مقدمه - کتاب چپ در ایران - حزب توده در خارج از کشور به روایت اسناد ساواک - جلد اول

«پس از شکست جریان آذربایجان و اعلام غیر قانونى بودن حزب توده از سال 1946 تا 1950 مرتبا افرادى از ایران مى‌گریختند و بخت خود را در شوروى مى‌جستند. برخى از آنها با اجازه حزب خارج مى‌شدند و برخى‌ها بدون اجازه و خودسرانه به شوروى مى‌رفتند.»[1]

در اواخر سال 1329 ده تن از اعضاء حزب توده و عضو هیئت اجرائیه موفق به فرار از کشور شدند. در سال 1331 سه نفر دیگر از اعضاء هیئت اجرائیه که جهت شرکت در کنگره نوزدهم حزب کمونیست شوروى عازم مسکو شده بودند در آن کشور ماندگار شدند. در سال 1333 شبکه نظامى حزب توده کشف و عده زیادى از اعضاء و هواداران حزب دستگیر شدند. در سال 1334 بهرامى و علوى، دو تن دیگر از اعضاء هیئت اجرائیه نیز دستگیر و روانه زندان گردیدند. در سال 1335 دو تن باقیمانده از اعضاء هیئت اجرائیه یعنى کیانورى و جودت نیز یکى پس از دیگرى کشور را ترک و عازم شوروى شده و همه کارهاى حزب در داخل را به خسرو روزبه محول کردند، و بدین ترتیب همه اعضاء هیئت اجرائیه و بقایاى کادر رهبرى حزب توده در خارج از کشور رحل اقامت گزیدند.

«به توده‌ایها علاوه بر شوروى در کشورهاى سوسیالیستى اروپاى شرقى نیز مسکن دادند و از آنجا که در فاصله بین شکست جریان آذربایجان تا کشف شبکه نظامى حزب توده همه رهبران فرقه وعده زیادى از افراد و نیز اکثریت رهبران و عده معتنابهى از مسئولین حزب توده به شوروى و کشورهاى شرقى آمده بودند، لذا در واقع دو سازمان فرقه و توده کوچ کرده و لنگرگاه خود را در سرزمین بیگانه انتخاب نمودند.»[2]

«در این میان، ایرج اسکندرى نیز از اتریش به مسکو منتقل شده و بعدها به تدریج، جلسه محدود اعضاء کمیته مرکزى تا سال 1335، در نتیجه پیوستن کیانورى  و جودت به آن، به پانزده نفر اعضاء کمیته مرکزى مبدل شد و قرار شد تمام اعضاء کمیته مرکزى، بدون توجه به اختلاف مقام هیئت اجرائیه و یا کمیته مرکزى مسائل را بررسى کنند و حزب را براى پلنوم کمیته مرکزى آماده سازند.»[3] و «سرانجام پس از بحثهاى طولانى در سال 1335، پلنوم کمیته مرکزى فعالان حزب توده را در خارج از کشور تشکیل دادند.»[4]

در این دوران نیز «از سرگیرى فعالیتهاى حزب توده  در درجه اول به خواست شوروى صورت گرفت. آنها حزب توده را تحت فشار قرار داده تا به وضعیت خود سرو سامان بخشد، حتى تشکیل پلنوم چهارم هم زیر نفوذ و کنترل روسها انجام گرفت.» [5]

دوران احیاى فعالیتهاى حزب توده در خارج از کشور، دوران فراز و نشیب‌هاى فراوان و تغییر و تحولات درونى بسیار است. « حزب تا این دوره فعالیت چندانى نداشت.پس از چندى یکى، دو نفر از توده‌ایهاى استخواندار، از جمله داود نوروزى که در برلن شرقى زندگى مى‌کرد، روزنامه‌اى بنام «صبح امید» را در یک ورق انتشار داد. اما این نشریه هنوز ارگان رسمى حزب محسوب نمى‌شد. عده‌اى از اعضاء مرکزى حزب هم تا آن زمان در مسکو بودند و به آلمان شرقى انتقال پیدا نکرده بودند.[6]

«در اواخر سال 1957 کلیه اعضاء هیئت اجرائیه را کمیته مرکزى حزب کمونیست شوروى به ستاد این حزب دعوت کرد و در آنجا کوئوسینین، عضو دفتر سیاسى آنها را پذیرفت. کوئوسینین انتخاب شدن هیئت اجرائیه حزب توده را به اعضاء آن تبریک گفت و افزود که کمیته مرکزى حزب کمونیست شوروى فکر مى‌کند که براى کار بهتر احتیاج به شرایط مساعدترى دارید.مثلاً روزنامه، رادیو و ارتباطات زنده‌ترى با کشور ضرورى است. این کار در آلمان دمکراتیک براى حزب فراهم‌تر است. شوروى فکر مى‌کند که روابط دیپلماتیک خود را با ایران توسعه دهد و این امرى است که بقاء در خاک شوروى را براى فعالیت حزب در مهاجرت نامساعد مى‌کند، به نظر ما رفتن به آلمان دمکراتیک دامنه فعالیت حزب را بسط خواهد داد.» [7]

در پى طرح مسئله انتقال رهبرى حزب به جمهورى دمکراتیک آلمان، «در سفر خروشچف به آلمان‌شرقى، بین شوروى و حزب سوسیالیست آلمان توافق به عمل آمد که آلمان شرقى میهماندار احزاب برادر اسپانیا، یونان و ایران بشود.» [8]

دلائل «انتقال حزب توده، تمرکز روزافزون دانشجویان ایرانى در آلمان بود.» [9] استدلال آنها این بود که حزب در اتحاد شوروى امکان بسیار ناچیزى براى ارتباط با ایران و اروپاى غربى، که تعداد زیادى دانشجوى ایرانى در آنجا مشغول به تحصیل بودند خواهد داشت.[10]

کیانورى در این باره مى‌گوید:

«این استدلال بسیار درستى بود زیرا شهر برلین مرز میان شرق و غرب بود و از آنجا به سادگى مى‌شد با اروپاى غربى، ایران و همه جا ارتباط گرفت (لذا)رهبرى حزب با این پیشنهاد موافقت کردو هیئت اجرائیه به ایرج اسکندرى و من مأموریت داد که به برلین برویم. در آنجا رفقاى آلمانى پیشنهاد کردند که چون شهر برلین تقسیم شده است و تامین امنیت ما در آن شهر براى آنان دشوار است، بهتر است که مرکز کار حزب در شهر لایپزیک در نزدیکى برلین باشد. بدین ترتیب یک دفتر مرکزى براى کار هیئت اجرائیه حزب و چند کادر دبیرخانه و یک چاپخانه کوچک در محل دفتر هیئت اجرائیه براى چاپ نشریات در اختیار ما قرار گرفت و رهبرى حزب به آلمان دمکراتیک منتقل شد و مادر پائیز سال 1336 در لایپزیک مستقر شدیم.» [11]

پس از استقرار در آلمان شرقى «خط مشى اول (حزب) نفوذ در بین جوانان و متعاقبا تربیت آنان براى آینده بود که با این اقدام آنها مى‌توانستند به یک کوشش جهت توسعه شبکه‌هاى کمونیستى و فعالیت دراز مدت بپردازند و در کنار این اقدام ضمنا جریان تبلیغاتى علیه حکومت ایران را در خارج از کشور زنده نگاه دارند در این زمان در بعضى از کشورهاى اروپاى غربى و ایالات متحده آمریکا تعدادى حدود 20 هزار دانشجوى ایرانى سرگرم تحصیل بودند. تعدادى از این دانشجویان در کشورها و یا شهرهاى محل تحصیل خود به انگیزه ایرانى بودن، محافل و انجمن‌هاى پراکنده تشکیل داده بودند و این محافل و انجمن‌ها تا آن زمان عارى از جنبه‌هاى سیاسى و به دور از تحریکات مستقیم کمونیستها مانده بودتلاشهاى کمونیستها در رابطه با ایرانیان مقیم خارج از کشور، نفوذ در انجمن‌ها و محافل دانشجویى و سازمان دادن انجمن‌هاى مذکور و ترغیب دانشجویان ایرانى براى پیوستن به این انجمن‌ها بود.نحوه عمل کمونیستها براى جذب جوانان به انجمن‌ها با مهارت و زیرکى خاصى انجام مى‌گرفت و اکثرا جوانها تحت بهانه‌هاى به ظاهر صنفى، جشن‌ها،اجراى برنامه‌هاى هنرى و امثال آن به این محافل کشیده مى‌شدند[12]».

«در فاصله سالهاى 1335 تا1340 عده‌اى از دانشجویان ایرانى در اروپاى غربى به سوى حزب توده جلب شدند و همکارى با آنرا پذیرفتند. معدودى از این افراد در گذشته تماسهائى با سازمان جوانان حزب و یا احزاب جبهه ملى داشتند ولى تقریبا فعالین آنها بدون استثنا از جمله کسانى بودند که پس از شکست 28 مرداد و سرکوبى حزب، به دنبال آن از فعالیت مخفى دست کشیده و پاسیو[13] شده بودند. این عده نیز مانند بسیارى دیگر از محصلین فاقد تجربه مبارزاتى در داخل بوده و از پروسه حزب توده و جبهه ملى یک تحلیل  مارکیستى نداشتند. بنابراین با ورود به محیط آزاد اروپاى غربى تمایلات آزادیخواهانه و ملى در آنها زمینه مساعدى براى ظهور پیدا کرد، ولى بى‌تجربگى آنان را مجذوب شبکه‌هاى حزب در خارج نمود.» [14]

پس از مدتى از شروع فعالیت عناصر حزبى در آلمان شرقى «جهت تهیه و تدارک امکانات رادیوئى باعنوان «صداى حزب توده» اقداماتى شد و حزب کمونیست بلغارستان به توصیه حزب کمونیست اتحاد شوروى موافقت کرد که امکان پخش رادیوئى به حزب توده ایران بدهد و تمام  وسائل ضرور را تامین نماید. بدین ترتیب، رادیوى «پیک ایران» به عنوان صداى حزب توده ایران در سال 1339 فعالیت خود را از صوفیه آغاز کرد.» [15]

قبل از آن «فعالیتهاى رادیوئى حزب توده تحت عنوان «رادیو صداى ملى ایران» انجام مى‌گرفت این رادیو ظاهرا به حزب توده وابستگى رسمى نداشت و مستقیما توسط شورویها اداره مى‌شد، ولى گردانندگان آن همواره از کادرهاى اصلى و مورد اطمینان حزب توده بودند.»[16]

