زمینههاى ظهور حزب توده
براى آشنائى با تاریخچه حزب توده باید مختصر آگاهى از نحوه پیدایش مارکسیزم در ایران و اولین مارکسیستهاى ایرانى و تشکیلات آنها بدست آورد. احسان طبرى از اعضاى رهبرى این حزب در کتاب کژراهه چنین مىآورد:
«بطور اجمال باید گفت که تاریخ تشکیلات مارکسیستى در ایران با تشکیل (انجمنهاى غیبى)، سوسیال دمکرات در ایران آغاز مىشود. انجمنهاى سوسیال دمکرات در سه شهر (تهران ـ تبریز، رشت) تشکیل شده بود. نمایندگان معروف این انجمن در تهران که تحت رهبرى یک کمیته سه نفرى فعالیت داشت عبارت بودند از : ملکالمتکلمین، سید جمالالدین، واعظ اصفهانى، محمدرضا سادات، سید اسداللّه خرقانى، ابوالحسن میرزا شیخالرئیس، میرزا سلیمان خان میکده، میرزا یحیى دولتآبادى، نصرتالسلطان، شیخ ابراهیم تبریزى، حیدرخان عمواوغلى، صادق طاهباز، میرزا ابوالقاسم صوراسرافیل، یحیى میرزا اسکندرى، سلیمان میرزا اسکندرى، ضیاءالسلطان»[1]
در اینکه عدهاى از افراد نامبرده ارتباطى با مارکسیزم نداشتهاند احسان طبرى خود چنین مىآورد :
«باید تصریح کرد که نمایندگان سوسیال دمکرات (اجتماعیون، عامیون) مارکسیست بمعناى واقعى کلمه نبودند و در
بینش خود تصور احساساتى و رومانتیک درباره دمکراسى، مردم و انقلاب زحمتکشان داشتند و شیوههاى پارلمانى، وعظ روحانى و ترور انقلابى افراد ارتجاعى را دنبال مىکردند و حتى برخى از آنها در سازمان «فراماسون» و «جمعیت آدمیت» عضویت داشتند. سرنوشت تاریخى این افراد نه تنها گوناگون است، بلکه در برخى موارد متناقض است وعملشان از خدمت تا خیانت فرق مىکند و هر کدام باید جداگانه مورد بررسى مشخص قرار گیرند».[2]
بعدها اولین حزب کمونیست ایران بلافاصله پس از پیروزى انقلاب اکتبر 1917 در شهر باکو توسط عدهاى از روشنفکران و تحصیلکردگان ایرانى در دانشگاههاى روسیه بنام «حزب عدالت» بنیانگزارى شد. تعدادى از اعضاى رهبرى آن عبارت بودند از کامران آقازاده، پیشهورى، حیدر عمو اوغلى و اسداللّه غفارزاده که به عنوان صدر حزب انتخاب شده بود. بعضى از رهبران حزب عدالت سالها با سوسیال دمکراتهاى روسیه (بلشویکها) از نزدیک همکارى مىکردند. حزب عدالت روزنامهاى بنام «بیرق عدالت» منتشر مىکرد. این حزب تا سال 1920 فعالیت و حضور مهمى در داخل کشور نداشت و عمده فعالیت آن در روسیه (بیشتر جمهورى آذربایجان)، بسیج و مسلح نمودن ایرانیان مقیم روسیه بر علیه مخالفان انقلاب اکتبر بود. در سال 1920 با اشغال گیلان توسط ارتش سرخ اعضاى مرکزیت حزب عدالت وارد گیلان مىشوند و در همان سال کنگره اول این حزب در بندرانزلى تشکیل شد و نام حزب را به حزب کمونیست ایران تغییر مىدهند. این سالها همزمان بود با نهضت جنگل لذا حزب کمونیست در انقلاب جنگل مشارکت مىجوید اما پس از چندى با تغییر سیاستهاى اتحاد جماهیر شوروى که در مواضع وزارت خارجه و سفارت آن کشور در تهران قابل مشاهده بود، حزب کمونیست دست از همکارى با نهضت جنگل برداشت و حتى سیاستهاى مقابله را در پیش گرفت. بعدها با تثبیت قدرت رضاشاه این حزب قلع و قمع مىشود و سران آن دستگیر و متفرق مىشوند. عدهاى از کادرها و کمونیستهاى قدیمى ایران گرفتار خشم استالین شده و به دستور او تبعید، زندانى یا کشته مىشوند، طبرى در کژراهه مىآورد: «کامران آقازاده بعدها نماینده حزب در کمینترن شد و تبعیت شوروى را پذیرفت. سلطانزاده تئوریسین و از نزدیکان بوخارین، عضو هیأت سیاسى حزب کمونیست شوروى بود ... او سرانجام جزء گروه زینوویف و کامنف و بوخارین بازداشت گردید و به دستور استالین هلاک شد. پیشهورى مأمور کار در تهران شد. حیدرخان افشار معروف به حیدر عمواوغلى در درگیرى با گروههاى نهضت جنگل کشته شد».[3]
رضاشاه و کمونیستها
کمونیستها از ابتداى حکومت رضاشاه از وى حمایت کردند و او را تا حد یک قهرمان ملى بالا بردند. مطبوعات کمونیستى و حتى نشریات شوروى به تعریف و تمجید از رضاشاه مىپرداختند. در مجلس سلیمان میرزا اسکندرى فراکسیونى بنام اتحاد ملى تشکیل داده بود که هدف آن حمایت از رضاخان بود. هر کس که با رضاشاه مخالفت مىکرد از طرف حزب او را فئودال و عامل انگلیسى خطاب مىکردند.
اما رضاشاه پس از تحکیم قدرتش کمونیستها را قلع و قمع کرد از جمله در سال 1308 اعضاى کادر رهبرى حزب کمونیست را دستگیر، زندانى و تبعید کرد.
در سال 1310 لایحهاى از مجلس گذراند که به موجب آن فعالیت کمونیستى بطورکلى در کشور غیرقانونى شناخته شد و متخلف از این قانون به حبس از ده الى سى سال محکوم مىگردید. کلاً دهه دوم و سالهاى پایانى حکومت رضاشاه که مقارن با جنگ دوم جهانى بود، او تضییقاتى براى کمونیستها فراهم کرد. در سال 1316 عده معروف به 53 نفر را دستگیر و زندانى کرد. کمونیستها در طول این سالها فعالیت علنى نداشتند. تعریف و تمجیدها جاى خود را به مخالفت داد و فعالیتهاى کمونیستى رو به کاهش گذاشت. اما مجددا در شهریور 1320 که ارتش شوروى به بهانه قرارداد 1921[4] از شمال و نیروهاى انگلیسى از جنوب ایران را اشغال کردند بار دیگر کمونیستها تحت حمایت ارتش سرخ فعالیت خود را آغاز کردند که این خود سرفصل مهمى از فعالیت کمونیستهاست و در واقع سرآغاز فعالیت حزب توده.
پیدایش حزب توده
پس از شهریور 1320 و کنار گذاشته شدن رضاشاه، فرزندش محمدرضا شاه روى کار آمد و بلافاصله عفو عمومى اعلام کرد. همه زندانیان سیاسى آزاد شدند، جو خفقان و پلیسى برچیده شد و جاى خود را به گشایش و سهلگیرى در امور سیاسى داد. در چنین شرایطى احزاب و گروهها فعالیت مجدد خود را شروع کردند. کمونیستها که عمدتا بقایاى گروه 53 نفر و حزب کمونیست بودند نیز در منزل سلیمان محسن اسکندرى واقع در خیابان ژاله آن زمان باتفاق جمعى از روشنفکران جمع شدند تا بنیان حزبى را پى بریزند که بعدها اسم آنرا حزب توده گذاشتند. در مورد نام حزب، بدون تأکید بر کمونیست بودن آن مطابق اظهارات سران حزب توده محدودیتهایى چون قانون ضدکمونیستى مصوب 1310 و نیز وضع اجتماعى ایران مبنى بر عدم قابلیت پذیرش کمونیستها وجود داشت، بر این اساس و مطابق توصیه کمینترن قرار شد نام حزب فاقد واژه کمونیست باشد.
