مقدمه - کتاب شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک

زندگانى انسانها بطور معمول، چون جویى آرام و بى جوشش و خروش به حرکت خویش ادامه مى‌دهد و از ابتدا تا انتها یک مسیر مشخص را مى‌پیماید بدون آنکه تغییرى یا تحولى ایجاد کند. یا با مانعى برخورد نماید و از خود تحرکى نشان دهد.

امّا اشخاصى تاریخ ساز، چون سیلى عظیم با بنیادهاى موجود ستم در گیر شده و جامعه‌اى را متحول مى‌کنند و با ایجاد یک جریان جدید در زندگى مردم، و در روحیه آنان، با تلاش و جهاد، با ستمگران درگیر مى‌شوند و آنان را با قدرت مردم نابود مى‌کنند، قدرتى که از روح آزادى خواه مردم نشأت مى‌گیرد، روحیه‌اى که قبل از آن وجود نداشت امّا اینک با حرکات این مردان آغاز شده و پایدار گردیده است.

حضرت امام خمینى سلام‌اللّه‌ علیه، چنین شخصیتى بود، خود ثابت و استوار از ابتدا تا انتها به خداجویى اندیشید و هرگز حاضر نشد از آرمان اسلام خواهى خود کوتاه بیاید و در این راه سختیها و مشکلات را بر جان و دل خرید و چون سیلى خروشان به همراه مردمى که او را همگامى کردند، توانست بنیاد ستمگران شاهى را براندازد، امّا این حرکت یک شبه اتفاق نیفتاد و رژیمى که داراى تمامى امکانات مادى و پشتیبانى کامل امریکا و روسیه بود و انگلیسى‌ها با تمام توان از او حمایت مى کردند، و حتى تصور ضربه زدن به آن رژیم، تصورى محال بود، در یک اتفاق ساده از بین نرفت بلکه حرکت تاریخ ساز حضرت امام، توانست قلوب ملت را تسخیر کند و همین تسخیر دلها توانست شاه را سرنگون نماید.

یاران حضرت امام خمینى، تمامى مردم بودند، مردم، با تمامى خصوصیات آنها، و طبقه‌بندى که از جهات مختلف دارند. انسانهاى مؤمن و پاک‌باخته‌اى که از ابتدا به اندیشه برقرارى حکومت دینى بودند و یا روحانیونى که سالهاى سال براى افشاء ماهیت ضد دینى رژیم شاهنشاهى تلاش کرده و براى اعتلاء

کلمه اسلام مبارزه نموده و زندآنهاو سیاهچالهاى مخوف را به جان و دل خریده بودند. و تلخى‌ها را در کام خویش به عشق اسلام شیرین کرده بودند، و اقشار فرهنگى، معلمان، دانشجویان، دانشگاهیان، پزشکان، مهندسان و همه و همه افرادى که مؤمنانه به اسلام عشق مى‌ورزیدند.

امّا اینها همه ملت نبودند. نهضت امام خمینى توانست همه ملت را همگام کند، حتى کسانى را که از پیشینه خوبى برخوردار نبوده و چه بسا براى برقرارى رژیم شاهنشاهى نیز تلاش کرده بودند و خود از تقویت کنندگان پایه‌هاى رژیم شاهنشاهى به حساب مى‌آمدند یا افرادى که بدلیل جوّ عمومى فساد، چون بى‌حجابى و فسق و فجور، در آن گرفتار شده بودند، دریاى ایمان خمینى آنان را غسل توبه داد و ناگهان متحول شدند و چه بسیار از آنان که با توبه نصوح خویش، به اوج شرف و انسانیت دست یافتند. و این هنر کیمیاگرى خمینى بود که توانست «خاک را به نظر کیمیا کند» و اى کاش «گوشه چشمى نیز به ما کند».