«این رادیو به ادامه حیات حزب در خارج کمک موثرى کرد. رادیو پیک مولود اختلافهاى شوروى با ایران بوددر این مدت کمیته مرکزى در اروپاى شرقى و شوروى شبکه‌هائى ایجاد کرده بود و در بین ایرانیان مقیم، بخصوص در بین دانشجویان نفوذ کرده و در ایجاد شبکه با افراد جبهه ملى رقابت مى‌کرد.»[17]

در پى آن «در پلنوم هفتم کمیته مرکزى حزب توده، که در تیر ماه 1339 در مسکو برگزار گردید، وحدت حزب توده با فرقه دمکرات آذربایجان[18] عملى گردید و بدین ترتیب بلافاصله با کادرهاى فرقه که در مسکو حاضر بودند، اجلاس مشترکى به نام «کنفرانس وحدت» برگزار شد و وحدت حزب توده و فرقه را تصویب کرد و طبق توافق قبلى، از فرقه 5 نفر به عنوان عضو کمیته مرکزى و 4نفر نیز به عنوان عضو مشاور کمیته مرکزى برگزیده شدند.»[19]

در این مقطع «سازمان حزب توده در خارج، اگر از جهت انبوهى و چگالى اعضاء و تمرکز آن در قیاس با فرقه در آذربایجان شوروى وضع رقیقترى داشت ،ولى  در عوض اعضاء محدود آن از مرزهاى چین تا آمریکا، یعنى عملاً همه دنیا منتشر بودند و از جهت سیاسى و تلاش در تبلیغ بسود ایدئولوژى مارکسسیم و دفاع پیگیر از همه اقدامات شوروى و اجراى اقدامات مختلف براى ایجاد تشکیلات در ایران و در جوار ایران، ترکیه، عراق، امارات، افغان و تا حدى هندوستان اهمیتى بسزا داشت، و در دست دیپلماسى شوروى حربه مهم و موثرى بود.»[20]

در این دوران «روابط تهران ـ مسکو در فضاى سردى جریان  داشت و گفتارهاى تبلیغاتى نسبتا تندى که از فرستنده‌هاى ایران و شوروى در رابطه با سیاست دو کشور پخش مى‌شد، جلوه‌هاى بارز سردى این روابط بود. فضاى سیاسى مذکور بطور موقت حزب منحله توده را قادر به توجیه خود در قبال معترضین و منتقدین ساخته و رهبران حزب ضمن آنکه منکر تابعیت مطلق خود از مسکو نبودند، چنین توجیه مى‌کردند که مسکو نیز در موضع حسن نیت نسبت به رژیم ایران قرار ندارد.» [21]

«اختلافهاى ایران و شوروى که طى این سالها ادامه داشت به حزب توده امکان مى‌داد که حملاتى هر چه شدیدتر به رژیم کرده و مانند رادیوى صداى ملى شنونده زیادى داشته باشد.حزب توده در سالهاى 39ـ42 از جبهه ملى حمایت مى‌کرد و اعتصابها و اعتراضات داخلى را از رادیوى خود منعکس مى‌کرد.

هنگامیکه پس از سقوط امینى، رفرم سازى ارضى و اجتماعى رژیم مطرح شد، کمیته مرکزى در مقابل آن مردد ماند و در این موقع بین ایران و شوروى مذاکراتى به عمل آمد و جنگ تبلیغاتى تمام شد. این مهمترین عاملى بود که حزب توده را در خارج دچار مشکل ساخت. درست  در شرایطى که آزادیهاى زودگذر در سالهاى 1339 به بعد داشت پایان مى‌یافت و رژیم به خشونت کامل گرایش پیدا مى‌کرد، حزب توده از شدت حملات خود بر ضد آن کاست.» [22]

«مناسبات ایران و شوروى تا سال 1960، یعنى 1339 فوق العاده تیره بود و بدترین فحش‌ها را به هم مى‌دادند. در سال 1339، شاه مسلما با تائید اربابان آمریکائى و انگلیسى‌اش از طریق محمد ظاهر شاه، شاه افغانستان با شوروى مذاکره کرد و تقاضاى بهبود روابط را کرد و متعهد شد که اجازه استقرار پایگاه موشکى علیه شوروى را ندهد. البته شاه اینکار را با موافقت آمریکائى‌ها کرد و موافقت آمریکایها هم به این سادگى نبود. در پى ماجراى خلیج خوکها و اصرار کندى بر اینکه شورویها موشکهاى خود را از کوبا جمع کنند، یک موافقت صورت گرفت. در این معامله آمریکا سه امتیاز به شوروى داد و بدین ترتیب در چارچوب این توافق، شاه نیز به شوروى تعهد سپرد که در ایران پایگاه موشکى ایجاد نکند. شورویها بر این اساس سیاست خود را در قبال رژیم شاه تغییر دادند و بهبود روابط آغاز شد.» [23]

«در اواخر تابستان 1961 روابط سیاسى ایران و شوروى بهبود یافت و گفتارهاى تبلیغاتى متوقف و بر اثر آن پشتیبانى شورویها از حزب منحله توده ظاهرا کاهش یافت»،[24] ولى «حزب توده که کمکهاى خود را مستقیما از شوروى و کشورهاى اقمار دریافت مى‌نمود و از نظر محل استقرار و بودجه زیر حمایت آنها قرار داشت، کماکان در موضع طرفدارى از شوروى باقى ماند. اما کمونیستهاى انشعابى که در کشورهاى اروپاى غربى و آمریکا مستقر بودند در مقابل حزب توده و نظریات کمونیزم مسکو، موضع گرفته و بطور پراکنده شروع به برقرارى ارتباطات و انجام فعالیت نمودند و حزب توده با دنباله‌روى مطلق از شوروى بکلى اعتبار خود را در میان ایرانیان مقیم خارج از کشور و بخصوص کنفدراسیون که خود بوجود آورنده آن بود از دست داد.»[25]

احسان طبرى در کژراهه راجع به وقایع این سالها چنین نوشته است:

«اکنون که شخص درباره حوادث  آن موقع مى‌اندیشد، مى‌فهمد که تشکیل پلنوم و تعیین هیئت اجرائیه، در واقع اجراء نقشه‌اى بود که از طرف شوروى تنظیم شده بود شوروى قصد توسعه  روابط خود با رژیم محمد رضا شاه را داشت و آن رژیم را براى مدتى  پایدار مى‌دانست. براى این هدف، حزب توده در شوروى مزاحم بود، در عین حال درست نبود که حزب توده را منحل کنند. این حزب خود وسیله‌اى براى تهدید دور نسبت به رژیم محسوب مى‌شد، و بعلاوه  به عنوان حزب برادر همیشه مى‌توانست در مبارزات بین‌المللى بسود شوروى مفید واقع شود. چنانکه در این مورد، در شروع اختلاف شوروى و چین، حزب توده به عنوان یک حزب ایرانى  نقش خود را ایفاء کرد. در عین حال باز کردن دست هیئت اجرائیه خطرى براى سیاست شوروى نداشت فایده‌اش مسلم، ولى ضررش براى سیاست شوروى قابل جلوگیرى بود ما آن موقع درک نمى‌کردیم که سیاست شوروى بر واقعیات روز، بر دیپلماسى و عمل‌گرائى مبتنى بود و هر عملى هر چه زشت، فقط بشرط آنکه براى او سودمند باشد، در اجراى آن مژه نمى‌زد[26]».

در پى این اتفاقات و همزمان وقوع حوادث دیگرى در سالهاى 1340 و1341، اختلافات داخلى درون کمیته مرکزى حزب به شدت افزایش یافت. نورالدین کیانورى در اینباره مى‌نویسد:

«ماجراى حسین یزدى مهمترین مسئله پلنوم دهم کمیته مرکزى حزب توده ایران در فروردین 1341 بود پس از حادثه حسین یزدى، هیئت اجرائیه مسئولیت شعبه ایران را از دکتر رادمنش که تا آن زمان متصدى آن بود گرفت و رادمنش در این جریان به کلى خرد شد در این زمان ایرج اسکندرى که موقع را مناسب مى‌دید تلاش شدیدى را براى برکنارى رادمنش و دبیر اولى خود آغاز کرده بود. پس از پایان پلنوم دهم کامبخش، من را براى همکارى با خود دعوت کرد و به این ترتیب من براى چند ماه به عنوان معاون کامبخش در امور اروپاى  غربى کار کردم این  مسئله براى رادمنش و اسکندرى ثقیل بود و پس از یکى، دو ماه اسکندرى به کامبخش فشار آورد که ما به کیانورى اعتماد نداریم و باید او را برکنار کنى کامبخش ابتدا مقاومت کرد و بالاخره وقتى دید که چاره‌اى نیست، متقاعد شد و بدین ترتیب این مسئولیت را نیز از من گرفت.» [27]

ساواک طى گزارشى در جمع‌بندى وضعیت حزب توده در این دوران و چگونگى اختلافات ما بین اعضاء و کمیته مرکزى حزب نوشته است:

اجتماع رهبران حزب توده در  برلین شرقى بر اثر اختلافى است که اخیرا در دستگاه رهبرى حزب توده پیدا شده به نحوى که اختلاف مزبور از کادر داخلى حزب توده تجاوز کرده و پاى احزاب دیگر کمونیست منجمله حزب کمونیست شوروى را به میدان کشیده است. این اختلافات تازگى نداشته و دنباله همان اختلاف سابق است که بین رهبران حزب وجود داشته، دسته دکتر کیانورى و کامبخش  و قاسمى از یک طرف و دسته رادمنش و روستا و اسکندرى  را از طرف دیگر در مقابل هم قرار داده است، بطوریکه پس از شکست حزب توده در ایران و تعطیل فعالیتهاى آن بهانه‌اى بدست دکتر کیانورى داده، آنچنان که در پلنوم 1958 منتشر شد حزب توده به اعضاى خود نوید داد که دیگر اختلافات حل شده است  ولى سال بعد با روى کار آمدن غلام یحیى  و انتخاب او به عنوان عضو هیئت اجرائیه مشخص شد علاوه بر اینکه اختلافات حل نشده بلکه بشدت به آن دامن مى‌زنند چنانکه دسته کیانورى و کامبخش با وحدت حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان موافق و دسته  روستا، دکتر کشاورز، رادمنش و اسکندرى با وحدت عمل این دو حزب مخالف بودند.

اختلاف دیگرى که بین این دو دسته وجود دارد در مورد همکارى با جبهه ملى است زیرا کیانورى که سابقا چندان روى خوشى به اینکار نشان نمى‌داد امروزه یکى از بزرگترین موافقین همکارى با جبهه ملى شده و پیشرفت در این راه را وسیله‌اى براى تحکیم موقعیت شخصى خود در بین جوانان و روشنفکران مى‌بیند.