احسان طبرى در این باره در کتاب کژراهه مىآورد :
«موافق این توصیه، کمونیستها و عناصر ملى باید مشترکا حزب وسیعى را بوجود آورند و برنامه ایجاد صلاحات اجتماعى را، بطورى که خرده بورژوازى و سرمایهدار ملى را نرماند مطرح نمایند. بعدها این مسئله نیز روشن شد که حزب توده یک حزب علنى است و مانند سابق که حزب اجتماعیون بطور علنى وجود داشت، فعالیت قانونى خواهد داشت. اما کمونیستها سازمان مخفى و جداگانه خود را تشکیل مىدهند و از پشت پرده فعالیت حزب علنى را اداره مىکنند».[5]
اردشیر آوانسیان در تأیید آن بخش از اظهارات طبرى مبنى بر تشکیل مرکزى مخفى و موازى تشکیلات علنى در کتاب خاطرات خودش چنین مىآورد :
«همان طور که گفته شد وقتى به تهران رسیدم از توضیحات رفیق رضا روستا برایم روشن شد که حزبى تشکیل شده به نام حزب توده ایران که متشکل است از عناصر ملى و کمونیستى همچنین در کمیته مرکزىِ انتخاب شده هم عناصر ملى و هم عناصر کمونیستى شرکت داشتهاند. در کنار کمیته مرکزى ارگانى تشکیل شده به نام «مرکز مخفى کمونیستى» که مخفى تشکیل شده بود و کمیته مرکزى حزب توده و همه جریانات حزب را اداره مىکرد».[6]
مؤسسان حزب توده حدود هشتاد نفر از روشنفکران و سیاستمداران آن دوره بودند عدهاى از آنان کمونیست و عدهاى روشنفکر غیرکمونیست بودند که البته گروه دوم از تشکیل مرکز مخفى کمونیستى اطلاعى نداشت. بعدها و به مرور حزب به لحاظ ایدئولوژى اعضاء و کادرها یک دست شد. و عدهاى با شناخت بیشتر نسبت به آن از حزب کنارهگیرى کردند.
نخستین سال تشکیل حزب توده صرف سازماندهى و تشکیل شبکههاى حزبى در شهرستانهاى کشور و به ویژه در استانهاى آذربایجان شرقى و غربى، گیلان و مازندران شد. تشکیلات حزب توده در آن زمان شامل کمیته اجرائى مرکزى مرکب از ده عضو و یک کمیسیون نظارت مرکب از هشت عضو و بدنه تشکیلات بود.
مواضع اولیه حزب توده نزدیکى کمترى به ایدئولوژى مارکسیزم ـ لنینیزم داشت گرچه اساسا حزبى مارکسیست بود و بنابر اظهارات متعدد سران آن عهدهدار انجام بخشى از سیاستهاى اتحاد جماهیر شوروى بود. حزب توده در تشریح مواضع خود در آبان ماه 1320 در جزوهاى تحت عنوان «حزب توده چه مىخواهد» مىنویسد : «حزب توده متکى به قانون اساسى است و وجود آن را قانون اساسى تضمین مىکند و کسانى که با حزب توده ایران مبارزه دارند، مبارزه آنها در حقیقت با قانون اساسى است» و یا در جاى دیگرى در پاسخ به افرادى که به لحاظ مارکسیست بودن از آن دورى مىجستند مىآورد : «آیا سازمان حزب توده یک سازمان کمونیستى است؟ دشمنان ما چنین تهمتى را به ما مىزنند تا آنکه بتوانند سرمایهداران و پیشهوران را از ما بیزار کنند ما طرفدار قانون اساسى و قوانین موجود هستیم. زیرا معتقدیم که جهانبینى کمونیستى محصول شرایط ویژهاى است که در ایران موجود نیست. هر کس که در تشکیل یک حزب کمونیست کوشش کند در میان مردم پایگاهى کسب نخواهد کرد».
همچنین در روزنامه رهبر ارگان حزب چنین مىآورد:
«آیا حزب توده کمونیست است؟ نسبت کمونیستى به حزب توده ایران، نسبتى که دسته سیدضیاء مىکوشند به ما وارد سازند و بدان وسیله سعى دارند سرمایهداران و تجار ایرانى را از ما بترسانند نسبتى است غلط و دور از حقیقت. حزب توده ایران حزبى است مشروطهخواه و طرفدار قانون اساسى. چرا؟ زیرا ما معتقدیم که افکار کمونیسم و سوسیالیسم زائیده شرایط اجتماعى خاص است که در ایران وجود ندارد و اگر روزى حزب کمونیست در ایران بوجود آید آن حزب قطعا حزب توده نخواهد بود».[7]
تبلیغات حزب توده در اوایل تشکیل به تأسى از اتحاد جماهیر شوروى عمدتا حول تبلیغ علیه فاشیسم و افشاى جنایات آلمان هیتلرى بود. این دوره که بنابر ضرورتهاى جنگ، در مواضع حزب توده اتفاق نظر و عمل با بلوک غرب و نماینده آن انگلستان، مشاهده مىشود اوج قدرت حزب در تاریخ فعالیت آن به حساب مىآید چنانچه توانست هشت نفر از نمایندگان خود را وارد مجلس کرده و در کابینه نیز شرکت جوید. اما پس از جنگ جهانى دوم شرایط دگرگون مىشود.
حمایت حزب توده از جدائىطلبان آذربایجان و واگذارى امتیاز نفت شمال به اتحاد جماهیر شوروى و نیز آشکار شدن ماهیت کمونیستى آن به مقدار زیادى از مقبولیت حزب توده نزد روشنفکران و مردم مىکاهد و ستاره اقبال حزب توده که چند صباحى فروغ و روشنى گرفته بود رو به خاموشى گذاشت.
با وقوع حادثه تیراندازى به شاه در تاریخ پانزدهم بهمن 1327 و متهم شدن حزب توده به شرکت در این سوءقصد انحلال این حزب از طرف رژیم پهلوى اعلام و دستگیرى اعضاء و سران آن آغاز مىشود. عدهاى از رهبران موفق به فرار از کشور شده و عدهاى دستگیر و زندانى مىشوند. از این پس حزب توده فعالیت مخفى را آغاز مىکند ضربات بعدى رژیم بر این حزب و به ویژه به سازمان افسرى آن، از حزب به جز هستههاى منفک و جدا مانده چیزى باقى نگذاشت. بعدها عدهاى از سران زندانى حزب که کیانورى نیز یکى از آنان بود موفق مىشوند به کمک افسرى شاغل در زندان بنام رفعت محمدزاده[8] از زندان فرار کنند و تا زمان پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 حزب توده فاقد تشکیلات علنى در کشور بود. در این سالها بعضا هستههاى هوادار حزب توده بطور خودجوش فعالیتهایى داشتند که عمدتا شناسائى و دستگیر مىشدند. تنها یک هسته بنام نوید در سالهاى آخر حکومت پهلوى تشکیل شد که تا پیروزى انقلاب دوام آورد. بعدها این مجموعه بنا به صلاحدید رهبرى حزب در دوران جمهورى اسلامى کماکان به عنوان سازمان مخفى و موازى تشکیلات علنى باقى ماند.
پس از پیروزى انقلاب سران و اعضاء حزب توده وارد کشور شدند و بار دیگر دفتر جذب را بطورى علنى گشودند و به فعالیت و جذب نیرو پرداختند.
با گشایش دفتر علنى حزب، توقع آن مىرفت که حزب موافق مواضع طرفدارانه خود از نظام جمهورى اسلامى تشکیلات نوید را علنى و قانونى هدایت کند. اما حزب توده مطابق مشى قدیمى و آموزههاى لنینى خود، فعالیت علنى را با فعالیت مخفى آمیخت تا کار علنى پوشش و لفافهاى باشد براى کار غیرقانونى.
نفوذ در نیروهاى مسلح کشور اعم از نیروى دریائى ـ هوائى ـ زمینى ـ ژاندارمرى ـ شهربانى ـ سپاه پاسداران، نفوذ در ارگانهاى سیاسى و امنیتى، جمعآورى و انبار سلاحهاى بىشمار سبک و نیمه سنگین، تشکیل گروهى مخفى به موازات تشکیلات علنى، جمعآورى اخبار سیاسى ـ نظامى ـ اقتصادى و ارسال آن به اردوگاه سوسیالیزم و سایر تخلفات موجب آن شد تا حزب توده منحل اعلام گردد و سران آن بعلاوه افراد نفوذى دستگیر شوند.
