مقدمه - کتاب حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک

زندگى خانوادگى و تحصیلات

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد ضیافتى کافى، اول خرداد 1315 هجرى شمسى برابر با جمعه اول ربیع‌الاول 1355 ق در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. در برخى اسناد با نام کافى خراسانى و کافى تهرانى نیز از وى یاد شده است.[1]

پدرش حاج میرزامحمد کافى از جمله تربیت یافتگان مکتب حسینى و مادرش خانم زهرا غفورپور بود. پدربزرگش حضرت آیت‌اللّه‌ میرزا احمد کافى امامى[2]، از علماى معروف یزد بود که به قصد زیارت به مشهد مقدس عزیمت و در آنجا سکنى گزیده بود.

احمد که فرزند دوم خانواده بود، دوران کودکى را در دامان پر مهر پدر و مادر خود گذراند و در شش سالگى وارد دبستان ایمانى مشهد ـ به مدیریت حجت‌الاسلام حاج سید حسن مؤمن‌زاده ـ شد و به فراگیرى دروس متداول مشغول شد. پس از آن همزمان با تحصیل دروس جدید در نزد نیاى خود آیت‌اللّه‌ حاج میرزا احمد کافى به فراگیرى علوم اسلامى پرداخت. بخشى از مقدمات را نزد وى فرا گرفت و در 1327 ش وارد مدرسه علمیه نواب مشهد شد. وى خاطرات آن دوران را چنین توصیف مى‌کند :

«من خیلى بچه سال و کوچک بودم، با یک قبا و عرقچین که بر سر داشتم وارد مدرسه نواب شدم. یکى از آقایان روحانى متنفذ آن روز دستى بر سر من کشید و پرسید : آقا پسر طلبه‌اى؟ من گفتم : بله آقا، او چندین مرتبه گفت احسنت، آفرین، درس بخوان بابا، تا یکى از خدمتگزاران دین شوى و همین تشویق و ترغیب و نظائر آن بود که مرا در نوکرى دین علاقه‌مند و ثابت قدم کرد.»[3]

شیخ احمد تحت نظارت پدربزرگش ضمن کسب فضایل اخلاقى، دروس متداول حوزه را فرا گرفت و در این میان، نبوغ و استعداد خارق‌العاده خود را در ایراد خطابه و منبر آشکار ساخت. گرچه او از دوران کودکى با جمع کردن اعضاى خانواده براى آنها به اصطلاح منبر رفته و سخنرانى مى‌کرد؛ ولى در دوران نوجوانى با ذوق و اشتیاق زائدالوصفى در مجالس هفتگى پدربزرگ خویش که محفل انس و دیدار برخى از علماى مشهد بود به منبر مى‌رفت و مورد تحسین و تشویق آنان قرار مى‌گرفت. او از پانزده سالگى در حرم مطهر رضوى حضور مى‌یافت و با صداى گرم و دلنشین خود براى زائران و مجاوران آن حضرت دعاى کمیل را زمزمه و مرثیه‌سرایى مى‌کرد. شیخ احمد براى ادامه تحصیلات دینى و کسب معرفت از بارگاه ملکوتى امام على(ع) و حوزه علمیه نجف اشرف در سال 1333 ش به همراه آیت‌اللّه‌ حاج میرزا احمد کافى عازم نجف اشرف گردید، در مدرسه آیت‌اللّه‌ سید محمدکاظم یزدى معروف به مدرسه سید به تحصیل پرداخت و طى پنج سال اقامت در نجف اشرف از محضر عالمان وارسته و پرهیزکارى چون آیات عظام سید ابوالقاسم خویى، سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودى، حسین راستى کاشانى و شهید سید­اسداللّه‌ مدنى بهره‌مند گردید. بین برخى از طلاب و فضلاى نجف مرسوم بود که روزهاى پنجشنبه از مسیر نخلستان فاصله نجف تا کربلا را با پاى پیاده طى کرده تا شب جمعه در کنار مرقد حضرت اباعبداللّه‌الحسین علیه‌السلام حضور داشته باشند. حجت‌الاسلام کافى نیز از جمله این عاشقان بود. حجت‌الاسلام محمدرضا یاسینى در این باره مى‌گوید:

«مدتى که ما در نجف اشرف تحصیل مى‌کردیم ایشان هم در مدرسه سید نجف مشغول به تحصیل بود. در ایام هفته و زیارتى در خدمت استادمان وقتى که پیاده از نجف به کربلا مى‌آمدیم در هر جا که براى استراحت مى‌نشستیم مرحوم کافى با صداى گرم و صوت بسیار جذابش کاروان را متوجه قبر امام حسین علیه‌السلام کرده و غلغله‌اى به راه مى‌انداخت.»[4]

شیخ احمد با برخى از اساتید خود رابطه‌اى نزدیک و تنگاتنگ داشت. از جمله این اساتید، عارف وارسته شهید آیت‌اللّه‌ سید اسداللّه‌ مدنى بود که این دوستى و ارادت تا سالها بعد همچنان ادامه داشت.[5] وى بنا به پیشنهاد ایشان در صحن مطهر حضرت امام حسین علیه‌السلام به قرائت دعاى کمیل و دعاى ندبه مى‌پرداخت و هر شب و صبح جمعه، جمعى از شیفتگان آستان مقدس سالار شهیدان را که در صحن مطهر گرد مى‌آمدند، از آواى دلنشین و زیباى خود بهره‌مند مى‌کرد.

حجت‌الاسلام کافى در سال 1338 ش به توصیه شهید آیت‌اللّه‌ سید اسداللّه‌ مدنى جهت وعظ و تبلیغ، نجف اشرف را ترک نمود و عازم مشهد گردید، در همین دوران بود که با صبیه ارشد آیت‌اللّه‌ سید حسین موسوى خراسانى (شاهرودى) ـ خانم طاهره موسوى خراسانى ـ ازدواج نمود.[6] وى پس از ازدواج جهت ادامه تحصیل راهى شهر مقدس قم شده و با عشق و علاقه‌اى دو چندان در محضر درس علماى قم از جمله آیت‌اللّه‌ شیخ محمد یزدى حاضر و کسب فیض نمود. حجت‌الاسلام کافى در پاسخ به سؤال مندرج در فرم بیوگرافى ساواک در سال 42، میزان تحصیلات خود را خارج فقه و اصول عنوان نموده است.[7] از این زمان به بعد است که به صورت جدى‌تر، قدم در عرصه تبلیغ نهاد و به طور تخصصى این رشته را انتخاب و به موعظه و ارشاد پرداخت اندک اندک آوازه منبرهاى او از قم و مشهد فراتر رفت و در اقصى نقاط کشور طنین انداز شد. مردم شهرهاى مختلف وى را دعوت و این امر گاهى موجب رقابت بین آنان مى‌گردید. اخلاص و ارادت وى به حضرت بقیه‌اللّه‌ الاعظم(عج) و ارائه سبکى نوین و منحصر در امر ارشاد، تبلیغ و تبیین معارف اسلامى وى را محبوب بسیارى نمود. وى پس از مسافرتهاى متعدد و اقامتهاى کوتاه مدت در تهران، نهایتا با اصرار برخى از دوستانش در اواخر 1342ش به تهران عزیمت نمود و در خانه‌اى استیجارى در محله قنات‌آباد تهران سکنى گزید و پس از مدتى به منطقه امیریه نقل مکان نمود که تا هنگام رحلت در آنجا ساکن بود.

 

مبارزات سیاسى

1ـ اولین بازداشت :

حجت‌الاسلام کافى به پیروى از نهضت حضرت امام خمینى(ره)، در جریان مخالفت معظم‌له با لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى، فعالیتهاى سیاسى خود را علیه رژیم ستمشاهى پهلوى از طریق سخنرانى آغاز کرد. نخستین گزارش مکتوب سازمان اطلاعات و امنیت درباره ایشان که در مورخه 14 / 12 / 41 ثبت گردیده، مربوط به سخنرانى وى در منزل آیت‌اللّه‌ قمى است:

«روز سه‌شنبه ساعت 30 / 9 صبح در منزل آقاى قمى مجلس روضه برقرار بود و شیخ احمد کافى منبر رفت. در اول منبر یک حدیث نبوى قرائت نمود و سپس مشغول سخنرانى شد و در بین توهین به دولت و وزراء و تعریف از علماء اظهار نمود[: ]بنده در تهران منبر مى‌رفتم. ماه رمضان رسید و یک روز به من خبر دادند که امروز چند نفر مى‌خواهند از منبر ترا پایین بیاورند. بنده گفتم : فخر مى‌نمایم که همیشه اوقات با صلوات منبر مى‌روم، یک مرتبه هم با صلوات از منبر پایین بیایم. آقایان [!] بشر خودش را در زندان هارون صفتان بیاندازد بهتر از این است که فرداى قیامت خجل باشد، ائمه هدى همیشه گرفتار بودند...»[8]

ساواک در ذیل سند فوق چنین پى‌نوشت نموده :

«خیلى فورى، آقاى رجبیان این شخص بازداشت شده است الساعة سوابق او را ارائه فرمائید.»

پى‌نوشت مزبور حاکى از آن است که در زمان وصول این خبر به ساواک، حجت‌الاسلام کافى در بازداشت بوده است. اما در خصوص علت بازداشت، مدت و زمان آن سندى یافت نشد.