مردان بزرگى که از باران رحمت الهى سیراب شدند و به نهضت امام خمینى پیوستند راه حق و عدالت در پیش گرفتند و چه بسا پیشینه آنها، ساده اندیشان بى تحلیل را، به عظمت کارى که در روح آنان شده، آشنا نکند امّا تاریخ انقلاب اسلامى از سالهاى 41 تا 57 و پس از آن در دوران جنگ تحمیلى آکنده از چنین شخصیتهایى است و مگر نه آنکه حضرت امام خمینى در ایران «انقلاب اسلامى» را آغاز کرده بود و ایران کشورى «شاه‌زده» و «غرب‌زده» بود که مدارس و دانشگاهها و کوچه و خیابان براى به فساد کشاندن جوانان به تلاش شبانه روزى دست زده بودند و تلویزیون و رادیو و هنر نیز به ابتذال جوانان مى‌اندیشیدند و جشن هنرها براى نابودى اخلاق جوانان ساماندهى مى‌شد. و مطبوعات و سینماها به بمباران اخلاق پرداخته بودند و مشروب فروشى‌ها به خارج کردن انسانها از اخلاق انسانى و اسلامى مى‌پرداختند و همه و همه چیز، و در و دیوار و کوچه و خیابان و ابر و باد و مه و خورشید و فلکِ رژیم شاهنشاهى براى نابودى اخلاق انسانى به کار افتاده بود. پس، طبعا جوانان و مردم، در چنین جامعه‌اى از آن تأثیر مى‌پذیرند و به آن مى‌پیوندند و یا روح آنان منزوى مى‌شود. نهضت امام خمینى این هنر بزرگ را داشت که از چنان جامعه‌اى، نوجوانانى بسازد که تا پاى جان حاضر به فداکارى در راه اسلام باشند و جوانانى تربیت کرد که شهره عالم شدند و براى برقرارى پرچم اسلام در سطح جهان، از جان خویش گذشتند و در طول انقلاب، هر کس به نهضت پیوست با خدا عقد و پیمان خون بست و سینه خویش سپر گلوله کرد و بالاترین حد فداکارى را ازخود بروز داد و در کوچه‌ها و خیابان‌هاى شهرها جان و خون داد تا درخت انقلاب به بار نشست.

شنیدن صداى مظلومیت حضرت امام و فریاد مظلومانه«هل من ناصر ینصرنى» او، روح حق‌جو و خداجو و حقیقت‌خواه انسانهاى گرفتار درظلمت را از قید و بندهاى ستمشاهى آزاد ساخت و آنان را به خدا رساند، حرکتى که استمرار نهضت خونین سیدالشهدا بوده و توانسته بود، احرار فراوانى ایجاد کند.

کسانى که چون حرّ با پشت پا به گذشته خود و با توبه‌اى عظیم و سترگ، مردانه گذشته خود را جبران کردند و مگر نه آنکه «حرّ ریاحى» سمبل آزادگى و مردانگى است و یکى از شاخصترین افراد کربلاست، زیرا با دارا بودن پول و امکانات و پست و قدرت، آنگاه که خود را بر سر دوراهى «مرگ» و «زندگى جاودانه»، یعنى «جهنم» و «بهشت» یافت، با قدرتى عظیم و مردانه، به تمامى آنها«نه» گفت و راه حسین بن على(ع) را پذیرفت و در این راه، جان خویش را فدا کرد و از امام مظلومان (ع) مفتخر به «شهادت» شد.

مرحوم شهید طیب حاج رضایى نیز چنین بود، هیچکس درصدد اخفاء سابقه او نیست او، از تحکیم کنندگان پایه‌هاى رژیم پهلوى بود، امّا با شنیدن صداى خمینى بت شکن، به توبه پرداخت و به او پیوست، و جان فدا کرد.

 

سابقه مرحوم طیب، زندگى در ظلمات

طیب مانند جوانان دیگر این مرز و بوم، در دوران شاهنشاهى مى‌زیست، و دوران شاهنشاهى یعنى تباهى و ظلمات و سیاهى، و طبعا چشمان انسانها در چنین شرایطى حقایق عالم را آنگونه که هست نمى‌بیند، وى نیز چنین بود، دعوا و نزاع، اخلاق ناهمگون با تعالیم اسلامى، مشخصه اصلى جوانان و مردم آن زمان بود. و طیب نیز استثنایى بر کل نبود. او نیز بارها سابقه نزاع و درگیرى دارد. و براى آن نیز به زندان رفته و یا تبعید شده است، او از کسانى است که در جریان 28 مرداد 1332 از فعالترین افراد براى اجراى کودتایى بود که سازمان سیا طراحى کرده بود. و به وسیله ارتش و افرادى چون شعبان بى‌مخ و قلدران شاه‌دوست و اشخاصى دیگر و مرحوم طیب اجرا شد و این افراد توانستند دولت دکتر مصدق را سرنگون و تاج و تخت از دست رفته شاهى را به وى اهدا کنند.

