مقدمه - کتاب حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی به روایت اسناد ساواک

حجت‌الاسلام والمسلمین فلسفی به سال ۱۳۲۶ ه‍ ق (۱۲۸۶ ه‌ش) در تهران متولد شد. شش سالگی به دبستان توفیق رفت. پس از شش سال گواهینامه دریافت کرد. بعد به تحصیل صرف و نحو و مقدمات علوم دینی پرداخت. و پس از خواندن «مطول» در معانی و بیان نزد آقامیرزا یونس قزوینی فقه و اصول را در مدرسه عبدالله خان و محمدیه نزد آقا شیخ محمد علی کاشانی و آقا شیخ مهدی شروع کرد. و سطح و خارج را از محضر پدر بهره برد. او خود مدرسین فلسفه‌اش را اساتید بزرگی چون آقا میرزا مهدی آشتیانی، آقا میرزا طاهر تنکابنی، آقا سید کاظم عصار و آقا شیخ ابراهیم امامزاده زیدی بر شمرده است. با اصرار و پافشاری مادر به منبر روی می‌آورد و همزمان با نظارت شدید پدر روزهای شنبه تا غروب چهارشنبه را درس می‌خواند و دو روز دیگر را منبر می‌رود. او توسط پدر در زمان تحصیل ادبیات معمم می‌شود.[1]

 

اولین وعظ :

اولین منبر را در سن ۱۵ - ۱۶ سالگی در مسجد محل (فیلسوفها) و بعد از نماز مغرب و عشا با شعری در وصف مولا علی (ع) آغاز می‌کند به گونه‌ای که مورد توجه واقع می‌شود و یکی از حضار با صدای بلند می‌گوید: «آفرین» آقای فلسفی می‌گوید: «به راستی این یک کلمه «آفرین» در آن روزگار به من چنان قدرتی داد که هر وقت بشنوم یا در کتابی بخوانم که تشویق چقدر مؤثر است، این آفرین او مثل آفتابی در ضمیر من می‌درخشد.»[2]

 

پدر :

آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی در سال ۱۲۸۲ ه‍ ق در «دریا پشته» رامسر متولد شد. ادبیات عرب را در رامسر فرا گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به قزوین روانه شد و به همراه برادرش آقا شیخ محمد حسین تنکابنی در مدرسه التفاتیه حجره گرفتند و به تحصیل فقه و اصول پرداختند. پس از مدتی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شدند. حاج محمدرضا تنکابنی در نجف در محضر علمای وارسته‌ای چونان حاج میرزا حبیب‌الله رشتی، حاج آقا رضا همدانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین حاج میرزا خلیل تلمذ کرده و سپس از خرمن پر فیض آخوند خراسانی (ره) بهره گرفت. و از او گواهی اجتهاد گرفت. در سال ۱۳۱۹ ه‍ ش به تهران عزیمت کرده و در مدرسه محمدیه اول بازار تهران، به تدریس مشغول شد. و چون جزو اولین شاگردان آخوند خراسانی بود که به تهران وارد شده بود و حرف‌های تازه‌ای برای گفتن داشت. حوزه درس پر رونق را به راه انداخت او بزودی مرجع فصل خصومات ارجاعی از سوی عدلیه گردید. در حوزه درس وی بزرگانی چون آخوند ملاعلى معصومی همدانی شیخ محمد على لنکرانی و سید ابوالقاسم ادیب و میرزا هاشم آملی رشد یافتند. در سال ۱۳۱۹ ازدواج کرده و ثمره ازدواج وی ۶ پسر و یک دختر بود.

آقای تنکابنی با بزرگانی چون مرحوم سید حسن مدرس و مرحوم آیت‌الله کاشانی مرتبط بود و هیچگونه ارتباطی با مقامات دولتی وقت نداشت و زندگی را در کمال سادگی می‌گذارند. وی در غائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی» وارد مبارزه با دولت شد. به گفته آقای فلسفی وی نسبت به حضرت امام (ره) نظر بلندی داشتند و ماجرای غم‌انگیز ۱۵ خرداد او را بسیار متأثر نمود. مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی در روز عید غدیر خم و در سال ۱۳۸۵، مطابق با ۲۱ فروردین ۱۳۴۵ شمسی، در سن ۱۰۳ سالگی رحلت کرد. و پس از تشییع با شکوه به نجف اشرف منتقل و در وادی‌السلام نجف به خاک سپرده شد.

 

مادر :

طوبی خانم دختر مرحوم آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی ساکن تهران بود. آقای فلسفی میگوید:

«چون مادرم عاشق حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود. به آرزوی خویش رسید و مرا در مسیر خطابه و منبر قرار داد. در ایام کشف حجاب رضاخانی از جمله زنانی بود که هرگز از خانه خارج نشد. تا مبادا مورد آزار و مؤاخذه مأموران واقع شود.» او در سال ۱۳۶۰ ه‍ ق بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت.»