اختلاف دیگر اینست که دستجات طرفدار کیانورى خواهان اقدامات جدى و علنى در داخل ایران هستند و اعتقاد دارند که حزب توده اگر به همین نحو  فعلى رو بپوشاند در آینده نزدیک توده مردم حتى نام حزب را نیز فراموش خواهند کرد. در حالى که دسته رادمنش و اسکندرى خود را پابند به توصیه شوروى نموده زیرا حزب کمونیست شوروى در دوران اخیر با فعالیت رهبران حزب توده در داخل ایران موافق نبوده و هر گونه پیشنهادى را که در مورد بازگشت عده‌اى از رهبران حزب توده به داخل ایران شده مورد مخالفت قرار داده است.

پس از انتخاب کندى به ریاست جمهورى آمریکا و شروع فعالیت مجدد جبهه ملى در ایران و بخصوص مشاهده شرکت تعداد زیادى از افراد و اعضاء سابق حزب توده در تظاهرات جبهه ملى و رعایت و پیروى از شعار جبهه مزبور وضع را بجائى رساند که تقریبا از سه ماه قبل در حوزه‌هاى حزبى شرق اروپا سر و صداى زیادى بلند شده و همه یک صدا مى‌گویند ما مى‌خواهیم به ایران برگردیم و در چوب قانون مانند دیگر افراد ایرانى فعالیت کنیم، حتى اگر لازم باشد که عضویت حزب توده را از دست بدهیم. این چنین نارضایتى از جانب هواداران کیانورى و کامبخش مورد استفاده قرار گرفته حتى از برلین داود نوروزى که جزء دسته کیانورى مى‌باشد به چند کشور اروپاى شرقى مسافرت کرده و افراد را در بیان اعتراضات خود تشویق نموده است، این اعتراضات خیلى زود به شکل نامه‌هاى دسته جمعى به طرف کمیته مرکزى حزب توده و بخصوص کمیته مرکزى حزب کمونیست شوروى سرازیر و حتى در این نامه ذکر شده است که دیگر رهبران ترسوى کمیته مرکزى که کارى جز تماشاى تلویزیون ندارند مورد اعتماد ما نیستند. و ضمنا از کمیته مرکزى حزب کمونیست شوروى خواستند ترتیبى داده شود تا حزب توده بتواند علنا یا حداقل جدا و رسما در ایران مشغول فعالیت گردد و حتى پیشنهاد کرده‌اند که براى جذب افکار عمومى نام حزب را نیز عوض نمایند.

در اثر این اعتراضات از طرف کمیته مرکزى حزب کمونیست شوروى رادمنش و کامبخش (از دسته مخالف) جهت انجام مذاکره خصوصى به مسکو دعوت شدند.

از مذاکرات این دو نفر اطلاعى در دست نیست ولى مسلم است که در این مذاکرات هیچیک از طرفین نتوانسته‌اند طرف دیگر را قانع نمایند. زیرا به محض بازگشت کامبخش به لایپزیک فعالیت عناصر ناراضى تشدید یافته و حتى کمیته مرکزى حزب توده را تهدید کردند، که اعلامیه‌اى در تقبیح اکثریت اعضاء کمیته مرکزى صادر نموده و در سراسر دنیا انتشار خواهند داد. در اثر این اقدامات و براى جلوگیرى از یک انشعاب، حزب کمونیست شوروى ناگزیر شد که دو نفر از اعضاء مشاور کمیته مرکزى خود را که متخصص در امور ایران و خاورمیانه مى‌باشد به آلمان شرقى اعزام و از سایر کشورهاى دیگر هم نیز خواسته است که نماینده‌اى براى رسیدگى به وضع مزبور به آلمان بفرستند.

دو نفر نماینده حزب کمونیست شوروى وظیفه دارند که ابتدا با نمایندگان دو دسته مخالف منفردا مذاکره نموده و سپس در یک کنفرانس مسائل مورد اختلاف را مطرح نموده و اختلافات را به هر قیمتى شده فیصله داده و برنامه جدیدى براى کار حزب توده در داخل ایران تصویب نمایند.[28]

در این زمان همچنین اختلافات حزب کمونیست چین و حزب  کمونیست شوروى به تازگى آغاز شده بود. با ایجاد اختلافاتى مابین حزب کمونیست چین و حزب کمونیست شوروى، اختلافات مابین اعضاء کمیته مرکزى حزب توده نیز شدت گرفت و نهایتا منجر به انشعاب در درون حزب توده و پیدایش «سازمان انقلابى حزب توده» گردید.

«تا این موقع عده‌اى از اعضاى مؤثر حزب در پکن بودند و در تنظیم برنامه فارسى رادیو پکن فعالیت مى‌کردند با شدت گرفتن اختلافهاى چین و شوروى اکثر افراد حزب توده از چین خارج شدند و حزب توده به مخالفت با مشى چین پرداخت.»[29]

نورالدین کیانورى در کتاب خاطرات خود در اینباره چنین شرح داده است:

«براى اولین بار در پلنوم دهم، احمد قاسمى از موضع‌گیرى ضد شوروى حزب کمونیست آلبانى، که همان موضع حزب کمونیست چین بود دفاع کرد. بعدا با علنى‌تر شدن و تشدید مواضع انتقادى و سپس خصمانه حزب کمونیست چین نسبت به حزب کمونیست اتحاد شوروى، قاسمى در بحث‌هاى درون دبیرخانه کمیته مرکزى بطور رسمى و جدى از مواضع حزب کمونیست چین دفاع مى‌کرد. به تدریج دکتر فروتن، که در گذشته بیش از دیگران به درستى نظریات حزب کمونیست شوروى اعتماد داشت، نیز به نظریات قاسمى پیوست و سغائى هم تحت تاثیر آنان قرار گرفت و بدین ترتیب پلنوم یازدهم با اخراج دکتر فروتن، قاسمى و سغائى از حزب به پایان رسید.»[30]

کیانورى در این خصوص چنین ادامه مى‌دهد:

«حرف اصلى آنها این بود که حزب باید از شوروى ببرد و به حزب کمونیست چین بپیوندد، حرف چینى‌ها صحیح است و شکل مبارزه حزب غلط است گردانندگان اصلى‌شان نیز همان افراد بودند به علاوه دکتر کشاورز که آنها را به چینى‌ها مربوط کرد و پس از مذاکرات و قول قرارهائى، به نمایندگى از سوى حزب کمونیست چین به آلمان و ایتالیا آمد و در آنجا با افرادى چون نیکخواه، فیروز فولادى، کورش لاشائى و مهدى خانبابا تهرانى تماس گرفت و بعد از انشعاب عده‌ایشان را به چین برد و با مقامات حزب کمونیست چین ملاقات داد و اسم گروه خود را گذاشتند «سازمان انقلابى حزب توده ایران» و با دستور و امکانات مالى و تبلیغاتى چینى‌ها فعالیت وسیعى را در اروپا آغاز کردند».[31]

«در آن زمان حزب توده در اروپاى غربى یک سازمان نسبتا قوى داشت که در تمام شهرها و بخصوص دانشگاهها نیرو داشت تعدادى کارگر هم بودند که براى کار به اروپا و بخصوص آلمان آمده بودند. بدین ترتیب حزب تقریبا در تمام شهرهاى اروپا سازمان داشت. تشکیلات حزب بخصوص در آلمان و در شهر گراتس اطریش وسیع بود. در مونیخ، کلن، اشتوتگارت، ماینتز و هانو نیز واحدهاى حزبى نسبتا جا افتاده‌اى وجود داشت. با شروع اختلافات در میان این افراد نیز تمایلات چینى پیدا شد وعده زیادى از اعضاء و هوداران حزب در انگلستان، آلمانغربى، فرانسه، و ایتالیا به مائوئیسم گرایش پیدا کردند.» [32]

«در این زمان تعداد زیادى از هواداران پیشین حزب توده در حال جدا شدن بودند، اما به شکل ماهرانه‌اى از انشعاب رسمى خوددارى مى‌کردند تا بتوانند با ایجاد شکاف وسیعتر در درون حزب نیروهاى وسیعترى از اعضاء و هواداران حزب را جذب نمایند. آنها و عناصر رادیکال جبهه ملى دست به همکارى تنگاتنگى  در این خصوص با یکدیگر در کنفدراسیون مى‌زدند.» [33]

بهر حال:

«در این دوران عده‌اى از دانشجویان ایرانى عضو حزب توده، مقیم کشورهاى غربى، به تدریج انشعاب خود را از حزب اعلام کردند و به صورت «سازمان انقلابى توده» متشکل شدند. چین (نیز) همه گونه کمکها را به انشعاب آنها و تشکل‌شان مبذول کرد و از لحاظ پول و نوشتار آنها را تامین نمود. عده‌اى از این رهبران تازه رسیده به پکن روانه شدند و مائوئیسم را فرا گرفتند. در انگلیس، آلمان غربى، فرانسه، ایتالیا، اتریش، ایالات متحده آمریکا و کانادا توده‌اى‌هاى مائوئیست پیدا شدند و (بدین ترتیب) سازمان پررونق (توده‌اى) که در این نواحى پدید شده بود، تقریبا از میان رفت.» [34]

«انشعاب مائوئیستى بزرگترین انشعاب در تاریخ حزب بود و توانست عده قابل ملاحظه‌اى، شاید حدود 90 درصد از نیروهاى حزب در غرب را با خود ببرد، ولى عده‌اى هم ماندند. پس از این انشعاب بزرگ، سازمان حزب در اروپاى غربى گسترش زیادى نداشت.» [35]

مهدى خانباباتهرانى که خود یکى از افراد موثر در این انشعاب بوده است، در خصوص مشکلات و معضلات خود با حزب، وضیعت آن زمان حزب و دلائل انشعاب چنین مى‌گوید:

«عدم تحرک و فرسودگى حزب توده، همراه با شوق به مبارزه و نیاز به فعالیتى جدى مرا رفته رفته از حزب توده دور کرد انتقاد من و بسیارى دیگر از جوانان چپى به حزب توده این بود که حزب در مهاجرت پوسیده و پشت دیوار برلن جا خوش کرده است در پى این انتقادها، در فاصله سالهاى 64ـ 1963 دیگر عملاً از حزب توده بریده بودم. در همین فاصله و سالهاى پس از آن موفق شدم همراه با عده‌اى دیگر با پیش کشیدن شعارهاى رادیکال اکثریت حوزه‌هاى حزب در غرب را به عصیان و شورش و بالاخره جدائى از حزب برانگیزم. همراه با فعالیت من در این زمینه در آلمان، پرویز نیکخواه، محسن رضوانى و چند تن دیگر در انگلستان هم اینکار را پیش برده و در جدائى پایه‌هاى حزبى از رهبرى نقش موثرى بازى کردند.» [36]

