مقدمه - کتاب آیت‌الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد سوم

نگاهى گذرا به زندگانى و آثار و اندیشه‌هاى آیت‌اللّه‌ طالقانى در دهه پنجاه

رژیم شاهنشاهى بعد از کودتاى آمریکایى 28 مرداد 1332 به وسیله انگلیس و به هزینه ایالات متحده آمریکا تولدى تازه یافت. قدرت‌هاى امپریالیستى غرب، در این دهه مى‌کوشیدند تا رژیم را تثبیت کنند. تا اینکه سرانجام مسأله دکترین آیزنهاور و برنامه پیشگیرى از انقلاب دهقانى براى جلوگیرى از پیشروى کمونیسم به کشورهاى توسعه نیافته مطرح شد که مورد پذیرش برخى چهره‌هاى سیاسى قرار گرفت که الهیار صالح جزو اولین کسانى بود که از طرح «آیزنهاور» استقبال نمود. لازمه این کار باز کردن فضاى سیاسى به اندازه نفس کشیدن قشر روشنفکر بود. جبهه ملّى از این فرصت استفاده نموده، تجدید حیات کرد. در جهت تحقق اهداف آنها یکى از مهره‌هاى مورد قبول آمریکا یعنى دکتر على امینى نخست‌وزیر شد.[1] وى در اجراى سیاست اصلاحات آمریکایى، به نام مبارزه با فساد، برخى از نظامیان دزد و چپاولگر را به زندان انداخت و به عنوان سوپاپ اطمینان، آزادى مختصرى به مردم داد. همین امر باعث جنبش‌هاى دانشجویى و بازارى و سپس فرهنگیان شد. اما چون شاه از برنامه‌هاى دکتر امینى که موجب کنار رفتن شاه از صحنه اصلى اصلاحات مى‌شد، ناراضى بود و از جانب انگلیس هم در فشار قرار داشت، سرانجام دکتر امینى را کنار زد و شاه با دادن تعهد به آمریکا براى اجراى کامل سیاست خاورمیانه‌اى او، مهره کهنه بریتانیا، اسداللّه‌ علم،[2] را به عنوان دولت سایه، نخست‌وزیر کرد و خود با دیکتاتورى زمام امور را به دست گرفت.

دهه چهل، دوران تثبیت قدرت رژیم بود. پس از سرکوب قیام مردمى 15 خرداد، تبعید امام خمینى به ترکیه و سپس به عراق، محکوم کردن سران و اعضاى نهضت آزادى در دادگاههاى نظامى، سرکوبى هیأتهاى مؤتلفه که عامل اعدام انقلابى منصور و خود از بقایاى فدائیان اسلام[3] بودند، قلع و قمع مسببان ادعایى حادثه 21 فروردین کاخ مرمر،[4] دستگیرى و به زندان انداختن اعضاى حزب ملل اسلامى و پر کردن زندان‌ها از مخالفان راست و چپ در سال 1346 از جمله اقداماتى بود که رژیم تثبیت خود به کار بست... بالاخره شاه پس از 26 سال تزلزل و تردید تاج‌گذارى کرد و از همان هنگام، براى نشان دادن ایران به عنوان جزیره ثبات و آرامش، در اوج جنگ سرد و چالش‌هاى خاورمیانه و آمریکاى لاتین و آفریقا و حتى ترکیه و یونان و هندوستان و پاکستان، براى برگزارى جشن‌هاى 2500 ساله سلطنت برنامه‌ریزى نمود و سران همه کشورهاى جهان را به جشن 2500 ساله شاهنشاهى در تخت جمشید دعوت کرده بود، جنبشهاى چریکى و مقاومت مسلحانه هم در این زمان بنیادگذارى شد، آنها در صدد بر هم زدن ثبات و آرامش ادعایى رژیم بودند. هیأت حاکمه که از جانب غرب پشتیبانى مى‌شد. براى خنثى کردن توطئه‌ها و ناامنى و اقدامات خرابکارانه، از موساد و سیا و انتلیجنس سرویس کمک گرفت و با همه توان به خنثى کردن اقدامات خرابکارانه، سرکوبى و دستگیرى دامن گستر، همت گماشت.

در 19 بهمن 1349 عملیات تمرین چریکى فدائیان خلق در سیاهکل به طور تصادفى لو رفت و درگیرى‌هاى همه گروههاى مقاومت مسلحانه، اعم از مارکسیست و مذهبى، با رژیم اوج گرفت. از اواخر سال 49 تا نیمه سال 1350 سازمان مجاهدین به عملیاتى دست زدند که فرستادن عده‌اى از اعضا به فلسطین، ربودن هواپیماى ایرانى در دبى و بردن آن به بغداد، انفجار میدان مخبرالدوله [28 مرداد]، انفجار دکل‌هاى برق در شرق تهران، از آن جمله بود. نیز تلاش سازمان براى به دست آوردن سلاح به وسیله مأمور نفوذى ساواک و لو رفتن خانه‌هاى تیمى سازمان به وسیله او که منجر به دستگیرى شمار قابل توجهى از اعضاى سازمان و اعدام اکثریت کادر مرکزى شد.

در این شرایط که همه محافل مذهبى از حسینیه ارشاد گرفته تا انجمنهاى اسلامى دانشجویان و روحانیان مبارز در سراسر کشور، هر یک در حد خود، بر روشنگرى خویش شدت بخشیدند. آیت‌اللّه‌ طالقانى بیش از هر کس احساس مسؤولیت مى‌کرد. و روز به روز دامنه مبارزه و فعالیتهاى خویش را علیه رژیم گسترده‌تر مى‌نمود. مبارزات چریکى و مسلحانه مورد تأیید و حمایت او بود و خود در مسجد هدایت و در هر فرصتى به افشاگرى علیه رژیم و آگاهى بخشیدن به مردم مى‌پرداخت. این شیوه عمل به گواهى اسناد، از نظر رژیم و دستگاه امنیتى پوشیده نبود. از این روى وجود او را بیش از این نتوانستند تحمل کنند و بالاخره کمیسیون امنیت، به دستور ساواک ایشان را در ماه مبارک رمضان در خانه‌اش محاصره و سپس به سه سال تبعید در زابل محکوم کرد.

با همه فشارهاى ساواک به دادگسترى، تنى چند از قضات شرافتمند در کمیسیون امنیت، تبعید او را، پس از مدتى به هیجده ماه در بافت کرمان، تبدیل کردند. آیت‌اللّه‌ طالقانى در هر دو شهر، دور از چشم مأموران مراقب، به یارى بیچارگان مى‌شتافت و به وسیله افراد خانواده و نزدیکان که به دیدن او مى‌رفتند، پیامهایى به تهران مى‌فرستاد. (اعدام مجاهدین در زندان و در درگیریهاى بیرون زندان و همچنین مزاحمتهاى فزاینده ساواک و شهربانى، او را از فعالیتهاى علمى و تفسیر قرآن باز مى‌داشت)[5]

سرانجام پس از 18 ماه تبعید، در اردیبهشت 52 به تهران بازگشت. بار سنگین مسؤولیت‌هاى گوناگون وى را آشکارا پیر کرده بود و نه تنها کوچکترین سستى و تردیدى در اراده او مشهود نبود، بلکه با آهنگى استوارتر به مبارزه در جبهه‌هاى گوناگون ادامه مى‌داد. همچنان در سنگر همیشگى‌اش مسجد هدایت به راهش ادامه مى‌داد و به لحاظ ممنوع‌المنبر بودن، نشسته در کنار منبر به تفسیر قرآن مى‌پرداخت. خانه‌اش پناهگاه همگان بود. از متقاضیان ساختن مسجد و مدرسه و درمانگاه و حمام در روستاها گرفته تا کسانى که در مسائل سیاسى و اجتماعى و اعتقادى و انقلابى رهنمودهایى از وى مى‌خواستند. کنار فعالیتهاى سیاسى اجتماعى از نگارش غافل نبود و به نوشتن تفسیر اهتمام داشت. معمولاً تفسیر را در دو نسخه مى‌نوشت که یک نسخه را در جاى امنى بسپارد تا از دسترسى مأموران ساواک در شبیخون‌هاى آنها محفوظ بماند و در فرصت مقتضى چاپ و منتشر شود. مراجعات فراوان، حتى داورى در میان اختلافات ملکى دوستان به او اجازه نمى‌داد که تفسیر را سریع به پیش برد. به طورى که تا آذرماه سال 54 که آخرین دستگیرى وى پیش آمد، تنها موفق به تفسیر سوره آل عمران و تا آیه 22 سوره نساء شده بود.

