفرى) و حتى خلاصه‌اى از کتاب به انگلیسى ترجمه و در نشریه «ایسلام ریویو» منتشر شد.

مرجعیت و روحانیت راه خود را در پیش گرفت و حدود هجده ماه پس از درگذشت آیت‌اللّه‌ بروجردى، مسیر خود را یافت؛ لیکن مقالات این کتاب مهم و ماندگار، نیز در این جریان و در طرز تفکر بعدى دیگران بى‌تأثیر نبود. در این نوشتار به مقاله آیت‌اللّه‌ طالقانى تحت عنوان : «تمرکز و عدم تمرکز در مرجعیت» اشاره مى‌شود.

آیت‌اللّه‌ طالقانى که از آغاز زندگى فرهنگى خود، سیاست را جزئى مهم از شؤون زندگى هر انسان مسلمان مى‌دانست و عملاً در مسائل سیاسى درگیر شده بود، برنامه و طرز تفکر آیت‌اللّه‌ بروجردى براى دخالت نکردن در سیاست را نمى‌پسندید و چنان که خود بارها نقل کرده بود، اعتراض خود را هم خدمت آن بزرگوار مطرح مى‌کرد، لیکن پاسخ قانع کننده‌اى به دست نمى‌آورد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى مقاله خود را درباره تمرکز یا عدم تمرکز مرجعیت در یک شخصیت انتخاب کرد و نوشت:

«اکنون باید بنگریم که انجام این وظیفه خطیر که اجتهاد در دین و مراقبت بر حوادث و زنده و فعال نگاه داشتن آیین است، به چه صورتى اصلح و به مقصود و نظر شارع نزدیکتر است :

1ـ تمرکز مطلق در فتوا و امور ادارى دین در یک یا چند فرد و مرکز؛ 2ـ نبودن هیچ گونه مرکزیتى به هر صورت که باشد ؛ 3ـ تمرکز در هیأت اجتماع و شورا.»

آن گاه آیت‌اللّه‌ طالقانى هر سه شق یاد شده در بالا را مورد بررسى قرار مى‌دهد و در پایان چنین نتیجه مى‌گیرد :

«بنابر آنچه بیان شد، پیشنهاد مى‌شود که شوراى فتوایى به ریاست یکى از علماى بزرگ و مورد قبول عامه در یکى از مراکز علمى تشکیل شود و هر ماه یا چند ماه یک بار مسائل روز یا به اصطلاح روایت «حوادث واقعه» در شوراى مزبور مطرح گردد و از مجتهدین اطراف و شهرستانها دعوت شود تا نظر خود را با دلایلى که دارند ابراز دارند و ضمنا این مسائل را در حوزه علمى خود ضمن درس براى طلاب، به بحث بگذارند، سپس نتیجه آرا اعلام گردد. این عمل موافق نقلى است که از حضرت صادق علیه‌السلام گردیده که هر سال در منى شاگردان خود را جمع و مسائلى را مطرح مى‌فرمودند.

و پیشنهاد مى‌شود بنا بر آنچه از کلمه «انذار و حذر» در آیه شریفه و روش قرآن و احادیث استنباط مى‌شود، بیان هر حکمى همراه نتایج و آثار آن (ولو به طور اجمال) باشد تا در نفوس بیشتر و بهتر جاى گیرد و قلوب خاضع شود و وظایف و تکالیف آسان انجام یابد: «لعلّهم یحذرون».»

(جهاد و شهادت، ص 39 و 43).

 

فعالیت سیاسى در یک تشکل

آیت‌اللّه‌ طالقانى از دوران جوانى شاهد مبارزه شهید آیت‌اللّه‌ سیدحسن مدرس با رضاخان و همکارى پدرش با مرحوم مدرس بود و به چشم خود دید که چگونه مرحوم مدرس تنها ماند و سازمان و تشکیلاتى نبود که از وى پشتیبانى کند و نهایتا به وسیله دیکتاتور دستگیر و به زندان و تبعید افتاد و سرانجام او را در غربت تبعید به شهادت رسانیدند و دارها برچیدند و لکه‌هاى خون را از کف خیابان شستند و واى ناله جغدى هم به گوش کسى نرسید. آیت‌اللّه‌ طالقانى از همان زمان که پرچم از دوش مدرس به زمین افتاد آن را برداشت و بر دوش گرفت و به میدان رفت.

لکن پس از شهریور بیست که به اقتضاى شرایط جنگ جهانى دوم و مصالح متفقین، دیکتاتور دست نشانده از ایران بیرون رانده شد و دست‌نشانده جوانى را جایگزین کردند و به ناچار فضاى سیاسى بازى ایجاد گردید و گروههایى با گرایشهاى مختلف متشکل شدند؛ آیت‌اللّه‌ طالقانى نیز براى کار فرهنگى «کانون اسلام» را تأسیس و مجله «دانش‌آموز» را به عنوان ارگان آن منتشر کرد و همین که انجمنهاى اسلامى دانشجویان و مهندسان و پزشکان تشکیل شد، فعالانه به همکارى با آنان پرداخت. از نظر تشکیلات سیاسى نیز، بى آن که عضو باشد، با فدائیان اسلام همکارى مى‌کرد و آنان را مورد تأیید و پشتیبانى قرار مى‌داد. با اتحادیه مسلمین به رهبرى مرحوم حجه‌الاسلام حاج سراج انصارى همراهى و همکارى داشت. بعدها که نهضت ملّى براى ملّى کردن نفت به راه افتاد و جبهه ملّى تشکیل گردید، باز هم بى آن که عضو رسمى آن تشکیلات باشد، به تأیید و همکارى با آن همت گماشت. پس از کودتاى امریکایى 28 مرداد 1332 در «نهضت مقاومت ملّى» نقش حساسى داشت. تا اینکه سرانجام در سال 1339 در جبهه ملّى دوم عضویت یافت و همراه با تنى چند از روحانیون عضو آن جبهه و دوستان مسلمان و مؤمن قدیمى‌اش مانند مهندس بازرگان و دکتر یداللّه‌ سحابى، از یک سو با آن جبهه همکارى مى‌کرد و از سوى دیگر مى‌کوشید تا اعضاى جبهه را با مسائل اسلامى این کشور و جهان اسلام که غالبا نسبت به آنها غفلت داشتند، آگاه نماید. از جمله پیشنهاد این گروه مسلمان، به جبهه ملّى براى انعقاد مراسم ختم باشکوهى در تهران براى آیت‌اللّه‌ بروجردى بود. چون دیدند که سران غالبا لائیک جبهه ملّى، با این پیشنهاد و دیگر مسائل اسلامى مردم مسلمان ایران موافق نیستند، به اندیشه ایجاد تشکل اسلامى ـ سیاسى جدیدى افتادند.

لذا همین که نهضت آزادى ایران، به وسیله دوستان مورد اعتماد آیت‌اللّه‌ طالقانى در 27 اردیبهشت 1340، تأسیس شد، براى آن پیامى فرستاد و بى آن که امتیازى یا حقّ بیشترى براى خود، بخواهد، با داشتن تنها یک رأى و با روشى ساده، فعالیت سیاسى خود را با پشتوانه مذهبى در کنار دوستان خود ادامه داد، لیکن از آنجا که به وحدت همه قشرها و گروههاى ملّت علاقه داشت به عضویت و فعالیت و ارشاد خود در جبهه ملّى نیز باقى ماند و در آذرماه 1341 در پایان کنگره جبهه ملّى، به عضویت شوراى مرکزى آن جبهه انتخاب گردید.

وى، بیش از پیش به عنوان پلى میان روشنفکر دانشگاهى و روحانى بود و براى رفع سوء تفاهم تاریخى میان این دو قشر و همبسته کردن آنان از هیچ کوششى دریغ نکرد و هنگامى که مبارزه روحانیت، به رهبرى امام خمینى در سال 1341 آغاز شد، آن را از آرمانهاى دیرین خود، دانست و میوه درخت پربار حوزه، دانست و با تلاش و کوشش بسیار، به شکل خستگى‌ناپذیرى به پشتیبانى آن پرداخت.