«از آن پس همواره جریانهاى خارج در معرض افکار و نظریه‌هاى مختلف جهانى قرار داشتند و در بین آنها نوسان مى‌کردند. لمس نکردن محیط واقعى و ضرورتهاى ناشى از مبارزه رودررو با رژیم و قطع تماس با مردم و زندگى آنها، منجر به عدم شناخت موقعیت اجتماعى و درک  ویژگیهاى اقتصادى و اجتماعى و نشناختن حالت و کیفیت توده‌ها و دشمن به صورت طبقات رژیم شد و به عبارت دیگر این اصل اساسى مورد توجه این نیروها قرار نگرفت که مهاجران سیاسى و مبارزان خارج از کشور فقط تا این اندازه مى‌توانند حرکات خود را در جهت حرکت جامعه منطبق سازند و رسالت مبارزاتى خود را به درستى جامه عمل پوشانند که با جامعه و مردم خود در ارتباط واقعى بوده و از جریانات مبارزاتى داخل الهام مى‌گیرند. بدین دلائل جریانهاى انشعابى حزب توده نتوانستند خود را از عوارضى که گریبانگیر جهان قدیمى شده بود نجات دهند. ضعفهاى ناشى از این موقعیت نه فقط به صورت نوسانهاى فکرى و گفتگوهاى جناحى تئوریک شده بلکه به صورت ضعفهاى شدید و غیر قابل انکار در پرایتک و بخصوص در مواردى که براى پیاده کردن برداشتهاى ذهنى خود در داخل دست به کوشش زدند ،آشکار گشته و انعکاس آن، عناصر و سازمانهاى خارج از کشور را تحت تاثیر قرار داد.» [37]

«متعاقبا کنفدراسیون دانشجویان ایرانى در اروپا که یک اتحادیه دانشجوئى بود و فعالیت چشمگیرى تا این تاریخ نداشت تبدیل به مرکز تشکل و تلاقى جریانهاى خارج از کشور شد. در آغاز کار، دو جریان در کنفدراسیون وجود داشت. یکى وابستگان و طرفداران حزب توده، دیگرى اعضاء و طرفداران جبهه ملى. با انشعابهاى جریانات کمونیستى، عوامل موثر در کنفدراسیون دگرگون شد. کنفدراسیون در کشورهاى مختلف داراى کمیته‌ها و مسئولینى بود که در انتخاب این کمیته، و هیئتهاى مسئول و انتخاب مسئولین کل کنفدراسیون رقابت مى‌شد. پس از سال 42 به تدریج نفوذ حزب توده در کنفدراسیون تضعیف شد و جاى آنرا نفوذ سازمانهاى رقیب حزب توده گرفت و طى یک دوره نسبتا طولانى، سازمان انقلابى حزب توده نقش عمده‌اى در گردانندگى کنفدراسیون پیدا کرد. این تاثیر علاوه بر تضعیف موضع حزب توده، به همکارى با عناصر وابسته به جبهه ملى وسعت بخشید. عناصر جبهه ملى همواره جناح موثرى را در این سازمان دانشجوئى تشکیل مى‌دادند، ولى از آنجا که خود دچار تفرقه بود و از تشکل مستحکمى برخوردار نبودند، براى سازمانهاى مارکسیستى، بخصوص آنها که مخالف حزب توده و شوروى بودند راه باز مى‌شد.» [38]

احسان طبرى در کژراهه در خصوص این مقاطع نوشته است:

«بدبختى دیگرى که در این سالها بر سر شعبه غرب (حزب) آمد انشعاب کامل» کنفدراسیون جهانى دانشجویان ایرانى» بود که دوهزار عضو داشت و در میان قریب هشتاد هزار دانشجوى اروپا و آمریکا نیروى با نفوذى بود. در این کنفدراسیون نیروهاى مختلفى شرکت داشتند مانند ملى گرایان طرفدار مصدق و اعضاء حزب توده و تروتسکیت‌ها، ولى پس از تقسیم توده‌ایها به چند پاره نفوذ حزب توده نزدیک به صفر رسید. گروههاى چپ در این موقع اکثریت داشتند و در اثر اختلاف با مصدقى‌ها، به آسانى رهبرى را در کنگره‌هاى کنفدراسیون تصرف مى‌کردند و سخن حزب توده در این کنگره‌ها بانگ ضعیفى بود و شنونده‌اى نداشت.» [39]

ساواک طى تحلیل مفصلى در این مقاطع، وضیعت حزب توده را بشرح زیر ارزیابى نموده است:

«به دنبال انشعابى که در حدود دو سال قبل در حزب کمونیستى توده بوجود آمد و این حزب رسما بدو شاخه طرفدار شوروى و چین تقسیم شد، در شش ماهه اخیر نیز انشعاب دیگرى در جناح طرفدار چین این حزب بوجود آمد و این جناح به نوبه خود بدو شاخه تقسیم شد که رهبرى یک شاخه در دست جوانان افراطى و کم تجربه و رهبرى شاخه دیگر در دست هیئت سه نفرى (قاسمى. فروتن و سغائى) که در دو سال پیش از حزب توده انشعاب کرده بودند قرار گرفت و باین ترتیب حزب توده در مدتى کمتر از دو سال به سه شاخه تقسیم گردید.

علت این انشعابات پى در پى احتمالاً آن است که حزب توده دیگر نمى‌تواند فعالیت خود را با شرایط موجود ایران تطبیق دهد و به همین جهت هر روز رنگ تازه‌اى بخود مى‌گیرد و شعار جدیدى مى‌دهد تا بلکه از راه دیگرى به مقصود برسد. شکستهاى متوالى حزب توده در طى بیست سال اخیر نیز باعث شده که اعضاء حزبى تدریجا از حزب توده و رهبران سابق آن جدا شده و راه جدیدى را که از نظر آنان منجر به پیروزى مى‌شود انتخاب نمایند.

بهرحال آنچه مسلم است این انشعابات اگر چه میدان رقابت و فعالیت بیشترى را براى کمونیستها باز مى‌کند ولى به ضرر همه آنهاست و قدرت آنها نه تنها تقسیم خواهد شد بلکه احتمال برخورد بخصوص بین طرفداران چین و شوروى نیز خواهد بود.

اختلافات موجود میان دو جناح طرفداران چین (برخلاف اختلافات ما بین هر یک از این دو گروه با گروه طرفدار شوروى) تصور نمى‌رود چندان عمیق و لاینحل باشد زیرا گذشته از آنکه هر دو گروه داراى ایدئولوژى مشترک بوده و بهرحال هر دو از تز چین پیروى مى‌کنند. پس از انشعاب نیز هیچیک از دوشاخه نه از اختلافات خود صحبتى به میان آوردند و نه به یکدیگر حمله متقابل نمودند و این چشم پوشى و سکوت طرفین دلیل بر آنست که دو گروه مزبور هنوز هم نسبت به سازش با یکدیگر امیدوارند و در واقع مى‌توان اختلافات آنها را نوعى اختلافات درون حزبى نامید که احتمالاً بر اثر رقابت در رهبرى بوجود آمده است و امکان رفع آن نیز موجود است.

اما اختلافات میان طرفداران شوروى و هر یک از دو شاخه طرفدار چین بسیار عمیق و اصولیست و به مثابه اختلافات موجود میان چین و شوروى مى‌باشد و پیش بینى مى‌شود که به مرور این اختلافات عمیق‌تر و لاینحل‌تر گردد.

حزب توده طرفدار شوروى در حال حاضر تزهاى ضد و نقیضى عرضه مى‌کند بدین معنى که هم به رژیم ایران حمله مى‌کند و هم در مواردى صحه بر روى برخى از اقدامات دولت (مانند اصلاحات ارضى و مبارزه با بیسوادى و غیره) مى‌گذارد و همین تناقص گوئى نقطه ضعفى بدست توده‌ایهاى طرفدار چین داده که اساس این حزب را بیش از پیش متلاشى نمایند. ظاهرا علت این تناقض گوئى اینست که حزب توده طرفدار شوروى بنا به توصیه شوروى مکلفند که در حال حاضر که میان ایران و شوروى مناسبات اقتصادى توسعه مى‌باید از اعمالى که احتمالاً لطمه باین مناسبات بزند خوددارى نماید و به همین جهت توده‌ایها لحن حملات خود را ملایمتر کرده و حتى برخى اقداماتى که در ایران انجام مى‌گیرد به صورت مثبت ارزیابى مى‌کنند.

اما از سوى دیگر حزب توده ناچار است به خاطر حفظ موقعیت خود و جلوگیرى از فرار اعضائى که سالها به خاطر «انقلاب» زنده مانده و رنج مهاجرت را بخود هموار نموده‌اند شعارهاى به اصطلاح انقلابى نیز بدهد تا در این میدان رقابت از رقباى افراطى خود عقب نماند. روى این اصل توده‌ایهاى طرفدار شوروى به قول توده‌ایهاى طرفدار چین در هر گفتار و نوشته خود یک «اما» مى‌گذارند و انتخاب این روش به اصطلاح بینابین سبب گردیده که نه شورویها کاملاً روى رهبران این حزب تکیه کنند و نه اعضاء انقلابى حزب به شعارهاى انقلابى حزب امیدوار باشند. از طرف دیگر رهبران این حزب اکثرا پیر و فرسوده شده‌اند و نمى‌توانند به انتظار «انقلاب» دهها سال بعد ایران که شوروى نوید مى‌دهد بنشیند. شورویها نیز که این نقطه ضعف آنها را مى‌دانند زیاد روى آنها حساب نمى‌کنند و فقط تنها عاملى که باعث شده که در حال حاضر روابط موجود بین گروه مزبور و شوروى ادامه پیدا کند این است که هر دو اجبار دارند در مقابل گروههاى طرفدار چین صف آرائى کنند.

کمونیست‌هاى طرفدار شوروى در شش ماهه اخیر به تبعیت از توصیه شوروى دستورالعملهائى بشرح زیر به رهبران حزبى خود در ایران داده‌اند که از نظر درک روش آینده این حزب در ایران قابل اهمیت مى‌باشد:

1ـ توسعه فعالیت پنهانى در تمام ایالات و شهرستانهاى ایران و عدم توسعه فعالیت پنهانى در شهرستانهائى که در حال حاضر فعالیت پنهانى وجود دارد.