از جمله حوادث مهم و سرنوشت ساز این دوره، انحراف مجاهدین، در درون و بیرون زندان به ماتریالیسم و مارکسیسم بود که ضربه‌اى بسیار سخت‌تر از دستگیرى اعضاى نخستین و از هم پاشیدن سازمان بر آن وارد کرد. آیت‌اللّه‌ طالقانى بسیار کوشید تا از این انحراف جلوگیرى کند، لیکن منحرفان با برنامه‌اى از پیش طراحى شده تصمیم خود را گرفته بودند و ایشان را تهدید کردند که اگر آنان را مورد تأیید قرار ندهد او را مى‌کشند و وانمود مى‌کنند که ساواک او را کشته است.

 

ملاقات افراخته با آیت‌اللّه‌ طالقانى

در کتاب «بیاد حماسه‌آفرینان دوازدهم خرداد» کمیته فرهنگى ـ انجمن اسلامى دانشجویان در آمریکا و کانادا ـ پیرامون دیدار بهرام آرام و آیت‌اللّه‌ طالقانى آمده است :

«مهدى غیوران مأمور مى‌شود تا زمینه ملاقات آیت‌اللّه‌ طالقانى را با آقاى بهرام آرام فراهم کند، آیت‌اللّه‌ طالقانى که از قضایاى پشت پرده شدیدا متأثر بوده است، این ملاقات را پذیرفته و با ماشینى که رانندگى آن را مهدى غیوران به عهده داشته است به مقصد نامعلومى حرکت مى‌کند. آقاى غیوران براى این که مأموران یا رهگذرى مشکوک نشود، خانمى با چادر سیاه همراه مى‌آورد. آقاى طالقانى با ماشین به خیابانى برده مى‌شود و در آن جا ماشین تحویل آرام و وحید افراخته مى‌شود. و پس از اعتراض شدید ایشان به این که این سازمانى است با آرم مخصوص خود و مرامنامه‌اى خاص و شما به چه ضوابطى دست به چنین کارى زده‌اید؟...

به‌جاى هرگونه دلیلى، پاسخ مى‌شنود که اگر صدایت دربیاید ترا مى‌کشیم و بعد اعلامیه مى‌دهیم که دولت ترا کشته و شهید اعلام مى‌کنیم.»

وحید افراخته پس از دستگیرى در ساواک این جریان را دقیقا نقل مى‌کند و بعد غیوران را مى‌آورند، افراخته مى‌گوید :

«یک زنى با او بود که به علت داشتن روپوش من او را نشناختم، احتمالاً خانم آقاى غیوران است، خانم غیوران دستگیر مى‌شود. این زن، غیوران را به فحش مى‌کشد که معلوم مى‌شود که زن دیگرى گرفته‌اى و جلوى مأمورین او را کتک مى‌زند. روز بعد خانم غیوران آزاد مى‌شود. و دوباره افراخته براى قرب بیشتر به ساواک رفتنش را به منزل غیوران و ارتباط خود را با وى فاش مى‌کند. همسر غیوران بار دیگر دستگیر مى‌شود و زیر شکنجه مى‌گوید آرى من و شوهرم بودیم که آیت‌اللّه‌ طالقانى را سوار ماشین کردیم. این چنین بوده است و او را با چنین نقشه ماهرانه‌اى یک مرتبه از دست مأمورین مى‌گریزد.»

وى در برابر این تهدید نهراسید و با تصمیمى قاطع ایستادگى کرد و به مخالفت با آنان ادامه داد. سرانجام در آذرماه 1354 ایشان و آقایان منتظرى، لاهوتى و نیز هاشمى رفسنجانى را که تازه از سفر اروپا و نجف به تهران برگشته بود دستگیر و به جاى نامعلومى بردند.

پس از چند ماه به خانواده‌اش اطلاع دادند که وى در زندان اوین است و مى‌توانند به ملاقاتش بروند. در زندان نخست با فشارهاى روانى و فکرى شدیدى مواجه مى‌شود. پرونده‌هاى مجاهدین را به او نشان مى‌دهند که به فساد اعتراف کرده بودند. آیت‌اللّه‌ طالقانى به آنها بى‌اعتنایى مى‌کرد و به مأموران ساواک به شدت مى‌تاخت و مى‌گفت: اگر هم این حرفها راست باشد شما مسئول آن هستید. از سوى دیگر اختلاف شدید مجاهدین و طیف مذهبى در زندان بالا گرفته بود که مجاهدین آنها را سنت‌گرا، محافظه کار و حتى در برخى موارد همدست با رژیم مى‌خواندند!! و اینان مجاهدین را منحرف، تجدید نظر طلب، مارکسیست، همدست با مارکسیستها و سرانجام نجس مى‌دانستند زیرا حکم نجاست مارکسیستها در زندان به امضاى حضرات آیات صادر شده بود و از طرفى ساواک هم که زمینه این اختلاف را خودش با توطئه‌هاى گسترده فراهم کرده بود، از این موقعیت سوء استفاده کرده، در آتش اختلافات مى‌دمید. تا جایى که غذایى را که براى آنان مى‌آوردند در ظرف جداگانه‌اى مى‌کشیدند تا نجاست مجاهدان به مخالفانشان سرایت نکند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى در بند یک زندان اوین در کنار هشت تن دیگر روحانیون به سر مى‌برد، لیکن از این اختلاف و کشمکشها آگاه بود و رنج مى‌کشید. سرانجام بیست و شش نفر از زندانیان بند 2 اوین را که در کوران این اختلافات بودند، به بند یک منتقل کردند، تا این مسائل را با روحانیون بند یک مطرح کنند. آیت‌اللّه‌ طالقانى این اختلافات را ناشى از توطئه ساواک معرفى کرد و از طرفین اختلاف خواست که با هوشیارى از افتادن در این دام بپرهیزند. لیکن نصیحتها مؤثر واقع نشد و آتش فتنه فروزان‌تر گردید. آن عده را پس از یک ماه به بند 2 برگردانیدند تا نظر آقایان روحانیون را به دیگر زندانیان آن بند منتقل کنند. پس از مدتى آنان را آزاد کردند تا جریان اختلاف را به بیرون از زندان هم بکشانند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى از این اختلافات سخت آزرده خاطر و در رنج بود و در عین حال در برابر مأموران از خود مقاومت نشان مى‌داد.

وى هر وقت در زندان فرصتى مى‌یافت درباره برخى از آیات یادداشتهایى مى‌نوشت و در ملاقات با خانواده به بیرون مى‌فرستاد. این یادداشتها که برداشتهاى جدیدتر آیت‌اللّه‌ طالقانى از آن آیات بود به وسیله گردآورنده و منتشر کننده با آنچه مربوط به تفسیرى بود که پیش از دستگیرى از آن سوره نوشته بودند تلفیق شد و به زیور چاپ آراسته مى‌گردید. حدود 160 صفحه از این تفسیر تحت عنوان پرتوى از قرآن چاپ شده بود که آیت‌اللّه‌ طالقانى از زندان آزاد شد و گاهگاهى که فرصتى مى‌یافت بر چاپ نظارت مى‌کرد و تا صفحه 304 چاپ شده بود که به ملاقات پروردگار شتافتند.