در تحلیل جریان 28 مرداد سخن فراوان گفته شده است. امّا از دید تحلیل گران سیاسى، اختلافات درون نهضت، جو عدم اعتماد بین رهبران سیاسى، سوء استفاده دشمنان ملّت ایران از قبیل آمریکا و درباریان از این جوّ و مسایل مختلفى که در آن روزها وجود داشت از عوامل اصلى کودتا بود.

و همین مسایل افرادى از قبیل طیب را نیز همراه کودتاچیان کرد تا فریب آنها را بخورند و به دربار خدمت کنند.

در ایران در سالهاى قبل و در طى قرنها، عشق به اسلام و خصوصا سیدالشهدا(ع) با خون مردم عجین شده و مردم هر که باشند و هر چه باشند، این عشق به امام حسین را ارزان از دست نمى‌دهند در دوران رژیم شاهنشاهى نیز چنین بود و حتى مردمى که به ظاهر اخلاق حسنه‌اى نداشتند، روضه و گریه بر سیدالشهداء را یک اصل زندگانى خویش مى‌دانستند و با همین اصل، در جریان حوادث مختلف، کشور را نجات دادند. و استقلال ایران را حفظ کردند.

مرحوم طیب نیز اینگونه بود. او حتى در دوران ظلمات نیز، نور حسین را در دل داشت و افتخار او خدمتگزارى به اباعبداللّه‌ در تکیه‌ها و حسینیه‌ها بود و در ایام عاشوراى حسینى خود تکیه عظیمى به راه مى‌انداخت که با دعوت از سخنرانان برجسته، و سینه زنى و عزادارى براى امام حسین(ع) خود را در دریاى عشق حسین غوطه ور مى‌کرد.

دسته سینه زنى حسین بن على(ع) که طیب به راه مى‌انداخت یکى از مشهورترین دستجات سینه زنى است که در حوالى میدان شوش و خراسان، در ایام عاشورا و تاسوعا با حالتى سوگوارانه حرکت مى‌کرد و جمعیت بسیار فراوانى را در خود جاى مى‌داد جمعیتى که از طبقات مختلف مردم تشکیل مى‌شد و مرحوم طیب خود با گل مال کردن سر، و با پوشیدن لباس مشکى در میان مردم به راه مى‌افتاد. و اطعام مى‌نمود.

در همان ایام، و در طول سالهاى 32 تا 42 شاهد حرکات دیگرى از مرحوم طیب هستیم که بیانگر روح دین خواهى اوست.

بطور نمونه در میان اسناد خواهیم خواند که گزارشگران ساواک، مسأله ارتباط با علماء و روحانیون را نقل مى‌کنند که از آن میان مسأله ارتباط با مرحوم آیه‌اللّه‌ کاشانى شاخص است، مرحوم کاشانى که روزگارى از سران نهضت اسلامى بود پس از اختلافات با مصدق و در پى کودتاى 1332 منزوى شد و بسیارى از کسانى که تا دیروز با او همراهى مى‌کردند، دور و بر وى را خالى کردند بطورى که حضرت امام خمینى در این رابطه نقل مى‌فرماید:

«بعد [استعمارگران] دیدند که اگر چنانچه یک روحانى در میدان باشد لابد اسلام را در کار مى‌آورد. این حتمى است و همینطور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازى ، آنطور جوسازى کردند که یک سگى را عینک زدند و از طرف مجلس آوردند و اسم آن را آیت اللّه‌ گذاشتند. در یک مجلسى من خودم بودم که مرحوم آقاى کاشانى واردشد، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد من پا شدم و یکى از علماى تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان، این جو را درست کرده بودند. صحیفه نور ج 18 صفحه 182 26 / 9 / 1362»

امّا مرحوم طیب باهمان روح جوانمردى که داشت ارتباط خویش را با روحانیت قطع نکرد و به دیدار مرحوم کاشانى رفت‌و از وى دلجویى نمود گزارشگر ساواک مى‌نویسد:

«طیب حاج رضایى چهار صندوق میوه به منزل آیت اللّه‌ کاشانى برد.»

7 / 1 / 1336

و در تاریخ 8 / 6 / 1337 اطلاعیه‌اى به این شرح به ساواک رسید.