چند روز پس از این سخنرانى، همزمان با حمله ددمنشانه رژیم شاه به مدرسه فیضیه قم در دوم فروردین 1342 که مصادف با 25 شوال 1382 ق ـ سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع) ـ بود، وى مجددا در منزل آیت‌اللّه‌ قمى به منبر رفت و این بار پیکان تیز حملات خود را متوجه شخص شاه نمود. در بخشى از سخنانش ابراز داشت :

«تو چرا یعنى اى پادشاه اختیار خودت را به دست اجنبى داده‌اى یعنى به دست آمریکائیها»[9]

به دنبال این اظهارات اعضاى کمیسیون امنیت استان متشکل از استاندار، فرماندهى ارتش دوم، فرماندهى لشکر 12 خراسان، رئیس ساواک خراسان و رئیس شهربانیهاى خراسان در همان روز تشکیل جلسه دادند :

«کمیسیون امنیت استان در ساعت 20 روز 2 / 1 / 42 با حضور امضاءکنندگان زیر در باغ ملک آباد تشکیل، ابتدا سرکار سرهنگ افتخار جریان فعالیت دسته‌جات مختلف را در شهر گزارش و سپس اعلامیه‌هایى منتشر و به وسیله رئیس ساواک خراسان قرائت و همچنین مطالبى که دو نفر از وعاظ به نامهاى شیخ غلامرضا واعظ طبسى و کافى در روز جارى در منزل آیت‌اللّه‌ قمى ایراد نموده بودند قرائت و چون موضوع اظهارات آنان مضره تشخیص داده شد مقرر گردید نامبردگان در ظرف امشب به وسیله شهربانى دستگیر و به ساواک خراسان جهت تعقیب قانونى تحویل شوند.»[10]

على‌رغم این تصمیم، از اسناد موجود چنین برآورد مى‌شود که حجت‌الاسلام کافى پس از این سخنرانى و اطلاع از قصد دستگیرى، مدتى را به صورت مخفیانه زندگى کرده است.[11]

2ـ واقعه پانزده خرداد

در پى واقعه پانزده خرداد و دستگیرى و بازداشت حضرت امام خمینى(ره)، حضرت آیت‌اللّه‌ میلانى و برخى از علماى سایر شهرستانها در اعتراض به این امر به تهران مهاجرت کرده و پى‌گیر ماجرا بودند. از جمله افرادى که در این اعتراض حضورى فعال داشت مرحوم کافى است. ساواک در گزارشى چنین مى‌نویسد :

«ساعت 30 / 19 روز پنجشنبه 20 / 4 / 42 در حدود پانصد نفر از طبقات مختلف مرکب از علماء، وعاظ و... در محل اقامتگاه آیت‌اللّه‌ میلانى واقع در خیابان پهلوى (امیریه، منیریه، کوچه حکمى منزل پورقدیرى) حضور داشتند. ابتدا از طرف یکى از افراد هیئت بنى‌فاطمه ذکر مصیبت شد سپس آقاى کافى واعظ روى صندلى قرار گرفت و ذکر مصیبت نمود و در خاتمه از طرف آیت‌اللّه‌ میلانى اعلام داشت اگر در ظرف یکى دو روز آینده از طرف هر فردى از افراد شهر اهانتى نسبت به مراجع تقلید و علماء اعلام شود هیچ یک از مسلمانان حق جوابگویى به آنها را ندارند...»[12]

وى همچنین به همراه جمعى از منبریهاى خراسان اعلامیه‌اى را در حمایت از قیام امام خمینى(ره) منتشر نمودند.[13]

 

3ـ انتخابات دوره 21 مجلس شوراى ملى

رژیم شاه در روزهاى پس از واقعه پانزده خرداد و ایام بازداشت و تحت نظر بودن امام خمینى(ره) دست به کار انتخابات فرمایشى دوره 21 مجلس شوراى ملى شد. این انتخابات که در اواخر مهر 1342 ش صورت گرفت از سوى مراجع عظام تقلید تحریم و مورد اعتراض علماء واقع گردید. حجت‌الاسلام کافى از جمله معترضین بوده و در یکى از سخنرانیهاى خود به تنقید از شرکت‌کنندگان در انتخابات پرداخت :

«عده‌اى به خاطر یک نهار و مبلغى پول به پاى صندوق مى‌روند و سرنوشت و ایمان خود را از دست مى‌دهند. بدانید خدا در همه حال ناظر اعمال ما هست. این عده نه اجر دنیوى دارند و نه اجر اخروى...»[14]

 

4ـ اعزام به خدمت سربازى

سخنان تند و انتقادى حجت‌الاسلام کافى در مسجد گوهرشاد مشهد در مورخه 25 / 9 / 42 که ضمن آن به وارد کردن مشروبات الکلى از خارج و دایر کردن مراکز علنى فساد و فحشا در یکى از شهرها اعتراض و در پایان نیز آیت‌اللّه‌ میلانى را دعا و دشمنان ایشان را نفرین نموده بود، باعث خشم عوامل رژیم گشت. این بار عوامل ساواک تحت عنوان مشمول بودن، تصمیم به اعزام وى و برخى دیگر از فضلاى مشهد نظیر آیت‌اللّه‌ شهید سید عبدالکریم هاشمى‌نژاد به خدمت سربازى گرفتند.[15] ولى وى از طریق یکى از آشنایان خود در ارتش از موضوع اطلاع یافت و به شاهرود رفت و مدتى در آنجا مخفى بود، ولى از طریق مکاتبه‌اى که با آیت‌اللّه‌ زاده میلانى داشت، مورد شناسائى قرار گرفت :

«نامبرده فوق که چندى پیش براى اعزام به سربازى احضار گردیده بود به شاهرود متوارى و از آنجا نامه‌اى به شرح پیوست براى آقاى سیدمحمدعلى میلانى فرستاده...»[16]

 

5 ـ تجلیل از امام خمینى(ره)

عشق و ارادت مرحوم کافى به حضرت امام خمینى(ره) امرى بارز و آشکار بود. وى در برخى از سخنرانیهاى خود به صراحت از امام(ره) نام برده و براى سلامتى ایشان دعا کرد :

«در ساعت 200 بعد از نیمه شب مورخه 18 / 11 / 42 کافى واعظ در مسجد قندى واقع در خانى‌آباد به منبر رفته و از آقاى خمینى تجلیل نموده است.»[17]

یک روز پس از ایراد این اظهارات وى توسط ساواک دستگیر و روانه زندان قزل قلعه شد. در آنجا مورد بازجویى قرار گرفت و در پاسخ به این سؤال بازجو که : منظور شما از کسانى که گرفتار شده‌اند و براى آنها دعا کرده‌اید، چه کسانى مى‌باشند؟ با صراحت و شجاعت اعلام مى‌کرد :

«حضرت آیت‌اللّه‌ العظمى خمینى و آقاى مروارید و شجونى و افرادى دیگرى که اطلاع ندارم.»[18]

این بار، مدت بازداشت او هشت روز به طول انجامید و ساواک پس از این مدت، وى را با اخذ تعهد آزاد نمود.

 

6ـ دستگیرى و بازداشت مجدد

تشبیه شاه به فرعون، معرفى امام خمینى(ره) به عنوان نائب امام زمان (عج) و طلب دعا براى سلامتى و خلاصى ایشان از دست عوامل رژیم، انتقاد شدید از رژیم به سبب زندانى کردن روحانیون، اظهار خشنودى از ترور حسنعلى منصور و تعبیر به حکومت ظالم و ستمگر درباره رژیم پهلوى از جمله مطالبى بود که مرحوم کافى در سخنرانى خود در مسجد حضرتى تهران در مورخ 2 / 11 / 43 ایراد نمود.[19] بلافاصله پس از این سخنرانى، وى دستگیر و روانه زندان قزل قلعه گردید.[20] قرار بازداشت موقت مورخه 4 / 11 / 43 ایشان، به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلى مملکت توسط رئیس شعبه هفت بازپرسى دادستانى ارتش سرهنگ ستاد بهزادى صادر و وى به آن اعتراض نمود.[21] این قرار شش روز بعد توسط دادگاه عادى شماره سه اداره دادرسى ارتش مورد تأیید واقع گردید.[22] دادگاه عادى شماره دو دادرسى ارتش در حالى که بیش از چهار ماه از بازداشت وى سپرى شده بود، ایشان را به دو ماه حبس تأدیبى با احتساب مدت بازداشت قبلى محکوم نمود.[23] وى در برخى از سخنرانیهاى خود به این امر اشاره دارد :

«... یک روز که از منبر پایین آمدم به من گفتند که سوار ماشین جیپ شوم و مرا به زندان بردند. این ماشین‌سوارى 6 ماه طول کشید براى اینکه ما نتوانیم حرفهایمان را بزنیم.»[24]

 

7ـ شهادت آیت‌اللّه‌ سعیدى

آیت‌اللّه‌ سعیدى یکى از نامدارترین شاگردان امام خمینى(ره) بود که به جهت مبارزات سیاسى‌اش پیوسته تحت نظر ساواک بود. او در این مسیر بارها از جانب ساواک دستگیر و ممنوع‌المنبر شد. وى ورود سرمایه‌گذاران آمریکایى به ایران را از کاپیتولاسیون و قرارداد استعمارى تنباکو خائنانه‌تر مى‌دانست و با سخنان تند، نامه‌ها و بیانیه‌هاى افشاگرانه، رژیم پهلوى را سخت به وحشت انداخت. لذا ساواک در شامگاه 20 خرداد 1349 وى را در سلولش در زندان قزل‌قلعه به شهادت رساند.[25] حجت‌الاسلام کافى در این ماجرا از پا ننشسته و خبر شهادت وى را در تهران منتشر نمود :

«نامبرده بالا [شیخ احمد کافى] در ساعت 2400 روز 21 / 3 / 49 در یک ملاقات خصوصى در مدرسه برهان شهررى اظهار داشت سعیدى امام جماعت مسجد غیاثى را کشتند و بمنزلش رفته‌اند شناسنامه وى را گرفته و جنازه را در قم بخاک سپردند.»[26]

و پس از این اقدام بلافاصله با هواپیما عازم مشهد شد و ضمن اقامت در منزل پدر همسرش ـ آیت‌اللّه‌ شاهرودى ـ خبر شهادت آیت‌اللّه‌ سعیدى را به کلیه کسانى که به دیدارش آمدند، اعلام نمود.[27] پس از آن به همراه حضرت آیت‌اللّه‌ خامنه‌اى و آیت‌اللّه‌ عباس واعظ طبسى و برخى آقایان دیگر در درس آیات عظام میلانى و میرزا جواد آقا طهرانى حاضر شده و ضمن تحریک طلاب، خواستار تعطیلى درس آقایان در اعتراض به این واقعه شدند.[28] ساواک که مرحوم کافى را عامل اصلى انتشار خبر شهادت در مشهد مى‌دانست، تصمیم به دستگیرى و تبعید وى به سراوان گرفت.[29] براین اساس در مورخ 8 / 4 / 49 وى را دستگیر و در مورخ 11 / 4 / 49 قرار بازداشت موقت به اتهام اقدام بر ضد امنیت مملکت و اهمیت بزه و بیم تبانى صادر گردید.[30] در طول بازداشت وى چندین بار مورد بازجویى قرار گرفت.[31] آنچه مسلم است وى با انکار موارد اتهامى در صدد رهایى از چنگال مأمورین و ادامه مبارزه در بیرون از زندان بود. مسئولان ساواک نیز طى جلساتى به این نتیجه رسیدند که از تصمیم ابتدایى خود مبنى بر تبعید وى­صرف‌نظر کرده[32] و با اخذ تعهد و تذکرات شدید وى را موقتا آزاد نموده و پرونده وى را مفتوح نگه دارند. لذا در مورخه 18 / 4 / 49 قرار بازداشت وى به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایى تهران تبدیل[33] و در مورخ 13 / 12 / 51 قرار منع پیگرد وى صادر شد.[34]