شاه مست و مغرور از قدرت، در سال (11 / 12 / 1353) حزب رستاخیز[6] را که الگوى ناقص‌الخلقه‌اى از حزب بعث عراق بود، تشکیل داد و اعلام کرد که مملکت باید به صورت تک حزبى اداره شود. همه ملت باید در این حزب عضو شوند و اختلافات به صورت گرایشهاى مختلف درون حزبى مطرح شود. هر کس مخالف است، تقاضاى گذرنامه کند و از مملکت بیرون برود. تنها یک سرهنگ بازنشسته تقاضاى گذرنامه کرد که او را به زندان انداختند و همسرش گواهى پزشکى مبنى بر دیوانه بودن او ارائه داد تا او را آزاد کردند.

در سال 1355 اقدام دیگر شاه تبدیل تقویم هجرى شمسى به 2535 شاهنشاهى از مبدأ تاجگذارى کورش هخامنشى بود، که به دنبال آن برپایى جشنهاى پنجاهمین سال سلطنت سلسله پهلوى آغاز شد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى بعد از آزادى از زندان تعریف مى‌کردند که من از تشکیل حزب رستاخیز و دیگر ادعاهاى شاه خوشحال و امیدوار به سقوط سریع او شدم، زیرا کار او را با اقدامات تدریجى فرعون مقایسه کردم؛ همان گونه که فرعون دعوت موسى را در آغاز دروغ دانست و به سخنانش پشت کرد (فکذّب و تولّى) سپس به گردآورى و بسیج نیرو علیه موسى دست زد و سرانجام ادعا کرد که «أنا ربّکم الاعلى» و این ادعا اوج طغیان او بود و باعث سرنگونى فرعون شد؛ شاه هم با تشکیل حزب رستاخیز و ادعاى تک حزبى بودن به بسیج نیرو پرداخته با زبان بى زبانى ندا در داد که پروردگار برتر شما من هستم: «فحشر فنادى و قال أنا ربّکم الأعلى» و به زودى به همان سرنوشت فرعون دچار خواهد شد. این روشن بینى و امیدوارى از بینش قرآنى او سرچشمه مى‌گرفت.

سرانجام با شهادت شهید آیت‌اللّه‌ سید مصطفى خمینى جنبش مردم مسلمان ایران بالا گرفت و پایه‌هاى سلطنت را که بر دوش سلطه خارجى استوار بود، به لرزه افکند. در 17 شهریور 1357 شاه حکومت نظامى اعلام کرد تا قدرتش به وسیله نظامیان استوار بماند، لیکن همین اقدامات باعث تزلزل بیشتر رژیم وابسته و از درون تهى و بدون پشتوانه مردمى شد و جنبش به انقلاب ارتقا یافت و باعث پیوستن عده بیشترى از مردم به درون انقلاب گردید. یکى از خواسته‌هاى مردم انقلابى آزادى زندانیان سیاسى بود و رژیم ناچار به تسلیم شدن در برابر این خواسته شد و زندانیان سیاسى را به تدریج آزاد کرد. آیت‌اللّه‌ طالقانى هم به همراه آقاى منتظرى، در شب نهم آبان 57 از زندان بیرون آمدند و مورد استقبال مردم به جنبش درآمده و انقلابى قرار گرفتند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى پس از آزادى از زندان و مشاهده جنبش سراسرى مردم، گفتند:

«آرزوى چهل ساله‌ام براى به جنبش درآمدن یکپارچه مردم را تحقق یافته مى‌بینم. قصد داشتم پس از آزادى از زندان، براى مداوا و رفع خستگى، مدتى در یکى از بیمارستانها بسترى شوم، لیکن با دیدن مردم همه خستگى‌ها از تنم بیرون رفت و احساس مى‌کنم که بیماریهایم نیز قابل تحمل شده است».[7]

سیل جمعیت دیدار کننده هر روز به سوى خانه کوچک ایشان در پیچ شمیران سرازیر مى‌شد و با توجه به حضور امام خمینى (ره) در پاریس، بار مسؤولیت سنگین‌ترى نسبت به عموم مردم بر دوش مى‌کشیدند، لذا چند روز پس از آزادى ایشان و بازگشت شادروان مهندس بازرگان از پاریس، نهضت آزادى ایران جلسه‌اى در بیرون از شهر تهران تشکیل داد و در آن جلسه تصمیم گرفته شد، که به علت موقعیت فراگیر آیت‌اللّه‌ طالقانى در برابر ملت ایران، به ویژه در غیبت رهبرى انقلاب، ایشان از فعالیت در چهارچوب سازمانى نهضت آزادى ایران معاف باشند و در این شرایط حساس انقلابى، توجه خود را به سوى همه آحاد ملت ایران معطوف دارند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى خانه خود را به صورت دفتر کار درآورد و خودشان در منزل یکى از خویشان ساکن شدند. این دفتر محل مراجعه همگان از افراد مختلف مردم گرفته تا خبرنگاران خارجى و مقامات دولتى و نظامى و گروههاى سیاسى بود. در این شرایط که اعتصابها، تحصن‌ها، مبارزات و مقاومتهاى مردم از یک سو و سرکوب و کشتار و حکومت نظامى از سوى دیگر اوضاع آشفته‌اى را به وجود آورده بود، ایشان پیوسته و خستگى‌ناپذیر به مسائل رسیدگى مى‌کرد، شادروان مهندس بازرگان و دیگر دوستان و دستیاران خویش را به هر سو مى‌فرستاد و به یارى مردم مى‌شتافت و براى شکستن لجاجت و عناد رژیم، مردم را به راهپیمایى روز تاسوعاى حسینى دعوت کرد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى در بخشى از پیام تاسوعاى حسینى نوشتند:

«ملت مسلمان ما از سال‌ها قبل به ویژه از راه‌پیمایى بزرگ عید فطر تا امروز که به فریادها و تکبیرهاى شبانه پرداخته است به مشروع‌ترین و موجه‌ترین صور ممکن، رأى خود را نسبت به این رژیم خودکامه وابسته و غرق در فساد اعلام داشته است. ولى رژیمى که از هرگونه پایگاه مردمى و حتى از هدایت و ارشاد عناصرى که نسبت به سرنوشت امم و ملل در طول تاریخ پیشى دارند، محروم است و تنها به اتکاى زرادخانه‌هاى خود به حمایت از دولى که منافع استعماریشان در حفظ این رژیم مى‌باشد شب و روز ملت را به سوگ و عزا مبدل کرده است. گرچه این پایدارى و مقاومت مردم مسلمان که جان خود را بى‌دریغ در راه خدا و نجات خلق خدا به پیروى از سیره ائمه شیعه علیهم‌السلام و اجابت دستورات زعیم عالیقدر آیت‌اللّه‌ العظمى خمینى نثار مى‌کنند، چنان شورانگیز و حماسه‌آفرین است که مسلمان‌ها و حتى شرق تحقیر شده و استعمارزده را مى‌رود که از خواب قرون و اعصار برانگیزد و به خویشتن خویششان بازگرداند ولى نامه وجدان و ضجه فرزندان و صحنه‌هاى خون‌آلود خیابان‌ها، و این محشر کبراى بهشت‌زهرا، بالاخره باید پایانى داشته باشد