2ـ نفوذ وسیع و عمیق در سندیکاها ـ اتحادیه‌ها ـ جمعیتها ـ احزاب قانونى و همچنین نفوذ در میان طبقه دهقانان ـ زنان ـ جوانان و گروههاى مذهبى.

3ـ توسعه انتشارات حزبى و توزیع آن بخصوص براى  سفارتخانه‌ها و آژانسها.

4ـ ائتلاف و اتحاد با کلیه جمعیتهاى مخالف رژیم بخصوص جبهه ملى.

5 ـ تبلیغ در مورد ارجحیت تز مسالمت‌آمیز بر قهرآمیز.

6ـ فعالیت به منظور نفوذ در سازمانهاى صنفى دانشجویان و دانش‌آموزان .

7ـ مبارزه بر ضد چین و طرفداران آن و اطلاع از نحوه فعالیت آنها.

8ـ تماس مرتب گردانندگان حزب در داخل کشور با رهبران حزبى خارج از کشور در نقاط نزدیک ایران.

از دستورالعملهاى فوق به خوبى پیداست که حزب توده طرفداران شوروى بیشتر بر روى نفوذ سازمانهاى لگال (رسمى و قانونى) تکیه مى‌نماید و در عین حال سعى دارد به موازات رخنه در سازمانهاى مزبور فعالیت پنهانى خود را در تمام ایران گسترش دهد.

در حال حاضر نه تنها شوروى بلکه اقمار شوروى نیز سعى مى‌کنند از هر گونه اقدامى که ممکن است بر اثر کمک به کمونیستها در روابط بین آنها و ایران خلل وارد آورد جلوگیرى نمایند و به قرار اطلاع دولت بلغارستان به توده‌ایهاى طرفدار شوروى فشار آورده که مرکز فرستنده رادیو پیک را از صوفیه بجاى دیگر منتقل نماید و بر اثر این فشار دکتر رادمنش دبیر کل حزب توده به منظور انتقال فرستنده مزبور در شش ماهه اخیر مسافرتى بسوریه نموده ولى موفق به جلب موافقت مقامات  سورى نگردید.

رهبران حزب توده طرفدار شوروى در حال حاضر نسبت بایجاد یک رژیم باصطلاح دمکراتیک بیش از برقرارى یک رژیم توده‌اى و کمونیستى اهمیت میدهند و سعى آنها بر اینست که فعالیت سازمانهاى لگال را تدریجا بنفع خود منحرف نمایند، و روى همین اصل برخلاف روش سابق خود قصد دارند که در انتخابات آینده مجلس شوراى ملى فعالیت نمایند، در حالیکه در سالهاى قبل انتخابات را تحریم مى‌نمودند. البته مقصود آنها از فعالیت در انتخاب بمعنى فعالیت براى انتخاب کاندیداهاى کمونیست نیست بلکه مقصود آنها اینست که با پشتیبانى از افراد بى‌طرف و همچنین افرادى که اندکى تمایلات کمونیستى دارند آنها را بتدریج بسوى هدفهاى خود سوق دهند.

در حال حاضر بطور کلى فعالیت هیچیک از سه گروه فوق در داخل کشور قابل توجه نیست و بخصوص فعالیت گروههاى طرفدار چین که در خارج بسیار قابل ملاحظه است در داخل کشور چندان قابل اهمیت نیست و علت این امر مربوط بتغییر شرایط داخلى ایران و اقدامات بسیار مثبتى است که دولت انجام داده و در نتیجه بهمان نسبت از متمایلین به کمونیزم کاسته است.

تا آنجا که اطلاع در دست است حزب توده طرفدار شوروى هنوز نتوانسته گروههاى متشکل خود را در ایران توسعه دهد و گروههاى طرفدار چین نیز هنوز موفق به تشکیل سازمان و تشکیلاتى در ایران نشده‌اند، ولى از ظواهر امر پیدا است که این گروه درصدد ایجاد تشکیلاتى در ایران مى‌باشد. گروههاى طرفدار چین که خود را «انقلابى» و توده‌ایهاى طرفدار شوروى را «رفور میست» مى‌خوانند، طرفدار انقلاب خونین از راه ترور و جنگهاى پارتیزانى هستند و روى همین اصل به مناطق سوق‌الجیشى و بخصوص مناطق عشایرى اهمیت زیاد مى‌دهند.

موفقیت این گروه اگر چه با توجه به شرایط کنونى ایران محال است ولى در صورتى که موفق به اقداماتى شوند، از آنجا که تز آنها صددرصد انقلابى است. احتمالاً خسارات و ناراحتیهایى ببار خواهند آورد.

گروه مزبور بخصوص کوشش مى‌کنند که بیشتر به طبقات روشنفکر ـ دهقان و کارگر نزدیک شوند و در مورد روشنفکران بخصوص روى روشنفکرانى تکیه مى‌کنند که تحصیلات و احتمالاً تعلیمات حزبى خود را در خارج از کشور دیده‌اند. بنا به عقیده این گروه دهقانان «نیروى عمده انقلاب» و کارگر «قوه محرکه» انقلاب است و روى همین اصل کوشش مى‌کنند که با فکر افراد روشنفکر و قدرت کمّى دهقانان و خاصیت انقلابى کارگر مقاصد خود را به مرحله اجرا درآورند.» [40]

بهر حال «فعالیت حزب توده پس از آنکه از کنفدراسیون کنار زده شد، باز هم محدودتر شد تا اینکه در جریان اصلاحات ارضى و انقلاب سفید، مدافع اصلاحات شاه شده و از طریق رادیوى پیک ایران، میان حزب توده و رژیم شاه یک دیالوگ برقرار شد.» [41]

«کنفدراسیون در طول سالهاى دو دهه 1960و1970 به صورت فعالترین و گسترده‌ترین تشکیلات اپوزیسیون در خارج از کشور ظاهر شد.» [42] و بدین صورت کلیه فعالیتهاى حزب توده در خارج از کشور را در میان دانشجویان ایرانى کاملاً تحت‌الشعاع خود قرار داد.

همزمان با آغاز فروپاشى کنفدراسیون، «در سال 1974 حزب توده به دلیل نگرانى‌هاى شوروى از توسعه طلبى‌هاى نظامى شاه و سیاست‌هاى مداخله‌گرانه منطقه‌اى او، مواضع آشتى جویانه خود در قبال رژیم شاه را تغییر داد. بدین ترتیب حزب توده نیز فراخوان اتحاد تمامى نیروهاى اپوزیسیون براى سرنگونى رژیم دیکتاتورى شاه را در تبلیغات خود قرار داد.» [43] و در اینباره عملاً وارد اقدام شد. ساواک طى گزارشى در تاریخ 27 / 9 / 53 در تحلیل اهداف و برنامه‌هاى جدید حزب نوشته است:

«اعضاء حزب منحله توده که در اروپاى شرقى زندگى مى‌نمایند به علل مختلف از جمله ترقیات شگرفى که ایران در سالهاى اخیر نموده و به دلیل اینکه در صحنه سیاست با این افراد مانند مهره‌هاى شطرنج بازى نموده‌اند اغلب از گذشته خود نادم و در راه چاره‌اى بوده تا به کشور مراجعت نمایند ولى رهبرى حزب منحله توده و عده‌اى از کادرهاى حزب که در خیانت و نوکرى زبانزد هستند و بالاخره اربابان آنها، کوشش مى‌نمایند که رژیم ایران را ساقط نمایند. لذا کشورهاى سوسیالیستى به رهبرى حزب منحله توده دستور داده‌اند تا کم‌کم دامنه فعالیت مخربانه خود را از کشورهاى شرقى به غرب و از آنجا متوجه ایران نمایند.

به نظر مى‌رسد که با موافقت شوروى، رهبرى حزب منحله توده از چند سال قبل به این طرف عده‌اى از کادرها و اعضاى خود را به کشورهاى غربى از جمله فرانسه ـ آلمان و ایتالیا اعزام نموده و کوشش مى‌نماید عده زیادترى را به فرانسه و آلمان اعزام نماید تا مردم را آماده باش داده، منتظر فرصت باشد، زیرا رهبران این حزب منحله مانند ایرج اسکندرى و کیانورى مکررا اظهار مى‌نمایند که رژیم فعلى به بادى بند است.

لازم به توضیح است که روسها به عده زیادى از نوکران خود دستور داده‌اند که به غرب آمده خود را به آمریکائى‌ها ـ کشورهاى غربى و ایران بفروشند و مدتى در ظاهر با این کشورها همکارى نمایند تا موقع بهره‌بردارى برسد و مسافرتهاى مکررى که رهبران حزب منحله توده به اغلب کشورهاى غربى منجمله فرانسه نموده‌اند و تماسهاى آنها با اعضاى سابق جبهه به اصطلاح ملى و کوشش آنها براى ایجاد فعالیت مشترک و بالاخره تقاضاى عده زیادى از کادرهاى حزب منحله که در کشورهاى سوسیالیستى زندگى مى‌نمایند و مایل هستند به غرب بیایند این نظریه را تائید مى‌نماید.[44]

همچنین در خبر تهیه شده دیگرى از سوى ساواک آمده است:

«مصطفى لنکرانى در یک گفتگوى خصوصى اظهار داشته حزب توده تصمیم دارد با تشکیل گروههائى از دانشجویان مقیم خارج از کشور شروع به فعالیتهاى سیاسى در جرگه مخالف تاکتیکهاى مبارزه مسلحانه سازمان چریکهاى فدائى خلق نموده و بدین طریق قبل از آنکه دانشجویان مورد نظر به سمت مبارزات مسلحانه کشانده شوند آنان را با ایدئولوژى کمونیسم آشنا ساخته و با اعزام این افراد به ایران و تبلیغ به نحوه حزب توده و روشنگرى مردم به ویژه در میان طبقات زحمتکش آنها را براى شورش و انقلاب آماده نماید.» [45]

«در این زمان رهبرى حزب توده دیگر تمایلى نداشت تا به هیچ شکلى با کنفدراسیون همکارى نماید و در سال 1974 گروه دانشجوئى خود را با نام «سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات ایران» تشکیل داد.» [46] و در آلمان غربى شروع به فعالیت نمود. «این سازمان سپس از سال 1355 در سایر کشورها از جمله انگلستان، فرانسه، ایتالیا، سوئد، بلژیک و هلند شعباتى دایر و نشریه‌اى نیز با نام آرمان منتشر ساخت.» [47]