 

انجمن ماهانه دینى و گفتار ماه

در سال 1339 که فضاى نسبتا باز سیاسى جدیدى در ایران پدید آمد، مسلمانان نواندیش، انجمنى تشکیل دادند که هدف آن انجمن برقرارى جلسات سخنرانى پیرامون مسائل مهم روز از دیدگاه اسلام و تبیین مسائل سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، تاریخى و فرهنگى از منظر اسلام بود. از متخصصان هر رشته که بیشتر از جوانان دانشجو بودند، دعوت به عمل آورد که در زمینه تخصص و تجربه خود سخنرانى کنند. این سخنرانیها تا اول خرداد 1341 سى ماه ادامه یافت که همه آنها در سه جلد (دوازده + دوازده + شش سخنرانى) تحت عنوان گفتار ماه» چاپ و منتشر گردید. از جمله سخنرانان آیت‌اللّه‌ طالقانى بود که دو سخنرانى «نظر اسلام درباره مالکیت» و «جهاد و شهادت» را ایراد کرد. مجموعه این دو، براى روشن ساختن ایدئولوژى اسلام براى جوانان و نزدیک ساختن قشر روشنفکر دانشگاهى به طلاب جوان و دامن زدن به مبارزه علیه استبداد وابسته به استعمار نو و نقشه‌هاى سرمایه‌دارى و امپریالیسم، بسیار مؤثر بود. در اول خرداد 1342 بار دیگر رژیم ایشان را دستگیر و محکوم نمود. در این انجمن چهره‌هاى برجسته‌اى چون : شهید آیت‌اللّه‌ مرتضى مطهرى، شهید آیت‌اللّه‌ دکتر سیدمحمد بهشتى، مرحوم دکتر ابراهیم آیتى، مرحوم سیداحمد طبیبى شبسترى... سخنرانى مى‌کردند.

 

شرکت در مؤتمر اسلامى قدس و سفر به قاهره

آیت‌اللّه‌ طالقانى از آغاز فعالیت اجتماعى خود، اندیشه‌اى فراملّى داشت و مسلمانان ایران را جزئى از مسلمانان جهان مى‌دانست و هرگاه مى‌شنید در گوشه‌اى از جهان به ویژه جهان اسلام، انسانى مورد ستم قرار گرفته فریاد بر مى‌آورد و تا آن جا که مى‌توانست با آن به مبارزه بر مى‌خاست. در راستاى همین اندیشه و براى آشنا شدن بیشتر و نزدیکتر مسلمانان با یکدیگر، هرگاه مى‌توانست و اجازه مى‌دادند، در مؤتمر (کنگره)هاى اسلامى شرکت مى‌جست. در سال 1331 در «مؤتمر شعوب المسلمین» کراچى و در سال 1338 در «مؤتمر اسلامى قدس» شرکت و سپس از امان به قاهره مسافرت کرد و ضمن ملاقات با برخى از دانشمندان الازهر و گفتگوهاى مذهبى با آنان، بازدیدهاى پنهانى نیز با برخى از رهبران سیاسى مصر ترتیب داد و زمینه مسافرت برخى از جوانان مسلمان ایران را براى دیدن آموزش چریکى در مصر فراهم کرد:

«در سال 1328 اولین سفرى که به موتمر (کنفرانس) فلسطینى رفتیم، از نزدیک به آوارگان فلسطینى مى‌اندیشیدیم. از کشورهاى اسلامى و عربى به کنفرانس آمده بودند، ولى بعضى فقط حماسه مى‌خواندند و تظاهر به طرفدارى از این مظلومین و مسجد غصب شده داشتند. از نزدیک، افسردگى، ظلم، حق‌خوردگى مردم فلسطین را مى‌دیدیم که چگونه اینها را آواره کردند. اول از سرزمینشان راندند و بعد به صورت یک مشت فقیر و بیچاره به این‌ها کمک مى‌کردند. چه بسا در مسیر بین بیت‌المقدس و خلیل الرحمن مى‌دیدم که عده‌اى از این آوارگان در یک سوى سیم‌هاى خاردار بودند و بعضى در سوى دیگر یک عده اقوام و خویشان در آن سو بودند و کسانى در این سو، به طورى که از دور با دست و حرکت مى‌توانستند با هم اشاره کنند، زیرنفوذ و قدرت پاسداران صهیونیزم، این وضع را دیدیم...امیدواریم در پى رهبرى آخرین آیه روزى را ببینیم که مردم فلسطین با همین قهر انقلابى، نه الطاف قدرتمندان فریبکار، سرزمین خود را آزاد کنند، و بیت‌المقدس و مسجدالاقصى و محل معراج پیغمبر اسلام (ص) را به صاحبانش برگردانند. صاحبان بیت‌المقدس، نماینده‌هاى همه ملت‌هاى توحیدى هستند همان طورى که بودند، یهود و نصارا و مسلمان‌ها، همه بیت‌المقدس را از خود مى‌دانستند و مى‌دانند، نه صهیونیزم که مى‌گوید بیت‌المقدس فقط از آن ماست...30 سال است در مبارزه با این قوم مى‌گذارد، 30 سال است که ملت فلسطین در زیر سخت‌ترین ضربات تبلیغاتى و جنگى بسر برد و امروز سرافراز بیرون مى‌آید، و امروز مى‌بینیم ما که در ایران جرأت نداشتیم یک جلسه‌اى براى هماهنگى و هم‌صدایى و هم‌ندایى با مردم فلسطین تشکیل بدهیم، با آزادى صداى خودمان را با صداى مردم فلسطین و نماینده فلسطین با هم براى پیشبرد هدف‌هاى مشترک، بلند مى‌کنیم. ما که در دوره استضعاف جرأت نداشتیم درباره فلسطین، کلمه‌اى بگوییم، امروز مسائل فلسطین را، در مرکز علمى‌مان، در دانشگاهمان مطرح مى‌کنیم. امیدواریم جوان‌هاى ما بیشتر مسائل فلسطین را بشناسند، که یک درس بزرگ تاریخى قرن ماست و بیشتر روابطشان را تحکیم بکنند و هماهنگى خودشان را بنمایانند تا بتوانیم این انقلابى را که در دو نقطه حساس دنیا (ایران و منطقه فلسطین) پدید آمده، به یارى حق و به همت و هم رزمى همه ملت‌ها، ان‌شاءاللّه‌ به پایان برسانیم.»

آیت‌اللّه‌ طالقانى که وجود صهیونیستها در فلسطین را خنجرى از پشت در پیکر جهان اسلام مى‌دانست، از سال 1327 (1948 م) همزمان با اشغال فلسطین به وسیله صهیونیستها، به مبارزه علیه آنان و شناسانیدن آن دار و دسته فاشیست اشغالگر و تجاوزکار و نیز به معرفى حقوق طبیعى و تاریخى مردم فلسطین به مردم ایران دست زد و تا پایان زندگى پربرکت خود به عنوان مدافع حقوق مردم مظلوم فلسطین و مخالف حکومت اسرائیل به روشنگرى و افشاگرى ادامه داد و از این مبارزه و تلاش دست برنداشت. پس از انقلاب نیز همواره در سخنرانى‌ها، پیام‌ها، بیانیه‌ها و مصاحبه‌هاى خود صهیونیزم را دشمن اسلام و بشریت معرفى نمود.

 

آغاز مبارزه روحانیت

در سال 1337 آیزنهاور رئیس جمهورى آمریکا که ژنرالى بازمانده از جنگ جهانى دوم و جنگ‌طلبى از حزب جمهورى خواه بود، دکترینى براى محاصره بیشتر کشورهاى کمونیستى به رهبرى اتحاد جماهیر شوروى سابق، داد و براى به اجرا درآوردن این دکترین نیاز به همکارى کشورهاى توسعه نیافته، به خصوص کشورهاى همسایه و یا نزدیک با شوروى، داشت. براى اینکه مردم این کشورها عموما زیر سلطه دیکتاتورهاى وابسته به ایالات متحده، تبلیغات ضد کمونیستى را باور کنند، به یک سلسله اقدامات ضدانگیزه‌اى دست زد. در آن روزها بر اثر انقلاب دهقانى پیروز شده چین کمونیست و مبارزات و انقلابهاى دهقانى کشورهاى آمریکاى لاتین و آسیا و آفریقا، کارشناسان سیاسى و ضد چریکى ایالات متحده، برنامه اصلاحات ارضى در کشورهاى یاد شده را دادند و براى ایجاد زمینه مناسب جهت اصلاحات ارضى، از سران آن کشورها خواستند نوعى دموکراسى و آزادى به مردم خود بدهند.