این دستگیرى تقریبا کامل انجام شد یعنى قریب به اتفاق سران بعلاوه تمام تشکیلات مخفى و نظامى دستگیر شدند، بدنه تشکیلات بدون دستگیرى ارشاد و توجیه شدند که بیشتر از طریق روشنگرى سران حزب صورت گرفت. از طرفى همزمانى تقریبى آن با فروپاشى اردوگاه سوسیالیزم یعنى اتحاد جماهیر شوروى و فروریختن دیوار آهنین آن و برملاء شدن بسیارى از خطاها و عقبماندگىهاى آنان، موجب تضعیف تا حد اضمحلال و فروپاشى حزب شد. جدائى و انشعاب تتمه اعضاء، تقریبا رمقى براى حزب توده باقى نگذاشت. در حال حاضر از حزب توده چیزى بجز نام و تعداد اندکى کمونیست سنتى باقى نمانده که با توجه به شکست جهانى ایده کمونیسم و تأثیر آن بر احزاب کمونیست منجمله بقایاى حزب توده، ناامیدانه به فعالیتهاى خود ادامه مىدهند.
سازمان حزب توده[9]
حزب توده براى تحقق اهداف خویش به عنوان یک حزب کمونیست بر پایه ساختار ویژهاى سازمان یافته بود. این ساختار منطبق با اصول سازمانى لنینیسم، تجربه احزاب کمونیست کشورهاى دیگر و تجربه کمونیستهاى ایرانى بود. این ساختار مىبایست نقش یک ارگانیسم فعال سیاسى ـ اجتماعى ـ اطلاعاتى را براى حزب توده فراهم مىنمود تا بتواند وظایف خود را با سرعت، کارآئى و توانمندى لازم انجام دهد.
حزب منحله توده مجموعه واحدى مرکب از «رهبرى» و «بدنه» بود. ارگان رهبرى حزب، کمیته مرکزى آن بود که بر بدنه فرمان مىراند. بدنه حزب بنا به سرشت آن یک اهرم مکانیکى بود که پیرامون و زیر نظر رهبرى کمیته مرکزى و در چهارچوب تشکیلات متشکل شده و به نحوى بروکراتیک فرامین، بخشنامهها و دستورالعملهاى رهبرى را اجرا مىنمود. در تشکیلات علنى و رسمى حزب توده سازمانهاى حزبى عبارت بودند از :
سازمان ایالتى، سازمان ولایات، سازمان شهر، سازمان بخش، شاخه حوزه مسئولین، حوزه سازمان پایه و سلول حزب که براساس محل زندگى و محل کار اعضاء تشکیل مىیافت. اعضاء حوزه با یک یا چند نفر هوادار در ارتباط بوده و طبق رهنمودهاى حزب مىبایست با شگردهاى مختلف یک طیف هوادار پیرامون خود ایجاد کند و در جهت عضوگیرى، گسترش شبکه خبرى، تبلیغ مشى و سیاست حزب، پخش اوراق و نشریات، گردآورى اخبار و غیره بکوشد.
در شرایط معمول حزب توده پایه سازمانى خود را «حوزه» قرار داده بود. اعضاى حوزه عمدتا کارگران، کارمندان، و متخصصین یک محل تولیدى و خدماتى بودند. آنچه که حوزهها را بهم ربط مىداد موقعیت جغرافیایى آنها بود. بدین ترتیب حوزههاى یک سرزمین معین سازمان بخش و سازمانهاى بخش، سازمان شهر و سازمانهاى شهر، سازمان ولایت و سازمانهاى ولایتى، سازمان ایالتها و نهایتا ایالتها سازمان کشورى را به وجود مىآوردند. البته چنانچه آوردیم این شکل سازمانى ممکن است بواسطه بعضى محدودیتها به شکل کامل اجرا نگردد.
کنگره حزب، عالىترین مقام رهبرى حزب است. در کنگره حزب نمایندگان همه سازمانهاى حزبى شرکت مىکردند و درباره همه مسائل حزبى، از برنامه و اساسنامه و مشى حزب گرفته تا امور سازمانى صحبت مىشد.
پس از کنگره بالاترین مقام حزب کمیته مرکزى آن بود که از طرف کنگره برگزیده مىشد و در برابر کنگره مسئول و پاسخگو بود. حزب توده معتقد به تمرکزگرائى در سازمان بود و نام آنرا سانترالیسم دموکراتیک مىنهاد و ادعا مىکرد براساس این اصل (سانترالیسم دمکراتیک) کمیته مرکزى منتخب کنگره، رهبرى فعالیتهاى سیاسى و سازمانى حزب در فاصله دو کنگره را مستقیما عهدهدار بود. کمیته مرکزى ارگان رهبرى سیاسى حزب و مرکز تئوریک و ایدئولوژیک آن بود. همه فعالیتها مثل نشر روزنامه و نشریات، کار آموزشى و پژوهشى و تبلیغاتى، بیانیهها، اعلام مواضع، شرکت در مجامع سیاسى بر عهده کمیته مرکزى بود. همه سازمانهاى حزبى زیر نظر و رهبرى کمیته مرکزى انجام وظیفه مىکردند.
تعداد اعضاى کمیته مرکزى و اعضاى مشاور آن را کنگرهها تعیین مىکردند.
پلنوم کمیته مرکزى
جلسه عمومى کمیته مرکزى با شرکت همه اعضاى اصلى و مشاورین کمیته مرکزى را «پلنوم کمیته مرکزى» مىگفتند. شرکت اعضاى کمیسیون مرکزى نظارت و کادرهاى بالاى دستگاه مرکزى حزب به عنوان میهمان بدون حق اظهارنظر و مشارکت و رأى در پلنوم آزاد بود. پلنوم مهمترین مسائل سیاسى و حزبى و رهنمودهاى کلى را جهت دستگاه مرکزى رهبرى حزب و اعضاء صادر مىکرد که معمولاً بر پایه گزارشات ارگانهاى رهبرى اتخاذ مىشد. انتخاب اعضاى هیأت سیاسى و هیأت دبیران به عهده پلنوم بود. مسئولین شعب و کمیسیونهاى مرکزى و هیئت تحریریه را هیأت سیاسى انتخاب مىکرد.
هیأت سیاسى
رهبرى حزب به عهده هیأت سیاسى است که به آن هیأت اجرائیه هم مىگفتند. بنابر اساسنامه حزب، رهبرى همه فعالیتهاى حزب در فاصله دو پلنوم، تشکیل شعب مرکزى و تعیین مسئولین آنها، تعیین اعضاى هیئت تحریریه ارگانهاى مرکزى به عهده هیئت اجرائیه بود.
هیأت دبیران
ارگان اجرائیه تصمیمات هیأت سیاسى و کمیته مرکزى را هیأت دبیران مىگفتند. در اساسنامه حزب توده درباره هیأت دبیران نوشته شده : (کمیته مرکزى از بین اعضاى هیأت اجرائیه، هیأت دبیران مرکب از دبیر اول و لااقل دو دبیر دیگر را انتخاب مىکند. هیأت دبیران کمیته مرکزى امور جارى کمیته مرکزى را اداره مىکند. وسایل اجراى تصمیمات ارگانهاى عالى رهبرى (کمیته مرکزى و هیأت اجرائیه) و شرایط اجراى صحیح آنها را فراهم مىسازد»
شعب مرکزى حزب زیر نظر هیأت دبیران فعالیت مىکردند و رابطه شعب با یکدیگر از طریق این هیأت برقرار مىشد.
شعب مرکزى حزب
تقسیم متناسب و منطقى وظایف حزبى و یا تقسیم کار براساس ماهیت آن و انجام این امور در جایگاههاى متفاوت شعب، حزب را به وجود مىآورد.
انجام رشته معینى از وظایف حزب، جمعآورى اطلاعات و تجربیات و پرورش در آن رشته، دادن مشورت به کمیته مرکزى در همان رشته و اجراى بخشى از تصمیمات کمیته مرکزى وظیفه شعب بود. تمام شعبهها داراى یک دفتر مرکزى هستند که زیر نظر هیأت دبیران فعالیت مىکردند. در واقع شعب مرکزى گروههاى کار کمیته مرکزى بودند و تصمیمات کمیته مرکزى را تدارک مىکردند و فقط به اعتبار کمیته مرکزى و از جانب کمیته مرکزى مىتوانستند تصمیم گرفته و رهنمود صادر کنند.