14 / 9 / 57

همه گروهها و سازمانها و روحانیت و مردم به این دعوت لبیک گفتند و همکاریها براى تأمین نظم و امنیت راهپیمایى و شعارها، انجام گرفت. و مبدأ آن که از منزل آیت‌اللّه‌ طالقانى در پیچ شمیران آغاز مى‌شد و مقصد آن به میدان آزادى ختم شد ـ با آن که از جانب حکومت نظامى و دولت نظامى پیام‌ها به ایشان دادند که این کار خطرناکى است و ممکن است مردم بمباران شوند، لیکن آیت‌اللّه‌ طالقانى در برابر تهدیدها و فشارها اندک تردیدى به خود راه ندادند و سخت ایستادگى کردند. خاصه این که رهبرى انقلاب حضرت امام خمینى در پیام‌ها، سخنرانى‌ها و مصاحبه‌ه با هرگونه سازش در برابر رژیم مخالفت مى‌کردند و مردم را به مقاومت و مبارزه تا نابودى کامل حکومت دعوت مى‌نمودند. این راهپیمایى میلیونى به شکل بسیار غیرمنتظره‌اى، با نظم و ترتیب بى سابقه‌اى انجام گرفت، به طورى که خبرنگاران اروپایى و آمریکایى را شگفت‌زده کرده بود و خبرنگار لوموند فرانسه مى‌گفت: من در چین کمونیست شاهد راهپیمایى‌هاى میلیونى بوده‌ام، ولى چنین نظم و دیسیپلینى در آن جا هم مشاهده نکرده‌ام. روحانیت تهران، با موافقت آیت‌اللّه‌ طالقانى، راهپیمایى را براى روز عاشورا نیز تجدید کرد. مردم نیز از آن استقبال کردند. دریاى جمعیت بار دیگر به موج زدن درآمد و در پایان راهپیمایى قطعنامه‌اى مبنى بر تغییر رژیم سلطنتى به نظام جمهورى اسلامى که حاصل یک همه پرسى طبیعى و عملى به شمار مى‌رفت صادر شد و همه دنیا نیز این فرایند و پیامد را پذیرفتند و به رسمیت شناختند.

مهار کارها از دست رژیم و گردانندگان و مشاوران آمریکایى و اروپایى آن بیرون رفته و به دست مردم ایران افتاده بود. دفتر آیت‌اللّه‌ طالقانى با پاریس در ارتباط بود و زمینه بازگشت امام به میهن را با مشورت و تبادل‌نظر با دیگر روحانیون ـ خاصه شهید آیت‌اللّه‌ دکتر بهشتى ـ فراهم مى‌کرد. شاه براى برون رفت از این تنگنا و بحران، از نظر خودش و فرار از انقلاب، از دیدگاه مردم، به هر درى مى‌زد و هر روز مهره جدیدى را رو مى‌کرد تا اینکه سرانجام شاپور بختیار را به عنوان نخست‌وزیر برگزید تا شاید شعله انقلاب فروکش کند. لیکن سرنخ از دست آمریکا و ایادى آن بیرون رفته بود. تنها چاره کار بیرون رفتن شاه از ایران بود. شاه شوراى سلطنت تشکیل داد و با چشم گریان ـ چون پدرش ـ روز 26 دى ماه از ایران رفت. خود او مى‌دانست که این سفرى بى‌بازگشت است.

 

دولت بختیار

آیت‌اللّه‌ طالقانى در مصاحبه مطبوعاتى، در پاسخ خبرنگارى که پرسیده بود :

«آقاى بختیار در مورد مسأله اعلام جهاد گفتند که اعلام جهاد را فقط مى‌توان بر علیه کفار داد که زمین‌هاى مسلمانان را غصب کرده باشد و در غیر این صورت برادرکشى مى‌شود.»

گفتند:

«او اصلاً جهاد را نفهمیده است. بر هر فردى که حقش غصب شده باشد، دفاع از حق واجب است ما جلوى مردم را مى‌گیریم تا آن حد که با فریاد دفاع کنند. ولى وقتى فریاد به جایى نرسید و طرف حمله کرد، یورش کرد، غصب کرد، مردم اگر خودشان هم با اسلحه جلو بروند، حق قانونى شان است و لازم به فتوا نیست. هیچ کافرى کافرتر از آن نیست که حق مردم را از بین مى‌برد و قانون را مى‌شکند و به غصب بر مردم سلطه پیدا مى‌کند.»[8]

آیت‌اللّه‌ طالقانى در روز اربعین حسینى نیز دعوت به راه‌هپیمایى کرد. مردم در سراسر ایران راهپیمایى کردند و این بار راهپیمایى به جهت رفتن شاه توأم با شادمانى مردم بود.

قرار بود امام خمینى روز پنجم بهمن ماه به ایران بازگردد، لیکن حکومت نظامى به دستور بختیار، فرودگاه را با تانک و نیروهاى نظامى بست و بهانه آورد که امنیت ورود امام به این فرودگاه تأمین نشده است. عده‌اى از روحانیون به عنوان اعتراض به این کار، در مسجد دانشگاه تهران متحصن شدند. آیت‌اللّه‌ طالقانى هم به آنان پیوست. مردم شعار مى‌دادند، واى به حالت بختیار اگر خمینى دیر بیاد. دولت مجبور شد تسلیم خواست مردم گردد و روز دوازدهم بهمن را براى ورود امام تعیین کند. روز دوازدهم بهمن در کمیته استقبال ـ که بعد از پیروزى انقلاب کمیته انقلاب نامیده شد ـ ترتیب استقبال از امام در فرودگاه و در بهشت زهرا داده شد. آیت‌اللّه‌ طالقانى در فرودگاه مهرآباد به استقبال امام رفتند.

با آمدن امام جریان انقلاب شتاب گرفت. امام خمینى (ره) دو اقدام مهم را در برنامه آمدن خود داشت. نخست فهرست نام اعضاى شوراى انقلاب بود که از فهرستهاى پیشنهادى شهید مطهرى و مهندس بازرگان ـ و احیانا دیگران ـ عده‌اى را برگزیده بود؛ سپس تعیین نخست‌وزیر دولت موقت بود که به پیشنهاد نزدیکان خود، به ویژه شهید مطهرى، مهندس بازرگان را براى این امر در نظر گرفته بود. در جلسه‌اى با حضور یاران به مهندس بازرگان پیشنهاد مى‌کند که از دبیرکلى نهضت آزادى استعفا دهد و مسئولیت نخست‌وزیرى را بپذیرد، زیرا امام در موقع انتخاب مهندس بازرگان به نخست‌وزیرى قید نمودند، جداى از تشکیلات حزبى دولت را تشکیل دهند. نمى‌خواست یک دولت حزبى در آغاز انقلاب به روى کار بیاید. مهندس بازرگان گفت من که نخست‌وزیرى را درخواست نکرده‌ام که شما این شرط را براى پذیرش من قائل مى‌شوید. نه نخست وزیرى را مى‌خواهم و نه از نهضت آزادى استعفا مى‌دهم. امام به یاران حاضر در آن جلسه اشاره کرد و گفت اگر پیشنهاد این آقایان نبود من هم به شما اصرار نمى‌کردم. آیت‌اللّه‌ طالقانى میانه را گرفتند و گفتند: آقا نه شما بر استعفاى آقاى مهندس بازرگان اصرار داشته باشید و نه آقاى مهندس بازرگان در نپذیرفتن نخست‌وزیرى پافشارى کند. ما در این شرایط از ایشان بهتر نداریم. شما در حکم نخست‌وزیرى آقاى مهندس بازرگان بنویسید که شما را جداى از وابستگى‌تان به نهضت آزادى منصوب مى‌کنم. امام این پیشنهاد را پذیرفت، لیکن مهندس بازرگان گفت اجازه بدهید من استخاره کنم سپس جواب بدهم. وى پس از استخاره، جواب مثبت داد و حکم به صورتى که آیت‌اللّه‌ طالقانى پیشنهاد کرده بود نوشته شد.