در ایران هم نخست در زمان زندگى آیت‌اللّه‌ بروجردى، مسأله اصلاحات ارضى مطرح شد که آن مرحوم به شدت در برابر آن ایستادند و در پاسخ شاه که پیغام داده بود: در بسیارى از کشورهاى اسلامى اصلاحات ارضى اجرا شده است، فرموده بودند: در آن کشورها نخست رژیم جمهورى شده سپس اصلاحات ارضى کرده‌اند. از این روى با درگذشت آیت‌اللّه‌ بروجردى، بار دیگر مسأله اصلاحات ارضى از طرف رژیم مطرح شد و به منظور فراهم کردن زمینه دموکراسى، مسأله انجمنهاى ایالتى و ولایتى را با آیین‌نامه جدیدى به میان کشیدند. در این آئین‌نامه زنان نیز حق رأى داشتند و انتخاب شدگان به جاى سوگند به قرآن، به کتاب آسمانى قسم مى‌خوردند.

امام خمینى (ره) که در سال 1340 پس از فوت آیت‌اللّه‌ بروجردى (ره)، در ردیف دیگران به مرجعیت رسیده بود، در برابر این سه مسأله موضع گرفت. ایشان براى خواص شناخته شده بود. آیت‌اللّه‌ طالقانى مى‌گفت: پیش از آغاز شدن مبارزه روحانیت، در جلساتى که در تهران در منزل آیت‌اللّه‌ حاج شیخ محمدتقى ثقفى تهرانى با حاج آقا روح‌اللّه‌ داشتیم، یک بار به وى گفتم: حال که مانعى براى مبارزه در برابر شما نیست، چرا اقدامى نمى‌کنید؟ گفتند: در فکر هستم و از همین پاسخ کوتاه و سربسته دانستم که برنامه مؤثرى براى ورود به مبارزه علیه رژیم دارد و منتظر فرصت مناسبى است. مبارزه علیه اصلاحات ارضى[1] و شرکت زنان در انتخابات، نه تنها در میان افراد لائیک و غیرمذهبى، بلکه در میان بسیارى از روشنفکران مذهبى و روحانیون نواندیش پذیرفتنى نبود. لذا آیت‌اللّه‌ طالقانى به نزد امام در قم رفتند و در این باره با ایشان به مذاکره پرداختند. در این مذاکره چه سخنانى میان ایشان مبادله شد، معلوم نیست، لیکن پس از بازگشت آن بزرگوار از قم، نهضت آزادى ایران بیانیه روشنگرى داد و در آن اعلام کرد که روحانیت نه با رفع ظلم از کشاورزان مخالف است و نه با آزادى زن، بلکه اصلاحات ارضى را برنامه مسخره‌اى و کاریکاتورى از اصلاحات آمریکایى مى‌داند که هدفش ویران کردن کشاورزى و فروختن زمینهاى مالکان به کشاورزان در برابر سهام کارخانه‌هاى دولتى و تبدیل زمین داران به کارخانه دارانى است که باید محصولات صنعتى کشورهاى آمریکا و اروپا را مونتاژ کرد، به مردم بیچاره این کشور بفروشند و با ویران کردن زمینهاى کشاورزى، دهقانان را به کارگران صنعتى ارزانى براى همان کارخانه‌ها تبدیل کنند و انگیزه‌هاى حرکت را از آنان بگیرند و با ویران کردن روستاها، روستائیان را به کارگران ساده و غیر ماهر شهرى و مصرف کننده اقتصاد مصرفى و افرادى احیانا فاسد مبدل سازند. در مورد آزادى زن، مطلب از این فاجعه‌آمیزتر است. در کشورى که مردان نیز آزاد نیستند و انتخابات مجلس به صورت کاملاً فرمایشى صورت مى‌گیرد، طرح آزادى زن و دادن حق رأى به آنان، خود گویاى توطئه‌اى گسترده علیه زنان مى‌باشد، رژیم دیکتاتور مى‌خواهد چنین وانمود کند که در این کشور آزادى و دموکراسى حاکم است، در حالى که با اقدامات ضد بشرى خود، بدترین شکل دیکتاتورى را به اجرا در مى‌آورد. زنان را نیز ملعبه دست خود و ابزار مقاصد پلید سیاسى و فاسد اجتماعى خویش بکند. لذا مى‌بینیم که روحانیت با توجه به تالى فاسد این برنامه است که در برابر آن ایستاده و از حقوق طبیعى همه افراد ملت ایران دفاع مى‌کند.

این بیانیه تأثیر گسترده‌اى در محافل گوناگون ایران گذاشت. روزنامه‌هاى وابسته به دستگاه حاکمه به شدت از مهندس بازرگان انتقاد و او را به ارتجاعى بودن متهم کردند؛ جریانهاى ملّى غیرمذهبى نیز با لحنى آرام‌تر به انتقاد برخاستند؛ انجمنهاى اسلامى دانشجویان و روشنفکران مذهبى از اینکه راهى براى دفاع از روحانیت در برابر روشنفکران غیرمذهبى یافته‌اند خوشحال شدند و روحانیت ـ به ویژه طلبه‌هاى جوان ـ با احساس داشتن پشتیبانى براى خود، مقاوم‌تر و استوارتر به مبارزه خود ادامه دادند.

اعضاى انجمنهاى اسلامى و دیگر دانشگاهیان مسلمان، به تشویق آیت‌اللّه‌ طالقانى به قم مى‌رفتند و با مراجع و طلاب مبارز تماس مى‌گرفتند و هم تشویق مى‌کردند و هم نیرو مى‌گرفتند.

 

آیت‌اللّه‌ طالقانى در زندان و تدوین و تقریر پرتوى از قرآن

مبارزه از هر سو اوج گرفت. رژیم پهلوى ناچار آیین نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى را ملغى اعلام کرد،
لیکن نمى‌توانست برنامه آمریکایى اصلاحات ارضى را به اجرا در نیاورد. از این روى تصمیم گرفت براى اجراى برنامه شش گانه اصلى خود (اصلاحات ارضى، سپاهى دانش و...) که بعدها به دوازده اصل افزایش یافت و آن را انقلاب سفید نامیده بود، به کار عوامفریبانه رفراندوم متوسل شود. قرار بود روز ششم بهمن 1341 رفراندوم به عمل آید. براى اینکه نتیجه مثبت صد در صدى از ملت به دست آید، صندوقهاى «نه» را از صندوقهاى «آرى» جدا کرد، به طورى که کسى جرأت نکند میان مأموران ساواک که ظاهرا ناظر بر صندوق‌ها بودند برود و رأى منفى بدهد و از روز اول تا پنجم بهمن به دستگیرى و به زندان انداختن مخالفان، سران جبهه ملّى و نهضت آزادى و بیش از دویست نفر از دانشجویان اقدام کرد. آیت‌اللّه‌ طالقانى نیز در دوم بهمن ماه دستگیر شد. زندانیان در زندان وقت شهربانى، زندان قصر و قزل قلعه زندانى بودند. آیت‌اللّه‌ طالقانى با عده زیادى دیگر در زندان قزل قلعه بود. علاقه‌مندان و بخصوص دانشجویان در روزهاى ملاقات در بیرون زندان تجمع و تقاضاى ملاقات با وى را مى‌کردند و چون زندانبانان اجازه نمى‌دادند، شعار اللّه‌ اکبر و دیگر شعارهاى اسلامى سر مى‌دادند. به خصوص در روز عید فطر (اسفند 41) وقتى نمازگزاران دیدند که آیت‌اللّه‌ طالقانى آزاد نیست که نماز عید فطر را در مسجد هدایت اقامه نماید راهى قزل‌قلعه شدند. بیرون در ورودى زندان شنیدند که آیت‌اللّه‌ طالقانى نماز عید را در صحن عمومى زندان قزل‌قلعه به جاى آورده و همه زندانیان نیز در پشت سر او به نماز ایستاده‌اند و پس از نماز خطبه نماز ایشان را گوش داده سپس تکبیرهاى نماز را سرداده‌اند. مردم در بیرون زندان با صداى بلند آن تکبیرها را فریاد زدند و چون فریادشان به گوش زندانیان رسید، آنان هم دوباره پاسخ دادند و این هماهنگى مدّتى ادامه داشت. مأمورین بیرون زندان که سرباز وظیفه بودند، سخت تحت تأثیر قرار گرفته بودند و چنانکه نقل کرده‌اند، مأموران درون زندان نیز در برابر این شکوه و ابهت جرأت جلوگیرى نیافته بودند.