تمام سازمانهاى ایالتى و ارگانهاى محلى حزب داراى شعبى همنام شعب مرکزى بودند که به لحاظ تشکیلاتى زیر نظر ارگان محلى فعالیت مىکردند. مثلاً شعبه تبلیغات فارس زیر نظر استان فارس فعالیت مىکرد و رهنمود خود را نیز از سازمان ایالتى فارس مىگرفت که سازمان ایالتى فارس به نوبه خود رهنمودش را از شعبه مرکزى مربوطه دریافت مىکرد. این شکل سازمانى به خاطر انسجام بخشیدن به امور بود.
سازمانهاى ایالتى حزب توده
سازمانهاى ایالتى حزب توده براساس یکى از اصول اساسنامه حزب به وجود آمدند تا بتوانند یک سرزمین جغرافیائى معینى را که با توجه به عوامل زیر تعیین مىشد در بر بگیرد. این عوامل عبارت بودند از : عامل ملى و قومى، عامل پراکندگى جمعیت، عامل تقسیمات استانى کشور، کمیت نیروهاى حزبى و عامل کادرهاى لازم جهت اداره کردن آن.
هدف از تشکیل این سازمانهاى ایالتى آن بود که براى هر محدوده جغرافیائى بجاى کمیته مرکزى عمل کند و متناسب با عملکردش به او اختیار داده مىشد. تشکیل این سازمانها از آن جهت مىتوانست براى حزب مفید باشد که نظارت و کنترل بیشترى را بر تشکیلات حزبى به وجود مىآورد. زیرا براى سازمان ایالتى با توجه به شناختى که از محدوده خود کسب مىکرد و به علت بومى بودن، انجام وظیفه حزبى دقیقتر بود. تا آنکه شهرهاى جداگانه از سراسر کشور به شعبه شهرستانها وصل شود و فقط در چهارچوب مسائل کلى رهنمود بگیرد.
سازمانهاى جنبى حزب توده
حزب توده در کنار تشکیلات علنى سعى در ایجاد سازمانهاى جنبى وابسته داشت تا از طریق آنها مواضع خود را در میان اقشار و گروههاى مختلف جامعه تبلیغ کند. بعضى این گروهها به ظاهر مستقل بودند اما در واقع امر، وابستگى تشکیلاتى به حزب داشتند. حزب توده علیرغم تلاش خود در بعضى از این گروههاى وابسته موفقیتى بدست نیاورد و بعضا اعضاء آن از تعداد انگشتان دست تجاوز نکرد این سازمانها عبارت بودند از:
1ـ سازمان جوانان توده ایران ـ احزاب کمونیست بطور سنتى داراى چنین سازمانى هستند که نقش ذخیره و محل مقدماتى فعالیت جوانان و نشان و ارتقاء افراد را بر عهده دارد سازمانهاى جوانان براى احزاب کمونیست سراسر جهان داراى اهمیت ویژهاى بودند و از جنبههاى مختلف توجه زیادى به آن مىکردند. حزب توده نیز از این مهم غافل نبود و نسبت به تشکیل و توجه به این سازمان اهتمام مىورزید سازمان جوانان توده نشریاتى به نامهاى «آرمان» و بعدا «امید فردا» و سپس «جوانان توده» را به عنوان ارگان خود منتشر مىکرد.
2ـ کانون دانشآموزان ایران ـ این سازمان در واقع بخش اصلى سازمان جوانان را تشکیل مىداد و بخش دانشآموزى حزب توده بود. ارگان آن «آذرخش نو» و سپس «پیام مردم» بود. کانون علیرغم هزینههاى سنگین و توجه ویژه حزب توده به آن موفقیتى در جذب افراد براى حزب کسب نکرد.
3ـ تشکیلات دمکراتیک زنان ایران ـ به مسائل زنان مىپرداخت و نشریه «جهان زنان» را منتشر مىکرد.
4ـ اتحاد دمکراتیک مردم ایران ـ داراى نشریهاى بنام «اتحاد مردم» بود.
5 ـ جمعیت ایرانى هواداران صلح ـ که به تبعیت از سیاست جهانى اتحاد شوروى مبنى بر تأکید بر مسئله صلح و همزیستى مسالمتآمیز تشکیل شده و به سبک مقلدانهاى به تبلیغ صلح و تز همزیستى مسالمتآمیز شوروى مىپرداخت.
6ـ شوراى نویسندگان و هنرمندان ـ جناح طرفدار بلوک شرق و حزب منحله توده مجمع انگشتشمارى را داشتند. این مجمع داراى فصلنامهاى بود که آثار و نوشتههاى نویسندگان تودهاى را درج مىکرد.
7ـ کانون صنفى فرهنگیان
8ـ انجمن همبستگى کارگران
بجز موارد فوق حزب توده از طریق تشکیلات خارج از کشور در اتحادیهها و فدراسیونهاى بینالمللى شرکت داشت، تشکلهائى چون اتحادیه بینالمللى دانشجویان ـ فدراسیون جهانى جوانان دمکرات ـ فدراسیون عمومى کار ـ شوراى جهانى صلح و شوراى جهانى زنان دمکرات.
وضعیت نیروى انسانى حزب
بدون تردید نیروى انسانى هر سازمان و حزب از ارکان موجودیت آن حزب محسوب مىشود بطوریکه سازمان بدون نیروى انسانى معنایى نداشته و اساس موجودیتش زیر سؤال است. احزاب و سازمانهاى سیاسى با آگاهى از این مطلب ارزشمندترین دارائى خود را کادرها و اعضاء و هواداران و در سطحى گستردهتر افکار عمومى جامعه نسبت به خود مىدانند. فلذا احزاب جهت حفظ و حراست این دارائى خود و بلکه تربیت و پرورش نیروهاى خود اهتمام زیادى مىورزند. انتشار نشریات متعدد علنى جهت کسب آراء افکار عمومى و انتشار بولتنها و خبرنامهها و امثال آن جهت حفظ و ارتقاء بینش و انگیزه اعضاء سازمان بود.
حفظ انگیزه و خواست همه اعضاى یک سازمان در به انجام رسیدن هدف و برنامه آن سازمان از نیازهاى اولیه کار جمعى است چرا که کار سازمانى بدون همکارى گروهى و جمعى امرى ناممکن است و آن در گرو ایجاد انگیزه در نیروهاست. ایجاد انگیزه در سازمانهاى متفاوت بسته به نوع سازمان و اهداف آن متفاوت است و از طرق متفاوتى به این مهم دسترسى پیدا مىشود. مثلاً در سازمانهاى ادارى سیستم تنبیه و تشویق ـ ارزیابى عملکرد و کارانه، ارتقاء بر اساس شایستگى و امثال آن ایجاد انگیزه مىکند. اما در یک سازمان سیاسى اعتقادى، معمولاً عنصر اصلى اعتقادات موجب ایجاد انگیزه و حرکت مىگردد. یعنى چیزى که موجب جذب و همکارى با این گونه سازمانها مىشود، بعضا فراتر از انگیزههاى مادى است. بدیهى است عناصر مادى چون قدرت و امثال آن نیز در ایجاد انگیزه نیروهاى یک سازمان سیاسى ذىمدخل است و نسبت تأثیرگذارى مجموعه عوامل، به شخصیت و روحیات افراد آن سازمان بستگى دارد.
حزب توده به عنوان سازمانى که در آن برهه تاریخ با توجه به شرایط حاکم در کشور مدعى برآوردن آرزوهاى تعدادى از جوانان این مرزوبوم بود، محل تجمع و فعالیت آنان شد. اما قریب به اتفاق این جوانان پس از مدتى با کسب تجربیات و اندوختههاى سیاسى و سازمانى سرخورده و مأیوس منفردا یا بطور جمعى از حزب کنارهگیرى کردند. نمونههاى کنارهگیرى انفرادى افراد سر به هزاران مورد مىزند که از هوادار تا اعضاى اصلى کمیته مرکزى و حتى مؤسس حزب قابل مشاهده است که لزومى به احصاء و ارائه فهرست آنان نیست و از حد این مختصر خارج است.