 

هجرت به قم :

برای آگاهی کامل از شئون دینی و آشنایی با فروع فقهی و فتاوى فقها راهی قم می‌شود؛ ولی به علت بدی آب و هوا مجددا به تهران بر می‌گردد. و چون پایه کار را منبر رفتن قرار داده بود و با دریافت این نکته که منبر باید حاوی تعالیم الهی در ساختن عقاید، اخلاق، اعمال و زندگی مردم باشد، جهت وعظ خود را به این سمت سوق می‌دهد و بسیار مورد استقبال مردم واقع می‌گردد. به گونه‌ای که در سن ۱۹ سالگی از جمله مدعوین سخنرانی در مجلس شورای ملی - در آن سالها - میگردد و همه جانام شیخ محمد تقی» و منبر او ورد زبان مردم می‌شود.

 

ازدواج :

در سنین ۲۳ - ۲۴ سالگی با دختر عموی خود مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد حسین تنکابنی ازدواج میکند. و تا پایان عمر با برکتش از این وصلت به نیکی یاد کرده و خصال همسرش را ستوده است. ثمره این ازدواج پنج پسر و یک دختر بود.

 

تجربه‌های سیاسی

او اولین تجربه سیاسی خود را در داستان شعار قلابی «جمهوریت» که توسط رضا خان سر داده شده بود، مرور کرد و همراه پدر و عمو شاهد تحصن خیل عظیم مردم و علمای آن زمان به رهبری مدرس شهید در میدان بهارستان تهران بود و اولین شعار سیاسی فراگیر را از زبان آن انبوه جمعیت شنید که فریاد می‌زدند: «ما تابع قرآنیم، جمهور نمی‌خواهیم». او دید که چگونه رضا خان به وحشت افتاد و نقشه خود را نقش بر آب دید و عقب‌نشینی کرد و گفت: «شما از تحصن صرف نظر کنید و بدانید که ما از فکر جمهوریت منصرف شده‌ایم». خودش می‌گوید: «شاید این تحصن و تظاهرات مهمترین عامل بود که توانست توطئه جمهوری شدن قلابی ایران را که قرار بود مشابه جمهوری ضد اسلامی ترکیه و دیکته شده انگلستان باشد، خنثی کند.»[3]

 

لباس متحد الشکل

الزام مردم به پوشیدن لباس یک شکل و برداشتن عمامه‌های اهل علم چنان خاطر او را آزرده بود که بعد از دهها سال از نقل و بیان خاطرات آن روزگار، امتناع می‌کرد. لذا بر اثر فشار مأموران رضاخان او با کسب جواز عمامه از مرحوم آقا شیخ حسین یزدی که از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بود دومین رویارویی سیاسی خود را با نظام استبدادی رضاخان تجربه می‌کند. و با اخذ جواز از قیچی شدن لباس و عبا و پاره شد عامه خود جلوگیری کرد.

 

کشف حجاب

خاطرات تلخ واقعه کشف حجاب نیز چنان روح لطیف او را آزرده بود که پس از گذشت شصت سال از آن حادثه دهشت انگیز، مرور آن، پیکر نحیف او را تحت تأثیر قرار می‌داد: «فراموش نمی‌کنم روزی پیرزنی که موهای سفیدش را حنا بسته بود، چادر به سر کرده بود و زیر چادرش هم روسری داشت که آن زمان چارقد می‌گفتند. ناگهان یک پاسبان پلید سر رسید و چادر از سر پیرزن کشید. اما وقتی چادر را کشید مقداری از موی سر زن هم کنده شد. پیرزن بیچاره، سر برهنه بر زمین نشست و نمی‌دانست چه باید بکند.»[4]

 

منبرهای سیاسی ممنوع

شبی از شب‌های سال ۱۳۱۶ شمسی دو سالی پس از حادثه خونین مسجد گوهرشاد بر منبر مسجد میرزا موسی معروف به مسجد بزازها می‌گوید: «در اسلام مسجد، مکتب برادری است، محیط مسجد محل صلح و صفا، مصافحه و معانقه، دوستی، تبسم، گرمی و تعاون است. آیا شنیده‌اید که در مسجد کسی به کسی فحش بدهد؟ کسی به کسی بد بگوید؟ سیلی بزند؟ آدم بکشد؟ این امور متعلق به فرهنگ مسجد نیست.»[5] بلافاصله او را احضار و به جرم اشاره به حادثه مسجد گوهرشاد او را ممنوع‌المنبر و از پوشیدن لباس روحانیت محروم می‌کنند؛ لیکن به طور پنهان به منبر رفتن خود ادامه می‌دهد. پس از سه سال محرومیت از منبر و لباس او به مناسبتی لباس پوشیده و منبر می‌رود و چون جنگ جهانی دوم آغاز و قدرت رضاخان رو به افول رفته بود با وساطت مرحوم آیت‌الله کاشانی رسماً ممنوعیت وعظ او بر طرف می‌گردد.

 

شهریور ۱۳۲۰

او فرار رضاخان را در شهریور ماه سال ۱۳۲۰ یکی از خاطرات بزرگ خود دانسته و شادی و سرور مردم را در فرار دیکتاتور، زایدالوصف خوانده است.

