مقدمه - کتاب قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 8

با غروب آفتاب خونین روز 15 خرداد 42، در صبح فردا و فرداهای آن جوهره انقلاب اسلامی رقم خورد. دسته‌های مختلف مردم متدین و انقلابی تهران بر ادامه مبارزه تا پیروزی نهایی اصرار داشتند.

بازار تهران و اکثر شهرستان‌ها تعطیل و اغلب اصناف در اعتصاب بودند.[1] این روند بسته نگاه داشتن دکان‌ها، ضربه سختی بر پیکر اقتصادی رژیم وارد کرد و ساواک را بر آن داشت که با پیگیری‌های گسترده و مداوم و ارائه طرح‌های مختلف امنیتی به هر شکل ممکن به این وضع پایان دهد و با ایجاد رعب و وحشت شدید در میان بازاریان و کسبه محلات، آنان را به باز نمودن محل کسب خود، وادار نماید. البته تهدیدها و القاء جنگ روانی ساواک تاحدودی مؤثر افتاد. مقاومت بالای بازاریان و تجار منجر به دستگیری جمع زیادی از کاسب‌های محله‌های مختلف و بازاری‌های انقلابی و با ایمان و وفادار به راه نهضت حضرت امام خمینی (ره) گردید. یکی از محورهای مهم در بررسی شکل‌گیری واقعه 15 خرداد، بازتاب گسترده آن در میان مردم مسلمان ایران و بویژه هم زمانی این نهضت بزرگ با ایام محرم می‌باشد. این هم زمانی علاوه بر تأثیر کمی در بعد اجتماع و تشکل افراد تظاهرکننده، از حیث تأثیرات معنوی و ایجاد شور انقلابی نیز قابل توجه بود. در این راستا، نقش روحانیت مبارز و انقلابی نیز با پیروی از پیشوا و مقتدای خود «حضرت امام خمینی (س)» در به صحنه کشاندن و آگاهی بخشی و تأکید همه‌جانبه بر مبارزه موجی از هراس و دلهره را بر رژیم دست‌نشانده پهلوی و دستگاه امنیتی آن افکنده بود. لذا ساواک با تمام قوا به تعقیب و مراقبت و کنترل شدید جلسات و رفت‌وآمدها و اظهارات و بیانیه‌های صادره پرداخت و این امر از تعداد قابل ملاحظه گزارش‌های ساواک در خصوص حضور روحانیون در پایتخت به خوبی قابل لمس است. لذا مسئله عزیمت اعاظم روحانیون شهرستان‌ها به شهرهای خود به لحاظ حضور در صحنه انتخابات،[2] تنها ترفند مزورانه‌ای بود که از سوی ساواک برای ترور شخصیت روحانیت مبارز طراحی شده بود.

به طورکلی، دیدگاه حضرت امام (ره) در خصوص مشارکت سیاسی به هر نحو با رژیم غیرقانونی پهلوی مردود شمرده می‌شد. راهکار دیگری که با پیشنهاد دستگاه امنیتی رژیم و دستور دولت وقت به منصه ظهور رسید و عامل اجرای آن هم مأموران ساواک بودند، برنامه حمله به دکان‌ها و مراکز خاص دولتی مانند، پستخانه، مخابرات، باجه‌های تلفن عمومی، کتابخانه پارک شهر و برخی وسایل نقلیه عمومی مثل اتوبوس‌ها بود. این حرکت که با برپایی تظاهرات مردمی صورت گرفت، به‌طوری طراحی و اجرا شد که بتواند چهره انقلابی و مذهبی این قیام را مخدوش و مشوه جلوه دهد و مردم مسلمان و پیرو حضرت امام را عناصری آشوب‌طلب، مخرب و ویرانگر معرفی نماید.[3] و از طرفی هدف آن را که یک خواسته کاملاً دینی و مذهبی (حمایت بی‌چون و چرا از راه و نهضت حضرت امام خمینی) بود، در حد یک غارتگری و سودجویی شخصی تنزل بخشد. البته این اقدام، تیغ دولبه‌ای بود که از یک سو، درست است که تاحدودی توانست افکار عمومی را به خود متوجه کند و به‌عنوان خوراک خبری مناسب در مطبوعات وابسته داخلی و جراید جیره‌خوار خارجی درج گردد.