اطلاعیه

چندى است که طیب حاج رضایى تغییر لحن داده و با طرفداران آیت اللّه‌ کاشانى طرح دوستى ریخته کما اینکه در ایام سوگوارى ماه محرم باقر نهاوندى اغلب در تکیه طیب حاضر مى‌شد مخصوصا در لیله جمعه هفتم قتل امام (هفدهم محرم) نامبرده در آن تکیه مشاهده نمودم که با طیب صحبت مى‌کردند چون طیب حاج رضایى اخیرا عازم عتبات است ممکن است از طرف آیت اللّه‌ کاشانى براى علماء مخالف دولت حامل پیامى باشد.

مسؤول ساواک در این رابطه دستور داد «به طور نهانى و دقیق مراقبت کامل بعمل آورده و نتیجه بعدى اعلام شود»

و مأمور ساواک نیز در ذیل ورقه با توجه به اهمیت آن نوشت:«اینجانب تحقیق بعمل خواهم آورد.»

این نمونه‌اى از حرکات مرحوم طیب است که حتى در دورانى که به شاه وفادار بود، تدین و ریشه‌هاى اعتقادى خود را رها نکرد و این توصیه علماء اخلاق که ارتباط خود را با خدا هرگز قطع نکنید حتى اگر به اندازه مویى باشد که همین باعث نجات شما خواهد شد، در رفتار طیب مشاهده مى‌گردد.

 

حرکت بسوى نور

شاه در یک نمایش بزرگ به نام «انقلاب سفید شاه و ملت» تلاش کرد تا با رفورمى به ظاهر فریبنده، مردم ایران را بسوى نابودى کامل اقتصادى، سیاسى و فرهنگى سوق دهد این حرکت که در سالهاى 1960 از سوى امریکا در بسیارى از کشورهاى تحت نفوذ برنامه ریزى شده بود یکى از ترفندهاى اساسى براى جلوگیرى از گسترش کمونیسم نیز تلقى مى‌شد.

نکته دیگر نیز مسأله دادن حق رأى به زنان بود، در 16 مهرماه 1341 در کشور اعلام شد که «طبق لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى که در هیأت دولت به تصویب رسید و امروز منتشر شد؛ به زنان حق رأى داده شد» در متن این تصویب نامه قید اسلام نیز از شرایط رأى دهندگان و انتخاب شوندگان برداشته شده و در مراسم سوگند به امانت و صداقت، بجاى قرآن و کتاب آسمانى آورده شده بود.

حضرت امام خمینى با هوشمندى بزرگ خویش با چنین حرکاتى به مبارزه و مخالفت پرداختند و این حرکات را در جهت محو اسلام دیدند و با ژرف نگرى نسبت به آینده این تصویب نامه‌هاى به ظاهر مترقى، با آن درگیر شدند وى در سخنانى اعلام کرد: «در مملکتى که مردان آن آزاد نیستند سخن از آزادى زنان فریب است» و یا فرمود:«اینان درصدد آن هستند تا دختران ما را به سربازخانه‌ها بکشانند.»

و با صراحت اعلام کرد:«ما با ترقى مخالف نیستیم، ما با این فحشا مخالفیم، با این کارهاى غلط مخالفیم مگر آزادزن و آزادمرد با لفظ درست مى‌شود؟»

زنان ایرانى بسان مردان، در قیدوبندهاى رژیم شاهنشاهى اسیر بودند و شاه و پدرش درصدد بودند با آزادکردن زنان از عفت و تقوى، آنان را به کالاى ارزانى براى بیگانگان مبدل کنند. و الاّ اصل حضور زنان در صحنه، نه تنها مخالف تعالیم اسلام نیست بلکه از اصلى‌ترین تعالیم اسلامى است و زن به محض مکلف شدن، وظیفه امر به معروف و نهى از منکر نیز بر عهده‌اش قرار مى‌گیرد و این به معناى حضور سالم در صحنه است.

به همین دلیل نیز حضرت امام خمینى نهضت خویش را با حضور مردان و زنان در صحنه ایجاد کرد و ادامه داد و به پیروزى رسید و با حفظ عفاف و سلامت، صحنه‌هاى علم و دانش را براى زنان باز کرد و به پست‌ها و موقعیت‌هاى سیاسى نیز رساند.

امام در آن زمان با شناخت عمیق نسبت به ماهیت رژیم شاهنشاهى، مردم را به قیام علیه آن دعوت کرد. و مردم به این دعوت لبیک گفتند و در این میان نقش افرادى چون طیب پدیدار شد.