 

مبارزه با حزب توده

با فرار رضاخان و در سایه چتر حمایتی روس‌ها فعالیت‌های حزب کمونیستی توده در ایران شکل گرفت و آنان با هدایت اربابان خود چنان ترک تازی کردند و در روزنامه‌های خود، کار را به جایی رساندند که به خدا و پیامبر نیز علنا اسائه ادب می‌نمودند. آقای فلسفی با درک ضرورت مبارزه با این انحراف با ارائه منبرهای مستدل، آتشین و پرهیجان به مبارزه با این گروه وابسته پرداخت. لذا توده‌ایها کینه شدیدی از او به دل داشتند و حتی این کینه تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با ارائه مقالات فراوان علیه او در مطبوعات وابسته آنان نمود بارزی داشت. در همان دوران چند بار دست به سوءقصد علیه او زدند که نمونه آن در بروجرد اتفاق افتاد.[6] و روزانه ده‌ها نامه تهدیدآمیز برای او ارسال کردند و قصد به هم زدن مجلس او را نیز کردند که با حمایت مردم موفق نشدند.

 

منبر علیه تشکیل دولت غاصب اسرائیل

او به دستور آیت‌الله کاشانی ۱۳ روز پس از تشکیل دولت غاصب اسرائیل (۲۰ مهر ۱۳۲۶) در مسجد شاه آن روز - مسجد امام خمینی - به منبر رفت و در حضور تعداد زیادی از مردم که در داخل و خارج مسجد اجتماع کرده بودند. سخنرانی نمود و از مردم خواست که علیه تشکیل دولت صهیونیستی تظاهرات کنند و برای کمک به مردم مظلوم فلسطینی مساعدت و اعانه جمع‌آوری نمایند.

 

اولین سفر حج

در سال ۱۳۲۷ مصادف با ۶۸- ۱۳۶۷ هجری قمری با اتومبیل از طریق بصره و کویت عازم حج گردید این سفر ۵۶ روزه بعضاً با درایت او اسباب گشایش امور حجاج ایرانی گردید چراکه راه‌های آن زمان وضع مناسبی نداشت و حجاج ایرانی در صحراهای سوزان عربستان دچار مشکل می‌شدند تفصیل باجرای سفر حج در کتاب خاطرات آمده است.

 

سفر اول پاکستان

در تاریخ ۱۳ آبان سال ۱۳۲۸ دو سال بعد از استقلال پاکستان به دعوت آن کشور به پاکستان رفت و پس از حدود ۱۶ روز به ایران بازگشت. او در طول این سفر به شهرهای کراچی، لاهور، پاراچنار، پیشاور و راولپندی مسافرت کرد و به مناسبت، نیز سخنرانی‌هایی ایراد نمود که مورد استقبال بسیار قرار گرفت.

 

همگام با مرجعیت عالی شیعه

از خصوصیات بارز آقای فلسفی اطاعت محض و بی‌چون چرای وی از زعامت و مرجعیت عالی شیعه حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی بود او همچون یک سرباز گوش به فرمان، اوامر حساس و مهم معظم‌له را طابق النعل بالنعل اجرا می‌نمود که ذیلا به مواردی از ملاقات‌های وی با شاه و مقامات دولتی اشاره می‌شود:

١- جلوگیری از تخریب مسجد مادر شاه و ساخت مسجد ارک فعلی آقای فلسفی می‌گوید: «در پی تصمیم دولت مبنی بر تخریب مسجد مادر شاه و مطلع شدن آیت‌الله بروجردی و ارسال پیغام‌های مکرر ایشان، دولت‌های وقت در جهت جلوگیری از این کار و بی‌پاسخ ماندن آنها، در آذر ماه ۱۳۲۷ معظم‌له برای اینجانب نامه‌ای مرقوم فرمودند که شاه را ملاقات کنم و ضمن بیان علاقمندی ایشان به حفظ موقعیت سلطنت، تأثیر سوء بی‌توجهی مقامات دولتی را نسبت به این امر که به ضرر مقام سلطنت نیز هست و اثر نامطلوب خواهد گذاشت - بگویم. از دفتر مخصوص وقت ملاقات گرفتم و پیام آیت‌الله بروجردی را به شاه گفتم. او نیز به دولت دستور داد تخریب مسجد توقیف شود و آن را در اختیار معظم‌له قرار دهند. به دنبال این امر مسجد ارک کنونی در همان محوطه بنا گردید.»[7]

۲- برای الزامی کردن درس تعلیمات دینی

در زمان حکومت مصدق او به امر مرجعیت شیعه به ملاقات شاه می‌رود و می‌گوید: آیت‌الله بروجردی گفته‌اند در کنار تعلیمات ابتدایی تعلیمات دینی را هم بگنجانید که شاه می‌پذیرد و مدتی بعد شایگان وزیر فرهنگ وقت به او می‌نویسد که نظر حضرت آیت‌الله در امر تعلیمات دینی تأمین شده است.

3- مبارزه با آتش پرستی

در ملاقات شاه یادآور می‌شود که حضرت آیت‌الله بروجردی در خصوص حرکت دادن مشعل از امجدیه تا دربار خیلی ناراحت هستند که شاه می‌گوید: موضوع آوردن مشعل را به هم بزنید، لازم نیست.

۴- مبارزه با بهائیت

او در یک سخنرانی می‌گوید: «اعلیحضرت! مملکت ما این همه طبیب مسلمان دارد، مردم ناراحت هستند از این که دکتر ایادی بهایی طبیب مخصوص شماست. او را عوض کنید که البته شاه ناراحت شده و حتى اظهار می‌دارد که اینها به طبیب من چکار دارند؟[8]

او یک ماه مبارک رمضان (در سال۱۳۳۳) در منابر خویش به افشای چهره وابسته این مرام ساخته استعمار می‌پردازد و سخت مورد اعتراض شاه واقع می‌شود.