در دوم فروردین 1342 کماندوهاى اعزامى از تهران به قم به مجلس عزادارى روحانیت که براى شهادت امام صادق (ع) (25 شوال 1382) منعقد شده بود تاختند و جنایات فجیعى مرتکب شدند، تنى چند از طلبه‌ها را از بالاى پشت بام به پایین انداختند و موجب قتل و جرح تعداد زیادى از آنان شدند. این اقدام نهضت را در میان روحانیون و غیر روحانیون تسریع بخشید و بازتاب گسترده‌اى در سراسر ایران و درون زندان و در جهان گذاشت و زمینه‌اى براى گرم‌تر شدن مبارزه در ماههاى محرم و صفر که در پیش بود فراهم کرد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى را در چهارم خرداد 1342 از زندان آزاد کردند، زیرا دستگاه امنیتى احساس کرده بود که در محرم آن سال ناآرامیها و مبارزات تشدید خواهد شد و آیت‌اللّه‌ طالقانى که مزاحم اصلى رژیم است و هم روحانى است و هم روشنفکر، پرونده دادگاه پسندى ندارد که بتوان به استناد آن وى را به زندان محکوم کرد، لذا بهتر است آزاد شود تا در بیرون زندان به تحریک و آشوب بپردازد و بتوان او را به این بهانه گرفت و به دادگاه کشانید و با پرونده‌اى سنگین محکوم کرد. آیت‌اللّه‌ طالقانى که تجربه‌اى طولانى از مبارزه را در پشت سر و بینشى قرآنى در پیش رو داشت، با آگاهى کامل از این توطئه و با احساس وظیفه‌اى سنگین از زندان بیرون آمد و در شبهاى ماه محرم به مسجد هدایت رفت و نهضت عاشورا و واقعه کربلا را براى مردم تجزیه و تحلیل کرد.

قرائن و شواهد بسیارى، از جمله مشاهده شخص آیت‌اللّه‌ طالقانى، گویاى آن است که موساد (سازمان اطلاعات و امنیت صهیونیستهاى اشغالگر) در ساختن این پرونده شریک و سهیم بوده است. طبق برنامه قرار بود عده‌اى از اراذل و اوباش رژیم به فرماندهى رئیس کلانترى بهارستان، با لباس شخصى، شب نهم محرم، به بهانه شرکت در مجلس عزادارى، به مسجد هدایت بروند و در هنگامى که آیت‌اللّه‌ طالقانى بر منبر سخنرانى مى‌کند، شعار بدهند و مجلس را آشفته کنند و به طور تصنعى با خودشان، یا به شکل طبیعى با مردم، به زد و خورد بپردازند و در نهایت پاى آیت‌اللّه‌ طالقانى را در این میان بکشند، و به عنوان محرک بگیرند و به زندان ببرند. لیکن آیت‌اللّه‌ طالقانى که توطئه را احساس کرده بود، در آن شب به مسجد نرفت و توطئه را خنثى کرد. گروه مأمور که مى‌بینند آیت‌اللّه‌ طالقانى از این دام جسته است، بى هیچ بهانه‌اى به زدن خادم مسجد و شکستن قفسه کتاب‌ها و قرآن‌ها و پاره کردن فرشها اکتفا مى‌کنند و بیرون مى‌روند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى در یکى از شبها که خطبه امام حسین (ع) در کربلا: (من رأى سلطانا جائرا...)[2] را مى‌خواند، پس از نماز با جوانى که خود را علیرضا دستغیب معرفى کرده و از طرفداران ایشان نشان داده، در صورتى که از مأموران ساواک بود مواجه مى‌شود. آن خطبه، به شکل چاپ شده در دست او بود و از آیت‌اللّه‌ طالقانى مى‌پرسد که آیا این خطبه درست چاپ شده است؟ آیت‌اللّه‌ طالقانى مى‌گوید درست است،      لیکن امام حسین (ع) آن را از جدش نقل کرده و در این جا نوشته نشده است. آن جوان قلم خودنویسى از جیب خود بیرون مى‌آورد و به آیت‌اللّه‌ طالقانى مى‌دهد و خواهش مى‌کند که آن را هم به خطبه اضافه کند. آیت‌اللّه‌ با دستخط خود جمله: «قال جدى رسول اللّه‌ (ص)» را در ابتداى خطبه مى‌نویسد. بعدا همین کاغذ در دادگاه مستند دادستان نظامى قرار گرفته بود مبنى بر اینکه چون این خطبه مردم را به تغییر آن سلطان ستمگر فرا مى‌خواند و آیت‌اللّه‌ طالقانى آن را نوشته و پخش کرده، پس خواستار تغییر رژیم مشروطه است و از آن جا که آیت‌اللّه‌ طالقانى از رهبران نهضت آزادى ایران است، لذا این جمعیت مرام و رویه‌اش مخالف رژیم مشروطه است و در نتیجه همه اعضاى آن به این جرم به ده سال زندان محکوم مى‌شوند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى چند روز در تهران مى‌ماند، سپس به لواسانات مى‌رود. رژیم که در تعقیب وى بوده، وقتى رد او را در لواسانات مى‌یابد با چند خودروى ارتشى به لواسانات لشکرکشى مى‌کند. همین که آیت‌اللّه‌ طالقانى صداى اتومبیل‌ها را که در کوهستانها پیچیده بود مى‌شنود، مى‌داند که براى دستگیرى او آمده‌اند و از بیم آن که به روستاییان آسیب و آزارى برسانند بر فراز تپه‌اى رفته خود را به آنان نشان مى‌دهد، مأموران به طرف او مى‌روند و او را در روز 22 خرداد دستگیر کرده به زندان قصر مى‌برند و چون سران جبهه ملّى و نهضت آزادى در زندان شماره 4 قصر به سر مى‌بردند، او را به زندان شماره 2 که برخى دیگر از فرزندان و بستگان او و مبارزان و دستگیرشدگان در جریان 15 خرداد زندانى بودند مى‌برند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى قبل از این دستگیرى اعلامیه‌اى خطاب به افسران ارتش مى‌نویسد و ضمن برشمردن جنایات رژیم، آنان را به عنوان افرادى مسلمان و از توده مردم، دعوت مى‌کند که به جاى کشتن مردم، علیه رژیم قیام کنند. لیکن فرصت چاپ و پخش آن را به دست نمى‌آورد و به دست مأموران مى‌افتد که آن هم یکى از مدارک دادگاه نظامى علیه نهضت آزادى مى‌شود.

پس از چندى، رژیم با سران جبهه ملّى مذاکره کرد و قرار شد، آنان حساب خود را از روحانیت جدا کنند و آزاد شوند. این قرار از هر طرف عملى شد، لیکن سران نهضت آزادى اصلاً حاضر به مذاکره نشدند، لذا پس از محاکمه متهمان[3] 15 خردادى ـ که غالبا روحانى و بازارى بودند ـ سران و اعضاى نهضت آزادى ایران را به محاکمه فراخواندند. آقاى پرویز عدالت منش خواهرزاده آیت‌اللّه‌ طالقانى را که در جریان 15 خرداد دستگیر شده بود، در دادگاه نهضت آزادى محاکمه کردند تا ثابت کنند که تحریکات روز 15 خرداد هم به وسیله آیت‌اللّه‌ طالقانى و دیگر اعضاى نهضت آزادى بوده است، لیکن این اتهام ثابت نشد و افرادى (عدالت منش یا طالقانى...) را به جرم اغتشاش در روز 15 خرداد به یکسال زندان محکوم کردند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى از همان آغاز دادگاه اعلام کرد که من یک نفر مجتهد هستم و اگر خلافى مرتکب شده باشم باید یکى از مراجع دستور پیگرد مرا صادر کند نه دادگاه نظامى. من این دادگاه را به رسمیت نمى‌شناسم، چون به اجبار از زندان به این جا آورده مى‌شوم، سکوت مى‌کنم.