این نهضت که علماء، روحانیون، متدینین و مؤمنینى را همراه خود داشت زمانى که به روح آزاده بزرگمردانى چون طیب رسید. آنان را نیز همگام خود کرد، و متحول نمود و در یک حرکت بزرگ، طیب سردسته جمعیتى بود که از میدان بارفروشان به تظاهرات و مبارزه پرداختند.

شاید این نکته مهم باشد که همسر مرحوم طیب پا بماه بود و روز 18 خرداد ماه یعنى تنها سه روز پس از قیام بزرگ ملت، فرزند آخر مرحوم طیب را به دنیا آورد. و این نشانگر اوج انتخاب صحیح مرحوم طیب است چرا که در چنان وضعیتى، بى توجهى به پول و مقام و موقعیت و زندگى شهامت مى‌طلبد و طیب، بى‌توجه به این مسأله مهم حیاتى، به جرگه انقلابیون پیوست و این خطر عظیم رابه جان‌پذیرفت. این تحول روحى و این شجاعت در تصمیم مى‌تواند براى بسیارى از دنیاطلبان درس بزرگى باشد که چون حربن یزید ریاحى، جان خویش را فداى اسلام کنند.

 

نقش مرحوم طیب در جریان 15 خرداد

مرحوم شهید طیب حاج رضایى به عنوان یکى از محرکین اصلى تحت تعقیب قرار گرفت بطورى که فرماندارى نظامى تهران و حومه که در آن زمان تحت ریاست سپهبد نصیرى بود، طى گزارش ویژه‌اى به شاه، اعلام کرد شخص طیب حاج رضایى مسؤول اصلى این اقدامات است.

ب ـ طبقه محرکین و اداره کنندگان

به موجب تحقیقات معموله معلوم گردیده که طیب حاج رضایى بارفروش عمده میدان انبار غله عامل مؤثرى در این جریان بوده، نامبرده از 15 خردادماه عده زیادى از بارفروشان و ساکنین جنوب شهر را با چوب و چماق که قبلاً آماده کرده بودند متشکل و به طرف میدان شوش و بازار روانه ساخته است که اخلالگران منظور در خط سیر خود مبادرت به خرابکارى‌هاى متعددى کرده‌اند که به موقع به شرف عرض ملوکانه رسیده است.[1]

على‌رغم همه این سخنان طیب حاج رضایى از ابتدا تا انتها، منکر هر نوع اقدامى شده و تلاش نمود تا با طفره رفتن از بازجویى‌ها و حتى خود را شاهدوست جلوه دادن، از دادن اطلاعات بیشتر به دستگاه خوددارى کند، به قسمتى از یک بازجویى وى در تاریخ 18 / 3 / 1342 توجه فرمایید.

سؤال: چه اشخاصى در آتش زدن و تخریب باشگاه جعفرى دست داشته‌اند آیا شما در این چند روزه با شعبان جعفرى تماس داشته‌اید؟

پاسخ: من خودم با شعبان جعفرى رفیقم[!!] و از 6 ماه قبل که در عروسى دخترم دعوت داشت دیگر او را ندیدم و حتى در عزادارى من [عزادارى ماه محرم که بصورت دهه‌گى توسط مرحوم طیب برگزار شده بود ]نیز شرکت کرده است.

وى در پاسخ به سؤال دیگرى کلیه کسبه میدان را بى توجه به اعلامیه‌هاى حضرت امام جلوه مى‌دهد تا مأمورین امنیتى رژیم شاه نتوانند آن افراد را تحت تعقیب قرار دهند.

سؤال: نظر کسبه میدان بطور کلى با اعلامیه‌هاى صادره از طرف خمینى و سایرین چیست و شما چه اطلاعى از این جریان دارید آیا خود شما از اعلامیه‌هاى خمینى پیروى مى‌کنید یا خیر؟

پاسخ: من اطلاعى از نظر کسبه میدان ندارم و بطور کلى کسبه میدان به اعلامیه‌هاى خمینى توجهى ندارند و خود من هم تمام زندگیم را در راه شاه دادم و در چند روز گذشته که اعلیحضرت همایون شاهنشاهى به شرکت واحد تشریف فرما مى‌شدند من چندین نفر از کسبه مولوى و میدان را جهت استقبال از شاه به شرکت واحد آوردم و حتى دخترم دسته گلى به شاه تقدیم داشت.