 

سفر دوم به پاکستان

در ۲۳ بهمن سال ۱۳۳۵ به دعوت شیعیان آن کشور به پاکستان سفر کرد و در جشن میلاد امیرالمؤمنین شرکت جست و دو سخنرانی نیز انجام داد.

 

مغضوب ملی گراها

مرحوم فلسفی به پیروی از آیت‌الله بروجردی در برخورد با دولت مصدق و آقای کاشانی موضعی بی‌طرف گرفته، بیشتر حملات خود را علیه توده‌ایها به کار می‌برد و لذا سخت مورد تعقیب واقع شده به گونه‌ای که در روز 3/ ۳ / 1336 که مصادف با اول ماه مبارک رمضان بود، طبق روال سنواتی در مسجد شاه منبر می‌رود که با شعارها و صلوات‌های نابجای افراد توده‌ای و ملی‌گرا که از قبل در آنجا مستقر شده بودند مواجه می‌شود و برای جلوگیری از هرگونه درگیری مسجد را ترک می‌کند و این حرکت بهانه‌ای به دست فرمانداری نظامی تهران داده و با صدور بیانیه‌ای عموم سخنرانان را از بحث پیرامون مسایل سیاسی نهی می‌کند. این نحوه برخورد با آقای فلسفی به گوش امام خمینی که آن زمان در همدان به سر می‌بردند می‌رسد و ایشان بلافاصله با ارسال پیامی، ضمن اظهار تأسف، خطاب به آقای فلسفی می‌فرماید: «در هر صورت جنابعالی نباید به این چیزها سنگر را خالی کنید» سایر علمای بزرگ حوزه‌های علمیه نیز با ارسال نامه و تلگراف این حرکت را محکوم می‌کنند.[9]

ولی آقای فلسفی علیرغم صدمات و لطماتی که از ناحیه ملی‌ها متحمل شد هیچگاه نسبت به آنها موضع خصمانه‌ای ابراز نکرد و طبق وظیفه او در طول این سال‌ها در هر فرصت مناسبی که می‌یافت از دولت‌های وقت به انتقاد می‌پرداخت. از دولت قوام‌السلطنه گرفته تا علاءالسلطنه از اقبال گرفته تا علم و... او خود می‌گوید: «مخالفت من در دوره طاغوت، فقط انتقاد بود یعنی ترمز ضعیفی که تا حدی مسئولان کشور رعایت مردم را بکنند، و منظور من براندازی رژیم نبود، اما وقتی امام خمینی در سال‌های ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ نهضت را آغاز کرد، شرایطی بوجود آمد که من حد اعلای انتقادها را شروع کنم و لذا سخنانم به خواست خدا خیلی در مردم اثر گذاشت.[10]

 

انجمنهای ایالتی و ولایتی

بعد از انحلال مجلسین شورای ملی و سنا در دولت علی امینی و روی کار آمدن اسدالله علم او از فرصت استفاده کرد و در ۱۶ مهر ماه سال ۱۳۴۱ مصوبه‌ای که طی آن در قانون اساسی انجمن ایالتی و ولایتی، قید اسلام و قرآن و ذکوریت حذف گردید. و این حرکت مورد اعتراض مردم و روحانیت در صحنه واقع گردید. او در سخنرانی مسجد ارک به افشای این توطئه پرداخت و گفت: «آقایان! مسئله، رای دادن زنها نیست؛ اما این موضوع را پوششی قرار داده‌اند تا آن دو ماده دیگر به تصویب برسد.» این در حالی بود که دولت از انعکاس اخبار مخالفت علما با این لایحه در وسایل ارتباط جمعی خودداری می‌نمود و لیکن روحانیت و وعاظ با استفاده از منابر روشنگر خویش به آگاه نمودن مردم پرداختند. فلسفی نیز همان‌گونه که در بالا گذشت تا زمان لغو تصویبنامه در تاریخ ۱۰ آذر ماه ۱۳۴۱ حدود دو ماه از طریق مجالس ترحیم و در مجالس دیگر منبرهای مفصلی علیه این تصویبنامه رفت به گونه‌ای که امام خمینی (ره) در ۷ آبانماه همان سال طی پیامی از مساعی جمیله وی در نشر حقایق و احکام اسلام و ابطال باطل و ردع منحرفین از مقاصد پلید و نیات فاسد تشکر کردند.[11]

 

چرخ زمان به عقب بر نمی‌گردد

دولت علم در مورد کتاب آسمانی و قسم به قرآن و شرط اسلامیت عقب‌نشینی کرد ولی در مورد انتخاب زنان با به کار بردن جمله «چرخ زمان به عقب بر نمی‌گردد» تعیین تکلیف «انتخاب زن» را به مجلسین شورا و سنای آن روز محول کرد. و در واقع با این جمله قصد تحقیر و توهین علما را داشت. فلسفی در مسجد ارک به منبر رفت و علیه استبداد حاکم بر جامعه به سخنرانی پرداخت و در انتهای سخنرانی با تمسک به این جمله گفت: «آقای نخست‌وزیر! دموکراسی به دیکتاتوری تبدیل نمی‌شود و بعد از قانون اساسی، استبداد و زورگویی نمی‌تواند قد علم کند. آقای نخست‌وزیر! ملت ایران می‌گوید: چرخ زمان به عقب بر نمی‌گردد و مشروطه به استبداد مبدل نمی‌شود. جوانها! از امشب تا فردا در بازار و خیابان در مدرسه و دانشگاه شعار شما این باشد. چرخ زمان به عقب بر نمی‌گردد و مشروطه به استبداد مبدل نمی‌شود.»[12] بلافاصله جمعیت حاضر در مسجد جملگی این عبارت را دم گرفته و به خیابان ریختند. مبارزه مردمی علیه این لایحه به قدری حاد گردید که دولت از موضع خود عقب‌نشینی کرد و مصوبه را کان لم یکن تلقی نمود.