علیهذا مواضع و برنامه‌هاى اخیر حزب توده نیز هرگز شکل عملى به خود نگرفت و دیرى نپائید که با ایجاد زمینه‌هاى انقلاب و فروپاشى نظام شاهنشاهى حزب توده مسیر معکوسى را آغاز نمود. کیانورى در کتاب خاطرات خود در اینباره چنین مى‌گوید:

«یکى از مهمترین مسائلى که در اواخر دهه چهل و اوائل دهه پنجاه به تدریج خود را نشان مى‌داد رشد و توسعه پدیده نوین مبارزه در کشور بود. یکى از نمودهاى این پدیده پر شدن زندانها از زندانیان سیاسى جوان بود که نشان مى‌داد جنبش در حال شکل‌گیرى و تهاجم علیه رژیم است (در مقابل) تعدادى از اعضاء رهبرى حزب به ویژه ایرج اسکندرى که سمت دبیر اولى را به عهده داشت، سمت تحولات ایران را در سمت به عکس مى‌دیدند. به نظر آنها شاه در حال تثبیت و قدرت‌گیرى بود و افزایش درآمدهاى نفتى این فرصت را به شاه داده بود تا یک سیستم سرمایه‌دارى باثبات ایجاد کند. در نتیجه افرادى مانند اسکندرى، نوروزى، جودت، دانشیان و صفرى به شدت از این دفاع مى‌کردند که باید با شاه به نحوى کنار آمد و با توجه به بهبود مناسبات ایران و شوروى به سمت فعالیت قانونى حزب در داخل کشور حرکت کرد».[48]

کیانورى در بخش دیگرى از کتاب خود ادامه مى‌دهد:

«یکى از حوادثى که در این رابطه پیش آمد، تماس رژیم با ما بود. در طول سالهاى 1354 یا 1355، امیرعباس هویدا، البته با نظر و تصویب شاه فردى بنام جهانگیر بهروز را به دیدار ایرج اسکندرى فرستاد بهروز به برلین شرقى آمد و از اسکندرى تقاضاى ملاقات کرد. او در ملاقات با اسکندرى پیغام هویدا را به این مضمون ابلاغ کرد که: "شما معطل چه هستید؟ و چرا به ایران نمى‌آیید؟، اگر به ایران بیائید حقوق بازنشستگى و وزارت تمام این دوران را که در کشور نبوده‌اید را پرداخت مى‌کنیم!، هر پست و مقامى که بخواهید مى‌توانید داشته باشید؛ حزب را هم مى‌توانید در داخل کشور آزادانه تشکیل دهید!»[49]

در یکى از گزارشات ساواک که در تاریخ 10 / 1 / 56 تهیه گردید در این خصوص آمده است:

«اسکندرى به یکى از ایرانیان مقیم صوفیه اظهار داشته، در بررسى‌هائى که وسیله رهبران حزب منحله توده در سطح جهانى به عمل آمده به این نتیجه رسیده‌اند که مهاجرت طویل‌المدت اعضاء حزب منحله توده به خارج از کشور راه اشتباهى بوده و بایستى به اتمام امکانات موجود و بااستفاده از مراجع بین‌المللى ترتیبى داده شود که شاهنشاه آریامهر کلیه ایرانیان مقیم کشورهاى کمونیستى را مورد عفو قرار داده و مجلسین ایران این عفورا تصویب نمایند تا بتوانند به کشور مراجعت نمایند.» [50]

کیانورى توضیح مى‌دهد که:

«در این دوران مبارزه به شکل وسیع در ایران آغاز شده و اعلامیه‌هاى حضرت امام در ایران پخش مى‌شد ما این حرکت‌ها را به دقت دنبال مى‌کردیم و در جلسات هیئت اجرائیه درباره تحولات سریع ایران بحث مى‌کردیم. اسکندرى معتقد بود که محال است آمریکا اجازه دهد که شاه برکنار شود، حداکثر چیزى که ممکن است در ایران اتفاق بیفتد تحولاتى مانند سالهاى 1320ـ 1324 است، یعنى یک دمکراسى محدود ایجاد خواهد شد، احزاب سیاسى و مطبوعات آزادى عمل خواهند یافت و انتخابات آزاد برگزار خواهد شد. این حداکثر چیزى است که آمریکا به عنوان یک دریچه اطمینان اجازه خواهد داد در ایران اتفاق بیفتد و بیش از آن را به شدت سرکوب خواهد کرد. اسکندرى نسبت به نهضت امام بدبین بود و مى‌گفت این جریان یک جریان مذهبى فوق‌العاده ارتدکس و جزمى است، و اگر پیروز شود به هیچ وجه اجازه فعالیت سیاسى به مخالفین عقاید خود نخواهد داد و ثانیا جریان آیت‌اله خمینى یک حرکت افراطى است و به خاطر تندروهائى که دارد قطعا سرکوب خواهد شد. لذا ما نباید به دنبال آن برویم. اسکندرى قطعا به پیروزى انقلاب و سقوط شاه باور نداشت و طبیعى بود که عده زیادى از (افراد) حزب از مواضع دبیر اول حزب طرفدارى بکنند.» [51]

* * * * * * * * *

ساواک در طول این سالها از داخل کشور و نیز با حضور در کشورهاى خارجى و با واسطه عوامل و منابع خود اقدام به کنترل و مراقبت از فعالیتهاى اعضاء و عناصر حزب توده نموده و محصول مکتوب اقدامات و پیگیریهاى ساواک در این مدت بر صدها جلد پرونده و هزاران برگ سند بالغ گردیده است .

متأسفانه شیوه دسته‌بندى اسناد و گزارشات که احتمالاً با نگرش عملیاتى در ساواک تفکیک، تنظیم و بایگانى شده‌اند، امکان یک مطالعه و بررسى مناسب را فراهم نمى‌نمود، و لذا لازم بود که جهت تهیه و تدوین این مجموعه ابتدا در خصوص تفکیک و موضوع بندیهاى جدید اسناد اقدام نمود و نیز اسناد را به ترتیب زمانى وقوع حوادث و اتفاقات تنظیم نمود تا اخبار و گزارشات رخدادهاى پراکنده، خط و ربط منطقى بدست دهد و کار مطالعه براى خواننده سهل گردد که به همین نحو اقدام گردید.

علیهذا همچنان که فعالیتهاى حزب و اعضاء و عناصر وابسته بدان در طول سالهاى مورد مطالعه دچار فراز و نشیب‌هاى متعددى بوده است. سازمان و اقدامات  ساواک نیز در طول این سالها دچار تحولات و نوسانات مختلفى بوده که در برنامه‌ها و حجم فعالیتهاى آن تاثیر گذارده است. در مقاطعى اقدامات به قوت پیگیرى و در مقاطعى با ضعف دنبال مى‌شده است. در مواردى پیگیریها با طرح و برنامه انجام گرفته و در بعضى، هیچ محاسبه و برنامه‌ریزى در پى نبوده است، و در نتیجه اخبار و گزارشات بعضا منقطع و تحلیل‌ها و جمع‌بندیها در مواردى نادرست ارزیابى شده‌اند. از اینرو جهت گویاسازى و تشریح  هر چه بهتر اسناد تلاش شد از منابع دیگرى نیز بهره‌بردارى گردد تا تصویر روشنترى از بعضى از مقاطع و فعالیتهاى حزب توده بدست آید، گر چه کتب و منابعى نیز که به درستى و تفصیل به شرح فعالیتهاى حزب در خارج از کشور پرداخته باشند چندان نبوده و مطالب مطروحه  در آنان نیز دچار نقصان است و نیز بعضا حاوى نظریات و دیدگاههاى شخصى، و خصوصا در تعیین مقاطع دقیق تاریخى حوادث و اتفاقات دچار اشتباه شده است.

به هر تقدیر امیدواریم مطالعه دقیق و تعمیق در این اسناد، اسرار و ابعاد متعددى از فعالیتهاى چند دهساله حزب توده و طرحها و اقدامات ساواک در خارج از کشور را تبیین نماید و انگیزه تحقیق در ابعاد دیگرى را براى محققین فراهم نماید.

 

و اما چند نکته :

1ـ اسناد این اثر مربوط به سالهاى 1334 ـ 1352 بوده و به شرح فعالیت‌هاى حزب توده در کشورهاى آلمان اطریش پرداخته است.

2ـ اسناد به صورت جنبش تاریخى مرتب شده‌اند.

3ـ از میان اسناد تایپى و دست نویس ترجیحا اسناد تایپ شده مورد استفاده قرار گرفته است.

4ـ در رسم‌الخط سندها تغییرى داده نشده و تنها اغلاط املائى در داخل قلاب آورده شده و یا جهت سهولت در خواندن بعضى نکات ویرایشى رعایت شده است.

5ـ به لحاظ آمدن تصاویر اسناد در صفحات مورد نظر، از حروف چینى سربرگ سندها و ذکر نوع طبقه بندى حفاظتى آنها از قبیل محرمانه، خیلى محرمانه و خوددارى و صرفا به ذکر موضوع سند اکتفا شده است.

6ـ در پایان بخشى به عنوان ضمیمه‌ها آورده شده که طبق آدرسى که در پاورقى اسناد آمده مرتب شده‌اند.