این موضع‌گیرى را همچنان ادامه دادند و یک کلمه به دادگاه پاسخ نگفتند و حتى معرفى تشریفاتى جلسه نخست دادگاه را هم سرتیپ مسعودى وکیل افتخارى ایشان انجام داد. البته همه وکلا که نظامیان شاغل و بازنشسته بودند (و دو نفر شاغل سرهنگ هوایى علمیه و سرهنگ هوایى نجاتى هم در جلسه دوم دادگاه با لباس شخصى حاضر شدند، معلوم شد به علت پذیرفتن وکالت آیت‌اللّه‌ طالقانى و مهندس بازرگان، آنان را که در شرف گرفتن درجه سرتیپى بودند، بازنشسته کرده‌اند) به ظاهر از نظر دادگاه نظامى قرارداد وکالت را با متهمان امضا کردند اما در حقیقت همگى با علاقه و اشتیاق وکالت را به طور افتخارى بر عهده گرفته بودند. به دلیل موضع‌گیرى متهمان و بیش از همه سکوت پرمعناى آیت‌اللّه‌ طالقانى و دفاعیات غالبا سیاسى وکلاى مدافع، دادگاه به صورت محاکمه رژیم وابسته تبدیل شد. دادگاه بدوى، به علت اعتصاب و سکوت متهمان 32 جلسه طول کشید و احکام دادگاه که از نظر متهمان از پیش به وسیله ساواک صادر شده بود، اشدّ مجازات یعنى محکومیت ده ساله براى آیت‌اللّه‌ طالقانى و مهندس بازرگان بود و شش سال و چهار سال براى بقیه متهمان. دادگاه تجدیدنظر حدود یک ماه بعد، در اسفند 1342 تشکیل شد. در این دادگاه متهمان تصمیم گرفتند از خود دفاع کنند لیکن دفاع سیاسى و وکلاى مدافع هر کدام خواستند دفاع سیاسى کنند و هر کدام هم که مایل بودند به دفاع حقوقى بپردازند، زیرا براى هر دو گروه نتیجه دادگاه تجدیدنظر نیز روشن بود و متهمان خود را براى محکومیتى شدیدتر از دادگاه نخست آماده کرده بودند. چرا از فرصت پیش آمده براى گفتن سخنان حق خود علیه رژیم استفاده نکنند. آیت‌اللّه‌ طالقانى همچنان موضع سکوت را دنبال کردند. تنها در پایان دادگاه بدوى و پس از قرائت احکام به وسیله منشى دادگاه بود که آیت‌اللّه‌ طالقانى به هیأت (بى)دادرسان فرمان ایست دادند و سوره والفجر را تا آیه 14 «انَّ ربک لَبالمِرصاد» قرائت کردند که موجب امید محکومان [به ظاهر] و وحشت نظامیان گردید و پس از قرائت آیات به نظامیان خطاب کردند که حالا بروید و به اربابانتان بگویید که این شما هستید که محکومید نه ما!

دادگاه تجدیدنظر، با وجود ایجاد تضییقات شدید به وسیله رئیس دادگاه سرتیپ عباس قره‌باغى براى متهمان و وکلا و تشکیل جلسات در صبح و بعد از ظهر، حدود چهار ماه و نزدیک به هشتاد جلسه به درازا کشید و پس از این مدت دادگاه تجدید نظر همان احکام دادگاه بدوى را تأیید کرد. پس از اتمام دادگاه چند نفر از وکلا را به اتهام تبلیغ در دادگاه، به زندانهاى نه ماه تا یک سال محکوم کردند و داغ ننگى دیگر بر پرونده سیاه خود افزودند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى در تمام طول این نه ماه که دو دادگاه به درازا کشید، پیوسته به ارشاد و آموزش و تقویت قلب و ایمان دوستانشان پرداختند و در ضمن، به ملاقات با خانواده و خویشان و دوستدارانش پرداختند و در این ملاقات‌ها با خانواده و خویشان و دوستدارانش از انجام وظایف پدرانه خویش دمى غفلت نکردند.

از روزى که آیت‌اللّه‌ طالقانى را از زندان شماره 2 قصر به زندان شماره 4 در کنار دیگر یاران منتقل کردند، از ایشان درخواست شد که جلسات تفسیر قرآن براى همه زندانیان تشکیل دهند. ایشان هم پذیرفتند و به جز روزهایى که براى دادگاه مى‌رفتند، در مواقع دیگر به طور مرتب جلسه تفسیر ادامه یافت.

 

کلاس تفسیر در زندان 1340 ـ 1346

دکتر عباس شیبانى در خاطرات خود مى‌گوید:

«ما دو دوره با آقا زندانى بودیم (دوره اول حدود سال 1341 بود و دوره دوم سال 1354.

1340 ـ 46 در آن زمان بود که ایشان در زندان کلاس درس تفسیر گذاشته بودند (حدود سال 1342) و تفسیر پرتوى از قرآن[4] را مى‌نوشتند و آقاى سیدمحمدمهدى جعفرى هم آن‌ها را تنظیم مى‌کرد. رؤساى زندان قاچاقچیان و جنایتکاران را با زندانیان دیگر یکى کردند تا از این راه ما را اذیت کنند. ولى کلاس‌هاى ایشان در روحیه آن‌ها خیلى اثر داشت. در آن زمان ایشان و مهندس بازرگان به ده سال و من به 6 سال زندان محکوم شدیم. محل دادگاه در پادگان عشرت‌آباد بود. مردم باید از درب جنوبى کارت مى‌گرفتند و از درب شمالى وارد دادگاه مى‌شدند در حالى که فاصله بین دو درب حدود چند کیلومتر بود.

هیأت رئیس دادگاه محترمانه رفتار مى‌کردند. شبى که دادگاه رأى را اعلام کرد ایشان سوره «والفجر» را خواندند، و وقتى که ایشان به آن‌ها گفتند بایستید! همه در جاى خود ایستاده و به چند آیه‌اى که از سوره فجر ایشان تفسیر مى‌کردند، گوش کردند. وقتى ما را به برازجان تبعید کردند آقا را تنها در زندان قصر گذاشتند که به ایشان خیلى سخت گذشته بود و براى ایشان مشکل بود.»[5]

ایشان در روزهاى نخست زندان آنچه از تفسیر جزء اول قرآن را که توانستند یادداشت کردند و به خارج فرستادند که چاپ و منتشر شد و آن را «پرتوى از قرآن» نامیدند. در زندان شماره 4 قصر جزء سى‌ام را تفسیر کردند که در سالهاى 1345 و 1348 در دو جلد چاپ و منتشر شد و جزء دوم قرآن تا آخر سوره بقره را پس از آزادى از زندان در سال 1346 نوشتند که در سال 1350 منتشر شد.

افکار و آراى آیت‌اللّه‌ طالقانى در همه زمینه‌هاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، تربیتى، عقیدتى، فرهنگى و در این تفسیر بازتاب یافته است؛ مى‌توان اندیشه‌هاى ایشان در دهه چهل از این چهار جلد و در دهه 50 را در جلدهاى پنجم (تفسیر سوره آل عمران) و ششم (24 آیه نخست سوره نساء) دریافت. از این روى پس از گزارش مختصر سرنوشت ایشان در سالهاى زندان و پس از زندان تا آبان ماه 1350، نمونه‌هایى از آرا و اندیشه‌هاى آیت‌اللّه‌ طالقانى را در موضوعات مختلف مى‌آوریم.

     آیت‌اللّه‌ طالقانى از تضاد میان شهربانى و ساواک براى اداره زندانیان سود جستند و زندان را براى خود و دوستانشان به صورت یک دانشگاه درآوردند. دانشگاهى که بر سراسر برنامه‌هاى آموزشى و تربیتى آن آزادى و معنویت حاکم بود و به روش علمى با مسائل برخورد مى‌شد. ایشان به جز در درس تفسیر به هر مناسبتى از اعیاد و میلادها و دهه محرم و ماه رمضان و روزهاى جمعه (به عنوان خطبه جمعه) نیز سخن مى‌گفتند، با آیه‌اى از قرآن آغاز مى‌کردند و درسى گرانبها به شنوندگان مى‌دادند.