 

8ـ تبعید به ایلام

مخالفت با رژیم اشغالگر فلسطین یکى از محورهاى عمده سخنرانیهاى حجت‌الاسلام کافى بود. آوازه سخنان تند و آتشین وى به گوش یوسف کهن ـ نماینده یهودیان در مجلس شوراى ملى ـ رسید. او به همراه نوار یکى از سخنرانیهاى کافى، به ساواک مراجعه و خواستار رسیدگى شد. در بخشى از این سخنرانى وى ضمن حمله شدید به دولت اسرائیل اظهار داشته :

«خدایا به حق حضرت مهدى ریشه اسرائیلیها را بکن، پیغمبر فرمود هیچ جمعیتى در دنیا به اندازه یهودیها ما را اذیت نکرده و در حال حاضر هم همین‌طور است. مسلمانان درگیر یهودیها هستند و یکى از انواع آزار این قوم این است که پس از تصرف اورشلیم یازده مسجد این شهر را به مشروب فروشى تبدیل کردند تا بدین وسیله مسلمانان را ناراحت کنند. در یکى از جنگها با مسلمانان 54 طفل 3 الى 4 ساله را که مسلمانان از جنگ دور نموده بودند پس از پیروزى سر بریدند...»[35]

به دنبال شکایت فوق ساواک طى نامه‌اى به وزارت کشور خواستار تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعى و تبعید وى به ایلام به اتهام اخلال در نظم عمومى گردید. کمیسیون مزبور در مورخ 15 / 9 / 54 در فرماندارى تهران تشکیل و طى آن به اتفاق آراء با تبعید شیخ احمد کافى به مدت سه سال به شهر ایلام موافقت و خواستار اجراى فورى آن گردیدند.[36] در اجراى این حکم وى بلافاصله دستگیر و در مورخ 21 / 9 / 54 به شهربانى ایلام تحویل داده شد.[37] ایشان در آنجا نیز دست از وظیفه و رسالت خود برنداشت و فعالیتهاى مختلف فرهنگى عمرانى خود را آغاز نمود. تأسیس حوزه علمیه در ایلام، تبدیل یک مشروب فروشى به کتابفروشى، احداث یک باب حمام، احداث یک مدرسه دخترانه و ایراد موعظه و سخنرانى بخشى از فعالیتهاى او بود. ساواک ایلام طى گزارشهایى به مرکز به این موضوع اشاره دارد :

«... در این ملاقات شیخ احمد اظهار داشته که از بدو تبعیدش به مدت 20 روز در مسجد جامع ایلام اقامه جماعت مى‌کرده و همچنین بعد از نماز، شبها به سخنرانى پرداخته و چون استقبال مردم بیش از حد بود از طرف ساواک به وى دستور داده بودند که از سخنرانى و اقامه جماعت خوددارى کند...»[38]

و در گزارش دیگرى آمده است :

«اخیرا نامبرده بالا که در شهرستان ایلام به سر مى‌برد طى تلگرافى به عنوان آقاى محمود مرعشى (فرزند آیت‌اللّه‌ نجفى) ضمن تبریک در مورد خرید سینما و احداث کتابخانه و مدرسه علمیه در محل آن، اعلام داشته مبلغ یکصد هزار ریال از اهالى جمع‌آورى و به حساب 5500 بانک ملى شعبه قم واریز نموده است.[39]

ارسال این گزارشها به تهران منجر به آن شد که اداره کل سوم ساواک طى دستورى به ساواک ایلام اعلام دارد :

خواهشمند است دستور فرمائید به نامبرده بالا [احمد کافى] تذکر داده شود. چنانچه بخواهد دیگران را تحریک و به اعمال خلاف خود ادامه دهد تصمیمات شدیدترى درباره وى اتخاذ خواهد شد.»

مجموعه فعالیتهاى مذکور از یک سو و سرازیر شدن عده زیادى از اقشار مختلف مردم جهت دیدار با مرحوم کافى به سوى ایلام از سوى دیگر، به انضمام تلاش برخى از علماء از جمله آیت‌اللّه‌ سید احمد خوانسارى جهت خلاصى وى و نامه‌نگارى‌هاى متعدد خود وى، ساواک را بر آن داشت که پس از یک سال از مابقى مدت تبعید وى صرف‌نظر کند. لذا ایشان در مورخ 29 / 8 / 55 ایلام را ترک و راهى تهران شد.

 

اقدامات مختلف ساواک

با شروع نهضت امام خمینى(ره) و تلاش مستمر روحانیت در این راستا و تشکیل بخشى در رابطه با تحرکات روحانیون در اداره کل سوم ساواک، حجت‌الاسلام کافى همواره به عنوان یکى از سوژه‌هاى مهم این بخش، پیوسته تحت مراقبت قرار داشت. مجموعه اقداماتى که از سوى ساواک در خصوص ایشان صورت گرفته را مى‌توان در چند قسمت خلاصه نمود :

 

الف ـ کنترل دقیق جلسات

استفاده از منابع نفوذى جهت تهیه گزارش از جلسات سخنرانى عمومى و برخى جلسات خصوصى از امورى بود که از نظر ساواک از اهمیت بالایى برخوردار بود :

«خواهشمند است دستور فرمائید به نحو مقتضى و با استفاده از کلیه امکانات موجود نسبت به ضبط اظهارات نامبرده فوق اقدام و نتیجه را به موقع به این اداره کل اعلام دارند.»

ساواک مرکز به محض اطلاع از مسافرت وى، ساواک منطقه را در جریان قرار مى‌داد تا وى را تحت مراقبت قرار دهند :

«طبق اطلاع واصله نامبرده بالا که از روحانیون افراطى مى‌باشد قصد دارد به بهشهر عزیمت نماید. خواهشمند است دستور فرمائید به محض ورود به حوزه استحفاظى آن ساواک، به نحو غیرمحسوس اعمال و رفتار و تماسهاى وى را تحت نظر قرار داده و نتیجه را ضمن خلاصه‌اى از سخنرانیهاى مشارالیه اعلام دارند.»[40]

و در همین راستا، توزیع کنندگان و فروشندگان نوارهاى ایشان نیز، مورد حساسیت ساواک قرار داشتند :

«خواهشمند است دستور فرمائید ضمن جمع‌آورى نوارهاى مورد بحث، صاحب فروشگاه (کالاى خانه) احضار و به وى تذکر داده شود که منبعد از فروش این‌گونه نوارها که جنبه انتقادى و تحریک‌آمیز دارد خوددارى نماید.»[41]

کنترل ساواک بر وى گاهى به حدى مى‌رسید که کلیه تماسهاى روزانه وى به صورت لحظه‌اى، ثبت و گزارش مى‌شد :

«صبح روز 27 / 3 / 53 از شیخ محمد رحمتى، صبح روز 28 / 3 / 53 از شیخ رحیم علمى دو نفر از روحانیون محل در منازل نامبردگان و صبح روز 29 / 3 / 53 از مدرسه علمیه و کتابخانه تخشید در سیرجان دیدن کرده و در همین روز به اتفاق چند نفر از اهالى، واعظ تبعیدى سیدعلى غیورى را در منزل او ملاقات نموده...»[42]

اقدام به شنود تلفنى نیز از جمله شیوه‌هایى بود که ساواک براى پى بردن به جزئى‌ترین فعالیتهاى مرحوم کافى به آن توسل مى‌جست.[43]

ب ـ کنترل مکاتبات

ساواک بر بسیارى از مکاتبات مرحوم کافى با دیگران که برخى از آنها جنبه خصوصى داشت نیز نظارت و کنترل داشت. از جمله مى‌توان به نامه ایشان به فرزند آیت‌اللّه‌ میلانى[44] نامه به آیت‌اللّه‌ سید احمد خوانسارى،[45] نامه به حاج میرزا احمد پورقدیرى[46] و برخى موارد دیگر اشاره نمود که در متن کتاب آمده است.

 

ج ـ احضار و تذکر

علاوه بر بازداشتهاى مکررى که منجر به زندانى شدن حجت‌الاسلام کافى گردید، وى بارها توسط ساواک و اطلاعات شهربانى احضار گردید. غالب این احضارها فقط جهت اخذ تعهد و تذکر بوده که در بعضى مواقع با بازجویى و بازداشتهاى یک روزه توأم مى‌شد. کثرت این احضارها به حدى بود که آن را به صورت امرى عادى براى مرحوم کافى درآورده بود. ساواک در گزارش یکى از سخنرانى‌هاى وى که اشاره به تعهد او به ساواک دارد، مى‌نویسد :

«... وى در اثناء کلام با استناد به داستان خوشرویى پیامبر نسبت به یک نفر یهودى به لحن تمسخرآمیزى بیان داشت ما که تعهدى بیشتر ندادیم ولى چند دعایى درباره از بین رفتن یهودیان بکنیم، مثل اینکه مسلمانان طبق اخبارروزنامه‌ها دارندکارهایى براى ازبین بردن اسرائیلیها مى‌نمایند.»[47]

و در گزارش دیگرى آمده است :

«نامبرده در سخنرانى خود در بازار چنین گفت : روز گذشته بنده را به محلى احضار کردند و مورد بازجویى و محاکمه قرار دادند و در اطراف چند منبر که در کن داشتم سؤالاتى کردند و تهدید نمودند. آخر مگر ما جز حرف حق چیز دیگرى مى‌گوئیم. ما مى‌خواهیم به آنها بفهمانیم که در این مملکت همه چیز آزاد است جز دیندارى.»[48]

اهم موارد احضار ایشان بدین شرح است :

1ـ احضار و تذکر پس از فاجعه 15 خرداد.[49]

2ـ دستور احضار در مورخ 1 / 9 / 45 به جهت انتقاد از رژیم شاه.[50]