حرکت انقلاب چنان توفنده بود که در 22 بهمن به پیروزى رسید. آیت‌اللّه‌ طالقانى تعریف مى‌کرد که از امام پرسیدم: باور مى‌کردید که انقلاب به این زودى به پیروزى برسد؟ گفتند: نه واللّه‌!

شوراى انقلاب تشکیل شد و آیت‌اللّه‌ طالقانى را به ریاست شورا برگزید. آن بزرگوار با وجود بیمارى این مسؤولیت را پذیرفت و در کنار آن به دیگر مسؤولیتها نیز با دقت و دلسوزى رسیدگى مى‌کرد. در برابر تندرویها و اغتشاشات برخى از افراد انقلاب ایستاد. براى مردمى که به تحریک بدخواهان در استانهاى مرزى سر به شورش برداشته بودند پیام مى‌فرستاد، خود شخصا به کردستان رفت و با مردم کرد دیدار و موقعیت و شرایط را برایشان تشریح کرد و ظلمى را که در طول تاریخ ایران به آن مردم شریف رسیده بود بازگو کرد و دریافت که باید امور روزمره و اداره زندگیشان را به خود آنان بسپارد، لذا شورایى از خودشان براى آنان تعیین کرد و نماینده‌اى هم از طرف خودش که او هم از فرزندان فرهیخته کرد بود در آن شورا گذاشت و به تهران برگشت. براى مسائل مختلف شهرى و کشورى و سیاسى و عقیدتى و اجتماعى و اقتصادى و ملّى و بین‌المللى پیام مى‌فرستاد و قصدش آرام کردن کشور و مطمئن کردن مردم و هموار کردن راه خدمت مسؤولان و قطع امید دشمنان خارجى از طمع بستن به ایران بود.

یاسر عرفات از فلسطین و هیأتهایى از کوبا و دیگر کشورهاى انقلابى و آزاد جهان به دیدار آمدند. به هیأت کوبایى گفت: هر جا ظلم و تعدى باشد اسلام با آن مبارزه مى‌کند. یکى از افراد هیأت فریاد زد: اگر اسلام این است، درود بر اسلام!

در چهارم مردادماه 1358 به عنوان نخستین امام جمعه ایران انقلابى منصوب شد. در شش خطبه نماز جمعه و یک خطبه عید فطر پیوسته مردم را به تقوا و اتحاد و همکارى با مسئولان و تعاون و حسن ظن به یکدیگر و آزادى و شورا و دموکراسى و تفکر و تعقل فرا مى‌خواند:

 

نماز جمعه

آیت‌اللّه‌ طالقانى در اولین خطبه گفتند : 5 مرداد 1358

«اولین حرکت تأسیس اجتماع توحیدى، اجتماع خدایى اجتماع قسط و عدل الهى در دنیاى شرک و کفر و ظلم و ظلمت‌ها در میان راه بین مسجد قبا و مدینه اولین نماز جمعه را اقامه فرمود یعنى اولین شکل صف توحیدى، صف اقامه قسط، صف جهاد، نماز جمعه مظهر کاملى است از صف توحیدى ملت اسلام، و در عین حال آگاهى، تنبه، هوشیارى، افشا کردن دسایس دشمن و مطلع کردن همه مسلمان‌ها به وظایف و مسئولیت‌هایى که لااقل در مدت یک هفته در پیش دارد. نماز، نماز جمعه، صف عبادت، صف حق‌پرستى، صف نظام، صف جنگ، صف فرماندهى و فرمانبرى، از این جهت براى امام جمعه شرایط خاصى قائلند که هم بتواند فرماندهى کند هم بتواند آگاهى بدهد و از حوادثى که در پیرامون کشورهاى اسلامى جامعه مسلمین از دسیسه‌هاى زیر پرده مسلمانان را آگاه کند. آن صف مختصرى که در بیابان‌هاى مدینه در ابتداى هجرت و در آغاز تأسیس مجتمع قسط و عدل اسلامى تأسیس شد.»

بیشتر مضامین خطبه‌ها را از آیات قرآن و سخنان امیرالمؤمنین (ع) در نهج‌البلاغه مى‌گرفت و با استنباط و برداشت از آنها به مسائل روز مى‌پرداخت.

امام در حکم نخست‌وزیرى مهندس بازرگان نوشته بود که زمینه تشکیل مجلس مؤسسان را فراهم کنید. از این رو مهندس بازرگان اصرار داشت که مجلس مؤسسان فراگیر و گسترده‌اى مرکب از نمایندگان همه قشرهاى ملت تشکیل شود و پیش نویس قانون اساسى را بررسى و تصویب کند. تنى چند از اعضاى شوراى انقلاب معتقد بودند که چنین مجلس گسترده‌اى هم قانون اساسى کنونى را تغییر اساسى و اصولى مى‌دهد و هم بسیار به درازا مى‌کشد و با وضع کنونى کشور ما صلاح نیست که این امر طولانى شود، بهتر است همین قانون اساسى را که ماهها به وسیله کارشناسان و شوراى انقلاب و کمیته‌هایى در دولت بررسى شده و مورد تأیید امام و دیگر مراجع قرار گرفته است به رفراندوم گذاشته شود. چون اختلاف در این باره بالا گرفت، مانند همیشه آیت‌اللّه‌ طالقانى میانه را گرفت و گفت نه مجلس مؤسسان وسیع آقاى مهندس بازرگان و نه رفراندوم بدون بررسى کارشناسان، بلکه پیشنهاد مى‌کنم مجلسى از خبرگان ملت با اعضایى حدود 60 تا 70 نفر انتخاب و منعقد گردد و قانون اساسى را بررسى و تصویب کنند. این پیشنهاد نیز از هر دو سوى اختلاف پذیرفته شد و انتخابات مجلس خبرگان در سراسر کشور انجام گرفت و آیت‌اللّه‌ طالقانى در استان تهران با حدود دو میلیون رأى به عنوان نماینده اول برگزیده شد. مجلس در 28 مرداد افتتاح شد و به بررسى قانون اساسى پرداخت. آیت‌اللّه‌ طالقانى از پذیرفتن ریاست مجلس خوددارى کرد و در هنگام رأى‌گیرى براى انتخاب هیأت رئیسه، با اینکه کاندیداى ریاست بود، در مجلس نماند و در جلسه بعد که مجلس رسمى شده بود، به عنوان اعتراض به اختصاص دادن ساختمان تشریفاتى مجلس سنا براى مجلس خبرگان، در آن شرایط بحرانى و انقلابى کشور و مردم، کفش‌هاى خود را بیرون آورده کنار صندلى به روى زمین نشست که البته یک حرکت نمادین و هشدار دهنده بود. گرچه به لحاظ امنیتى و حرکت تروریستى گروهک فرقان و ... ضرورت حفظ جان نمایندگان مى‌رفت، لذا مجموعه پذیرفتند در آن مکان باشد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى به علت گرفتارى‌ها و مراجعات بسیار و نیز به خاطر بیمارى‌هایى مانند فشار خون و قند خون بالا کمتر در جلسات مجلس شرکت مى‌کرد.

روز شانزدهم شهریور، نماز جمعه را در بهشت زهرا، بر سر قطعه شهداى 17 شهریور 1357، برگزار کرد و مضمون خطبه دوم او، گله از مسؤولان براى تأخیر انداختن در تصویب قانون شوراها و به اجرا گذاشتن آن بود. به طورى که سه روز بعد مردم در مراسم تشییع جنازه باشکوه او به طور خودجوش فریاد مى‌زدند: «پیام طالقانى، شهادت است و شورا».