وى در ادامه شرکت رمضان یخى را نیز انکار مى‌کند و چنین مى‌گوید:

«من حتى اطلاع کامل دارم که حسین رمضان یخى نیز در این تظاهرات شرکت نداشته و من همچنان فدایى شاه بوده و هستم و حاضرم تمام زندگیم را در راه شاه بدهم و این مطلب را بدون ترس و هراس از هیچکس بیان کنم.

این مطالب و اصرار مرحوم شهید طیب بر عدم داشتن هیچ نقشى در جریان 15 خرداد موجب شده بود تا عصبانیت فراوانى از ایشان در روح و جان بازجویان و سردمداران ساواک و فرماندارى نظامى ایجاد شود بطورى که سپهبد نصیرى براى شاه مى‌نویسد:

«گرچه ظاهرا طیب منکر این اتهامات بوده محرک این کار را چند نفر دیگر از مردان بارفروشان منجمله حسین شمشاد، حسین و عباس کاردى، حبیب قمى، سید على کاشى، حاجى على ترسلى، محمود ذوقى و محمد قمى معرفى مى‌نماید ولى دلایل و گزارشات موجود حاکى است که عامل اصلى شخص طیب حاج رضایى بوده و اعزام تعدادى از اهالى ورامین به تهران نیز طبق توصیه طیب و اقدامات منسوبین وى در آنجا صورت گرفته است.

از این طبقه نیز طیب حاج رضایى، حسین شمشاد، على سیرى معروف به پلنگ دره‌اى وسیله مأمورین فرماندارى نظامى دستگیر گردیده و سایرین فعلا متوارى مى‌باشند که نسبت به دستگیرى آنها نیز اقدام خواهد شد.[2]

به دلیل همین مقاومتهاى سرسختانه مرحوم طیب، با صحنه سازى که در سطح تهران کردند تلاش نمودند با تحریک جمعى از زندانیان عادى زندان، شب هنگام علیه طیب حرکتى خصمانه انجام دهند و با کتک زدن وى از او انتقام بگیرند تا بتوانند روحیه مقاوم او را خورد کرده یا به تسلیم وادار کنند و چون نتیجه‌اى نگرفتند، او را به زندان انفرادى اعزام کردند تا در تنهایى ضربات روحى بر او وارد کنند.

سروان محررى رئیس بازداشتگاه موقت طى گزارشى با عنوان تظاهرات زندانیان و حمله دسته جمعى به طیب حاج رضایى چنین مى‌نویسد:

«محترما به عرض مى‌رساند ساعت 30:22 روز 22 / 3 / 1342 ناگهان ازدحام و هیاهو و جار و جنجال بزرگى در بند 2 این زندان که عموما اخلالگران واقعه 15 خرداد بودند به وجود آمد به محض اطلاع، اینجانب سروان محررى بلافاصله در معیت مأمورین انتظامى موجود در پاسدارخانه خارج به داخل بند مزبور رفته مشاهده گردید عده کثیرى از زندانیان آن بند و سایر زندانیان همین واقعه دست به  تظاهرات شدیدى علیه زندانى به نام طیب حاج رضایى زده و شعارهایى تحت این عناوین. مرگ بر طیب خون آشام... ما باید این قاتل و جانى را نابود کنیم.... مى‌دادند...

فورى زندانیان را که سخت از این جریان عصبانى بوده... از بند خارج کرده و طیب را از نظر اینکه بطور یقین صدمات بدنى سختى به وى وارد مى‌شد به زندان مجرد آورده و او را آن جا به طور انفرادى نگهدارى و عین جریان صورتمجلس گردید.»

امّا طیب که از کوثر وجود خمینى بت شکن سیراب شده بود، و زنده دست روح خدا بود ، در برابر همه این نامردمیها مقاومت کرد و مردانه ایستاد و حاضر نشد از راه جدیدى که انتخاب کرده بود جدا شود و علیه نهضت اسلامى موضعى بگیرد و به همین دلیل نیز در تاریخ 27 / 4 / 42 با کیفر خواست تنظیمى از سوى دادستان دادرسى ارتش سرهنگ احمد دولو قاجار به بى دادگاه سپرده شد. در متن کیفر خواست، مرحوم شهید طیب حاج رضایى به عنوان متهم ردیف یک، مطرح گردید و براى وى درخواست اعدام شد نهایتا دادگاه ارتشى، وى و حاج اسماعیل رضایى را به شهادت محکوم کرد و حکم صادره در تاریخ 11 / 8 / 42 به مرحله اجرا گذاشته شد.