کنارهگیرى جمعى که شکل انشعاب داشته نیز در طول حیات حزب توده کم نبوده. عمر حزب توده که به چیزى حدود 60 سال مىرسد تقریبا 10 سال آن به عنوان حزبى علنى و رسمى در کشور فعالیت داشته که فقط در این مدت به عنوان یک حزب سراسرى با تعداد اعضاء نسبتا زیاد مطرح بوده، مابقى سالهاى حیات حزب توده در انزوا گذشته. در سالهاى هجرت تعداد کل اعضاء حزب بسیار اندک بوده که مسئله انشعاب جمعى بطور طبیعى ناممکن بود. با این حال انشعابات متعددى در حزب رخ داده که انشعابات زیر نمونههائى از آن است.
مقطع زمانى |
انشعابات رخ داده |
توضیحات |
از بدو تشکیل حزب تا اواخر دهه 30 |
1ـ انشعاب خلیل ملکى باتفاق عدهاى از تودهایهاى قدیمى 2ـ انشعاب سازمان انقلابى و مائوئیستها |
دورهاى که تعدادى نیرو در حزب فعالیت داشت |
از اواخر دهه 30 تا پیروزى انقلاب |
بدون انشعاب |
دورهاى که حزب داراى تعداد ناچیزى نیرو بود و بطور طبیعى انشعاب از آن احتمال کمترى داشت |
پیروزى انقلاب به بعد |
3ـ انشعاب حزب دمکراتیک مردم ایران 4ـ انشعاب عدهاى تحت عنوان «راه توده» |
دورهاى که مجددا تعدادى نیرو جذب حزب شد. |
جدول نشاندهنده رابطه کمیت نیروى انسانى با انشعاب
این در حالى است که کنارهگیرى انفرادى سران و بعضى از اعضاى مرکزیت حزب اهمیتى کمتر از انشعاب نداشته است. اعلام کنارهگیرى توأم با صدور بیانیه شدیداللحن علیه حزب و سیاستهاى آن و یا اعلام انزجار و امثال آن. اگر تعداد جذب و تعداد کنارهگیرى افراد را در نظر بگیریم و این دو رقم را از هم کم کنیم تا تعداد وفاداران مشخص شود ملاحظه مىشود که به عددى ناچیز دست خواهیم یافت. یعنى تعداد جذبشدگان و تعداد کنارهگیرىکنندگان تقریبا برابر هستند.
نمودار جذب، ماندگارى و جدایش نیروهاى حزب توده از بدو تشکیل تا بحال
در توضیح نمودار فوق بایستى ذکر نمود که مقصود از ارقام ارائه شده مجموع افراد حزب یا دفع شده از حزب توده از بدو تشکیل آن تا حال حاضر مىباشد که ارقام به تقریب بیان شده همچنین مقصود از وفاداران تمام کسانى هستند که به حزب وارد شده و تا آخر عمرشان به آن وفادار ماندند که این رقم نیز به طور تقریب بیان شده است. توجه به نسبت کم تعداد وفاداران به حزب در مقابل جذب و جداشدگان بسیار حائز اهمیت است.
اما عده باقى مانده نیز مدام در اختلاف و کشمکش بودهاند بطورى که در کتابهاى خاطرات سران حزب توده ملاحظه مىشود از بدو تشکیل، این اختلافات و منازعات درونى وجود داشته و هرگز این اختلافات از بین نرفته و مونههاى آن فراوان است.[10] وجود اختلافات با اصل فلسفه وجودى یک سازمان نیز در تعارض است زیرا سازمان محل مشارکت جمعى و منظم شده عدهاى از افراد براى رسیدن به هدف معینى تحت یک سلسله مراتب سازمانى است اما ملاحظه مىشود که فعالیت کادرهاى برجسته حزب با این اصل بدیهى نیز مغایرت دارد.
نقش کادرها در سیاست و روشهاى حزب توده :
الف ـ کادرهاى حزب، تابعى از متغیرهاى خارجى
کادرهاى حزب توده عبارت بودند از اعضاى کمیته مرکزى ـ هیأت دبیران ـ هیأت سیاسى ـ مسئولین شعب مرکزى ـ مسئولین سازمانهاى ایالتى و سازمانهاى وابسته ـ اعضاى هیئت تحریریه ارگان حزب و کسانى که در رهبرى و اجراى سیاستهاى حزب نقش اساسى داشتند.
مطابق آئین نامه سازمانى حزب توده، کنگره حزب بالاترین مرجع تصمیمگیرى است و اعضاى کمیته مرکزى را کنگره تعیین مىکند. کمیته مرکزى پس از کنگره بالاترین ارگان هدایت و رهبرى حزب در تمام زمینههاست. تمام امور در کمیته مرکزى متمرکز است و این کمیته نماینده و برآیند خواست تمام نهادهاى مختلف حزبى است. بدین طریق دمکراسى و سانترالیسم که هر دو از لوازم کار صحیح جمعى است اما با هم تعارضاتى دارند بطریقى عاقلانه و صحیح در هم تلفیق مىشوند. اما سؤال اینجاست که نمایندگان نهادهاى مختلف حزبى که در واقع کادرهاى این حزب مىباشند در چه چارچوب و تا چه حد و مرزى مىتوانند نقش خود را ایفا کنند؟ آیا اگر پیشنهادات آنان مخالف آراء رهبران حزب مادر بود باز قابل ارائه و پیشنهاد هست. آیا مگر نمونههاى فراوانى از دخالت مستقیم رهبران اتحاد جماهیر شوروى در عزل و نصبهاى مهمى چون انتصاب دبیرکلى حزب، اخراج جمعى افراد از حزب، ترفیع عدهاى مورد نظر آنان و مسائلى از این قبیل در حزب کم بوده، که براى هر کدام مىتوان نمونههاى فراوانى ذکر کرد. احسان طبرى در کژراهه نحوه نصب کیانورى به دبیرکلى حزب و نقش شورویها را توضیح داده[11] و یا خود سران حزب نحوه اخراج اعضاى کمیته مرکزى غلامحسین فروتن، عباس سغائى و قاسمى را بنابر خواست روسها توضیح دادهاند[12] و اسنادى از آن در همین کتاب موجود است. نحوه ترفیع عناصر فرقوى در حزب توده تا بالاترین سطوح پس از ائتلاف این دو جریان باز به پیشنهاد شورویها، علیرغم مخالفت بعضى از رهبران حزب مشخص است آیا این همه با تصمیم سران حزب توده صورت گرفته؟[13] اگر سران حزبى تا این حد در فرآیند تصمیمگیرى نقشى نداشتهاند، تکلیف اعضاء پائینتر مشخص است. آیا دستگیرى، اعدام، تبعید و فرستادن به اردوگاههاى کار اجبارى کمونیستهاى ایرانى قبل از تشکیل حزب توده و دهها تصمیم دیگر با نظر سران حزب کمونیست ایران بود؟[14] (که حزب توده موجودیت خود را وامدار آن مىداند) اگر بلى که زهى بىانصافى و بىعدالتى و اگر خیر پس نقش اعضاء و کادرهاى یک حزب دمکراتیک در اتخاذ تصمیمات مهمى چون عزل سران و اعدام آنها چیست؟ آیا اتخاذ تصمیمات مطابق با خواست و سیاستهاى جهانى اتحاد جماهیر شوروى و در پارهاى موارد علیه منافع ملى کشور ما در چارچوب تنگ دیدگاه انترناسیونالیستى صورت نگرفته و دهها سؤال مهم دیگر، این موارد که فقط مشتى است از خروار سؤال مهمى را به ذهن متبادر مىسازد و آن اینکه آیا به راستى تصمیمات اساسى در داخل حزب، توسط اعضاء و کادرها، طى مباحثى کارشناسانه اتخاذ شده یا مرجعى دیگر تصمیمگیرى مىکرد و جهت اجرا به حزب ابلاغ مىشد. مطالعه وقایع از زبان خود سران حزب پاسخ را روشن مىکند که مرکزى خارجى به عنوان متغیر و تصمیمساز عمل مىکرد و عدهاى به عنوان تابع اجراء در داخل. عین همین روال بین رهبرى حزب و بدنه آن برقرار بود. رابطه تابع و متغیر.