 

مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات

 

فعالیتهاى حزب توده در آلمان

«از اواسط سال 1958 به تدریج کادرهاى رهبرى حزب توده ساکن آلمان شرقى شده و بر اساس مصوبات پلنوم چهارم آغاز به فعالیت و سازماندهى تشکیلات حزب در اروپاى غربى کردند.» [52]

البته، بر اساس اظهارات احسان طبرى «کار حزب در کشورهاى غربى داراى (سابقه) «ماقبل تاریخ»، و پیش از تشکیل شعبه غرب و در دورانى است که هنوز اسکندرى به شوروى نیامده و کار غرب را با رهبرى هیئت اجرائیه در ایران اداره مى‌کرد.» [53]

برابر اسناد ساواک، قبل از آن تاریخ و در سالهاى 1334 و پیش از آن، فعالیتهاى پراکنده‌اى از سوى عناصر حزبى در پاره‌اى از کشورهاى اروپائى و از جمله آلمان غربى گزارش شده است. بر اساس این اسناد شاید بتوان بر تقدم فعالیتهاى حزب توده در آلمان غربى بر سایر کشورهاى اروپاى غربى صحه گذارد. آلمان غربى همچنین به جهت همجوارى با آلمان شرقى که مرکزیت حزب در آنجا مستقر بوده است و نیز به علت حضور تعداد بیشتر دانشجویان ایرانى همواره مورد توجه بیشترى قرار گرفته است. در گزارش وابسته نظامى ایران در آلمان غربى که در تاریخ 9 / 8 / 1334 تهیه گردیده آمده است:

«در آلمان تعدادى در حدود 2000 محصل وجود دارد، که بین آنها عده قابل ملاحظه‌اى توده‌اى وجود داشته و با کمال بى‌شرمى دست به تظاهرات عجیب مى‌زده‌اند، (ولى) پس از اعدام افسران و سران توده‌اى در تهران و قطع ارز محصلین منحرف، کلیه این فعالیتها و تظاهرات خاموش شده و سفارت تا آنجا که توانسته در بین آنها از محصلین سربراه عواملى گمارده که از فعالیت‌هاى آنها سفارت را مطلع مى‌نمایند.»[54]

«در آن زمان دانشجویان سیاسى به طرفداران مصدق و حزب توده تقسیم مى‌شدند و از فعالین حزب توده‌اى جنبش دانشجوئى آن زمان، (مى‌توان) از آزمون که بعدها وزیر شد نام برد».[55]

«در طول دهه 1950 جمهورى فدرال آلمان و شهر برلین غربى به صورت بزرگترین تجمع دانشجویان ایرانى خارج از کشور درآمده بود و سازمانى وابسته به حزب توده به نام «سازمان دانشجویان ایرانى مقیم آلمان» در این زمان وجود داشت و نشریه ماهانه‌اى بنام «سداما» منتشر مى‌کرد.»[56]

مهدى خانبابا تهرانى در گفتگو با حمید شوکت در این باره مى‌گوید:

«(این سازمان) مدتى بود پاشیده شده بود و ما سعى داشتیم آنرا احیاء کنیم، این شد که از سال 1957 عده‌اى را در مونیخ دور هم جمع کردیم و شب‌هاى شعر گذاشتیم و جلسات هفتگى ترتیب دادیم و از سال 1958 انجمن مونیخ پا گرفت. در این انجمن دو، سه نفرى بیشتر توده‌اى نبودند، البته بعضى‌ها بعدها حزبى شدند. در این دوره فعالیتهاى فرهنگى مى‌کردیم، فعالیتهائى چون برگزارى جشن عید نوروز، برگزارى جشن ایرانى و غیره، و انجمن مونیخ هر چند که در بست در اختیار توده‌اى‌ها نبود، اما به خاطر نفوذ ما استالینگراد لقب گرفته بود.» [57]

همچنین در یکى از اولین گزارشات نماینده ساواک در آلمان به تاریخ 25 / 10 / 38 آمده است:

«حزب کمونیست ایران در آلمان غربى، سازمانى بنام «سازمان سداما» از دانشجویان ایرانى تشکیل داده است که اعضاء کمیته آلمان غربى، به نامهاى احمد دانش، جنابى و فریور مى‌باشند که این کمیته در اواخر سال 1958 بوسیله اعضاء کمیته مرکزى انتخاب گردیده‌اند. دانشجویان ایرانى عضو سداما در آلمان غربى عبارتند از: کریم توکلیان، هاشمى، هوشنگ حمزوى، نادر احمدى، هورفر، صراف زاده و افسرى. فدیور در هر یک از شهرهاى آلمان غربى یک کمیته سداما تشکیل داده و در بین دانشجویان ایرانى فعالیت مى‌نماید.»

«حضور رهبرى حزب توده در آلمان شرقى از سال 1958 به بعد بر سیاستهاى دانشجویان و به ویژه دانشجویان مقیم آلمان غربى تاثیر محدودى داشت.حزب توده فقط از سال 1959 به بعد شروع به سازماندهى هواداران خود کرد»،[58] و بدین ترتیب به گسترش فعالیتهاى خود در آلمان غربى مبادرت نمود.

در این سالها «حزب توده سعى مى‌کرد ریاست دسته‌هاى دانشجویان ایرانى را بدست آورد. تا سال 1961 این عمل بدون مقاومت سازمانها و احزاب دیگر عملى شد. در سال 1961 جبهه ملى ایران نیز در اروپا شروع به فعالیت نمود، در نتیجه در بیشتر شهرها کمونیستها ریاست انجمن دانشجویان ایرانى را از دست دادند و آراى آنها رو به تنزل رفت. سپس توده‌اى‌ها در تاکتیک خویش تجدید نظر کرده، ریاست انجمن‌هاى دانشجویان را به جبهه ملى ایران و یا به کاندیداهاى بى‌طرف واگذار نمود، و از آنجا که جبهه ملى ایران عدم توانائى خویش را به ثبوت رسانید، نفوذ توده‌ایها بر جا مانده و در کنگره‌ها و جلسات کنفدراسیون دانشجویان ایرانى زیادتر شده و حتى نمایندگان و کاندیداهاى بیطرف را تحت نفوذ خود درآوردند کمونیستهاى ایرانى در آلمان باخترى، اواخر ماه مه 1965 در حدود پانصد نفر طرفدار داشتند که یکصد نفر از آنها، اعضاء ثبت شده حزب توده بوده‌اند.[59]

ساواک در تشریح فعالیتهاى عناصر حزب توده در سالهاى بعد طى گزارشى نوشته است:

«توده‌ایهاى متعصب از خود سازمان جداگانه‌اى دارند ولى همیشه براى کشانیدن افراد بدار و دسته خود با سایر دستجات تماس نزدیک دارند، بخصوص در کارهاى کنفدراسیون و فدراسیون دخالت مستقیم کرده و اغلب تحت رهبرى خود آنها را رهبرى و اداره مى‌کنند و به عناوین مختلف تبلیغ مى‌کنند. این دسته توجه بخصوصى روى افراد تازه وارد دارند و افراد تازه وارد را به عناوین مختلف و با تکیه بروى نقاط ضعف ایشان،به طرف خود مى‌کشانند توده‌ایها با تشکیل جلسات مرتب، سخنرانى‌هاى مضر، پخش اعلامیه و سایر نشریات دیگر، تشکیل سمینارهاى پى در پى، ترتیب گردشهاى دسته جمعى، ترتیب جشنها، جلسات هنرى ،ادبى و ورزشى، پخش و آویختن پلاکاردها در مدارس، دانشگاهها و ترتیب متینگها به فعالیت مى‌پردازند.[60] و این فعالیتها در شهرهاى برلین، بن، مونیخ، کارلسروحه، هانور،ماینتز، کلن، هامبورگ، اشتوتگارت، گوتینگن وکیل گسترش بیشترى داشته است.»[61]

«در این مقاطع وقوع اختلافات ما بین چین و شوروى موجب فعل و انفعالاتى در درون حزب و متعاقبا گسترش آن در درون حوزه‌هاى حزبى در کشورهاى مختلف گردید، و «عده‌اى از اعضاء جوان و فعال حزب توده در اروپا، مخصوصا آلمان متوجه شدند که کمیته مرکزى حزب توده رویه اطاعت کورکورانه از شوروى را پیروى کند و از این جهت به فکر تغییر وضع حزب افتادند و موضوع نارضایتى در جلسات و کمیته‌هاى پائین حزب مورد انتقاد و بحث قرار گرفت و قرار شد رسما به کمیته مرکزى شش ماه مهلت داده شود که رویه حزب و خط‌مشى غلط رهبران کرملین را بررسى و در نتیجه خود را مستقل نمایند ،لکن پس از گذشت مدت موعود کمیته مرکزى حاضر به تغییر رویه خود نشد، لذا ناگهان پنجاه درصد و شاید در حدود60 درصد افراد از کمیته مرکزى کناره‌گیرى و اجبارا دست به فعالیت جدیدى زدند که جایگزین فعالیت تشکیلات قبلى باشد.»[62] که متعاقبا به تاسیس «سازمان انقلابى حزب توده» در خارج از کشور منجر گردید و  موجب ریزش بسیارى از اعضاء و هواداران حزب توده و تحت تاثیر قرار گرفتن کلیه فعالیتهاى حزب در خارج از کشور گردید.

گسترش حوزه نفوذ و فعالیتهاى کنفدراسیون در خارج از کشور و نیز نفوذ ساواک در رأس و بدنه حزب توده طى سالهاى بعد موجب تضعیف هر چه بیشتر حزب و فعالیتهاى آن در خارج از کشور گردید و بالاخره با تحولاتى که بدین دلائل در داخل کمیته مرکزى حزب به وجود آمد، تغییراتى نیز در مشى و فعالیت حزب ایجاد گردید و از آن جمله در سال 1353 «سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات» تأسیس گردید.

در کتاب کنفدراسیون در این باره آمده است: «چون حزب توده به مثابه یک سرسپرده سازمان کمونیسم مسکو، اعتبار خود را در میان گروههاى مختلف و کمونیستهاى جوان از دست داده بود، از یکسال قبل به کوشش تازه‌اى براى نفوذ در میان جوانان دست زده و اقدام به تشکیل یک سازمان جنبى جدید به نام «سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات» نمود که سازمان مزبور با انتشار نشریه‌اى بنام «آرمان» ناشر افکار و تعقیب کننده نظریات و هدفهاى حزب منحله توده مى‌باشد. حزب توده ضمنا کوشش دارد که بجاى کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانى که از حیطه نفوذش خارج شده، «سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات ایران» را جایگزین کنفدراسیون سازد.» [63]

در گزارش مورخ 25 / 2 / 54 ساواک در خصوص سازماندهى و فعالیتهاى جدید حزب توده آمده است:

«فعالیت عوامل حزب توده در برلین غربى به دو طریق است. یکى مخفى، که حوزه‌هاى مختلف در آن فعالیت دارند و دیگرى فعالیت آشکار و علنى است که وظائف آن در داخل سازمان جدید، یعنى سازمان دانشجویان دمکرات جمع شده است و عوامل شناخته شده کمیته مرکزى در آن فعالیت دارند.فعالیت این سازمان در واقع همان فعالیت حزبى کمیته مرکزى است که اقدام به جمع‌آورى افراد نموده و سپس اعضاء این سازمان به عضویت حزب منحله توده درمى آیند».