در آبان ماه 1344 هجده نفر از زندانیان شماره 4 و 3 قصر را به جرم اخلال در اداره زندان به برازجان تبعید کردند. آیت‌اللّه‌ طالقانى در زندان قصر تهران ماندند و به عللى وى را به برازجان تبعید نکردند. در زندان برازجان غالبا افسران و درجه‌داران و دیگر افراد عضو حزب توده و دموکرات کردستان که از سال 33 به بعد زندانى و غالبا به حبس ابد محکوم شده بودند، به سر مى‌بردند. هشت ماه بعد در خرداد 1345 همه زندانیان آن زندان را به زندان شماره 4 قصر منتقل کردند. وضع فکرى و جو عقیدتى زندان به طور کامل عوض شده بود، قبل از این انتقال، اکثریت قریب به اتفاق زندانیان شماره 4 قصر مسلمان بودند، لیکن پس از آمدن زندانیان جدید، دارندگان افکار کمونیستى و یا لائیک گاه با شمار مسلمانان مساوى و گاه بیشتر مى‌شد، با توجه به اینکه به جز زندانیان ثابت این زندان از اعضاى نهضت آزادى و متهمان 15 خرداد و تعداد کمى از افراد دیگر، پیوسته زندانیانى از افراد روحانى، حزب مردم ایران و جامعه سوسیالیستهاى نهضت ملّى ایران و افراد متفرقه دیگرى به آن زندان مى‌آوردند و محکوم شده یا نشده آزاد مى‌شدند و مى‌رفتند. از این روى با آمدن اعضاى سازمان افسرى حزب توده و افراد غیرنظامى این حزب که بعدها به زندان افتاده بودند، بیشتر اوقات اکثریت با اینان بود.

آیت‌اللّه‌ طالقانى در برابر این گروه فکرى، موضع جذبى گرفت و به کسانى از دوستان که آنان را کافر تلقى مى‌کردند مى‌گفت: اینان قاصرند نه مقصر. دور شدن از دین و گرویدن به کمونیسم را محیط بر آنان تحمیل کرده است و تبلیغات بد و ناشایست نیز این جو را تشدید و آنان را از دین گریزان کرده است، شما وظیفه ندارید و نباید عقیده آنان را درباره خدا و یا یکى از ارکان و احکام ضرورى اسلام بپرسید که آنان، از سر لجاجت یا جهل یا هر عامل دیگر، منکر آن شوند و براى شما تکلیف ایجاد کنند، ایشان را به حال خودشان رها کنید، بگذارید به زندگى خودشان مشغول باشند و شما هم به زندگى و برنامه خودتان بپردازید. با آنان زندگى مسالمت‌آمیزى داشته باشید. ایشان هم بر اثر افسردگى و خستگى ناشى از دوازده سال یا کمتر زندان، غالبا به بحث فکرى و ایدئولوژیک با مسلمانان نمى‌پرداختند، لیکن بیشتر ایشان در جلسات و مراسم مسلمانان، به ویژه در جلسات آیت‌اللّه‌ طالقانى شرکت مى‌کردند و به کرات از روشن‌بینى و آگاهى وى تجلیل مى‌کردند.

یک بار آیت‌اللّه‌ طالقانى در جلسه شب جمعه پیشنهاد کرد که تریبون آزادى تشکیل شود و هر کس مایل است در این تریبون آزادانه، ولى مستدل، نظر خود را درباره منشأ دین بگوید. نخستین کسى که به نتیجه این مباحث گردن بگذارد خود من هستم. افراد مارکسیست و کمونیست اعلام کردند که ما در این جلسات شرکت مى‌کنیم ولى حاضر به بحث نیستیم، زیرا دیگر حوصله این کارها را نداریم.

آیت‌اللّه‌ طالقانى خود به این بحث پرداخت و چند تن از دوستان مسلمان ایشان هم در این باره سخن گفتند و نتیجه آن چون یک طرفه بود، تغییرى در وضع موجود ایجاد نکرد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى در تمام مدت زندان در برابر زندانبانان به شدت مى‌ایستاد و نمى‌گذاشت کوچکترین تعدى و تجاوزى به حقوق زندانیان روا دارند و همه زندانیان از هر گروه و دسته و فکرى را چون قربانى ستم حاکمان مى‌دانست، فرزند خود به شمار مى‌آورد و زیر بال و پر محبت مى‌گرفت و تا آنجا که مى‌توانست در رفع مشکل آنان مى‌کوشید.

سرانجام در آبان ماه 1346، بر اثر فشار سازمانهاى بین‌المللى، رژیم آیت‌اللّه‌ طالقانى و مهندس بازرگان را از زندان آزاد کرد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى در شرایطى پا به بیرون از زندان گذاشت که نهضتهاى چریکى در حال شکل گرفتن بود، شش ماه از شکست اعراب در برابر صهیونیستها مى‌گذشت و بر اثر این شکست تعادل و توازن قوا در جهان عرب به هم خورده بود و سازمان‌هاى چریکى و نهضت‌هاى انقلابى و مبارزات زیرزمینى و قهرآمیز یکى پس از دیگرى اظهار وجود مى‌کردند. وى در برابر این تحول مسئولیت بیشتر و سنگین‌ترى احساس مى‌کرد. خانه او و مسجدش محل آمد و رفت همه نیازمندان به رهنمودها و ارشادها و یاریهاى فکرى و مالى افراد مختلفى گردید، از افراد وابسته به نهضتهاى چریکى مسلمان گرفته تا خواستاران ساختن مسجد و مدرسه و بیمارستان و حمام در شهرها و روستاها و او به همه پاسخ مناسب مى‌داد و دست و اندیشه هیچ کس را خالى بر نمى‌گردانید، به همگان امید و دل و جرأت مى‌داد.

در عید فطر سال 1348 پس از اقامه نماز در مسجد هدایت خطبه نماز را به گزارش حال مصیبت بار و حقوق مورد تجاوز قرار گرفته مردم فلسطین اختصاص داد، در پایان خطبه مبلغى از جیب خود بیرون آورد و گفت من زکات فطره خود را به مردم فلسطین اختصاص مى‌دهم. مردم نیز که از سخنان ایشان بسیار متأثر شده بودند، زکات خود را، چه آنان که پرداخت کرده و چه نکرده بودند و بیش از مبلغ زکات، به مردم فلسطین دادند. این حرکت آیت‌اللّه‌ طالقانى تأثیر بسیار خوبى بر روى مردم فلسطین و همه جهان عرب و اسلام گذاشت.

سال بعد نیز همین حرکت تکرار شد و در آن سال که کشور مصر تازه روابط خود را پس از ده سال قطع بودن، با ایران برقرار کرده بود، برخلاف ملاحظات دیپلماتیک، مبلغ ارسالى آیت‌اللّه‌ طالقانى را براى فرستادن به مصر و تحویل دادن به سازمان آزادى‌بخش فلسطین پذیرفت، ولى از پذیرفتن کمکهاى حسینیه ارشاد عذر خواست و گفت رسانیدن این کمک را به خاطر آیت‌اللّه‌ طالقانى پذیرفتیم و بیش از این حاضر نیستیم که روابط تازه تجدید شده با حکومت ایران را دوباره به خطر بیندازیم.[6]

آیت‌اللّه‌ طالقانى براى درگذشت جمال عبدالناصر رئیس جمهورى مصر در ششم مهرماه 1349 در مسجد هدایت مراسم ختم برگزار کرد و خود ایشان به منبر رفته درباره امتیازات و محسنات وى و علت برگزارى این مراسم سخن گفت. همچنین براى آتش گرفتن مسجدالاقصى به وسیله یک جنایتکار صهیونیست نیز در مسجد هدایت مراسمى برپا داشت و به افشاگرى علیه رژیم صهیونیستى و آمریکاى پشتیبان او پرداخت.