 

لوایح ششگانه :

در پی لغو تصویبنامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی شاه اصول ششگانه به اصطلاح انقلاب شاه و ملت را در ۱۹ دیماه اعلام و روز ۶ بهمن همان سال لوایح ششگانه را به رای گذاشت. آقای فلسفی چونان قبل با انتشار مخالفت علما و مراجع وقت به ویژه حضرت امام در منزل آقای بهبهانی برای جمعیت خروشان و معترض سخنرانی کرد. و مورد تعقیب واقع شد و تا بعد از برگزاری رفراندوم تحمیلی و قلابی از منبر محروم شد.

 

بازداشت اول:

آقای فلسفی در روز ۱۸ اسفند سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم دومین سالگرد رحلت آیت‌الله بروجردی به امامزاده قاسم تهران دعوت می‌شود ولی به محض ورود به محل برگزاری مجلس توسط نیروهای شهربانی بازداشت و در زندان قزل قلعه محبوس می‌شود. بعضی تحلیلگران علت بازداشت آقای فلسفی را در دو دلیل نهفته می‌دانند: دلیل اول اینکه به او وانمود کنند که بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله بروجردی او پشتوانه‌ای ندارد. و باید مراقب سخنان خود باشد و دیگر اینکه پاسخ فعالیت‌های خود را علیه توطئه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و رفراندوم ۶ بهمن داده باشند. نیروهای رژیم پس از دو روز وی را آزاد ولیکن تا ۴۸ روز ممنوع‌المنبر کردند.

او در حادثه حمله نیروهای رژیم به مدرسه فیضیه که در روز ۲ فروردین سال ۱۳۴۲ اتفاق افتاد. منبرهای متعددی رفت و علیه حمله پلیس سخنرانی‌های تندی نمود و حادثه فیضیه را مشابه حادثه عاشورای حسینی در اذهان تلقی نمود. به گونه‌ای که هر گاه از فیضیه بر بالای منبر اسم می‌برد صدای شیون مردم به عرش بر می‌خاست.

 

محرم آن سال

آن سال که دهه منبر خود را در مسجد آذربایجانی‌ها که به مسجد ترک‌ها و مسجد شیخ عبدالحسین معروف بود آغاز کرد و در جهت افشای چهره دولت همگام با رهبری نهضت آغاز کرد. و با برنامه‌ریزی خاصی به گونه‌ای عمل نمود که در شب عاشورا به تواند یکی از شورانگیزترین و زیباترین و مستدل‌ترین، هیجان‌انگیزترین نطق تاریخ نطق در ایران را از خود بجای گذارد. و زمینه اعتراض خونین مردم در حماسه ۱۵ خرداد را پایه‌ریزی کند.

به اعتراف مأمورین ساواک جمعیت در شب عاشورا به قدری زیاد بود که درب مسجد بسته شد و مردم در کوچه‌ها و خیابان‌های اطراف اجتماع نمودند. آقای فلسفی خود می‌گوید که من برای رسیدن به منبر از روی دوش و پای مردم و زانو به زانو عبور کردم تا به منبر رسیدم. این سخنرانی همان روز توسط انتشارات مفید تحت عنوان «اولین استیضاح ملی، در سال ۱۳۴۲» چاپ و در تیراژ وسیع در اختیار مردم قرار گرفت. او در این سخنرانی تحت عنوان ده ماه دولت غلام خانه‌زاد شاه اسدالله علم را که این ده ماه عبارت بودند از ۱ تخلف از قانون در مسئله لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی ۲- کوتاهی دستگاه‌های فرستنده در انعکاس نظریات علمای اسلام ۲- کنترل چاپخانه‌ها برای جلوگیری از چاپ بیانیه‌های علمی ۴۔ مجازات کسانی که اعلامیه علمای اسلام را پخش کرده‌اند ۵ فاجعه مدرسه فیضیه (این بند از استیضاح چنان شورانگیز بود که خلق به فریاد آمدند) ۶-سربازی اجباری طلاب ۷- ایجاد محیط رعب و وحشت در قم ۸ دیکتاتوری با بازاریان ۹- جلوگیری از اقامه عزاداری ۱۰- بازداشت افراد بی‌گناه موجی از حمایت مردم حاضر در این مجلس در قبال هر بند از مواد دهگانه با فریاد بلند می‌گفتند : صحیح است، صحیح است.