3ـ احضار و اخذ تعهد در مورخه 2 / 3 / 46 به جهت انتقاد از وضعیت نابهنجار جامعه.[51] نکته جالب توجه این است که وى در بعد از ظهر همین روز در سراى حاج حسن واقع در بازار تهران به منبر رفته و ضمن اظهار مطالبى، با کنایه موضوع احضار خود را بیان مى‌کند.[52]

4ـ بازداشت توسط اداره اطلاعات شهربانى در مورخ 17 / 3 / 46 و اخذ تعهد به جهت ایراد مطالب انتقادى.[53]

5ـ احضار و اخذ تعهد توسط ساواک مازندران در مورخ 25 / 7 / 46 به جهت سخنرانى در مسجد چالوس.[54]

6ـ احضار و اخذ تعهد توسط ساواک تهران در مورخ 23 / 10 / 47 به جهت ایراد مطالب انتقادى.[55]

7ـ احضار، تذکر شدید و اخذ تعهد توسط ساواک تهران در مورخ 16 / 1 / 48 به جهت سخنرانى علیه اسرائیل و...[56]

8ـ احضار، تذکر شدید و اخذ تعهد مبنى بر عدم ورود به قم توسط ساواک قم در مورخ 23 / 6 / 48 به دلیل سخنرانى علیه تأسیس سینما در قم.[57]

9ـ احضار، تذکر شدید و اخذ تعهد توسط ساواک کرمانشاه در مورخ 30 / 6 / 48 قبل از سخنرانى در مسجد آیت‌اللّه‌ بروجردى کرمانشاه.[58]

10ـ احضار و ممانعت از منبر توسط ساواک همدان در مورخ 18 / 8 / 48.[59]

11ـ سه مرتبه به ساواک احضار شده ولى به جهت عدم مراجعت در مورخ 2 / 2 / 49 دستور جلب وى صادر گردید.[60]

12ـ احضار و تذکر توسط ساواک تهران در مورخ 11 / 6 / 49 به جهت ایراد مطالب انتقادى.[61]

13ـ احضار و بازجویى توسط ساواک تهران در مورخ 4 / 11 / 49 به دلیل سخنرانى علیه رژیم شاه.[62]

14ـ احضار و تذکر شدید توسط ساواک تهران در مورخ 13 / 12 / 49 به دلیل سخنرانى در حمایت از مراجع و امام خمینى(ره).[63]

15ـ احضار و بازجوئى توسط ساواک تهران در مورخ 30 / 6 / 50 به دلیل سخنرانى علیه آخوندهاى دربارى در مسجد امام محمدباقر، چهار راه اسکندرى تهران.[64]

16ـ احضار و تذکر توسط ساواک مشهد در مورخ 18 / 4 / 51 قبل از سخنرانى در مشهد.[65]

17ـ احضار و تذکر و اخذ تعهد توسط ساواک اصفهان در مورخ 23 / 5 / 52 به علت سخنرانى علیه بهائیان.[66]

18ـ احضار، بازجویى توسط ساواک تهران در مورخ 11 / 6 / 52 به علت مسافرت به افغانستان و سخنرانى در آنجا.[67]

19ـ احضار و اخذ تعهد توسط ساواک خوزستان در مورخ 25 / 8 / 52 قبل از سخنرانى در خرمشهر.[68]

20ـ احضار و اخذ تعهد توسط ساواک خوزستان در مورخ 12 / 9 / 53 قبل از سخنرانى در حسینیه اعظم اهواز.

 

د ـ ممنوع‌المنبر کردن

یکى از حربه‌هایى که ساواک در مقابل روحانیون به کار بسته و در صدد بهره‌گیرى از آن بود، ممنوع‌المنبر کردن آنان بود. در مواقع مختلف ساواک لیستى از روحانیونى که حق استفاده از منبر را نداشته و یا اینکه با اخذ تعهد مجاز به منبر رفتن مى‌باشند تهیه کرده و براى مراجع مربوطه ارسال مى‌نمود.

ساواک با این اقدام در صدد کاهش فعالیتهاى تبلیغى روحانیون بود. حجت‌الاسلام کافى بیش از ده بار در زمانهاى متفاوت ممنوع‌المنبر شد. اولین بار در مورخه 30 / 9 / 44 اداره کل سوم ساواک طى نامه‌اى به ساواک خوزستان اعلام نمود :

«شیخ احمد کافى فرزند محمد از جمله وعاظ ناراحت بوده که به اتهام ایراد مطالب خلاف مصالح دو مرتبه بازداشت گردیده و به شهربانى کشور اعلام شده از منبر رفتن وى جلوگیرى نمایند. دستور فرمائید چنانچه به حوزه استحفاظى آن ساواک عزیمت نمود از طریق شهربانى محل به همین نحو عمل نمایند.»[69]

براى آخرین بار نیز نام وى در 1355ش جزو لیست روحانیونى که در ماههاى محرم و صفر مجاز به استفاده از منبر نیستند ثبت گردید.[70] رژیم شاه در راستاى همین سیاست یعنى در تنگنا قرار دادن روحانیون و ممانعت از فعالیتهاى روشنگرانه آنان، با صدور گذرنامه براى آنان جهت خروج از کشور مخالفت مى‌نمود. آنچه از اسناد ساواک بر مى‌آید این است که در مجموع پنج مرتبه با خروج مرحوم کافى از کشور جهت سفر به کشورهاى عربستان سعودى، عتبات عالیات و سوریه مخالفت گردیده است.[71]

 

ه : تلاش براى جلب همکارى

از دیگر اقدامات مذبوحانه عوامل رژیم، تلاش براى جلب همکارى و به اصطلاح تحبیب مبارزان بود. بدین صورت که آنان خود ممانعتهایى را در مسیر حرکت روحانیت ایجاد کرده و بعد براى برطرف کردن آن خواهان همکارى مى‌شدند. در اواخر سال 1346 ش ساواک با صدور کارت راهنماى حجاج براى مرحوم کافى مخالفت نمود و بعدا که با وساطت حجت‌الاسلام فلسفى قرار بر صدور کارت شد، در مصاحبه‌اى حضورى این موافقت را مشروط بر همکارى وى نمودند. از آنجا که این سفر براى مرحوم کافى از اهمیت بالایى برخوردار بود،[72] وى ناچار به قبول این تعهد گردید، ولى هیچگاه به آن عمل ننمود. گزارش ذیل، گویاى این مسئله است :

«نامبرده بالا تاکنون هیچ گونه همکارى با ساواک ننموده است مضافا اینکه در مسافرت حج از طرف نماینده اعزامى ساواک از وى دعوت شد در مراسم نیایشى که براى سلامتى شاهنشاه آریامهر از طرف سرپرستى حجاج ترتیب داده شده بود شرکت نماید، لیکن مشارالیه علیرغم تعهدات خود از قبول این امر نیز خوددارى نمود.»[73]

 

سخنان روشنگرانه

استعداد و توانایى حجت‌الاسلام کافى در فن سخنورى به زودى وى را به خطیبى برجسته و خوش سخن تبدیل نمود. آوازه مجالس او به سرعت در شهرها پیچید. و به بیش از صد شهر جهت سخنرانى سفر نمود. این شهرت، از مرزهاى ایران هم گذشت، تا جایى که علماء و مردم برخى از کشورهاى مجاور نیز، براى سخنرانى از وى دعوت مى‌نمودند.[74] سفر به لبنان و ملاقات با امام موسى صدر از خاطرات فراموش نشدنى ایشان بود. کثرت دعوت از او، به حدى بود که در برخى ایام در یک روز هشت منبر مى‌رفت[75] و میزان افراد شرکت کننده در جلسات سخنرانى بعضى مواقع بالغ بر پنجاه هزار نفر بود.[76] حجت‌الاسلام محمد مقدسیان در رابطه با تلاش خستگى‌ناپذیر وى مى‌گوید :

«یک شب ساعت حدود سه بعد از نیمه شب در میدان آزادى ایشان را دیدم. گفتم : کجا بودى؟ گفت : از کرمانشاه مى‌آیم. مى‌خواهم بروم مهدیه دعاى ندبه بخوانم، دوباره برگردم کرمانشاه.»[77]

کلام گرم و دلنشین کافى، چون از دل بر مى‌خاست، بر دل مى‌نشست و باعث جذب بسیارى از افراد که تقیّد چندانى به رعایت آداب شرع نداشتند، گردید. حجت‌الاسلام مرحوم شیخ حسن کافى در این باره مى‌گوید :

«این مرحوم مغفور اثر عجیبى داشت، شاید صدها شراب خوار، رباخوار، گناهکار و... را این مرد به راه خدا آورد و توبه‌شان داد و به صراط مستقیم وادارشان کرد.»[78]

وى در سخنرانیهاى خود با بیانى بسیار ساده ضمن موعظه و نصیحت، بسیارى از موضوعات سیاسى ـ اجتماعى را مطرح و در قبال آنها موضع‌گیرى مى‌نمود. برخى از محورهاى مهم سخنان وى عبارتند از :

1ـ حمله به رژیم اشغالگر قدس : مخالفت با اسرائیل، انتقاد از رژیم شاه به جهت حمایت از آنها، تحریک و تهییج مردم براى کمک به فلسطینیان، بخشى از سخنان وى را تشکیل مى‌داد :

«اگر دولت ایران پشتیبانى فورى خود را از برادران عرب ما اعلام نکند ما مسلمانان ایران سرشکسته خواهیم بود. من از روى این منبر با صداى بلند به دولت و مسئولین اعلام مى‌نمایم که هر چه زودتر به کمک برادران مسلمان ما بشتابند و شر مردم یهود را از سر آنان کوتاه کنند... پروردگارا آن کس را که به وسیله پول، سرباز، اسلحه و... به یهودیان اسرائیل کمک مى‌کند دودمانش را ریشه‌کن کن.[79] »

2ـ لایحه حمایت از خانواده : در اوایل سال 1343 ش گروهى مرموز که وابسته به مراکز صهیونیستى بودند زمزمه طرحى را در حمایت از حقوق زنان مطرح نمودند. رژیم مدتى از طریق مطبوعات روى این طرح تبلیغ کرد و نهایتا در اسفند 1345 ش این لایحه را که با برخى اصول مسلم فقهى تناقض داشت جهت تصویب راهى مجلس کرد. روحانیون مبارز همواره مخالفت خود را با این طرح ابراز مى‌داشتند. مرحوم کافى در این رابطه گفت :