ساواک طى گزارشى در تاریخ 11 / 7 / 1349 «پیرامون برگزارى مجلس ختم جهت عبدالناصر» اعلام مى‌دارد:

«قبل‌ازظهر روز 12 / 7 / 49 مقدارى تراکت به امضا سیدمحمود طالقانى و شیخ‌مرتضى مطهرى در بازار تهران توزیع شده بود که طى آن از مردم خواسته بودند در مجلس ختم عبدالناصر که بعدازظهر همان روز در مسجد ارک تشکیل مى‌شود شرکت نمایند به همین جهت حدود ساعت 30 / 16 عده‌اى به مسجد ارک مراجعه کردند ولى چون در شبستانها بسته بود اشخاصى که وارد حیاط مى‌شدند از مسجد خارج مى‌گشتند فقط قریب 300 نفر که صدى نودوپنج آن از اعضاى جبهه به اصطلاح ملى و تعدادى از طرفداران خمینى من‌جمله آقایان حاج توکلى، مولائى، اکبر پوراستاد، حسین حاج ملاحاجى، حسین‌زاده، صداقت‌نژاد و شیخ جعفر شجونى به مسجد آمده بودند ولى هیچ‌گونه مراسمى اجرا نشد و طالقانى در ساعت 17 مسجد را ترک کرد و دیگران هم به دنبال او از مسجد خارج شدند.

توضیح شنبه : در مسجد ارک شایع بود که قرار است براى بزرگداشت ناصر یک راه‌پیمایى بزرگ در تهران تشکیل شود.»[7]

در 20 خردادماه 1349 آیت‌اللّه‌ سید محمدرضا سعیدى[8] در زندان قزل‌قلعه در زیر شکنجه به شهادت رسید. همین که آیت‌اللّه‌ طالقانى این خبر را شنید نخست به منزل وى رفت و به فرزندانش تسلیت گفت، سپس به مسجد موسى بن جعفر(ع) در خیابان غیاثى که آن شهید در آن مکان نماز مى‌خواند رفت و از میان صف پلیس گذشت و در بسته مسجد را گشود و با جمعیت کثیرى مراسمى در سکوت براى وى برپا کرد.

در سال 1350 رژیم مى‌خواست براى تحکیم قدرت خود و نمایش ثبات سلطنت در نزد پشتیبانان خارجى خویش و اثبات جزیره آرامش بودن ایران در خاورمیانه، 2500 سالگى شاهنشاهى خود را جشن بگیرد،[9] با هزینه‌هاى کمرشکنى که بر دولت و ملت تحمیل کرد، از همه سران جهان، از بلوک شرق و غرب، دعوت به عمل آورد و در تخت جمشید بساط عیش و نوش گسترانید تا این نمایش مسخره و پرهزینه را به رخ جهانیان بکشاند. گروههاى چریکى مسلمان و مارکسیست هم در مقابل، تصمیم گرفتند این جزیره آرامش و ثبات را به ناامنى تبدیل کنند. از این روى با شتاب‌زدگى و با بى‌برنامگى به انفجارهایى دست زدند. اگر چه این اقدامها در درون ایران اثر کم گستره‌اى داشت، لیکن باعث هشیارى بیشتر پلیس امنیتى شد و به یارى سیا و موساد و مأموران نفوذى در درونشان، سازمانهاى اصلى را تا آبان ماه که زمان برگزارى جشنها بود، از هم پاشیدند و تعداد فراوانى از افراد آنها و پشتیبانانشان را دستگیر و شکنجه کردند، یا در درگیرى‌ها کشتند و برنامه خود را به اجرا درآوردند. آیت‌اللّه‌ طالقانى نیز در مسجد هدایت برنامه خود را که افشاگرى و تبلیغ براى گروههاى مسلح و نیروهاى مقاومت بود به اجرا درآورد. دستگاه امنیتى هم تمام نیروى خود را در پیرامون وى مجهز و متمرکز کرد، در ماه رمضان آیت‌اللّه‌ طالقانى را در خانه محاصره کرد و در عید فطر، به حکم شوراى امنیت ملّى، وى را به سه سال تبعید محکوم کرد و به زابل فرستاد. بعدها این حکم به وسیله قضات شرافتمند دادگسترى در هم شکست و به 18 ماه تبعید در بافت کرمان تبدیل شد.

 

آثار و اندیشه‌هاى آیت‌اللّه‌ طالقانى در دهه 40

گفته شد که «پرتوى از قرآن» مهمترین اثر آیت‌اللّه‌ طالقانى است که چهار جلد آن (تفسیر سوره‌هاى حمد و البقره و جزء سى‌ام) در این دهه منتشر گردید و مى‌توان آرا و اندیشه‌هاى وى را در آن تفسیر ملاحظه و مشاهده کرد. مقدمات و زمینه سازى‌هاى گذشته براى نشان دادن علل و عوامل و زمینه‌هاى شکل گرفتن این اندیشه‌ها بود. در ذیل به برخى از آنها به عنوان نمونه که در پرتوى از قرآن و دیگر آثار آن مرحوم در دهه چهل بازتاب یافته، اشاره مى‌شود:

 

توحید :

«توحید تنها یک عقیده قلبى و درونى نیست که انسان را در معابد متوقف سازد و در انجام وظایف عبادى در محیط مساجد نگاه دارد و تنها یک بحث فلسفى و کلامى نیست که چون با دلیل و برهان اثبات شد در گنجینه کتب بایگانى شود، بلکه حقیقتى است که مى‌باید در فکر و خلق و عمل تحولى پدید آرد و جهت سیر زندگى و خط مشى اجتماعى را برگرداند و بنیانى نوین بر اساس حاکمیت خداوندى که جهان به ظهور و اراده و حکومت مطلقه او است برپاى دارد...[10] تا یکسره روى انسانى از پرستش و توجه غیرمبدأ مطلق به سوى او برگردد و از همین پیوستگى باطنى، افراد و طبقات با هم بپیوندند و نظام مجتمع بشرى مانند نظام عمومى گیتى شود.»[11]

 

توحید اجتماعى :

«اگر تا به حال ایمان به چنین مبدأ و عبادت آن از وظایف و فضائل فردى به شمار مى‌آمد، امروز هر چه پیوستگى مردم جهان بیشتر مى‌گردد، احتیاج گراییدن به یک مبدأ و توحید فکرى بیشتر احساس مى‌شود، بلکه در حساب ضروریات در مى‌آید. اگر تا امروز این حقیقت به صورت رسوم و آداب محیطى و نژادى درآمده، از این پس یگانه راه و چاره پیوند بشرى و دستور صلح و سلامت عمومى مى‌باشد. قرآن در این آیات همه را مى‌خواند تا هشیار به خلقت خود و جهانى که در آن به سر مى‌برند شوند و جهان را با همه نعمتها و زیبایى‌ها از یک مبدأ و براى بهره‌گیرى همه بدانند و چون همه در سراى اویند همه او را بپرستند. امروز پیشرفت و تکامل فکرى و وابستگى زندگى این هشیارى را به عموم داده است.»[12]

 

منشأ تکامل :

در تفسیر آیه «مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات اللّه‌...» مى‌نویسد:

«شخص انفاق کننده، پیوسته در رحم طبیعت پرورش مى‌یابد و از آن مى‌گیرد و مى‌دهد و به تدریج پیوند و ترکیب خود را قطع مى‌کند تا مولود مستقل و تثبیت شده‌اى گردد و به پاى قواى ذاتى خود بایستد و حاکم بر طبیعت و مال شود و استعدادهاى درونى و انسانیش رویش یابد...