اجرأ این حکم به عنوان یکى از ابزارهاى سرکوب بقیه آزادیخواهان مطرح گردید و بلافاصله در سطح روزنامه‌هاى دولتى باشادى و تیتر بزرگ منتشر شد و خبر اعدام به سراسر کشور رسید و انتظار طراحان تبلیغى این بود که مردم از این اقدام ترسیده و همگامى با رژیم شاهنشاهى بنمایند.

امّا این تبلیغات بنا به اعتراف ساواک بین مردم اثر سوء داشته و باعث تحریک عواطف مردم علیه رژیم شاه شده است.

در گزارشى که توسط مأمور ویژه در 15 / 8 / 42 تهیه گردیده است چنین آمده است:

اعدام طیب حاج رضایى با رپرتاژى که جراید کیهان و اطلاعات با آب و تاب و عکسهاى ناراحت کننده منتشر کرده بودند بین مردم سوء اثر داشته است

1ـ اعضاى جبهه ملى بین مردم تبلیغ مى‌کنند که نتیجه خدمت به شاه همین است که طیب و رضایى را گرفتند و اضافه مى‌کنند که 28 مرداد یکى از ارکان اصلى تشکیل اجتماعات بزرگ به نفع شاه طیب و رضایى بودند که هزاران نفر از مردم جنوب شهر را به مرکز شهر گسیل داشتند ولى بالاخره پاداش خود را گرفتند.

2ـ روحانیون تندرو و متعصبین مذهبى و بازاریها اظهار مى‌دارند هدف اصلى اعلیحضرت شاه!! از بین بردن مذهب و تمام این اقداماتى که در 2 سال اخیر انجام شده در زمینه تضعیف روحانیت و از بین بردن مذهب بوده و کشتن طیب و رضایى هم که براى یک امر مذهبى قیام کرده بودند به این منظوربوده که اشخاص دیگرى جرأت دفاع از مذهب را نداشته باشند.

این مطالب با سرعت بین مردم عوام و طبقه عادى در تهران و شهرستانها انتشار یافته و عکسها و مقالات روزنامه‌ها ى کیهان و اطلاعات و بیانات طیب و رضایى را به مردم نشان داده و آنها را فدائیان دین و مذهب معرفى نموده و اظهار مى‌دارند که کلیه گناهان این دو نفر که در جوانى مرتکب اعمال ناشایست شده بودند بخشوده شده است.

آرى، رژیم شاه، از چنین اقدامى جز ننگ و رسوایى ارمغان نبرد و آن شهداء عزیز به قافله شهداى آزادمرد اسلام پیوستند و جایگاه آنان در قلوب ملت ایران ابدى گردید.

روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.

 

خلاصه زندگى نامه:

طیب حاج رضایى فرزند حسین على متولد 1280 که در میدان تره بار مشغول به خرید و فروش میوه و تره بار بوده است، از میدان داران مشهور سالهاى 1320 تا 1342 مى‌باشد. وى داراى دو همسر یکى به نام خانم فخرالسادات بوده که از وى دو فرزند داشته است همسر دوم وى به نام خانم فخرى که از وى 5 فرزند داشته است.

وى در سالهاى جوانى از افراد خوش سابقه نبوده و در درگیریهاى مختلف شرکت داشته، از آن جمله در سال 1316 به اتهام درگیرى و زدوخورد با پاسبانهاى شهربانى به دو سال زندان مجرد محکوم شده، و در سال 1319 نیز به اتهام نزاع تحت تعقیب بوده که به قید کفیل آزاد شده است و در سال 1322 نیز به پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردیده و در سال 1323 نیز بنا به تصویب هیأت وزیران به بندرعباس تبعید گردیده است.

     او در سال 1332 از کودتاچیان 28 مرداد بود که تاج بخش شاه تلقى مى‌شدند.

امّا در اثر یک تحول روحى، طیب به نهضت اسلامى پیوست و از کسانى بود که در راه امام خمینى مبارزه کرده و دستگیر شد و به شهادت رسید روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]ـ قیام خونین پانزده خرداد - صفحه 194

[2] دهنوى - قیام خونین 15 خرداد 42 به روایت اسناد - چاپ مؤسسه خدمات فرهنگى رسا 1360 صفحه 195

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.