«در روزنامه خواندم که مى‌خواهند طلاق را به عهده زنها بگذارند. آخر اینها چه مى‌نویسند. این مجله زن روز چه مى‌نویسد. مگر شما نمى‌گویید قرآن را قبول دارید، مگر شما مسلمان نیستید، اگر قرآن را قبول دارید قرآن با این چیزها مخالف است. قرآن نگفته این کار را دست زن بسپارید....»[80]

«... مثل امروز که مى‌خواهند قانونى درست کنند که یک مرد حق ندارد بیش از یک زن داشته باشد. از اول دنیا تاکنون ظالمین زیادى روى کار آمده‌اند و خداوند هر بار یک نفر را مى‌فرستاد و بساط ظلم را بر مى‌چید و ما یازده قرن است که انتظار چنین شخصى را مى‌کشیم و در پایان سخنرانى گفت : الهى زندانیان بى‌گناه ما را آزاد کن.»[81]

3ـ ذکر و یاد امام خمینى(ره) : یکى از مواردى که رژیم شاه نسبت به آن حساسیت داشت اشاره به نام و ذکر خاطره امام خمینى(ره) بود. متقابلاً روحانیون نیز این حساسیت را درک کرده و در بیانات خود با صراحت و کنایه نام امام را همیشه زنده نگاه داشتند :

«... خداوندا پرچم‌دار اسلام، پیشواى شیعیان جهان، حضرت آیت‌اللّه‌ خمینى را در پناه خود از جمیع بلایا حفظ بفرما و او را صحیح و سالم به ایران برگردان و وسائل خلاصى زندانیان بى‌گناهى که به جرم طرفدارى از قرآن و دین و روحانیت گرفتار شده‌اند فراهم نما...»[82]

«... من نمى‌دانم خیلى از چیزها هست که نمى‌شود گفت. دامن مراجع را رها نکنید امیدوارم که نتیجه بگیرید. کافى در پایان منبر خود گفت : سلام بر مکه و نجف.

نظریه شنبه : طبق قرارى که بین بعضیها مرسوم است، سلام به نجف یعنى سلام به خمینى»[83]

«... آن مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت‌اللّه‌ العظمى خمینى (سه بار صلوات مردم) از گوشه نجف ناله مى‌کند، کسى ناله‌اش را نمى‌شنود (گریه حضار) آى نسیم هوا، آى نسیم هوا، ناله‌هاى دوستان این مرجع تقلید را به گوشش برسان. آیت‌اللّه‌ العظمى خمینى، بزرگ مرجع شیعه، افتخار قرآن، افتخار اسلام، افتخار اهل بیت، افتخار دین، افتخار روحانیت، مدافع حریم اسلام و شیعه، با توام آقا، قربانت بشوم آقاجان...»[84]

یکى از مداحان قدیمى تهران که از نوجوانى با مرحوم کافى آشنا و در جلسات وى شرکت داشته در نقل خاطرات خود چنین مى‌گوید :

«یک سال که روز اربعین مصادف با جمعه شده بود مرحوم کافى در مهدیه اعلام کرد هفته آینده ما دعاى ندبه را در مسجد اعظم قم برگزار مى‌کنیم. ما که رفتیم قم داخل صحنها و مسجد اعظم جاى سوزن انداختن نبود. مرحوم کافى به بهانه دعاى مراجع وسط دعاى ندبه یک مرتبه گفت : «خدایا مراجع تقلید شیعه مخصوصا مرجع تقلید شیعیان را کنار حرم امیرمؤمنان در نجف اشرف از خطرات حفظ بفرما» آمینى که مردم گفتند مسجد اعظم را به لرزه در آورده و سکوت محض مجلس را فرا گرفت[85]...»

4ـ مخالفت با لایحه اصلاحات ارضى : لایحه اصلاحات ارضى یکى از بزرگترین اصول سیاستهاى استعمارى بود که به عنوان اولین اصل از اصول شش‌گانه انقلاب سفید در ایران آغاز شد. این لایحه آسیب شدیدى بر کشاورزى ایران وارد نمود به طورى که کشور را طى چند سال از مقام صادرکننده گندم به یک کشور واردکننده گندم تبدیل کرد یکى دیگر از آثار تخریبى این لایحه مهاجرت روستاییان به شهرها بود.[86] توجه به این نکات باعث مخالفت روحانیون با این لایحه گردید. گزارشگر ساواک پس از نقل سخنان حجت‌الاسلام کافى در مسجد قارونى پیشواى ورامین چنین اظهارنظر کرده است :

«... نظر شیخ مزبور از حلال و حرام یا اینکه ضمن صحبت گفت : پنج خروار زمین مى‌گیرید حساب دارد. نظرش به اصلاحات ارضى و تقسیم زمین است که در پوشش به کشاورزان مى‌فهماند که این زمینها حرام است و نتیجه نیز این شده که عده‌اى تقسیم زمین را شرعى نمى‌دانند.»[87]

5ـ جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى : رژیم شاه به تشویق روشنفکران خود از سال 1337 ش در فکر برگزارى جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى بود تا سرانجام در 1350 ش موفق به برپایى این جشنها شد. این تصمیم با مخالفت بسیارى از اقشار جامعه از جمله روحانیت مواجه شد. حجت‌الاسلام کافى در مخالفت با برپایى این جشنها در مورخ 8 / 8 / 50 در سخنرانى جمعى از تجار چنین مى‌گوید :

«امریکا در حدود 479 سال است که کشف شده و به اوج عظمت رسیده و کرات را تسخیر مى‌نماید. اما ایران که 2500 سال است که سابقه شاهنشاهى دارد، هنوز نتوانسته سوزن بسازد و دارد به استخوان پوسیده مردگان افتخار مى‌کند و این حرفهاى گزاف را تحمل مى‌نماید. خیلى جاى تأسف است که امروز نیز مثل زمان جاهلیت به اجداد گذشته افتخار مى‌گردد.»[88]

و به دلیل همین فعالیت‌ها بود که ساواک نام او را جزو لیست افرادى که به مناسبت جشنهاى 2500 ساله باید تحت‌نظر و مراقبت باشند، قرار داد.[89]

6ـ اعتراض به مفاسد اجتماعى : بخش وسیعى از بیانات مرحوم کافى در اعتراض به شیوع و گسترش فساد و فحشا در جامعه است. وى با مخاطب قراردادن دست‌اندرکاران رژیم آنان را عاملان این امر مى‌دانست. وى در سخنرانى در بازار نجارها در مورخ 25 / 1 / 51 چنین مى‌گوید :

«... پیغمبر اسلام فرمود زمامدار مملکت باید دین‌دار و خداشناس و از نژاد پاک و با پدر و مادر باشد. و در کارها با ملت مشورت کند و تابع احکام الهى باشد و طبق دستورات قرآن عمل کند ولى زمامدار که بى‌پدر و مادر بوده و از نژاد پاک و دیندار نباشد مسلما مخالف قرآن و دین و دشمن خدا خواهد بود و برخلاف دستورات قرآن عمل خواهد کرد. مگر قرآن نگفته است زن باید در حجاب باشد؟ کو حجاب... مگر پیامبر و قرآن نگفته است که مشروب حرام است؟ ولى در ایام قتل امام حسین و سایر ائمه مغازه‌هاى مشروب‌فروشى باز است.[90]...»

وى رادیو و تلویزیون را یکى از عوامل اشاعه فحشا در جامعه مى‌دانست :

«... ضمن انتقاد شدید از سینما، تأتر، تلویزیون و رادیو اظهار داشت : رادیو با این برنامه‌هایش مردم را از راه بدر مى‌کند. بعضى مواقع که مى‌خواهند صداى مردم در نیاید چهار کلمه قرآن پخش مى‌کنند و بعد از آن خانم دلکش شروع به خواندن مى‌کند[91]....»

و در مخالفت با گردانندگان مطبوعات عصر پهلوى که با چاپ مطالب انحرافى در صدد دامن زدن به این جریان بودند، مى‌گفت :

«... اى مردم خرم‌آباد، اى محصلین، اى روشنفکران، اى تحصیل کرده‌ها حواستان را جمع کنید، پنبه را از گوشتان بیرون بیاورید، مجلات و روزنامه‌هاى مسموم و کثیف را مطالعه نکنید، با مجلات و روزنامه‌هاى کثیفشان شما را بیچاره و گمراه مى‌کنند. فقط سهیم مکتب اسلام قم باشید تا ماهیانه مجله براى شما فرستاده شود[92]...»

او که به سبب نمایش فیلم‌هاى مفسده‌انگیز در سینماها همواره مردم را از رفتن به آنجا منع مى‌نمود در نهایت به علت مخالفت با ساخت سینما در شهر مذهبى قم، بازداشت گردید.[93] منبع ساواک، یکى از سخنرانى‌هاى وى در این رابطه را چنین گزارش کرده است :

«...ضمن صحبت درباره مضرات فیلمهاى سینمایى و رفتن به سینما اظهار داشت : مردم این دستها مى‌خواهند، اطراف امام حسین خلوت شود و امام حسین غریب بماند. اینها مى‌خواهند این پرچمها را از ما بگیرند[94]...»