 

دومین بازداشت:

آقای فلسفی دوازدهم محرم از سوی نیروهای شهربانی بازداشت و به زندان شهربانی منتقل گردید. در این بازداشت مهم با دوستان و همرزمان خود از قبیل شهید مطهری و حدود پنجاه واعظ عالم دیگر هم‌بند شد. او در حادثه خونین ۱۵ خرداد در زندان بسر می‌برد. در زندان تدریس فن خطابه را برای علاقه‌مندان آغاز کرد. این دوره زندان آقای فلسفی ۴۵ روز طول کشید و روز جمعه ۲۸ تیر ماه ۱۳۳۶ از زندان آزاد گردید. ولی بلافاصله روز بعد او را به ساواک احضار می‌کنند و به ملاقات سر لشگر حسن پاکروان رئیس وقت ساواک می‌برند. او پس از آزادی از زندان به مدت صد روز ممنوع‌المنبر می‌شود. تا اینکه اولین منبر خود را در آبان همان سال در مجلس فاتحه‌ای در مسجد آذربایجانی‌ها می‌رود اما بعد از ده روز مجددا ممنوع‌المنبر می‌شود. و تا ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۴۲ به مدت ۲۵ روز از هر گونه وعظ و سخنرانی منع می‌گردد.

تذکر یک نکته:

در بررسی اسناد بجای مانده از رژیم شاه و خاطرات منتشر شده از آقای فلسفی این نکته بدست می‌آید که وی در ارائه منابر خود از سوی امام خمینی مورد حمایت و خط دهی قرار می‌گرفت و به شدت مورد محبت ایشان بود و او نیز متقابلا اطاعت کاملی از امام به عمل می‌آورد.

او در سفرهای تبلیغی خود به کرمان، اصفهان و مشهد، یزد و با دریافت پیام‌های جداگانه از حضرت امام محور سخنرانی‌های خود را بر مبنای پیام‌های امام تنظیم می‌نمود. و خط کلی نهضت را تبیین و تشریح می‌کرد.

سفر تبلیغی وی به یزد به علت تبعید حضرت امام در ۱۳ آبان نیمه‌تمام ماند و مأموران ساواک او را مجبور به ترک شهر کرده و او را تحت‌الحفظ و شبانه به تهران آورده و تحویل، شهربانی مرکز می‌دهند و سپس آزاد می‌شود.

 

سوء قصد ساواک:

در زمانی که حضرت امام در ترکیه دوران تبعید را سپری می‌کردند. ساواک با استخدام فردی مجهول‌الهویه قصد آسیب‌رساندن به آقای فلسفی را می‌نماید که با هوشیاری و توکل وی این سوءقصد ناکام می‌ماند. این حرکت ساواک دقیقا در جهت ایجاد رعب در دل آقای فلسفی و انصراف او از بیان نکات انتقادی در سخنرانی‌هایش بوده است. اما او بدون هیچ واهمه همچنان در سخرانی‌هایش نوک پیکان حمله را به دستگاه حکومت وارد می‌کرد. حادثه سوءقصد، موجی از اعتراض را در بین مردم و علما و مراجع ایجاد نمود و بسیاری از مراجع قم و نجف با مخابره تلگراف و پیام این حادثه را محکوم کردند.

 

استراق سمع ساواک

ساواک به منظور کنترل هر چه بیشتر اعمال و حرکات او علاوه بر استخدام منابع روحانیون در منزل وی در تابستان ۱۳۴۶ یک دستگاه شنود را از طریق بام همسایه و با سوراخ کردن سقف زیر شیروانی نصب می‌کند. که با هوشیاری او دست ساواک رو شد و آنها با شرمساری دم و دستگاه خود را جمع کرده، منفعلانه خانه او را ترک می‌کنند.

او در دهه ۱۳۴۰ را جسته و گریخته با منبر رفتن و ممنوع‌المنبر شدن پشت سر می‌گذارد زمانی در اصفهان از منبر منع می‌شود و زمانی در شیراز منبرهای او را نیمه‌کاره گذاشته و به تهرانش فرا می‌خواندند. آقای فلسفی در طول این دوران هماره یکی از مراکز اتکای مبارزات روحانیون بود و هر گاه از ناحیه دولت فردی بازداشت و یا مورد اذیت قرار می‌گرفت او به عنوان حامی و مدعی‌العموم وارد عمل شده و به دفاع از وی یا ترتیب آزادی او را فراهم می‌نمود یا اینکه به نوعی با خانواده زندانی همدردی می‌کرد.

 

افشاگری علیه رژیم شاه:

مجلس سنای رژیم تصمیم به تصویب طرحی گرفت که عبارت «ولدالزنا» را برداشته و اعلام داشتند که فرزند آدمی دو قسم است: ۱- فرزند قانونی ۲- فرزند طبیعی که مقصود ولدالزنا بود آقای فلسفی از این مصوبه بر آشفت و در منابر خود در تهران و کرمانشاه علیه این مصوبه سخنرانی نمود.