اما از دیگر سو با گذشت زمانی اندک و روشنگری روحانیت آگاه و انقلابی و به دنبال آن برخی چهره‌های متدین و روشن بازاری به سرعت حقیقت مسئله به گونه‌ای برملا گردید که ساواک هم حتی در برخی از گزارشهای خود به تحلیل و نتیجه‌گیری منفی از این اقدام اشاره کرده است. قضیه جالب و استثنایی در بازتاب این واقعه، سخنرانی شاه در همدان در روز 20 / 3 / 42 بود که طی آن اعلام نمود: این عده یک مشت عناصر وابسته به خارج هستند که با اخذ 25 ریال این بلوا را به راه انداخته‌اند،[4] این گفته از چند بعد قابل بررسی است: اول، این که در ابتدای سرکوب قیام، رژیم سعی داشت حساب شاه و دولت را در برخورد با این حادثه از یکدیگر جدا کند و تمامی تقصیر و کشتار و دستگیری و خشونت بی حد و حصر را به گردن دولت بیندازد و شاه را بی‌تقصیر و عاری از هر گناهی جلوه دهد. لیکن حماقت بی موقع محمدرضا که در طول دوران حکومتش بارها و بارها کار دست او داده بود، این بار هم به سراغش آمد و با ذکر این مطلب، عملاً نقش کلیدی و اساسی خود را در واقعه برملا ساخت. درثانی منتسب کردن این حرکت به یک کشور خارجی و آن هم در واقع، اثبات بی‌ثباتی سیاسی و عدم ناتوانی و ضعف مفرط سیاسی ایران در صحنه بین‌المللی را در اذهان متبادر ساخت. و از سویی اعتراف این مسئله از سوی شخص اول مملکت، جای هیچ شک و شبهه‌ای را باقی نگذاشت به گونه‌ای که این مسئله رسوایی بزرگی را در سطح بین‌المللی و در داخل کشور، برای رژیم پدید آورد. در عرصه بین‌المللی جمال عبدالناصر (رئیس جمهور وقت مصر) به سازمان ملل متحد شکایت کرد[5] و در داخل هم موج اعتراض و بدبینی مردم و نهادهای دولتی و حتی برخی رجال وابسته رژیم را به دنبال داشت. در محافل سیاسی، اکثر رجال دولتی و غیردولتی سخنان شاه را نقد و آن را غیر ضروری، بی محتوا و ضعیف ارزیابی کردند. ساواک هم به دست و پا افتاد تا با ارائه طرح و یا ترفندی جدید، سرپوشی مناسب بر این صحبت بگذارد و آثار منفی آن را هر چه سریع‌تر خنثی و یا حداقل کم‌رنگ‌تر نماید. و مسئله سوم اذعان صریح به فقر شدید در کشور و به ویژه در پایتخت بود، چرا که تنها مردمی بسیار فقیر و گرسنه ممکن است حاضر شوند برای گرفتن 25 ریال، جان خود را به خطر بیندازند. شاه که همواره پیشرفت‌های اقتصادی و رشد و تحول در زندگی مردم از بعد اقتصادی و معیشتی را در سایر سخنرانی‌هایش محور قرار می‌داد، این بار با ارائه این سخنان، بافته‌های قبلی خود را خنثی کرد و آنها را در هاله‌ای از شک و تردید قرار داد.

جالب‌تر این که، حتی ساواک هم در تحلیل و ارزیابی بیانات شاه به نتیجه‌ای مشابه آن چه که ذکر گردید، رسید و ناچار به فضاحت برپا شده، اعتراف کرد. به هر حال رژیم وابسته پهلوی با دست خود به صراحت موضع ضد مردمی‌اش را آشکار ساخت و مردم را در اعتقاد و ایمان به راه امام خمینی و سخنان او بیش از پیش مطمئن و استوار نمود. آنان دریافتند که وابستگی رژیم در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به خارج را که حضرت امام (ره) بارها و بارها اذعان و بر آن تأکید می‌کردند، صحیح بوده و هیچ حکومت مردمی و طرفدار ملت، حاضر نیست اتهام خارجی بودن، اخاذی پول و وابستگی را به مردمش نسبت دهد. از طرفی سیاست رژیم در سفید نمودن چهره شاه و عدم پذیرش ضدیت با دین و روحانیت و پذیرش نسبی این مسئله و منتسب کردن آن به دولت‌های وقت، لو رفت و دیگر جای انکار و اجرای طرح‌های فریب‌کارانه را منتفی نمود و مردم به درستی دریافتند که کسی که در رویارویی و مقابله با اسلام، روحانیت و مردم متدین در رأس قرار دارد، شخص شاه است و نه فرد دیگری. لیکن با مرور زمان و دستگیری و تبعید رهبر و فقدان ملموس ایشان در صحنه و عدم مرکزیت واحد و قاطع در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات مستمر و پیگیرانه دستگاه امنیتی رژیم و حکومت پهلوی که کار مبارزه با روحانیت و اسلام را از دهه‌های پیش آغاز کرده بود و برای ادامه سیر ارضای اربابان خود (آمریکا و اسرائیل) چاره‌ای جز ادامه این روند نداشت،[6] با اقدامات سرکوبگرانه و کشتار و بازداشت گسترده، سعی در متوقف و محو نمودن این حرکت مردمی و مذهبی داشت. هر چند به ظاهر شور انقلابی و تحرک و پویایی مردم رو به سردی گذاشت و رژیم در خاموش نمودن شعله‌های این آتش احساس موفقیت نمود، اما شعله اصلی این آتش خاموش نگشت و تنها این کشتارها و خشونت‌ها توانست وقفه‌ای چند ساله به این حرکت وارد کند و غافل از آن که این حرکت ریشه‌دار گشته و رژیم تنها توانست شاخ و برگ آن را بزند، با رسیدن خون تازه به این ریشه بود که در بهمن 57، عمر نحس رژیم وابسته و ضد مردمی پهلوی به پایان رسید و انقراض آن در تاریخ معاصر ایران به ثبت رسید.

مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]- اسناد همین کتاب، صص 15، 18 و 22.

[2]- همان، صص 276 و 278.

[3]- همان، صص 45، 97 و 167.

[4]- همان، ص 170.

[5]- همان، ص 133.

[6]- همان، ص 189

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.