7ـ زمامداران فاسد : حجت‌الاسلام کافى با تبیین جنایات خلفاى اموى و عباسى، مسئولان و زمامداران رژیم شاه را به یزید، معاویه و هارون‌الرشید تشبیه نموده[95] و اقدامات ناصواب آنها را پیوسته محکوم مى‌نمود :

«... در زمان خلافت خلفاى عباسى اشخاصى مورد توجه و حمایت بودند که با دین اسلام و قرآن مبارزه مى‌کردند، مشروب مى‌خوردند و زنا مى‌کردند. در حال حاضر هم وضع به همین منوال است و جنایت و فساد آزاد مى‌باشد.[96]

مردم کشور مانند بره‌هایى مى‌باشند که براى نگهدارى آنان بایستى چوپانى با جرأت وجود داشته باشد تا اگر گرگى حمله کرد از بره‌ها دفاع کند. و واى به حال آن موقعى که خود چوپان گرگ شود و وضع فعلى ما تقریبا به آن صورت درآمده است...[97]

وقتى سلمان به مدائن وارد شد تمام رجال و شخصیتها با دسته گل و غیره به استقبالش آمدند ولى وقتى او را دیدند تعجب کردند و گفتند ما فرماندار به این بى‌آلایشى ندیده بودیم. فرماندار باید شیک‌پوش و قمارباز و مشروب‌خوار و عیاش باشد. از شما پیرمرد چه کارى ساخته است. بلى فرماندار باید این طور باشد نه طور دیگر که همه شما مى‌دانید و احتیاج به گفتن من ندارد.[98] »

در همین راستا وى گاهى انتقادات خود را متوجه مراکز دولتى مى‌نمود :

«در زمان عمر هم با مسلمین بد رفتارى مى‌شد و با اینکه قول داده بود وقتى که به خلافت رسید کارهاى خوب انجام دهد، وقتى که بر خلافت رسید تمام آن قول و قرارى که گذاشته بود فراموش کرد مانند شهردارى خودمان...[99] »

زمانى در روز نامه خواندم که دادگاهى درست کرده‌اند به نام از کجا آوردى. ولى اکنون فقط نامش ماند. چون دیدند اگر بخواهند این قانون را اجرا کنند اول باید مقامات و متنفذین سرشناس را احضار کنند...[100] »

8ـ جو خفقان و اختناق : رژیم شاه براى بقاى خود ناچار به ایجاد فضایى پلیسى توأم با فشار و اختناق بود. این روند از 1350 ش با تشکیل کمیته مشترک ضد خرابکارى افزایش یافت. توضیح و تبیین این وضعیت در دستور کار روحانیون قرار داشت  :

«... نامبرده درباره سرگذشت امام صادق و ظلم و ستمى که منصور دوانقى نسبت به آن حضرت نموده است صحبت کرد و گفت : حکومتها همیشه این طور بوده‌اند. در عصر کنونى بیشتر از آن موقع به وسیله استعمار به مردم ظلم و ستم مى‌شود. اگر الان به زندانها تشریف ببرید مى‌بینید که چقدر افراد بى‌گناه در آنجا به سر مى‌برند و همچنین عده زیادى کشته شده‌اند....[101] »

9ـ فرق ضاله : وجود افراد فرقه ضاله بهائیت در مصادر امور و برخى مراکز مهم اقتصادى زمینه را براى شیوع و گسترش افکار این فرقه فراهم نموده بود. مراجع عظام تقلید، علماء و وعاظ پیوسته مردم را نسبت به تفکر و اهداف این فرقه آگاه مى‌نمودند :

«... یهودیها و بهائیها مخالف دین اسلام هستند و طبق فتواى مجتهدین نباید از آنها جنس خریدارى کرد. زیرا منافع یهودیها به جیب اسرائیل مى‌رود و گلوله مى‌شود و بوسیله آن برادران دینى شما را مى‌کشند و منافع بهائیها هم صرف تبلیغ مسلک بهائیت مى‌شود و برعلیه امام زمان خرج مى‌گردد. کارخانه جنرال استیل مال یهودیها و کارخانه ارج هم متعلق به بهائیها مى‌باشد. اجناس این دو کارخانه را نخرید.[102] »

وهابیها نیز در برخى استانها در حال انجام فعالیتهاى مشکوک و سوء بودند :

«وضع مملکت خراب شده، کسى هم جرأت نمى‌کند حرف حسابى بزند چون فورا تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. الان وهابیها در ایران دارند علیه اسلام فعالیت مى‌کنند. اگر من آزاد بودم مى‌گفتم که آنها از کدام چشمه آب مى‌خوردند. ولى فعلاً دهان ما بسته است و نمى‌توانیم حرفى بزنیم. شما هم مى‌دانید من چه مى‌گویم و مى‌دانید که چرا آنها از مسلمانها نمى‌ترسند و رئیس آنها کیست ولى دنیا اینطور نخواهد ماند. وى اضافه نمود : مردم شما هم یک نفر یا دو نفر نماینده از طرف امام زمان دارید، بروید دامن آنها را بگیرید و آنها را از دست ندهید. آیا آنها را مى‌شناسید یا من باید بگویم.

نظریه شنبه : منظور کافى از نماینده امام زمان خمینى بوده است.»[103]

10ـ ایستادگى و مقاومت : حجت‌الاسلام کافى رمز موفقیت و پیروزى در مقابل سیاستها و حرکتهاى دین‌ستیزانه رژیم را مقاومت و ایستادگى مى‌دانست. وپیوسته مردم رادراین راه تشویق وتحریک مى‌نمود:

«... نامبرده ضمن سخنان خود گفت : امام صادق فرموده : مؤمن حقیقى از آهن و سایر فلزات سخت‌تر است. چون آهن در اثر حرارت ذوب مى‌شود ولى مؤمن را کسى قادر نیست نرم کند. شخص متقى و با ایمان اگر قطعه قطعه شود باز پس از مرگ مى‌گوید اى کاش مجددا زنده مى‌شدم و از دین و قرآن دفاع مى‌کردم ولى امروز تا یک صدایى به گوش برسد فرار مى‌کنند و حتى حاضر نیستند در راه دین و قرآن حتى یک سیلى بخورند.... کمى جرأت و شهامت داشته باشید و در مقابل دشمنان دین ایستادگى کنید.[104] »

 

اقدامات فرهنگى ـ عمرانى ـ خدماتى

اقامت دائمى حجت‌الاسلام کافى در تهران با آغاز جدى فعالیتهاى فرهنگى ـ عمرانى وى مقارن است. در ابتدا جلسات وعظ و خطابه و مراسم دعاى کمیل و ندبه او همه هفته به طور منظم در گوشه و کنار شهر تهران در منزل علاقمندان به طور سیار تشکیل مى‌گردید ولى پس از مدتى منزل مسکونى او در منطقه امیریه تهران، کانون این جلسات قرار گرفت.[105] حضور گسترده اقشار مختلف مردم در این جلسات، مواجه شدن با کمبود جا و اهداف بلند فرهنگى وى منجر به تأسیس مهمترین یادگار مرحوم کافى یعنى مهدیه تهران شد.

1ـ مهدیه تهران : حجت‌الاسلام کافى در اواخر 1347 ش با کمک‌هاى بى‌دریغ مردمى توانست قطعه زمینى به مساحت 4000 متر در منطقه امیریه تهران خریدارى نماید. به زودى سالن اصلى مهدیه بنا و میعادگاه عاشقان گردید. مردم تهران و برخى شهرستانها، ساعتها در پشت درهاى مهدیه به انتظار مى‌نشستند تا فیض حضور در جلسات وعظ و دعاى ندبه را درک نمایند. مهدیه تهران علاوه بر این، منشأ خدمات و خیرات ارزنده‌اى بود که بسیارى از آنها هم‌اکنون نیز ادامه دارد. اهم این موارد بدین شرح است :

     ـ کمکهاى مالى مستمر به خانواده‌هاى بى‌بضاعت در قالب تهیه کفش، لباس، مواد غذایى، تهیه خاکه ذغال در فصل سرما، پرداخت وجوه نقدى و لوله‌کشى یکى از محلات فقیرنشین جنوب تهران[106]

    ـ تأسیس صندوق قرض‌الحسنه مهدیه[107]

    ـ ارائه خدمات درمانى و تأسیس داروخانه مهدیه[108]

    ـ تأسیس حوزه علمیه مهدیه و برپایى مراسم عمامه‌گذارى طلاب[109]

    ـ اسکان و پذیرایى بیش از دوهزار تن از ایرانیان رانده شده از عراق در مهدیه تهران[110]

    ـ خریدارى مشروب فروشى مجاور مهدیه و تبدیل آن به کتابخانه اسلامى[111]

2ـ عیادت از بیماران : ساواک در گزارشى در این باره مى‌نویسد :

«... در ساعت 16 مورخه همان روز به اتفاق با ده دستگاه اتوبوس اتوتوکل و دو وانت میوه و شیرینى و یک دستگاه بلندگو به بیمارستان شاه‌آباد رفتند و در محوطه بیمارستان دعاى سمات خوانده و پس از عیادت از بیماران، اعضاء هیئت در ساعت 30 / 18 بیمارستان را ترک گفتند.»[112]

3ـ احداث درمانگاه در برخى شهرها نظیر مشهد، گرگان، دهلران، آران کاشان و...[113]

4ـ ساخت، مرمت و تجدید بناى چندین مسجد[114]

5 ـ ساختن بیش از بیست مهدیه در شهرهاى مختلف[115]

6ـ تأسیس حوزه علمیه در شهرستان ایلام[116]

7ـ ساخت حمام در ایلام، ساوه، مهران و دهلران[117]

8ـ ساخت یک دستگاه مدرسه دخترانه در ایلام[118]

9ـ تشکیل هیأتهاى مذهبى در شهرستانها[119]

10ـ جمع‌آورى کمکهاى نقدى و ارسال آن براى مردم خشکسالى زده سیستان‌وبلوچستان در سال 1350ش[120]

11ـ جمع‌آورى کمکهاى نقدى و ارسال آن براى مردم زلزله زده خراسان در 1347 ش[121]

12ـ تشکیل کلاسهاى آموزش اصول عقاید براى جوانان دبیرستانى و دانشگاهى[122]

13ـ کمک مالى به شیعیان و سادات نخاوله عربستان سعودى[123]

 

سایر فعالیتهاى سیاسى

حجت‌الاسلام کافى علاوه بر فعالیتهاى مذکور، در برخى عرصه‌هاى دیگر که مورد حساسیت ساواک بود نیز شرکتى فعال داشت :

1ـ ترویج مرجعیت امام خمینى (ره) : وى در پاسخ به سؤال افراد در خصوص اینکه از چه کسى تقلید نمایند آنها را به امام (ره) ارجاع مى‌داد.[124] وى همچنین با نصب عکس امام خمینى (ره) در منزل خود که محل مراجعت افراد بسیارى بود در این مسیر قدم بر مى‌داشت.[125] و دو مرتبه طى سالهاى 1346 ش و 1355 ش در نجف اشرف به دیدار امام خمینى نائل و رهنمون‌هاى لازم را از ایشان اخذ نمود.[126]

2ـ دیدار با روحانیون تبعیدى : ملاقات وى با آیت‌اللّه‌ ناصر مکارم شیرازى در چابهار[127] و دیدار با آیت‌اللّه‌ سید على غیورى در سیرجان از این قبیل است. ساواک در ذیل یکى از این گزارشها نوشته است :