این شرایط و علل نفسانى و درونى مبناى تحرک رویش دهنده تکامل است و علل و شرایط بیرونى آن را هر چه کامل‌تر و مثمرثمرتر مى‌گرداند...»[13]

 

مالکیت :

آیت‌اللّه‌ طالقانى مسائل اقتصادى را به طور مجرد و انتزاعى و بدون در نظر گرفتن دیگر مسائل انسانى و اجتماعى مطرح نمى‌کند. از طرف دیگر نه اقتصاد را زیربناى همه شئون و اجتماع بشرى مى‌داند، نه آن را پلید و بى‌ارزش که هیچ ارتباطى با زندگى معنوى و فکرى و عقیدتى انسان ندارد، بلکه آن را در پیوند با عقیده و ایمان و در درون مسائل اجتماعى و سیاسى و اخلاقى مطرح مى‌کند:

«مى‌پرسید ایمان چه ارتباطى به اقتصاد دارد؟ ایمان تعدیل و تنظیم کننده قواى نفسانى است و تعدیل قواى آدمى منشأ تعدیل اجتماع و اقتصاد است. حل اشکالى که علماى اقتصاد توجه ننموده‌اند از ساختمان انسان باید آغاز گردد.»[14]

«هر چه که حقى ایجاد نماید و یا تصرف مضر به اجتماع و افراد باشد، چون ربا و حیله و قمار و احتکار و دزدى، از نظر برتر قرآن، مالکیت به حق و حقیقى از آن خداوند و حق بهره‌مندى و انتفاع براى بندگان است در حد احتیاج و خدمت و کار، مانند مهمان واحب النفقه و خدمتکار صدیق.»[15]

«مالکیت تنها براى خداوند است که به وسیله اعطاء اختیار و اراده آزاد سهم ناچیزى از مالکیت خود را به انسان عنایت کرده و محیط این مالکیت تا سر حد عمل است.»[16]

 

حکومت :

پایه اندیشه‌هاى آیت‌اللّه‌ طالقانى درباره حکومت، به جز یادداشتهایى که از قرآن و روایات نهج‌البلاغه دارند، بیشتر از همه کتاب «تنبیه الامه و تنزیه الملة» مرحوم آیت‌اللّه‌ نائینى است که با مقدمه و پاورقى و توضیحاتى به وسیله آیت‌اللّه‌ طالقانى در سال 1334 منتشر شده است. این کتاب، به جز برخى از مطالب مخصوص به مشروطیت، اساس و اصول حکومت در اسلام و فلسفه سیاسى شیعه، را تبیین و تشریح مى‌کند. آیت‌اللّه‌ طالقانى در مقدمه آن کتاب مى‌نویسد: «دقت و توجه به این کتاب براى هر کس مفید است، آنهایى که خواهان دانستن نظر اسلام و شیعه درباره حکومت‌اند، در این کتاب نظر نهایى و عالى اسلام را عموما و شیعه را به خصوص با مدرک و ریشه خواهند یافت.»[17]

این نگرش به حکومت، در دهه چهل نیز در پرتوى از قرآن، بازتاب یافته است:

«از نظر عالى اسلامى، حکومت از آن شریعت الهى است که مظهر اراده و حاکمیت خداوند مى‌باشد: (ان الحکم الاّ لِله) و امام و خلیفه اسلامى مسؤولیت نظارت بر اجرا دارد. پیدایى طبقه‌اى به عنوان حاکم نه از جانب خداوند مصوب آیین او مى‌باشد. این مجتمع واژگون است که نخست میدان باطل خواران و سودپرستان در آن باز مى‌شود، سپس تصادم و تضاد میان آکل و مأکول و حق بران و حق بردگان و رقابت میان سودپرستان در مى‌گیرد، آن گاه نطفه طبقه‌اى به عنوان حاکم در درون آن بسته و تکوین مى‌شود و بروز و سلطه مى‌یابد تا تعادل قوا و منافع سودجویان را نگه دارد و هر چه سودجویى و دست اندازى سوجودیان بیشتر گردد ریشه و فروع طبقه حاکم محکمتر و وسیع‌تر مى‌شود.»[18]

 

آزادى :

«هدفهاى صریح آیات جهاد نیز از میان برداشتن اکراه بر آیات مخالف و فتنه و ظلم و اقامه حق و عدل است، نه اکراه بر پذیرش عقیده و مسؤولیتهاى فردى... تاریخ نیز گواه است که در آغاز دعوت اسلام در مکه، اکراه بر دین از جانب مشرکین بود، در مدینه که دین و اجتماع مسلمانان پایه مى‌گرفت، پیوسته در معرض تعرض و فتنه مشرکین بودند. پس از آن، فتوحات اسلامى، تا آن جا که خالص انگیزه اسلامى داشت، براى دفع فتنه و رفع اکراه حکام و طبقات ستمگر بود تا راه رشد و دریچه تنفس آزاد بر روى محرومین و محکومین باز شود.»[19]

در مسائل گوناگون سیاسى، فرهنگى، اجتماعى نگرش و اندیشه‌هایى ابراز داشته‌اند که برخى از آنها در تمام دوران چهل ساله فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى ایشان ثابت مانده و برخى دیگر، تحت تأثیر شرایط زمان و مکان، دچار تحول و تکامل شده است. چون قصد ما در این بخش از سیره آن مرحوم نشان دادن آثار و اندیشه‌هاى وى در دهه چهل مى‌باشد، به همین نمونه‌ها بسنده مى‌کنیم و در بخش دیگر (جلد سوم) نمونه‌هاى دیگرى از آرا و اندیشه‌هاى آیت‌اللّه‌ طالقانى در دهه پنجاه را نشان خواهیم داد. ان‌شاءاللّه‌.

15 / 3 / 1382

 

آیت‌اللّه‌ طالقانى در 17 آبان 1357 در پاسخ به پیام حضرت امام خمینى مى‌نویسد:

«این جانب و همه زندانیان، آزادى خود را در درجه اول مدیون الطاف پروردگار عزیز و مقتدر هستم. و اراده قاهرش بر خذلان و ذلت ظالمین و برترى حاکمیت مظلومین و مستضعفین قرار داد، و در درجه بعد مرهون فداکارى‌ها و خون‌هاى این امت رنج‌دیده و ستم‌کشیده مسلمان ایران هستم. که تحت قیادت و هدایت آن حضرت، با ایمان و قدم ثابت و شایستگى بى‌سابقه‌اى در مقام مرجعیت و رهبرى جهاد مقدس است، با نثار خون خود در شکنجه‌گاهها و میادین تیر یا در کوچه‌ها و خیابان‌ها، عزت و افتخار براى ملت ایران فراهم کردند.»

جمعیت پرستى‌ها، خودپرستى‌ها را کنار بگذاریم تا دچار وعده‌هاى قرآن به خودخواهان و تفرقه اندازان نشویم و یک وقت متوجه شویم که همه چیز را از دست داده‌ایم.

30 تیر 1358

 

وحدتى که با رهبرى‌هاى قاطع اسلامى به حرکت درآمده، دنیا را نگران کرده آمریکا، امپریالیسم اروپا، صهیونیسم همه به وحشت افتاده‌اند.

اولین خطبه نماز جمعه 5 / 5 / 1358

از فتنه‌ها و درگیرى‌ها بپرهیزید. فتنه هائى که هم فتنه‌گرها و آتش افروزها را از میان خواهد برد و هم کسانى را که در مقابل چنین فتنه هائى سکوت مى‌کنند.

26 / 5 / 1358

پی‌نوشت‌ها:

[1]- ر. ک: روحانى، سیدحمید، جلدهاى 1 و 2

[2]- تحف‌العقول، نوشته شیخ محمدالحسن بن على‌بن الحسین بن شعبه‌الحرانى، از علماى قرن چهارم هجرى، ترجمه استاد شیخ على‌اکبر غفارى، تهران، اسلامیه، 1340

[3]- 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، 6 جلد، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى

[4]- تفسیر پرتوى از قرآن، آیت‌اللّه‌ سید محمود طالقانى، 6 جلد، شرکت سهامى انتشار

[5]- راهى که نرفته‌ایم، تهران، 1379، ص 164

[6]- روحانى، سید حمید، همان، جلد اول، تهران، 1381

[7]- عالم جاودان، استاد شهید مرتضى مطهرى به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1382

[8]- آیت‌اللّه‌ شهید سیدمحمدرضا سعیدى به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1377

[9]- بزم اهریمن، 4 جلد، مرکز بررسى اسناد تاریخى

[10]- توحید از نظر اسلام، سالنامه معارف جعفرى، قم، 1340.

[11]- پرتوى از قرآن، ج 1، ص 214.

[12]- همان، ج 1، ص 87.

[13]- همان، ج 2، ص 236.

[14]- نظر اسلام درباره مالکیت، گفتار ماه، سال دوم، ص 57.

[15]- پرتوى از قرآن، 2 / 75.

[16]- همان 1 / 30.

[17]- تنبیه الامة، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1342، ص 15.

[18]- پرتوى از قرآن ج 2، ص 76.

[19]- همان، ص 206

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.