آن روز پس از نماز، ناهار را در رستوران بهشت زهرا صرف کرد و بعد از آن غسالخانه جدید بهشت زهرا را افتتاح کرد و سپس به شوخى به مرده شور گفت: «بابا جان وقتى ما آمدیم زیر دستت ما را خوب بشورى‌ها» و آن پیرمرد گفت: خدا نکند آقا! و خدا چنین مى‌خواست که این شوخى به زودى جنبه جدى بگیرد.

سپس به خانه رفت. روز بعد مردم در میدان شهدا و خیابانهاى پیرامون آن منتظر بودند که آیت‌اللّه‌ طالقانى بیاید و به عنوان برگزارى مراسم سالگرد قیام 17 شهریور 57، نماز ظهر و عصر را در پشت سر او به جماعت برگزار کنند. ایشان پیغام دادند که بسیار خسته‌ام، مردم خودشان نماز را به جماعت بخوانند و به خانه‌هایشان بروند. عصر همان روز براى استراحت به شمال کشور رفت و چون نمى‌خواست بر کسى تحمیل شود ناشناس با همراهان به جستجوى مسافرخانه‌اى برآمدند که چون پیدا نکردند، شب را در تنکابن در کلبه یک روستایى تا صبح بیدار به سر مى‌برد و پاى درد دل آن روستایى مى‌نشیند. صبح به فرزندش مى‌گوید به شهر برگردیم که کار بسیارى دارم. در بازگشت، روز هجدهم شهریور سرى به مجلس خبرگان مى‌زند و سپس به خانه مى‌رود. شب پذیراى آقایان مجتهد شبسترى و گلزاده غفورى که عازم تاجیکستان بودند مى‌شود. سپس سفیر شوروى به خانه‌اش مى‌رود و با ایشان دیدار مى‌کند. در ساعت دوازده شب که مهمانان مى‌روند به بستر مى‌رود و در ساعت 30 / 1 بامداد نوزده شهریور به دیدار پروردگارش مى‌شتابد.

در ساعت شش بامداد جنازه به مسجد دانشگاه تهران منتقل شد تا مردم با او وداع کنند. ساعت هشت صبح که جنازه به سمت بهشت‌زهرا حرکت داده شد، به علت ازدحام بیش از اندازه جمعیت، ساعت سه بعدازظهر به بهشت‌زهرا رسید، لذا کار غسل و کفن و دفن را موکول به فردا صبح کردند. جمعیت شبانه بهشت زهرا را اشغال کرده بود و ساعت 8 صبح جنازه را از غسالخانه به محل دفن در کنار قطعه شهداى 17 شهریور و در همان جایى که جمعه گذشته نماز جمعه را برگزار کرده بود، منتقل کردند. مردم بیل و کلنگى که قبر او را کنده بود مى‌بوسیدند و مى‌گفتند: «اى جانشین پیغمبر ما جاى تو خالى»...

اینک برخى از اندیشه‌هاى آیت‌اللّه‌ طالقانى اشاره‌وار و به عنوان نمونه در زیر مى‌آید :

در ذیل آیه 65 سوره آل عمران: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواءٍ» مى‌نویسد:

«خطاب طنین افکنى است به عموم اهل کتاب : یهود و نصارا که آیینى مستند به وحى و نوشته دارند، یا هر درس خوانده و نویسنده که اندیشه و مکتبى دارد و عهده‌دار رهبرى توده مردم است. اینها هستند که با برهان و بیان روشنگر و محرک باید در اندیشه‌ها و عقاید جامد و شرک‌زا شک آورند و از بستگى به بندهاى بندگى‌آور رها شوند و آماده تعالى گردند تا مقلدین چشم و گوش بسته و در بند اوهام و ارباب اسیر شده را آزاد کنند و عقده‌ها و تضادهاى روحیشان را بگشایند و هماهنگ به سوى کلمه و شعارى یکسان و تبعیض‌ناپذیر بگرایند که کلمه متفق و منشأ اتفاق کلمه است.»

(پرتوى از قرآن، ج 5 ص 176).

 

مالکیت و قیام به آن

در تفسیر آیه 5 سوره نساء:

«ولا تؤتواالسفهاء اموالکم الّتى جعل اللّه‌ لکم قیاما...» مى‌نویسد: «ضمیر خطاب اموالکم، راجع به اولیاء و یا همه مسلمانان است و به جاى «اموالهم» اشاره به این دارد که سفیه به وصف سفاهت، دیگر مالک خصوصى نیست و اموال منتسب به او از اموال عموم مى‌باشد. اصل اولى اسلامى همین است که اموال از آن اجتماع است و افراد در حد کوشش و تصرف عاقلانه، مالکیت موقت و اعتبارى دارند تا آنجا که بر طبق مصلحت نوع باشد. «الّتى جعل اللّه‌ لکم قیاما» تعلیل نهى و تبیین مالکیت حقیقى و ارزش واقعى اموال و تحدید تصرف در آن است. پس مالک حقیقى خداوند است که اشیائى را بدین گونه آفریده و به تصرف و وسیله قیام خلق گردانیده است. چون چنین است نباید به تصرف سفهاء درآید.»

(پرتوى از قرآن جلد 6، ص 20).

«هر فردى در این جامعه بذر است که باید در زمینه این جامعه وسیله رشد و بروز استعدادهاى او فراهم بشود و همین طور میدان عمل صحیح و سالم براى هر فردى باز باشد و هر فردى در عمل فکرى و جوارحى، محصول عملش به خودش برگردد. یعنى مالک عمل خودش باشد، نه استثمار، نه استعمار، نه استحمار. همه انسان باشند.»

(تبیین رسالت براى قیام به قسط، سخنرانى در مسجد هدایت در تاریخ 7 / 10 / 57).

 

حاکمیت قانون

«پس چنان که اراده خداوند (در صورت نیرو و قدرت حکیمانه) در سراسر جهان حکومت دارد، در اختیار و اراده و اجتماع انسانى هم که جزء ناچیزى از جهان است، همان باید حاکم باشد و حکومت تنها براى خداوند است: «ان الحکمُ اِلالِلهِ». این اراده براى بشر به صورت قانون و نظامات درآمده است»

(از مقدمه کتاب تنبیه الامة ص 9).

«در نظام اسلامى که من اسمش را حکومت نمى‌گذارم، چون حکومت معناى حاکمیت عده‌اى بر عده دیگر را دارد، اما در اسلام حاکمیت جز براى خدا که خالق همه مردم است نمى‌باشد، اما در اسلام حاکمیت جز براى خدا که خالق همه مردم است نمى‌باشد و همه مردم بنده خدا هستند و زمین و آنچه ذخائر که در زمین نهاده شده سفره گسترده‌اى است براى همه مردم که باید به اندازه احتیاج و نیاز کارشان از آن استفاده کنند. این اختصاص به یک گروه ندارد چون همیشه قرآن خطابش به «ناس» است و ناس یعنى همه مردم نه مسلمان یا مؤمن به تنهایى»

(مصاحبه مطبوعاتى در 17 بهمن 57، از آزادى تا شهادت، ص 65).

 

آزادى

آیت‌اللّه‌ طالقانى در ضمن درسهاى «با قرآن در صحنه» در جلسه پنجم اظهار داشتند :

«آزادى انسان تنها این نیست که از لحاظ اقتصادى و وضع نظام اجتماعى آزاد باشد، آزادى مهمتر این است که اندیشه انسان آزاد باشد، قالبى فکر نکند. خیلى از مردم هستند که نداى آزادى سر مى‌دهند و طرفدار آزادى هستند، ولى مى‌بینیم که در قید و بند مکتبهاى خاصى هستند. اینها در واقع برده مکتب هستند، برده فکرند، برده نظام حزبى و اجتماعى هستند. نه! ما مى‌گوییم قرآن براى انسان آزاد است، براى آزاد کردن انسان است، انسانى که بخواهد آزاد بشود...»