البته غافل نباید شد که در جلسات کمیته مرکزى تصمیماتى گرفته مىشده و بعضى از آنها پیشنهادات بدنه تشکیلات بود، اما این مباحث جزو مسائل اساسى حزب و سیاست آن نبود. تصمیماتى که کمونیستها براى کشور ما و حزب توده داشتند به دو دسته اساسى و غیراساسى قابل تقسیم است نمودار زیر چگونگى فرآیند کشف مسئله، تصمیمگیرى و ابلاغ آنرا مشخص مىسازد.
روند کشف ـ پیشنهاد ـ بحث ـ تصمیمگیرى ـ ابلاغ و اجراءروند کشف ـ پیشنهاد ـ بحث ـ تصمیمگیرى ـ ابلاغ ـ تمهید اجرا ـ اجرا
در مسائل غیراساسى ـ دمکراتیک در مسائل اساسى ـ غیردمکراتیک
به شهادت تاریخ و بنابر اظهارات رهبران حزب در خاطرهنویسىهاى آنان عموما تصمیمگیرى در مسائل مهم و اساسى از قبیل انتخاب دبیرکل ـ اتخاذ موضع در قبال یک واقعه مهم داخل کشور ـ جراحىهاى درون تشکیلاتى جهت پاکسازى حزب از عناصر دگراندیش، حتى نامگذارى براى حزب کمونیست ایران و امثال آن برعهده حزب کمونیست شوروى و اجراى آن با حزب توده بوده است. در این قبیل مسائل کشف مسئله، بحث و تصمیمگیرى بر عهده روسها بود. در این روند ممکن بود حزب توده نیز مسئله را کشف و براى پیشنهاد به ارگان بالاتر ارجاع دهد. حزب کمونیست شوروى پس از تصمیمگیرى مراتب را به رهبرى حزب توده ابلاغ مىکند. چنانچه اجراى دستور نیازمند تمهیداتى باشد تا کلیات تصمیم بدون تغییر اما با شرایط بومى قابل اجرا باشد در کمیته مرکزى حزب توده بومى مىشود و سپس جهت اجراء به بدنه تشکیلات ابلاغ مىگردد.
در این میان بودند عدهاى از اعضاء حزب که در گردونه دیوانسالارى و روابط بوروکراتیک بر پایه بخشنامهها و دستورالعملهاى خشک حزبى، الینه و از خودبىخود نشدند و قبل از فرورفتن به خواب تشکیلاتى با انتقاد از روشها و نظام تصمیمگیرى حزب که معرف رابطه تابع و متغیر بود از آن جدا شدند.
ب ـ انترناسیونالیزم و کادرهاى حزب توده
یکى از اصول سوسیالیزم علمى، تئورى انترناسیونالیزم پرولترى است. بر پایه این تئورى مسئله مهم تضاد بین مسائل ملى خلقها و مشارکتجوئى در جبهه متحد ضدامپریالیستى گرد کشور پرولتاریاى ظفرمند[15] (اتحاد جماهیر شوروى) تفسیر مىشود. انترناسیونالیزم پرولترى در واقع زائیده نگاه طبقاتى به مسائل بینالمللى است. بدین معنا که کارگران جهان را فارغ از وابستگىهاى نژادى، زبانى، قومى، جغرافیائى، مذهبى و ... به دلیل داشتن درد مشترک زیر بیرق واحدى (مبارزه انترناسیونالیستى) فرا مىخواند.
انگلس مىگوید :
«از آنجا که وضع طبقه کارگر در همه کشورها یکسان است، از آنجا که منافع آنها یکسان است و از آنجا که داراى دشمن واحد و مشترکى هستند، مبارزه آنها باید یک مبارزه مشترک باشد.[16]»
براین اساس، پس از پیروزى اولین انقلاب سوسیالیستى، چندین کنگره برگزار گردید تا مسئله انترناسیونالیزم به حد لازم پخته و روشهاى اجرایى و مبانى تئوریکى آن نیز مشخص شود. اصولى را تحت عنوان اصول انترناسیونالیزم پرولترى بیان کردند که پارهاى از آنها بشرح زیر است:[17]
1ـ اصل اتحاد و همبستگى انقلابى پرولتاریائى میان کارگران سراسر جهان
2ـ اصل تبعیت منافع ملى از منافع بینالمللى پرولتاریاى سراسر جهان
3ـ اصل همکارى برادرانه خلقها در ساختمان سوسیالیزم از طریق یارى و همیارى متقابل
4ـ اصل اتحاد اراده و عمل احزاب کمونیست و کارگران سراسر جهان
و پارهاى اصول دیگر
مسائل انترناسیونالیستى و امور بینالملل در انترناسیونال سوم یا همان کمینترن پیگیرى مىشد. کمینترن یک سازمان کمونیستى بود که وظیفه خود را تجهیز و یارى رساندن به احزاب نوبنیاد کمونیست به ویژه در مشرق زمین مىدانست.
کمینترن در کنار یارى رساندن به احزاب در راستاى مبارزات خود بنابر دیدگاههاى تشکیلاتى و سازمانى که به ویژه در لنین رهبر آن سازمان برجسته بود بایستى به مبارزات ملتها شکل سازمانى منسجمى مىداد و ناگزیر بایستى ساختار قوى و دستورالعملهاى دقیق صادر مىکرد.
شرط پذیرش به بینالملل کمونیست (کمینترن) 21 محور است که مفادى از آن به قرار زیر است:[18]
1ـ دفاع از اتحاد جماهیر شوروى در مقابل حمله امپریالیستى
2ـ ترک سوسیال میهن پرستى و رفرمیسم
3ـ تغییر نام احزاب به حزب کمونیست
و پارهاى اصول دیگر
در کتاب (از کمینترن تا کمینفورم» نوشته فرناندو کلودین مىخوانیم:
«هدف از ایجاد کمینترن طبق نخستین ماده اساسنامه آن این بود که عمل مشترک پرولتاریاى کشورهاى مختلف را جهت ایجاد جمهورى شورائى فدرال جهانى سازمان دهد... درست همانطور که حزب بلشویک حزب واحد انقلابیون همه ملیتهاى روسیه بود کمینترن هم به عنوان حزب جهانى واحد انقلابیون همه کشورها سازمان داده شد. ارگان رهبرى دائمى آن، کمیته اجرائى، اختیارات فوقالعادهاى داشت، رهنمودهاى آن براى همه بخشهاى ملى قدرت قانونى فورى داشت. این ارگان مىتوانست کادر رهبرى یک بخش ملى را حتى برخلاف خواست اکثریت اعضاى آن عوض کند و مانند آن. تحت چنین شرایطى رهبریهاى ملى در عمل فقط آن قدرتى را داشتند که کمیته اجرائى کمینترن به آنها تفویض مىکرد»[19]
حزب توده به عنوان یک حزب مارکسیست با قبول تئورى انترناسیونالیزم به تنظیم روابط با کمینترن پرداخت پس از فروپاشى انترناسیونال سوم به دلیل وجود نظریات شوروىگرائى بجاى جهانگرائى در رهبران حزب همان روابط با شعبه بینالملل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروى برقرار شد. ناگفته نماند که در نگاه رهبران حزب همواره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروى به عنوان مادر و منشأ تصمیمات درباره جنبشهاى کارگرى و فعالیتهاى احزاب کمونیست دیده مىشد.