در ادامه این سند آمده است :

«قرار است گروههاى مختلف جبهه به اصطلاح ملى، سازمان چریکهاى فدائى خلق و گروهى از مائوئیستهاى سابق که از سیاست چین سرخورده‌اند در آینده به عضویت این سازمان کشیده شوند و لذا از طریق حوزه‌هاى این سازمان در سرتاسر اروپا تماسهائى با عوامل جبهه به اصطلاح ملى و چریکهاى فدائى خلق در جریان است. سازمان دانشجویان دمکرات در حال حاضر در شهرهاى دانشجوئى اروپا و بخصوص آلمان غربى داراى حوزه‌هائى است که افرادى در آن عضویت دارند. در حال حاضر حوزه برلین غربى مرکب است از فرهاد فرجاد، فرامرز زرشناس، محمد اسمنى، واهاک هاکوپیان و محمد کاظمى. قرار است این سازمان با سازمان دانشجویان خارجى دیگرى از جمله سازمان دانشجویان ترک، یونانى، اسپانیائى، فلسطینى و عراقى تماس و همکارى برقرار نمایند.» [64]

در اعلامیه منتشره از سوى این سازمان در تاریخ 27 / 10 / 1975 آمده است:

با تشکیل سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات ایران (ادیسى) که وظیفه سازماندهى و مبارزه را در خارج از کشور برعهده گرفته است، مسئله تلفیق کار مخفى و علنى هم فعلیت پیدا کرده و هم حساس شده، حساسیت مسئله‌اینست که اگر تلفیق کار مخفى و علنى به درستى انجام نگیرد، هم به کار مخفى و هم به کار علنى که در ضرورت هر دوى آنها تردیدى نیست، لطمه مى‌خورد. بدین جهت براى جلوگیرى از این لطمه و براى استفاده درست از تمام نیروها، هم در کار مخفى و هم در کار علنى، توجه ویژه رفقا را به نکات زیرین جلب مى‌کنیم :

1) به منظور استفاده درست و همه جانبه از تمام نیروهاى علنى و غیر علنى باید وضع همه رفقاى حزبى و همه سمپاتها که براى عضویت در حزب  آماده مى‌شوند، دقیقا بررسى گردد تا مسئله شناخته بوده یا شناخته نبودن آنها از نظر پلیس حل شود. لازم به تذکر است که وقتى ما میگوئیم "شناخته نبودن" بدین معنى  است که رفیق معین نه فقط پس از پایان تحصیل مى‌تواند براى ادامه فعالیت به ایران باز گردد، بلکه حتى تا زمان عزیمت قطعى خود به ایران هم مى‌تواند به ایران برود و باز گردد. و وقتى میگوئیم "شناخته بودن» بدین معنى است که رفیق معین على‌الاصول در آینده نزدیک امکان رفتن به ایران را ندارد. این بررسى مجدد به ویژه از آن جهت لازم است که گاه دیده مى‌شود رفیقى شناخته نیست و یا کم شناخته است ولى بکار علنى کشانده مى‌شود، و برعکس رفیقى شناخته است، ولى فعالیت علنى ندارد. نتیجه این بررسى باید نشان دهد که چه رفقائى باید قطعا فعالیت علنى داشته باشند و چه رفقایى فقط باید به کار مخفى بپردازد. فقط در این صورت است که از هردو گروه در جاى خود به درستى استفاده خواهد شد.

2) پس از روشن شدن اینکه چه رفقائى باید فعالیت علنى داشته باشند و چه رفقائى باید فقط به کار مخفى بپردازند، آنوقت باید به رفقاى علنى مأموریت داد که بنام «ادیسى» به فعالیت وسیع علنى بپردازند. در واحد باید یک نفر را مسئول فعالیتهاى علنى کرد و تمام رفقاى علنى را در اختیار او گذاشت. رفیق مسئول کارهاى علنى ضمنا باید با دبیر خانه «ادیسى» در تماس منظم باشد و طبق رهنمودهاى آن فعالیت علنى را سازمان دهد.

3) رفقائى که به کار مخفى مى‌پردازند ـ صرفنظر از فعالیت مخفى حزبى ـ باید طبق دستور واحد و فقط به شکل مخفى به فعالیت علنى کمک کنند. در این زمینه نیز باید اصول کار مخفى اکیدا رعایت شود.

4) رفقاى علنى اگر داراى ارتباطات مخفى و حوزه مخفى هستند، باید اصول کار مخفى را در این ارتباطات مخفى اکیدا رعایت کنند تا به علت فعالیت علنى آنها، رفقاى مخفى به خطر نیفتند.

5) رفقاى علنى باید در تماسهاى وسیع علنى خود، هر فرد علاقمند جدیدى را که براى عضویت در حزب و فعالیت مخفى مناسب تشخیص مى‌دهند، به شبکه مخفى حزبى معرفى کنند و وى را از فعالیت علنى کنار بگذارند.

6) واحد حزبى مسئول تلفیق درست کار مخفى و علنى است.[65]

و حال به مطالعه اسناد فعالیتهاى حزب توده در آلمان غربى مى‌نشینیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. کژراهه، خاطراتى از تاریخ حزب توده ـ احسان طبرى ـ ص 198

[2]. همان، ص 198

[3]. کژراهه، خاطراتى از تاریخ حزب توده ـ احسان طبرى ـ ص 91ـ90

[4]. تاریخ سى ساله ایران، بیژن جزنى ـ جلد2

[5]. نگاهى از درون به جنبش چپ در ایران ـ حمید شوکت ـ ج 1ـ ص 117

[6]. نگاهى از درون به جنبش چپ در ایران ـ حمید شوکت ـ ج 2ـ ص 315

[7]. کژراهه ـ خاطراتى از تاریخ حزب توده ـ احسان طبرى ـ ص 183ـ182

[8]. نگاهى از درون به جنبش چپ ایران ـ حمید شوکت ـ ج 1ـ ص 118

[9]. نگاهى از درون به جنبش چپ ایران ـ حمید شوکت ـ ج 1ـ ص 118

[10]. خاطرات نورالدین کیانورى، موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى دیدگاه ـ ص 376

[11]. همان

[12]. کنفدراسیون دانشجویان ایرانى ـ اسفند 1355 ـ ص 61 الى 59

[13]. منفعل

[14]. تاریخ سى ساله ایران ـ جلد دوم ـ بیژن جزنى ـ ص

[15]. خاطرات نورالدین کیانورى، موسسه تحقیقاتى وایتشاراتى دیدگاه ـ ص 381

[16]. سیاست و سازمان حزب توده ـ ص 204

[17]. تاریخ سى ساله ایران ـ بیژن جزنى ـ جلد 2ـ ص

[18]. فرقه دمکرات آذربایجان در سال 1324 توسط سید جعفر پیشه‌ورى و با حمایت مالى و معنوى شوروى تشکیل گردید. این فرقه در واقع در زمانى شکل گرفت که دولت شوروى بهمراه دولت‌هاى متفق، علیه متحدین در جنگ جهانى دوم وارد ایران شده بودند. فرقه خواسته‌هاى خود را مبنى بر خودمختارى آذربایجان، به رسمیت شناختن زبان آذرى و اعلام کرد و در آبانماه 1324 توانست با قدرت اسلحه کنترل استان آذربایجان را بدست گیرد. پس از پایان جنگ جهانى دوم و تخلیه ایران از سوى متفقین و متعاقبا شوروى، فرقه دمکرات نیز به دستور شوروى و بر اساس مصالح و منافع آن کشور عقب‌نشینى کرد و پیشه‌ورى و غلام یحیى دانشیان، رهبران فرقه نیز به شوروى متوارى شوند.استالینسیم و حزب توده ایران ـ الهه کولائى، ص 42 الى 130 و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى ـ 1376

[19]. خاطرات نورالدین کیانورى ـ موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى دیدگاه ـ ص 387

[20]. کژراهه ـ خاطراتى از تاریخ حزب توده ـ احسان طبرى ـ ص 206،205

[21]. کنفدراسیون دانشجویان ایرانى، اسفند 1355ـ ص66

[22]. تاریخ سى ساله ـ بیژن جزنى ـ جلد دوم

[23]. خاطرات نورالدین کیانورى ـ موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى دیدگاه ـ ص 410

[24]. کنفدراسیون دانشجویان ایرانى ـ اسفند 1335 ـ ص 66

[25]. کنفدراسیون دانشحویان ایرانى ـ اسفند 1355 ـ ص 67

[26]. صفحات 183 و184

[27]. خاطرات نورالدین کیانورى ـ موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى دیدگاه ـ ص 398 الى 394

[28]. ضمیمه شماره 1

[29]. تاریخ سى ساله ایران ـ بیژن جزنى، جلد2 

[30]. خاطرات نورالدین کیانورى ـ موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى دیدگاه ـ ص 431،430

[31]. همان ص 435

[32]. خاطرات نورالدین کیانورى ـ موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى دیدگاه ـ ص 434

[33]. کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانى در خارج از کشور ـ57،1332 ـ افشین متین ـ ص 179

[34]. کژراهه ـ خاطراتى از تاریخ حزب توده ـ احسان طبرى ـ ص 232

[35]. خاطرات نورالدین کیانورى ـ موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى دیدگاه ـ ص 440

[36]. نگاهى از درون به جنبش چپ ایران ـ حمید شوکت ـ ج1 ـ ص119

[37]. تاریخ سى ساله ایران ـ بیژن جزنى ـ جلد دوم

[38]. تاریخ سى ساله ایران بیژن جزنى ـ جلد دوم

[39]. کژراهه ـ خاطراتى از تاریخ حزب توده ـ احسان طبرى ـ ص 222

[40]. ضمیمه شماره 2

[41]. نگاهى از درون به جنبش چپ ایران ـ حمید شوکت ـ جلد2 ـص337

[42]. کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانى در خارج از کشورـ 57ـ1332ـافشین متین،ص 45

[43]. کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجوئى ایرانى در خارج از کشور ـ افشین متین ـ ص363

[44]. ضمیمه شماره3

[45]. ضمیمه شماره4

[46]. کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانى در خارج از کشورـ افشین متین ـ ص 363

[47]. ضمیمه شماره5

[48]. ص 478

[49]. ص 484،483

[50]. ضمیمه شماره6

[51]. خاطرات نورالدین کیانورى، موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى دیدگاه ـ ص 490 الى 488

[52]. نگاهى از درون به جنبش چپ ایران ـ حمید شوکت ـ جلد2ـص315

[53]. کژراهه ـ خاطراتى از تاریخ حزب توده ـ احسان طبرى ـ ص220

[54]. ضمیمه شماره7

[55]. نگاهى از درون به جنبش چپ ایران ـ حمید شوکت ـ جلد2ـ ص77

[56]. کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانى در خارج از کشور ـ افشین متین ـ ص81ـ80

[57]. نگاهى از درون به جنبش چپ ایران ـ حمید شوکت ـ ج1ـص77

[58]. ضمیمه شماره 8

[59]. کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانى در خارج از کشورـ افشین متین،ص 82ـ81

[60]. سند ساواک، ضمیمه شماره9

[61]. ضمیمه شماره10

[62]. سند ساواک، ضمیمه شماره11

[63]. اسفند 1355ـ ص74

[64]. ضمیمه شماره12

[65]. ضمیمه شماره13

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.