در گفتگو با رسانه‌ها در 30 بهمن 1357 مى‌گوید :

«مسأله‌اى که بارها بدان اشاره کردم مسأله آزادى است، وقتى ما آزادى را براى انسان بالاترین هدیه الهى و بشرى مى‌دانیم [و مى‌گوییم] انسان آزاد آفریده شده است،[9] هیچ کس نمى‌تواند آن را سلب کند. اصولاً تمامى انقلابات براى باز کردن بندها بوده است، چه بندهاى اجتماعى و چه اخلاقى. قرآن درباره بعثت پیغمبر (ص) مى‌گوید که پیغمبر براى این مبعوث شده که بندهاى تحمیل شده بر انسان را از هم بگسلد.[10] پس ما هیچ وقت در اسلام نمى‌توانیم تحمل کنیم که استبداد جایش را به یک حزب و یا استبداد دیگرى بدهد. این یک اصل کلى است.

(از آزادى، ص 77 و 78).

در تاریخ 7 / 10 / 1357 در ضمن سخنرانى در مسجد هدایت مى‌گویند :

«هر مذهبى و هر مکتبى که بشر را در محدوده خودش نگهدارد و آزادى فکر و اندیشه را از او بگیرد و محدودش کند، این مکتب ضد بشر است، مکتبى مکتب انسانیت و بشریت است که به همه در فکر کردن خارج از محدوده مذهب و مکتب، آزادى بدهد. این «لیقوم الناس بالقسط» و هدف انبیاست.»

(تبیین رسالت براى قیام به قسط).

 

رهبرى :[11]

رهبرى و شخصیت رهبر، بقدرى قاطع و داراى ایمان و حسن‌نیت است که کمتر مى‌توانید شما رهبرى مثل آیت‌اللّه‌ خمینى پیدا کنید. من وقت احساس یأس مى‌کنم از چنین رهبرى قاطعیت، توکل، خلوص نیت مى‌بینیم.

 

مرجع :

اکنون ما ملت ایران قیام کردیم. بعد از 15 خرداد، یک شخصیت علمى، یک شخصیت دینى، یک مرجع مصمم و قاطع فریادش علیه رژیم بلند شد. اما وقتى‌که اکثریت مردم ما و رهبرى‌هاى ما جرئت نمى‌کردند انگشت روى درد بگذارند، که شاهنشاهى درد بى‌درمانى است، این مرد بلند شد، گفت : این رژیم قانون اساسى نمى‌شناسد همانجائى که درد همه‌ى مردم بوده «قانون مشروطیت آلت دست رژیم استبداد سلطنت است.»[12]

 

رهبرى :

رهبرى حضرت آیت‌اللّه‌ امام خمینى را نه ما، دنیا پذیرفته است.[13]

 

رهبرى :

رهبرى بزرگ و قاطع امام ـ حضرت آیت‌اللّه‌ العظمى خمینى، با آن رهبریت قاطع این انقلاب را به ثمر رساند.[14]

ـ من رهبرى قاطع ایشان را (امام خمینى) براى خود پذیرفته‌ام و همیشه سعى کردم که از مشى این شخصیت بزرگ و افتخار قرن و اسلام، مشى من خارج نباشد.[15]

ـ من از دوران طلبگى از نزدیک با ایشان بوده‌ام و افکار و نظریات و حسن سوابق ایشان، براى همه روشن و آشکار است. حضرت آیت‌اللّه‌العظمى خمینى از همان آغاز، داراى تقدس خاص و از هر جهت ممتاز بوده‌اند و هستند.[16]

 

شورا :

آیت‌اللّه‌ طالقانى باور ژرفى به شورا داشت و در سراسر زندگانى پر بار و برکت خویش در این راه کوشید و پس از پیروزى انقلاب پیوسته براى تحقق شورا در جمهورى اسلامى ایران در تلاش بود و راه عملى را شوراها مى‌دانست. طرحى از طرف مشاوران حقوقى دفتر خود براى شورا داد و در سخنرانى مدرسه فیضیه در فروردین 1358 به مردم مژده داد که امام خمینى با تشکیل شوراها موافقت کرده است و در مجلس خبرگان نیز با جدیت به دنبال تصویب و اجراى اصل شوراها بود و در آخرین خطبه نماز جمعه خود در بهشت‌زهرا آن را با مردم در میان گذاشت و از مسؤولان و مجلس خبرگان گله کرد که چرا در تصویب و اجراى آن کندى نشان مى‌دهند. نمونه هایى از سخنان آن بزرگوار درباره شورا در زیر آمده:

«شورا یک اصل مترقى است، به خصوص در دنیاى امروز که یا باید مردم در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند یا نه... این شورا فقط به یک عده‌اى که در کارهاى عمومى مملکت و سطوح بالا باید دور هم جمع بشوند و با هم در مورد صلح و اقتصاد و وضع کشاورزى و اقتصادى و نظام سیاسى، نظر و رأى بدهند، اختصاص ندارد، بلکه این مسأله اعم است. از نظر قرآن و از نظر اسلام، هر خانه‌اى باید یک مرکز شورایى باشد، هر دهکده و هر گروهى باید در کار خود شورایى داشته باشند... قرآن به پیغمبر خطاب مى‌کند: «و شاورهم فى الامر» یک عرب بیابانى را هم نادیده نگیر، بگذار او احساس شخصیت بکند که در سرنوشت خودش دخالت دارد. هر فرد براى خودش دیدى دارد که در شورا دیدش را به تو منتقل مى‌کند. پنج نفر یعنى پنج عقل، پنج نور که با هم جمع بشود مسلما شعاع و پرتو نورش از یک نور بیشتر است.»

(از متن مصاحبه تلویزیونى درباره تشکیل شوراها در سال 58).

 

صف متحد براى مبارزه با استبداد و استثمار و استعمار

«همین صف [نماز جمعه] است که دشمنان ما را مرعوب مى‌کند. همین است که دشمنان زخم خورده ما مى‌خواهند آن را قطع و متلاشى کنند. اینها از همین نگرانند، عوامل آنها هم که هر روز بهانه جویى مى‌کنند از همین نگرانند اگر این صف محکم شد، گسترده‌تر شد، پیوسته‌تر شد، دیگر جایى براى نفوذ استعمار شرق و غرب و دیگر مکتبها نمى‌گذارد. این صف عظیم توحید است، صف عبادت است، صف نماز است، صف جهاد است... براى اینکه این صف را متلاشى کنند. براى اینکه این وحدت را از میان بردارند، وحدتى که از درون دلها و وجدان‌ها سرچشمه گرفته، وحدتى که با رهبرى‌هاى قاطع اسلامى به حرکت درآمده و دنیا را نگران کرده؛ آمریکا، امپریالیسم اروپا، صهیونیسم، همه به وحشت افتاده‌اند.»

(از خطبه نخستین نماز جمعه در مجموعه شهادت و شورا ص 9).

 

«تقاضاى من این است که همه شما شعار واحد، هدف واحد داشته باشید، آزادى مردم را بخواهید، علیه استعمار و استثمار باشید، از شعارهایى که تفرقه‌انگیز است دورى کنید.»

(از سخنرانى مسجد هدایت در شب اربعین، پنجشنبه 28 / 10 / 57)

«با این سه شعار: نفى استعمار، نفى استبداد به هر صورت و نفى استثمار، به راه اسلام واقعى گام برداریم.»