 

استمداد برای رانده شدگان از عراق:

حادثه اخراج ایرانیان از عراق در سال ۱۳۵۰ که در بین آنان تعداد زیادی از علما و بزرگان حوزه علمیه نجف نیز بودند، دل او را به درد آورد و لذا در جهت کمک به آوارگان از هرگونه تلاش کوتاهی نکرد و در این راستا به دعوت حضرت آیت‌الله خوانساری و با آگاهی از موضع‌گیری شجاعانه حضرت امام با بعثیون عراق در مجلس دعایی که در مسجد سید عزیزالله بر قرار شده بود حضور یافت و به سخنرانی علیه رژیم بعثی پرداخت رژیم برای بهره برداری از این منبر با اقدام به حذف قسمت‌هایی از این سخنرانی آن را از رادیو پخش کرد. پس از این حادثه دو تن از سناتورهای انتصابی رژیم شاه در مجلس سنا یعنی جمشید اعلم وعلامة وحیدی از این سخنرانی سوءاستفاده کرد و در مجلس سنا گفتند: «ما به این روحانیونی که با ما در میان فجایع عمال بعثی عراق هم صدا شدند، افتخار می‌کنیم؛ ولی آن آقا- (منظور حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی بود) - در عراق نشسته و هیچ نمی‌گوید...» سپس وحیدی می‌گوید: «آن آقا اصلا ایرانی نیست» در پی انعکاس این سخنان سخیف در روزنامه‌های آن روز، فلسفی به خشم آمده، در مجلس ختم مرحوم آیت‌الله چهلستونی چنان به رژیم حمله می‌کند که رژیم شاه تنها چاره را در ممنوع نمودن دائمی منبر او می‌بیند و ۱۵ روز پس از منبر مسجد جامع، او را تا آخر عمر رژیم ممنوع‌المنبر می‌کند.

 

ماجرای عکس

رژیم زخم خورده از این سخنرانی با دست پاچگی اقدام به چاپ عکس مونتاژی که ایشان در کنار زنی نیمه عریان نشان می‌داده کرد و در سراسر کشور و برای بیشتر علمای بلاد ارسال نمود این عکس‌های ساختگی نه تنها در روحیه مردم اثر منفی نگذاشت بلکه به قضاوت اسناد ساواک حتى علمای اهل سنت نیز به ساختگی و مونتاژ بودن آن پی بردند.

 

تدریس فن سخنرانی و تالیف کتاب

پس از خانه‌نشینی آقای فلسفی در منزل خود کلاس‌های تدریس فن خطابه و منبر تشکیل داد و به تربیت کادر برای وعظ می‌پردازد و همزمان اقدام به تألیف کتب و مقالات برای درج در مجلات می‌نماید. لیست تألیفات و مقالات در پایان این مقال آمده است.

پس از گذشت دو سال از ممنوعیت منبر مرحوم فلسفی، رژیم به طور غیرمستقیم به وی اعلام کرد که تنها با نوشتن یک دست‌خط یک سطری به شاه ممنوعیت وی لغو خواهد شد؛ ولی او زیر بار این ذلت نرفت و همچنان استقامت کرد.

 

آخرین بازداشت :

بعد از حادثه خونین ۱۷ شهریور ماه سال ۱۳۵۷ که به «جمعه خونین» شهرت یافت نیروهای ساواک شبانه به خانه مسکونی وی هجوم برده و ضمن بازرسی منزل، اعلامیه‌های امام و سایر بیانیه‌های نهضت را جمع آوری و او را دستگیر کردند و با خود به مرکز حکومت نظامی بردند و پیش از ظهر روز بعد بدون هیچ توضیحی او را آزاد کردند. مأموران طی صورتجلسه می‌نویسند: «در بازرسی از منزل، مقداری اوراق مضره و مدارک چاپی و پلی کپی به دست آمد». آقای فلسفی در ذیل این صورتجلسه می‌نویسد: «بسمه تعالی، مراد از اوراق مضره، چندین نسخه از اعلامیه‌های مراجع تقلید و دیگر اوراق نظایر آنهاست.»

اوج گیری نهضت امام خمینی که با شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی در اول آبانماه سال ۵۶ آغاز شد، آقای فلسفی فعالیت خود را از طریق صدور بیانیه‌های گوناگون و به مناسبت‌های مختلف شدت بخشید. در ماجرای ۱۹ دیماه سال ۱۳۵۶ و به مناسبت درج مقاله‌ای با نام جعلی احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات که طی آن مطالب اهانت‌آمیزی به امام خمینی نسبت داده بود، آقای فلسفی به همراه یارانش با صدور بیانیه‌ای این حرکت توهین‌آمیز را محکوم کرد و با فراخوان وعاظ تهران برای مقابله با این حرکت رژیم تدابیری روشنگرانه اندیشید. او همگام و همپای جریان انقلاب، سرکوب مردم در تبریز را که در روز ۲۹ بهمن همان سال اتفاق افتاد محکوم و به همراه ۳۵ نفر از علمای تهران بیانیه‌ای صادر کرد. در جریان حادثه خونین یزد نیز غیرمستقیم نقش‌آفرینی نمود و با ملایمت جریان مبارزه و همراهی با شهید محراب آیت‌الله صدوقی مجلس بزرگداشت شهدای یزد را به گونه‌ای هدایت کرد که از خونریزی مردم جلوگیری به عمل آمد و مقصود نیر حاصل گردید.