«از گزارشات رسیده چنین استنباط مى‌گردد، نامبرده فوق و برخى از وعاظ و روحانیون براى اینکه پوشش براى مسافرت به محل روحانیون طرد شده و ملاقات با آنان داشته باشند ترتیبى اتخاذ مى‌نمایند که از طرف اهالى این محل براى وعظ دعوت شوند. موضوع بررسى، توجه به ساواکها براى مراقبت از این افراد داده شود.[128] »

3ـ دیدار با زندانیان سیاسى : ساواک تهران در گزارشى پس از ذکر اسامى افرادى که در تشییع جنازه مرحوم خندق‌آبادى شعارهایى درباره امام خمینى (ره) داده‌اند چنین آورده است :

«...ضمنا نامبردگان فوق روزهاى جمعه وسیله آقاى کافى به ملاقات آقایان مهندس بازرگان، شیخ انوارى و طالقانى مى‌روند.[129] »

4ـ برگزارى مراسم ترحیم حاج آقا مصطفى خمینى : با انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفى خمینى در اول آبان 1356 اولین مجلس ترحیم در مسجد اعظم قم برگزار شد و پس از آن بود که در تهران و برخى شهرستانهاى دیگر مجالس مشابهى برقرار گردید. با نزدیک شدن به چهلم شهادت حاج آقا مصطفى و برگزارى مراسم چهلم، ساواک با حساسیت بیشتر این جلسات را تحت‌نظر داشت. ساواک تهران در گزارش خود به اداره کل سوم مى‌نویسد :

«... ساعت 5 روز 11 / 9 / 36 مراسم چهلم مصطفى خمینى در محل مهدیه خیابان امیریه برگزار گردیده. گرداننده این مراسم شیخ احمد کافى و واعظى که منبر رفته شیخ ابوالقاسم اسلامى قمى بوده است...[130] »

5ـ در آستانه انقلاب اسلامى : چاپ مقاله‌اى توهین‌آمیز با عنوان «استعمار سرخ و سیاه در ایران» که با نام مجعول احمد رشیدى مطلق در 17 دى 1356 در روزنامه اطلاعات انجام گرفت، ملت مسلمان ایران را به راهى کشاند که نهایتا منجر به فروپاشى نظام شاهنشاهى و استقرار حکومت اسلامى شد. پس از انتشار این مقاله شهر قم حالتى غیرعادى و ملتهب به خود گرفت فرداى آن روز بازار و درسهاى حوزه یکپارچه تعطیل شد. در روز 19 دى ماه مأمورین مسلح رژیم، مردم معترض قم را آماج رگبار مسلسلهاى خود قرار داده و به خاک و خون کشیدند. حجت‌الاسلام کافى به همراه جمعى از وعاظ به عنوان اعتراض و همدردى با این واقعه از سخنرانى خوددارى نمودند.[131] با شعله‌ور شدن آتش قیام مردم وى نیز بر دامنه فعالیتهاى خود افزوده در مجلس چهلم شهداى حوادث یزد و جهرم حضور یافته و سخنرانى نمود. ساواک کرمان در گزارش به اداره کل سوم مى‌نویسد:

«... کافى در بالاى منبر به سخنرانى مذهبى پرداخته و اظهار داشته : شما جمع شده‌اید که براى کشته‌شدگان به دست عمال دولت مادرى کنید. این عزادارى مربوط به من است. به وسیله ارتباط قلبى این عزادارى را به ساحت آیت‌اللّه‌ خمینى مى‌رسانم[132]...»

سه روز بعد مجددا در تکیه مهدیه شهرستان سیرجان در رابطه با امام خمینى (ره) به سخنرانى پرداخته و وى را دعا نمود.[133] شدت حملات وى به رژیم در شبهاى بعد افزایش یافت :

«حدود ساعت 0130 بامداد مورخه 28 / 2 / 37 بعد از سخنرانى شیخ احمد ضیافتى کافى در تکیه مهدیه سیرجان حدود دوهزار نفر از تکیه خارج و در خیابان رضاشاه کبیر سیرجان به راه افتادند. تعدادى از آنان تظاهراتى انجام و با شعار زنده باد خمینى یک جام شیشه سه مترى بانک ملى را با سنگ شکسته و با دخالت مأموران شهربانى سیرجان متفرق شدند...[134] »

پرویز ثابتى مدیرکل اداره کل سوم ساواک در ذیل گزارش مزبور چنین مى‌نویسد :

«اگر مطلب او ضد رژیم بوده بازداشت و اگر تحریک‌آمیز بوده تبعید شود»

اسناد ساواک حاکى از آن است که مرحوم کافى پس از این ماجرا به شاهین شهر اصفهان رفته و در آنجا نیز بیاناتى را در مخالفت بر دستگاه حاکمه ایراد نموده است.[135]

 

در جوار رحمت حق

همه ساله با فرارسیدن نیمه شعبان، مهدیه تهران محل برگزارى یکى از باشکوه‌ترین جشنهاى ولادت امام زمان (عج) بود. نیمه شعبان سال 1398 ه ق با روزهاى پرشور حرکتهاى مردمى علیه نظام سلطنتى همزمان گردید. به دنبال پرسشهاى مکرر از امام خمینى (ره) در خصوص برپایى جشنهاى شعبانیه، معظم‌له طى اعلامیه‌اى ضمن تحریم برپایى جشنها فرمودند :

«... رژیم منحط براى مسلمین ایران عیدى نگذاشته است. دست شاه تا مرفق به خون ملت ایران فرو رفته و در حال حاضر ملت عزیز در عزاى عزیزان خود نشسته، چگونه ممکن است کسى نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانى کنند...»[136]

مسئولان مهدیه تهران که از مدتها قبل در تدارک برپایى جشن نیمه شعبان بودند، به تبعیت از این فرمان از برگزارى جشن خوددارى نمودند. این اقدام انقلابى باعث خشم و عصبانیت رژیم شد. در پى این اتفاقات حجت‌الاسلام کافى با فشار ساواک به مسافرتى رفت که دیگر برگشت نداشت. وى به همراه خانواده و راننده خود عازم زادگاهش مشهد مقدس گردید. در صبح روز جمعه پانزده شعبان 1398 ق برابر با سى تیر 1357 پس از اقامه نماز صبح در مسجد شیروان هنوز سى کیلومتر از شهرستان قوچان فاصله نگرفته بودند که اتومبیل آنها دچار سانحه شده و روح ملکوتى حجت‌الاسلام کافى به آسمان پر کشید. بستگان وى پس از اطلاع از حادثه به قوچان آمده و همان روز جنازه وى را به مشهد برده و در مسجد جعفرى‌ها قرار دادند. با انعکاس این خبر در مطبوعات جمعیت زیادى خود را آماده تشییع جنازه وى نمودند. خصوصا اینکه بسیارى سانحه تصادف را توطئه ساواک مى‌دانستند.  صبح مورخ 31 / 4 / 57 مراسم تشییع از میدان فردوسى مشهد به طرف حرم مطهر امام رضا (ع) آغاز گردید. مراسم تشییع به تظاهراتى علیه رژیم تبدیل و به سبب تیراندازى چند نفر کشته و مجروح گردیدند. پس از طواف جنازه در حرم مطهر و اقامه نماز میت توسط آیت‌اللّه‌ سید عبداللّه‌ شیرازى، براى آرام کردن جو عمومى مشهد جنازه در همان روز به تهران منتقل گردید. مردم زیادى در فرودگاه منتظر بودند ولى جنازه با نظارت ساواک به سرعت به پزشکى قانونى منتقل گشت. ساواک تهران و شهربانى به سرعت تشکیل جلسه داده و با توجه به نگرانیهاى استاندار خراسان در مورد بازگشت جنازه به مشهد و ایجاد ناآرامى در شهر از یک سو و احتمال بروز ناآرامى در تهران از سوى دیگر تصمیم به دفن بدون تشریفات وى در خواجه‌ربیع مشهد گرفتند. تنها به خانواده وى اجازه دادند که در ساعت 10 شب مورخ 1 / 5 / 57 جنازه را بدون اطلاع هیچکس به مهدیه برده و مراسم مختصرى را برگزار نمایند. بلافاصله پس از مراسم جنازه به فرودگاه منتقل و در ساعت یک بامداد 2 / 5 / 57 وارد مشهد و شبانه در خواجه ربیع دفن گردید. از آنجا که ساواک بیم ربوده شدن جنازه را توسط مردم مى‌داد کلیه جریانات مزبور با نظارت دقیق ساواک صورت گرفته و پس از دفن نیز تذکرات شدیدى را مبنى بر عدم برگزارى هرگونه مراسمى در خواجه ربیع به خانواده وى دادند. آیات عظام گلپایگانى، مرعشى نجفى، سید احمد خوانسارى و بسیارى دیگر از علماء با انتشار اعلامیه‌هایى ضمن عرض تسلیت با خانواده وى و مردم داغدار اظهار همدردى نمودند. شهر مشهد در غم فرو رفت اولین مجلس ختم به دعوت آیت‌اللّه‌ سید احمد خوانسارى در مسجد حاج سید عزیزاللّه‌ تهران تشکیل شد. در بسیارى از شهرها از جمله قم، مشهد، کرمانشاه، رشت، کاشان، اصفهان و... مجالس ختم و بزرگداشت برقرار شد. در غالب این مجالس سخنرانان ضمن بزرگداشت خاطره مرحوم کافى به افشاگرى علیه رژیم شاه پرداختند و بدنبال آن تظاهرات خیابانى برپا مى‌شد.

حجت‌الاسلام على دوانى در این باره مى‌نویسد :

«در ایامى که مرتب در تهران و شهرستانها قیام مردم مسلمان بر ضد رژیم طاغوت وسعت بیشترى به خود مى‌گرفت... در ماه شعبان 98 مرگ نابهنگام مرحوم شیخ احمد کافى خراسانى، واعظ معروف رخ داد... مرگ او موجى از غم و اندوه در میان ارادتمندانش و عامه مردم مسلمان و روحانیون پدید آورد. به خصوص که گفته شد تصادف هم عمدى بوده است. واللّه‌العالم.