تعارض بین منافع ملى و ضروریات کار با شعبه بینالملل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروى موجب بروز اشکالات متعدد و بىشمارى شد. یکى از اصول انترناسیونالیزم که مقابله صریحى با مسائل ملى داشت اصل دوم آن بود. بر اساس این اصل شالوده تئوریکى بىاعتنائى به منافع ملى به درجهاى مىرسد که از افراد حزبى جز عامل بىاراده حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروى نمىسازد. اعضاء و کادرهاى زیادى از حزب در پیچ تند انترناسیونالیزم گیر کردند و به دلیل باقى ماندن در این مشکل و عدم دریافت پاسخ قانعکننده براى سؤالات متعدد خود، لاجرم از حزب کنارهگیرى کردند. اما عدهاى که باقى ماندند، مابین منافع ملى و منافع جنبش انترناسیونالیستى چارهاى جز انتخاب شق دوم نداشتند که در اغلب مواقع منافع جنبش کمونیستى با منافع اتحاد جماهیر شوروى مطابق و علیه منافع ملى کشور ما بود که به عنوان برجستهترین این حرکات مىتوان از نقش حزب توده در جریان نفت شمال طرفدارى از جنبش جدائىطلب آذربایجان تحت عنوان جمهورى آذربایجان و غیره نام برد. متأسفانه تمام این اقدامات ضدملى و چشم بستن بر حقایق ملموس و واضحى چون نفى منافع ملت در قبال منافع بیگانه در چارچوب تز انترناسیونالیزم قابل توجیه بود. اقدامى که اعضاء و کادرهاى حزب توده انجام دادند حتى قابل قیاس با هممسلکان خودشان در اغلب کشورهاى اروپائى و غربى نبود. جنبشهاى کمونیستى اروپایى با بومى کردن جنبش و در نظر گرفتن پارهاى منافع ملى بنیان جدیدى از نهضت کمونیستى را گذاشتند که به یوروکمونیسم (کمونیسم اروپایى) معروف شد. اما از طرف حزب توده دریغ از یک انتقاد به تز انترناسیونالیزم و یا حرکتى قابل ذکر از طرف کادرهاى حزب توده جهت حتى تلفیق این تز کمونیستى با منافع ملى.
و اما چند نکته
کتابى که اینک تقدیم حضور خوانندگان مىشود درباره کادرها و اعضاى برجسته حزب توده ایران به روایت اسناد ساواک مىباشد. هرچند نه تنها حزب توده بلکه مسئله کمونیسم و اردوگاه آن یعنى اتحاد جماهیر شوروى و کمونیسم بینالملل شکست خورده و یا لااقل در سراشیبى سقوط قرار دارند، اما بنا به دلایل متعددى بررسى حزب توده، عملکرد آن، دیدگاه سران آن، نقش حزب در مقاطع مختلف دهههاى اخیر کشورمان، داراى ماهیت مىباشد و ضرورت نگارش حقایق و انتشار کتبى که عملکرد این حزب را از زوایاى مختلف مدنظر قرار مىدهد مسلم مىسازد. سلسله کتبى که جنبش کمونیستى و حرکتهاى چپگرایانه را به روایت اسناد ساواک بررسى مىکند پاسخ ناچیزى است به این ضرورت.
ما در این کتاب قصد نفى یا اثبات حزب را نداریم و به هیچ وجه کتاب به دنبال چنین مسئلهاى نیست. خدمت یا خیانت کادرها و اعضاء هم هدفى نیست که این کتاب درصدد کشف آن باشد. اما اینکه هر یک از اعضاء و کادرها چه اندیشهاى داشتهاند و سرنوشت هر کدام چه شد تا آنجا که اسناد ساواک مستقیما نشان مىدهد مورد هدف است. سرنوشت اعضاء و هواداران حزب بنا بر روحیات و استعدادهاى هر یک متفاوت است. عدهاى از راه رفته بازگشته و به زندگى عادى پرداختند. جمعى اساسا خط سیاسى را تغییر داده و از چپ بریدند. عدهاى انشعاب کردند و جریانات جدید کمونیستى را به وجود آوردند. اما جمعى هم کماکان به راه رفته وفادار ماندند و در شرایط صعوبت و سهولت در کنار حزب ماندند. کتاب حاضر در مورد دسته اخیر است که عموما داراى سمتهاى مهمى چون عضویت در کمیته مرکزى، هیأت دبیران، هیأت سیاسى، مسئولیت شعب مرکزى و امثال آن بودهاند. این عده را مىتوان به 3 گروه مجزا بشرح زیر تقسیم کرد :
الف ـ عدهاى که مهاجرین سیاسى بوده و اغلب پس از شکست غائله آذربایجان یا در جریان غیرقانونى شدن حزب و موج دستگیریها در اوائل دهه 30 از کشور فرار کرده و عمدتا در اتحاد جماهیر شوروى و بلوک شرق و ندرتا در غرب مأوا گزیدند که پس از انقلاب مجددا به کشور بازگشتند.
ب ـ گروه دوم شامل عدهاى از زندانیان سیاسى قدیمى در زمان رژیم پهلوى است که با پیروزى انقلاب و گشایش درب زندانها موجبات استخلاص آنها نیز فراهم شد. این عده اغلب عضو سازمان افسرى حزب توده بودند و دلیل حبس طویلالمدت آنان نظامى بودن آنها بود. این دسته عموما زمان دستگیرى افراد غیرمشهور و جوان حزب بودند که با لو رفتن سازمان افسرى دستگیر شدند. نکتهاى که در خصوص این افراد جالب توجه است اینکه اولاً همه آنها مانند سایر افسران در ابتداى دستگیرى تقاضاى عفو و بخشودگى کردند اما معلوم نیست که چرا و به چه دلیل با همه افسران یکسان برخورد نشد، فلذا عموما تنها حکم آنها از اعدام به ابد تقلیل یافت. ثانیا اینکه روشهاى ساواک نتیجه معکوس داد یعنى اینکه اگر اینها نیز مانند بسیارى از اعضاء و کادرها در سالهاى اول حبس مورد عفو قرار مىگرفتند به احتمال قوى مانند اغلب عفوشدگان از راه رفته برمىگشتند اما محکوم شدن آنها به حبس ابد و باور این زندانیان پس از مدتى مبنى بر اینکه هیچ راه تخفیفى وجود ندارد و از طرفى رژیم بجز این اقدام کار دیگرى نمىتواند بکند و به عبارتى بالاتر از سیاهى رنگى نیست کمکم موضع عناد و لجاج گرفتند و موجب سرسختى آنها در طلب عفو و بخشش شد، و تا زمان اوج انقلاب در زندانها باقى ماندند. در این زمان زندانیان تودهاى دست پیش داشتند و این حکومت بود که براى آزادى آنها اصرار و زندانیان کوچکترین شرط را رد مىکردند.
چنانچه ذکر شد این عده در زمان دستگیرى اعضاء ساده حزب بودند اما قریب به اتفاق آنان پس از آزادى عضو کمیته مرکزى و سایر نهادهاى مهم حزب شدند که به همین دلیل جزو لیست کادرهاى حزب در این کتاب اسناد آنها چاپ شده.
ج ـ دسته سوم عمدتا افرادى هستند که یا در خارج از کشور جذب حزب شدند و یا پس از وقایع سال 1332. این افراد نسبت به دو دسته اخیر جوانتر هستند و از اهمیت به مراتب کمترى برخوردارند.
قبل از ورود به متن کتاب و مطالعه اسناد، بیان تذکرات و توضیحات زیر را لازم مىداند :
1ـ اسناد این مجموعه مربوط به سالهاى 1320 لغایت 1357 هجرى شمسى مىباشد.
2ـ تشریح شخصیت افراد به هیچوجه نقطهنظر شخص یا اشخاص معینى نیست و در واقع چهره و عملکرد افراد هرگز توسط کسى تحلیل نشده بلکه مجموعه اوراق و اسنادى که در پرونده ساواک فرد موجود بوده و به طریقى نشاندهنده نظرات، عملکرد، جایگاه سازمانى و یا واکنش فرد در بازجوئى و غیره مىباشد، عین آنچه که در پرونده موجود است منعکس گردیده. بدیهى است جهت رسیدن به این مقصود باید تمامى اوراقى که نشاندهنده کل شخصیت فرد است آورده شود که چنین نیز شده لکن باید متذکر شد که در حد بضاعت و اندوخته اطلاعاتى ساواک این مهم انجام شده.
3ـ در مورد تک تک کادرهایى که در این کتاب اسناد آنها آمده قطعا اطلاعات بیشترى در دست است. به ویژه اگر قرار باشد به اسناد بعد از انقلاب مراجعه شود اما به دلیل اینکه سیاق این کتاب مبنى بر معرفى فرد براساس اسناد ساواک است صرفا و فقط اطلاعاتى از افراد آورده شده که ساواک در اختیار داشت و سند آن موجود است. همچنین به دلیل اجتناب از ورود نظرات شخصى به هیچ وجه از اطلاعات دیگران استفاده نشده. این مسئله در مورد پانویسها مستثنى است.