در خرداد سال ۵۷ و به مناسبت سالگرد قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ با فشار مأموران ساواک او در منزل مسکونی خود محصور شد و از هر گونه فعالیت او جلوگیری به عمل آمد. و در راستای تحبیب وی یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی سابق به او پیشنهاد ملاقات با امیر عباس هویدا و سپهبد مقدم رئیس وقت ساواک را میدهد تا بلکه منبر وی آزاد گردد اما او این پیشنهاد را به شدت رد کرد و با فرا رسیدن ایام جشن‌های ماه شعبان آن سال هماهنگ با رهبری نهضت همگان را به جلوگیری از چراغانی و جشن فرا خواند. و همچنین در ماه محرم مردم را به برگزاری با شکوه مراسم عزاداری فرا خواند و آنان را از گرفتن اجازه عزاداری از شهربانی منع نمود.

 

اولین سخنرانی پس از هفت سال :

او پس از هفت سال ممنوعیت منبر و دو سه روز پس از ورود حضرت امام خمینی به وطن در مدرسه علوی (اقامتگاه موقت امام) و با حضور صدها هزار نفر از علما و روحانیون تهران و سایر و ولایات ایران اولین سخنرانی خود را در محضر امام خمینی و به خواست معظم‌له سخنرانی نمود. به گفته خودش این سخنرانی که حاوی نکات جالبی بود موجب مسرت خاطر امام و سایر حاضرین گردید.[13] در پایان او در حضور امام، امام خمینی فرمودند «اعلام کنید که منبع‌های فلسفی فتح شده است» یعنی ایشان دیگر ممنوع‌المنبر نیستند.[14]

با پیروی انقلاب اسلامی حجت‌الاسلام فلسفی به رغم کهولت سن تا پایان عمر با برکت خود به فعالیت‌های مختلف و منبرهای روشنگر خویش ادامه داد و یک آن نیاسود و بالاخره در روز جمعه 27 / ۹ / 77 و در سن ۹۳ سالگی دار فانی را وداع گفت و در روز ۷۷/ ۹ /۲۹ در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری به خاک سپرده شد.

 

تألیفات :

١- کودک از نظر وراثت و تربیت (۲ جلد)، تهران هیئت نشر معارف اسلامی، ۱۳۴۱ - ۱۳۴۲

۲- جوان از نظر عقل و احساسات (۲ جلد)، تهران هیئت نشر معارف اسلامی، ۱۳۴۴ – ۱۳۴۸

۳- آیت‌الکرسی، پیام آسمانی توحید، تهران هیئت نشر معارف اسلامی، ۱۳۵۱

۴- بزرگسالان و جوان از نظر افکار و تمایلات (۲ جلد)، تهران هیئت نشر معارف اسلامی، ۱۳۵۲

5- اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، تهران هیئت نشر معارف اسلامی، ۱۳۵۶

6- معاد از نظر روح و جسم (۲ جلد)، تهران هیئت نشر معارف اسلامی، ۱۳۶۰

۷- سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه، تهران، الحدیث، ۱۳۶۸

8- شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق (۲ جلد)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰

علاوه بر این، تعدادی مقاله و سخنرانی از ایشان به شرح ذیل به چاپ رسیده است: ۱- مقاله «نظریه آقای محمد تقی فلسفی» در کتاب اسرار خلقت، از احمد اخگر، لاریجانی، به اهتمام حسین لطیفی، تهران ۱۳۱۶

۲- متن سخنرانیهای آقای فلسفی در مسجد سلطانی، تهران (بی تا)، ۱۳۳۳

۳- اولین استیضاح ملی در سال ۱۳۴۲

۴- مقایسه‌ای چند از اسلام و جهان متمدن امروز، تهران، ندای اسلام، ۱۳۴۴

5- مذهب از دیدگاه علم، ندای ایمان، [بی تا]

6- در مکتب اهل بیت، درود، شرکت سهامی سیمان فارس و خوزستان، ۱۳۵۳

7- در مکتب اهل بیت، درود، شرکت سهامی سیمان فارس و خوزستان، ۱۳۵۵

8- «دور نمایی از تربیت بدنی در فرهنگ اسلامی» مجله نیرو و نشاط دفتر دوم، زمستان ۱۳۶۱ص۶۴ - ۵۱

۹- «رهنمود»، پیوند، شماره ۶۳، دی ۱۳۶۳، ص ۴-۵ - ۲۶

10- تطبیق اهداف تربیت بدنی، «دیدگاه تربیتی اسلام» نیرو و نشاط، شماره 7، زمستان ۱۳۶۴ ص ۲۷ - ۴۰

11- «عزت و ذلت از دیدگاه نهج البلاغه»، تهران، انتشارات کنگره هزاره نهج البلاغه، ۱۳۵۹

12- حکومت جهانی امام عصر علیه السلام، لبی جا]، نصایح، ۱۳۷۴

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی - ص ۵۶

[2] . همان منبع - ص ۵۷

[3] . همان منبع - ص ۷۴

[4] . همان منبع ص ۸۸

[5] . همان منبع ص ۹۲

[6] . ر.ک : سند شماره - ساواک

[7] . خاطرات..... ص ۱۱۵

[8] . ر.ک : خاطرات ص ۱۸۶

[9] . ر.ک : خاطرات صص ۱۵۸ - ۱۵۲

[10] . همان منبع ص ۲۳۳

[11] . ر.ک : خاطرات ص ۲۳۸

[12] . همان منبع ص ۲۴۱ و ۲۴۲

[13] . خاطرات حجت‌الاسلام آقای فلسفی - ص ۳۵۲

[14] . همان منبع . ص ۳۵۴

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.