(از سخنرانى میدان بهارستان، 30 تیر 58).

 

احزاب :

«احزاب مترقى ما گرفتار شرکند. چون مکتبشان را مى‌پرستند و، آماده نیستند که جز در چهارچوب محدوده مکتبشان ماوراء آن را، ببینند و به واقعیات انسان و زندگى و حیات آشنا بشوند. این‌ها هم یک نوع بت‌پرستى است، شرک است، انبیاء آمده‌اند، تا انسان را از همه شرک‌ها، از همه بندها، از همه محدودیت‌ها، از همه یک جهت‌بینى‌ها، یک بُعد بودن‌ها آزاد کنند و برگردانند به انسان متعقل و عاقل فطرى. البته شرک منحط و شرک مترقى که عده‌اى از تحصیل‌کرده‌هاى ما و روشنفکران امروزى ما دچار شرک مترقى‌اند و همین موضوع منشأ درگیرى‌ها و اختلافات در جامعه ما مى‌باشد، این گروه حاضر نیستند از دید محدود شرک‌آمیز خود به مردم، به انسان‌ها استعدادها، انگیزه‌هاى این حرکت، این فداکارى‌ها و این قربانى دادن‌ها درست بنگرد.»[17]

 

تجربه مشروطیت :

«برادرها، فرزندان! نهضت‌هاى ایران را با هشیارى ارزیابى کنید. تعصب یک‌جهت‌بینى، یک بعدبینى همیشه ما را بیچاره کرده است. نهضت مشروطیت از چه بود؟ با همه مخالفت‌ها و با همه این که یک عده از قشریون از نام مشروطیت وحشت داشتند، غیر از علماى بزرگ که در نجف و ایران بودند چرا شکست خورد؟ در میان آن خون‌هایى که ریخته شد و آن فداکارى‌ها سروکله رضاخان مستبد بیرون آمد. براى این که یک عده فرصت‌طلب، یک عده فراماسیون، یک عده غربزده خودخواه، مشروطیت را خدشه‌دار کردند و مشروطیت که در انتخاب دولت و نماینده سرنوشتشان باید حق ملت باشد، به آلت و وسیله‌اى براى قدرت‌هاى استبدادى استعمار داخل و خارجى شد. ساکت ماندیم و در مقابل ظلم و استبداد رضاخانى مردم زبانشان بسته بود. خلق‌هاى ایران در حرکت بود و منتظر فرصت تا شهریور 1320 پیش آمد. ملت هشیار شد. آن که در مقابل ملت شمشیرى بود بر سر همه، در مقابل اجنبى ذلیل و زبون بود. چقدر بدبخت بود. به خوبى یادم هست همانقدر که حاکم انگلستان اولین حمله را متوجه رضاخان کرد، بیچاره خودش را باخت. و به همین دلیل هر شب و روز در کاخ سعدآباد در هر گوشه‌اى از ترس به خود مى‌لرزید، چند بار فرار کرد، از بین راه برش گرداندند مثل پسر خلفش مى‌خواست صندوق جواهرات را با خودش ببرد که مثل یک بچه گربه‌ى بیچاره پشت گردنش را گرفتند و بردند به جزیره موریس.»[18]

 

نهج‌البلاغه و اهمیت آن

«بدون تردید نهج‌البلاغه پس از قرآن سرچشمه صاف و گواراى معارف الهى است، همه مسلمانان این کتاب مقدس را بزرگترین مرجع دینى مى‌دانند. مفسرین و مترجمین نهج‌البلاغه از جهات زیادى اهمیت آن را بیان کرده‌اند. به نظر ما عظمت این کتاب از جهت تربیتى بیشتر از جهات دیگر است.

نهج‌البلاغه نمونه و نماینده حکومت علوى است که حکومت علم و فضیلت است، مردمان ناراضى در این حکومت طبقات اشرافى و شهوانى بودند.

مطالعه دقیق نهج‌البلاغه، در برابر چشم و خیال خواننده، تربیت کامل اسلام را متمثل مى‌نماید و در هر صفحه از آن نوعى از منطق امیرالمومنین را مى‌نگرد که مربوط به تربیت و تحریک یک قسم از قواى انسانى و تقویت بنیه فضایل معنوى است و به مناسبت منطق و سخن، در هر قسمت این کتاب آن حضرت با روحیه و وضع و لباس و محیط خاصى در نظر جلوه مى‌نماید که شاید شخص بى‌اطلاع از شخصیت على علیه‌السلام، درباره وحدت گوینده آن دچار شک گردد.»[19]

 

نهضت 15 خرداد

«بعد از 15 خرداد، یک شخصیت علمى، یک شخصیت دینى، یک مرجع مصمم و قاطع فریادش علیه رژیم بلند شد ـ اما وقتى که اکثریت مردم ما و رهبرى‌هاى ما جرئت نمى‌کردند انگشت روى درد بگذارند، که شاهنشاهى درد بى درمانى است، این مرد بلند شد و گفت :

«این رژیم قانون اساسى نمى‌شناسد. همان جایى که در دهه‌ى مردم بوده قانون مشروطیت آلت دست رژیم استبداد سلطنت است، 15 خرداد پیش آمد ولى ملت ایران به موضع درد انگشت گذاشته بودند، دیگر ساکت ننشستند شرایط تغییر کرد، خفقان زیاد شد. کشتار زیاد شد.»[20]

آیت‌اللّه‌ طالقانى در دهه پنجاه، جلدهاى پنجم و ششم پرتوى از قرآن را نوشته‌اند که اندیشه‌هاى او در همه موضوعات در آن دو جلد دیده مى‌شود و پس از پیروزى انقلاب نیز بسیارى از سخنرانى‌ها، مصاحبه‌ها و پیام‌هایشان گردآورى و چاپ شده که براى آگاهى بیشتر از اندیشه‌هاى آن بزرگوار مى‌توان به آنها که تحت عنوان «تبیین رسالت براى قیام به قسط» شهادت و شورا (مجموعه خطبه‌هاى نماز جمعه و نماز عید فطر) جهاد و شهادت، وحدت و عناوین دیگر به چاپ رسیده است، مراجعه کرد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]- ر. ک : على امینى به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 2 جلد

[2]- شاهدى، مظفر، اسداللّه‌ علم، مردى براى تمام فصول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1380.

[3]ـ روحانى، سیدحمید، ج 2، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1374.

[4]- ترور شاه، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1380.

[5]- ابوذر زمان، یادنامه آیت‌اللّه‌ طالقانى، شرکت سهامى انتشار، 1359، مجموعه مقالات و سخنرانى‌ها.

[6]- شاهدى مظفر، حزب رستاخیز، مظفر شاهدى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى ایران، تهران، 1382.

[7]- انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، 12 جلد، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1377 ـ 1382.

[8]- کیهان، 17 بهمن 1357.

[9]- اشاره به این سخن امیرالمؤمنین است که مى‌فرماید: «لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه‌ حرّا» نهج‌البلاغه، وصیت 31 در بخش نامه‌ها.

[10]- و یضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم. اعراف  / 157.

[11]- 30 تیر 1358

[12]- اطلاعات 15 / 12 / 57

[13]- اطلاعات 18 / 6 / 78

[14]- اطلاعات 18 / 6 / 78

[15]- اطلاعات 21 / 6 / 78

[16]- اطلاعات 18 / 6 / 78

[17]- گفتارى از آیت‌اللّه‌ طالقانى، 29 / 11 / 1357، قم، ناصر، ص 8.

[18]- اطلاعات، 15 / 12 / 1357.

[19]- پرتوى از قرآن نهج‌البلاغه، ج 1، 53.

[20]- از آزادى، ص 95.

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.