4ـ با اذعان به این مطلب که عموما برداشت از شخصیت افراد به ویژه شخصیتهاى برجسته (اگر چه افراد معرفى شده در این کتاب شخصیت برجسته سیاسى کشور و یا حتى نفر اول حزب نیستند اما به دلیل وابستگى آنها به حزب معروفى لاجرم دیدگاه مذکور بر ذهن متبادر مىشود) یکسویه و یک جانبه مىباشد یعنى چنانچه شخصیت فردى در تاریخ سیاسى ما مثبت بود تمامى حرکات و واکنشها و موضعگیریهاى او را مثبت نگاه مىکنیم و یا اگر منفى بود بالعکس، در گزینش اوراق پرونده سعى شده که این دیدگاه بر ما مستولى نشود و از گزینشهاى طرفدارانه یا مغرضانه اجتناب شده است تا برآیند عملکرد افراد بهتر نمایان گردد.
5ـ عدهاى از افراد که در کتاب از آنها اسنادى چاپ شده، قبل از پیروزى انقلاب افراد مهمى نبودهاند به همین دلیل پرونده ساواک آنها کم محتواست و بیشتر شامل گزارشات و اوراق داخل زندان است. اما چون این عده پس از انقلاب سمتهاى مهمى را در حزب اشغال کردند و داراى اهمیت شدند جزو منتخبین هستند. این عده اغلب جزو افسران سازمان نظامى بودهاند که بعد از انقلاب عموما عضو کمیته مرکزى و هیأت سیاسى و دبیران شدند.
6ـ به لحاظ حجیم بودن این مجموعه، امکان مطرح کردن کلیه کادرهاى حزب توده در یک جلد نبود.
انشاءاللّه اگر فرصتى دست داد نسبت به انتشار اوراق بعضى که قابلیت طرح دارند اقدام خواهد شد. البته حتىالمقدور در مورد افراد مهم اگر در اسناد اسمى از آنها برده شده باشد به صورت پانویس اطلاعاتى آورده شده است.
7ـ غرض از چاپ این مطالب تمدیح یا تخریب چهره سیاسى افراد نیست، بلکه ارائه چهره هر کس چنانچه واقعا یا بنابر استنباط ساواک بوده مىباشد. فلذا اگر اسناد از یکى چهرهاى منفور و از دیگرى قهرمان بسازد، این مسئله بدون غرض صورت گرفته.
8ـ سعى شده از بین اسناد دستنویس و تایپى، ترجیحا اسناد تایپ شده مورد استفاده قرار گیرد.
9ـ ویراستارى مطابق اصل سند بوده و در صورت وجود اشتباه املائى در اصل سند عینا متن تایپ شده اما صحیح آن در داخل کروشه آمده است.
10ـ در بعضى اسناد واژههایى مثل، شنبه و یکشنبه و ... وجود دارد که مقصود از آن افرادى مثل منبع خبر ـ منبع گردان (کارشناس ساواک)، مسئولین ادارات ساواک و غیره مىباشد.
11ـ و بالاخره هیچ شخصیت سیاسى مصون از اشتباه و خطا نیست، اما هستند شخصیتهایى که پُر از خطا و اشتباهند. تمایز بین این دو مسئله باید مورد توجه قرار گیرد.
امید است انتشار این اوراق و اسناد، گوشهاى از تاریخ معاصر کشورمان را براى پژوهندگانى که جز کشف حقیقت و درس گرفتن از آن مقصودى ندارند روشن کند.
مرکز بررسىهاى تاریخى وزارت اطلاعات
[1]- احسان طبرى،کژراهه، تهران، چاپ سپهر، 1366، صفحه 15 پیشگفتار
[2]- پیشین
[3]- احسان طبرى، پیشین، صفحه 16 پیشگفتار
[4]- بموجب قرارداد 1921 که با توافق انگلیسىها انجام گرفت شورویها در ازاء گذشتن از بخشى از باصطلاح حقوق خود در ایران که توسط تزار بزور گرفته شده بود، امتیاز حق مداخله نظامى در ایران را بدست آوردند. این مداخله زمانى صورت مىگرفت که شوروى احساس خطر کند و توطئه نیروى ثالثى را از داخل ایران متوجه خود ببیند.
[5]- احسان طبرى، کژراهه، ص 43
[6]- خاطرات اردشیر آوانسیان، تهران، موسسه فرهنگى انتشاراتى نگره، پائیز 1376
[7]- روزنامه رهبر ارگان حزب توده، به تاریخ 17 / 2 / 1322، شماره 280 به نقل از کتاب سیاست و سازمان حزب توده، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 104
[8]- رفعت محمدزاده کوچرى مسعود اخگر : وى در بادکوبه متولد شد و پس از تحصلاتابتدایى به ارتش پیوست. بعد ازتشکیل حزب توده به عضویت سازمان نظامى آن درآمد و درماجراى فرار سران حزب توده از زندان (1329) به عنوان نگهبان زندان قصر، نقشبسزایى داشت. او پس از این واقعه به شوروى گریخت و درآنجا به تحصیل خود در رشتههاى معمارى و اقتصاد ادامه داد. پس از انتقال کمیتهمرکزى حزب توده به آلمان شرقى، عضو هیئت تحریریه مجله دنیا شد و زیر نظر احسان طبرى مدیریت آن نشریه رابر عهده گرفت و با نام مستعار مسعود اخگر مقالات خود رامنتشر کرد. وى در پلنوم پانزدهم1354 به عضویت مشاور کمیته مرکزى انتخاب شد و درپلنوم شانزدهم (1357) عضواصلى شد و در هفدهمین پلنوم(1360) به عضویت هیئت سیاسى درآمد و ضمن حفظ مدیریت نشریه دنیا، پس از بابک امیرخسروى، مسئولیت شعب پژوهش را عهدهدار شد. وى پس از انقلاب اسلامى بهایران آمد و از جمله کسانى بود که به انحراف انقلاب از مسیراصلى خود و شکست آن اعتقاد داشت. او بعد از دستگیرى سران حزب توده بازداشت شد.
خاطرات کیانورى ص 5 ـ 524، سیاست و سازمان حزب توده، جاهاى مختلف، خاطرات پرویز اکتشافى، صص 52 ـ 350
[9]- برگرفته از اساسنامه حزب توده، انتشارات حزب توده ایران
[10]- رجوع کنید به :
1ـ 1ـ نورالدین کیانورى، خاطرات نورالدین کیانورى، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1372، ص 478
1ـ 2ـ سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشى، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1370، صص 161 ـ 186
1ـ 3ـ ایرج اسکندرى، خاطرات ایرج اسکندرى، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1372 چاپ اول صص 425 و 426
1ـ 4ـ احسان طبرى، کژراهه، ص 261
[11]- احسان طبرى، کژراهه، صص 277 و 278
[12]- سیاست و سازمان حزب توده، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 154
[13]- احسان طبرى، کژراهه، صص 200 ـ 201
[14]- پیشین، ص 16
[15]- در کتاب کمینترن و خاور نوشته رـ الیانوفسکى ص 146 مىخوانیم : «لنین که قاطعانه پایبند اصل انترناسیونالیزم پرولترى بود تأکید مىکرد که شرکت فعالانه پرولتاریاى کشورهاى رشد یافته و ستمدیده در جبهه متحد ضدامپریالیستى مطلقا ضرورت دارد و اینکه این دو نیرو باید گرد کشور پرولتاریاى ظفرمند جمع شوند. انقلاب سوسیالیستى تنها یا بطور عمده مبارزه پرولتاریاى انقلابى هر کشور علیه بورژوازى خودى نیست، خیر انقلاب سوسیالیستى مبارزه کلیه مستعمرهها و کشورهاى تحت ستم و کلیه کشورهاى وابسته علیه امپریالیسم بینالمللى است»
[16]- کلیات، کارل مارکس و فریدریش انگلس، جلد 4، ص 373
[17]- کتاب تئورى و پراتیک انترناسیونالیزم پرولترى از انتشارات آکادمى علوم اتحاد جماهیر شوروى
[18]- تاریخ 3 انترناسیونال، جلد دوم، ص 386
[19]- فرناندو کلودین، از کمینترن تا کمینفورم، انتشارات خوارزمى، صص 126 و 127