در این حادثه مردم تهران و مشهد و دیگر شهرستانها نفرت بیشترى نسبت به دستگاه جبار پیدا کردند و مرگ مرحوم کافى ضربه کوبنده دیگرى بر پیکر رژیم ضد مردمى وارد ساخت...»[137]

و این شعر بود که نقش اعلامیه‌هاى ترحیم آن مرحوم گردید :

آنکه یک عمر گفت مهدى جان       داد در روز عید مهدى، جان

طوبى له و حسن مآب

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] . اسناد مورخ 4 / 6 / 43 و 27 / 11 / 45 (چون متولد مشهد بود به کافى خراسانى و چون مرکز ثقل فعالیتهایش تهران بود به کافى تهرانى از وى نام برده شده است.)

[2] . حجت‌الاسلام والمسلمین میرزا احمد کافى امامى، فرزند رمضان، عالم دینى سده چهاردهم ق. پدرش ملارمضان، از پارسایان و نیکان یزد بود. وى دروس مقدماتى و سطح را در زادگاه خود فرا گرفت و به تدریس در مدرسه مصلّى پرداخت؛ تا اینکه به قصد زیارت به مشهد مقدس عزیمت کرد. در این زمان گروهى از اهالى مشهد از وى خواستند که در این شهر اقامت کند و او نیز در مشهد ماند. چندى بعد به درد چشم مبتلا شد و پزشکان از مداواى او اظهار عجز کردند. کافى نیز به امام على بن موسى الرضاع، توسل یافت و شفا گرفت؛ چنانکه تا آخر عمر دیگر به درد چشم مبتلا نشد. کافى در مسجد «جعفرى‌ها» به اقامه جماعت و ترویج دین پرداخت. وى پس از درگذشت، در صحن حرم امام رضا(ع)، مقابل قبر شیخ حرّ عاملى، به خاک سپرده شد. (دانشنامه مشاهیر یزد، میرزا محمد کاظمینى، انتشارات بنیاد فرهنگى ـ پژوهشى ریحانه‌الرسول یزد، چاپ اول، ج 2، ص 1191.)

[3] . لحظاتى چند با مرحوم کافى، عباس رضائى آذریانى، 1357 ش.

[4] . زندگینامه عاشق دلباخته امام زمان، محمدرضا معادیخواه، ص 127.

[5] . اسناد مورخ 6 / 7 / 47، 25 / 6 / 48، 10 / 10 / 51.

[6] . ثمره این ازدواج مبارک شش فرزند به نامهاى : رضا، محسن، ملیحه، مهدى، هادى و سعیده است که فرزند دوم ایشان حجت‌الاسلام حاج شیخ محسن کافى در کسوت روحانیت و در حوزه علمیه قم، به فعالیت مشغول است. لازم به ذکر است که حجت‌الاسلام کافى از ازدواج دوم خود نیز صاحب یک فرزند به نام مجتبى مى‌باشد.

[7] . سند مورخ 19 / 11 / 42.

[8] . سند مورخ 1 / 12 / 41.

[9] . سند مورخ 2 / 1 / 42.

[10] . سند مورخ 2 / 1 / 42.

[11] . سند مورخ 5 / 1 / 42

[12] . سند مورخ 21 / 4 / 42.

[13] . اسناد انقلاب اسلامى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 70.

[14] . سند مورخ 24 / 9 / 42.

[15] . سند مورخ 25 / 9 / 42.

[16] . سند مورخ 9 / 10 / 42.

[17] . سند مورخ 21 / 11 / 42.

[18] . سند مورخ 19 / 11 / 42.

[19] . سند مورخ 13 / 11 / 43.

[20] . سند مورخ 3 / 11 / 43.

[21] . سند مورخ 4 / 11 / 43.

[22] . سند مورخ 13 / 11 / 43.

[23] . سند مورخ 19 / 7 / 44.

[24] . سند مورخ 9 / 6 / 48.

[25] . شهید آیه‌اللّه‌ سعیدى به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى.

[26] . سند مورخ 25 / 3 / 49.

[27] . سند مورخ 27 / 3 / 49.

[28] . سند مورخ 28 / 3 / 49.

[29] . اسناد مورخ 6 / 4 / 49، 14 / 4 / 49، 27 / 3 / 49.

[30] . سند مورخ 11 / 4 / 49.

[31] . اسناد مورخ 10 / 4 / 49، 17 / 4 / 49.

[32] . سند مورخ 11 / 4 / 49.‌

[33] . سند مورخ 18 / 4 / 49.

[34] . سند مورخ 19 / 12 / 51.

[35] . سند مورخ 5 / 9 / 54.

[36] . سند مورخ 11 / 9 / 54.

[37] . شهداى روحانیت در یک صد سال اخیر، على ربانى خلخالى، ج اول، ص 281.

[38] . سند مورخ 16 / 11 / 54.

[39] . سند مورخ 5 / 2 / 55.

[40] . سند مورخ 24 / 11 / 45.

[41] . سند مورخ 28 / 2 / 53.

[42] . سند مورخ 31 / 3 / 53.

[43] . سند مورخ 18 / 3 / 55.

[44] . سند مورخ 9 / 10 / 42.

[45] . سند مورخ 17 / 10 / 54.

[46] . سند مورخ 6 / 10 / 54.

[47] . سند مورخ 15 / 5 / 48

[48] . سند مورخ 14 / 3 / 46.

[49] . اسناد مورخ 12 / 8 / 42، 19 / 11 / 42.

[50] . سند مورخ 1 / 9 / 45.

[51] . سند مورخ 7 / 3 / 46.

[52] . سند مورخ 6 / 3 / 46.

[53] . سند مورخ 25 / 3 / 46.

[54] . سند مورخ 26 / 7 / 46.

[55] . سند مورخ 23 / 10 / 47.

[56] . سند مورخ 16 / 1 / 48.

[57] . سند مورخ 30 / 6 / 48.

[58] . سند مورخ 10 / 7 / 48.

[59] . سند مورخ 18 / 8 / 48.

[60] . سند مورخ 2 / 2 / 49.

[61] . سند مورخ 11 / 6 / 49.

[62] . سند مورخ 4 / 11 / 49.

[63] . سند مورخ 13 / 12 / 49.

[64] . سند مورخ 30 / 6 / 50.

[65] . سند مورخ 21 / 4 / 51.

[66] . سند مورخ 23 / 5 / 52.

[67] . سند مورخ 11 / 6 / 52.

[68] . سند مورخ 25 / 8 / 52.

[69] . سند مورخ 30 / 9 / 44.

[70] . سند مورخ 21 / 9 / 55.

[71] . اسناد مورخ 18 / 8 / 46، 5 / 4 / 52، 29 / 7 / 53، 23 / 5 / 56.

[72] . حجت‌الاسلام کافى بیش از هفده بار به زیارت خانه خدا نائل گردید.

[73] . سند مورخ 10 / 2 / 47.

[74] . سند مورخ 26 / 1 / 52.

[75] . سند مورخ 26 / 8 / 48.

[76] . سند مورخ 17 / 7 / 53.

[77] . عاشق دلباخته امام زمان، همان، ص 232.

[78] . همان، ص 216.

[79] . اسناد مورخ 22 / 3 / 46، 20 / 3 / 46، 10 / 10 / 51، 21 / 3 / 46.

[80] . سند مورخ 30 / 8 / 45.

[81] . اسناد مورخ 23 / 11 / 45 و 8 / 8 / 46.

[82] . سند مورخ 25 / 11 / 45.

[83] . سند مورخ 22 / 11 / 49.

[84] . پیاده شده از نوار سخنرانى مرحوم کافى در مورخ 1 / 2 / 57، مهدیه تهران، سالروز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام.

[85] . روزنامه کیهان، یکشنبه 13 اردى‌بهشت 1383، شماره 17932

[86] . کوثر، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ج اول، ص 151.

[87] . سند مورخ 13 / 10 / 48

[88] . سند مورخ 8 / 8 / 50

[89] . سند مورخ 26 / 4 / 50

[90] . سند مورخ 25 / 1 / 51

[91] . سند مورخ 28 / 8 / 45

[92] . سند مورخ 30 / 9 / 51

[93] . سند مورخ 25 / 6 / 48

[94] . سند مورخ 8 / 12 / 50

[95] . سند مورخ 17 / 10 / 45

[96] . سند مورخ 27 / 6 / 46

[97] . سند مورخ 28 / 9 / 47

[98] . سند مورخ 23 / 6 / 50

[99] . سند مورخ 7 / 9 / 47

[100] . سند مورخ 30 / 9 / 45

[101] . سند مورخ 16 / 9 / 51

[102] . اسناد مورخ 29 / 9 / 50، 6 / 7 / 47، 12 / 9 / 47، 4 / 6 / 50

[103] . سند مورخ 7 / 8 / 49

[104] . اسناد مورخ 14 / 8 / 47، 30 / 1 / 46

[105] . سند مورخ 6 / 11 / 45

[106] . سند 12 / 8 / 48، عاشق دلباخته امام زمان، همان، ص 38

[107] . همان، ص 40

[108] . همان ص 39

[109] . سند مورخ 19 / 12 / 51

[110] . سند مورخ 12 / 10 / 50

[111] . سند مورخ 18 / 2 / 51

[112] . سند مورخ 1 / 7 / 47

[113] . سند مورخ 31 / 9 / 54، همان ص 203

[114] . سند مورخ 6 / 7 / 42، همان ص 59

[115] . همان ص 233

[116] . همان ص 233

[117] . همان ص 233

[118] . همان ص 233

[119] . همان ص 233

[120] . سند مورخ 28 / 3 / 53

[121] . سند مورخ 14 / 4 / 50

[122] . اسناد مورخ 10 / 4 / 49 و 24 / 4 / 49

[123] . همان ص 233

[124] . سند مورخ 19 / 6 / 53

[125] . سند مورخ  15 / 1 / 42

[126] . سند مورخ 25 / 1 / 47

[127] . سند مورخ 10 / 12 / 56

[128] . سند مورخ 31 / 3 / 53

[129] . سند مورخ 19 / 10 / 45

[130] . سند مورخ 13 / 9 / 36

[131] . سند مورخ 27 / 10 / 36

[132] . سند مورخ 29 / 2 / 37

[133] . سند مورخ 28 / 2 / 37

[134] . سند مورخ 28 / 2 / 37

[135] . سند مورخ 6 / 3 / 37

[136] . صحیفه امام خمینى ره، ج 3، ص 426.

[137] . نهضت روحانیون ایران، على دوانى، مؤسسه فرهنگى امام رضا ع، (ج 7، ص 232) 

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.