مقدمه - کتاب آیت‌الله روح‌الله کمالوند به روایت اسناد ساواک

آیت‌الله حاج آقا روح الله کمالوند فرزند حاج آقارضا، در سال 1319ق – 1279ش در خرم‌آباد به‌دنیا آمد.

نفوذ خاندان کمالوند، که اصل آن‌ها از منطقه‌ی کمالوند در شرق خرم‌آباد[1] برخاسته‌اند، به‌دوران زندیه می‌رسد؛ خاندانی که از اشراف اهل قلم و فرهنگ در تاریخ خرم‌آباد به‌شمار می‌روند و محمدحسین کمالوند - از خطاطان معروف دوران زندیه – یکی از افراد این خاندان است.

اکثر خانواده‌ی کمالوند، در کسوت مأموران دولت و در دستگاه حکام لرستان، در حرفه‌ی منشی‌گری یا مستوفی‌گری و بعضی از آن‌ها نیز در شهر خرم‌آباد نایب‌الحکومه بوده‌اند.

برخی از بزرگان این طایفه عبارتند از: شادروانان: میرزاجواد، میرزاعلی، حاج همت، آخوند میرزا تقی معروف به‌شیخ الاسلام، حاج آقا رضا، میرزا محمود قوام، میرزا حبیب‌الله خان یمن‌الملک و مفلوک کمالوند.[2]

آیت‌الله کمالوند – که در 6 سالگی او، فرمان مشروطیت به‌امضا رسیده بود – دوران کودکی و نوجوانی را در خرم‌آباد سپری کرد و در عین آن که شاهد جریانات مختلفی از جمله:  مشروطه خواهی ابوالفتح میرزا سالارالدوله – حاکم وقت لرستان – و جنگ بین‌الملل اول بود، خواندن و نوشتن و مقدمات علوم دینی را از محضر عموی خود – آخوند میرزاتقی شیخ‌الاسلام – و آیت‌الله سید ابوتراب جزایری فراگرفت.

 

آیت‌الله کمالوند در بروجرد

بروجرد دارای تاریخی کهن می‌باشد که بنای آن را به‌دوران اشکانی نسبت داده‌اند. صرف‌نظر از تاریخ و پیشینه­ی این شهر، آنچه مسلم است به‌دلیل موقعیت استراتژیک، در دوران قاجار، از اواخر سده‌ی 12 ق، بروجرد به‌یک مرکز نظامی تبدیل شد تا ولایات غربی کشور از تعرض طوایف لُر آرام و ایمن باشد. در همین دوران بود که مدرسۀ علوم دینی معتبری نیز در بروجرد فعالیت می‌کرد.[3]

حضور آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی(ره) که پس از سال‌ها تحصیل و تدریس در اصفهان و نجف اشرف و داشتن اجازه‌ی اجتهاد از بزرگانی چون: آخوندخراسانی و شریعت اصفهانی در سال 1328ق به‌بروجرد بازگشته بود، حوزه‌ی قدیمی شهر را رونقی تازه بخشید و همین مسئله بود که آیت‌الله کمالوند را، در حالی که 17 بهار از عمر خود را پشت سر گذاشته بود و در شرایطی که شمال و جنوب و غرب کشور در اشغال قوای روس و انگلیس و عثمانی بود، در سال 1336ق – 1296ش، راهی بروجرد کرد و در حلقه‌ی شاگردان ایشان قرار داد؛ آیت‌الله کمالوند 2 سال در این شهر ماند تا از محضر ایشان و دیگر علمای بروجرد، کسب فیض نماید.

 

آیت‌الله کمالوند در اراک

اراک یک بار در سال 1318ق شاهد حضور آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی‌(ره) برای بنیان نهادن حوزه‌ی علمیه بود که این اقدام به‌علت آغاز جنبش مشروطیت و بازگشت آیت‌الله به‌نجف اشرف، عملی نشد.

آیت‌الله حائری که سال‌ها در سامرا و نجف اشرف در محضر اساتیدی چون: میرزا ابراهیم محلاتی، سیدمحمد فشارکی اصفهانی، میرزامحمدتقی شیرازی، شیخ فضل‌الله نوری و آخوند خراسانی کسب فیض کرده و مجتهدی مسلّم بود، در سال 1332ق ـ 1292ش به‌ایران بازگشت و حوزه‌ی علمیه اراک را تأسیس کرد.

آیت‌الله کمالوند که روحی جستجوگر داشت و از هوش و ذکاوت بالایی نیز برخوردار بود، پس از دو سال اقامت در بروجرد، در سال 1338ق ـ 1298ش به‌اراک آمد و در حوزه‌ی علمیه‌ی آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) به‌ادامه‌ی تحصیل مشغول شد. در زمان حضور وی در اراک بود که کودتای سوم حوت 1299ش توسط رضاخان میرپنج به‌وقوع پیوست و مقدمات حضور آشکار و گسترده نیروهای بیگانه در ایران فراهم گشت.

 

آیت‌الله کمالوند در قم

دو سال از کودتای مشترک سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان سردار سپه به‌کارگردانی انگلستان، سپری شده بود که در 22 رجب 1340ق. نوروز 1301ش[4]، آیت‌الله حائری به‌قصد زیارت حرم حضرت معصومه(س) راهی قم شد.

این سفر، نقطه‌ی عطفی در تاریخ روحانیت شیعه در ایران است. در این سفر بود که حضرت آیت‌الله حائری مورد استقبال وسیع اقشار مختلف مردم قرار گرفت و به‌تشویق و پیشنهاد تعدادی از علما، از جمله: آیات عظام شیخ محمدتقی بافقی، شیخ محمد سلطان الواعظین، حاج میرزا محمد ارباب، شیخ محمد شریعتمدار، معظم‌له در قم اقامت کرد و حوزه‌ی علمیه‌ی قم را بنیان نهاد.[5]

با انتقال حوزه‌ی علمیه اراک به‌قم، آیت‌الله کمالوند نیز به‌همراه دیگر شاگردان آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری به‌قم هجرت کرد و به‌مدت 6 سال نیز در قم ماندگار شد. در این ایام، او یکی از شاگردان معروف و خوش استعداد آیت‌الله حائری بود و در فقه و اصول با آیت‌الله گلپایگانی و در فلسفه با حضرت امام خمینى (ره) هم مباحثه بود.

هم مباحثه بودن آیت‌الله کمالوند در درس فلسفه با حضرت امام(ره) به‌میزانی بر ایشان تأثیر گذاشته بود که آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی درباره‌ی آن، می‌گوید:

« برخی از بزرگان، از جمله مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری که فلسفه را پیش حضرت امام(ره) خوانده بودند، در مسائل فلسفی، امام(ره) را اصلاً قابل مقایسه با دیگران نمی‌دانستند. به‌خاطر می‌آورم که روزی در مشهد، آقای حاج آقا مهدی حائری یزدی که خود از اساتید فلسفه جدید و قدیم است (از شاگردان حضرت امام(ره) و فرزند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری)، به‌دیدن مرحوم آقای کمالوند آمده بود. صحبت از مسائل فلسفی به‌میان آمد. آقای کمالوند گفت: در قم اگر کسی فلسفه بلد باشد، حاج آقا روح الله است.»[6]

 

بازگشت به‌خرم‌آباد    

آیت‌الله کمالوند پس از اقامت 6 ساله در قم و بهره‌مندی هرچه تمام‌ از محضر آیت‌الله حائری در سال 1306ش ـ دو سال پس از خلع قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان ـ در حالی که از آیت‌الله حائری اجازه‌ی اجتهاد و از حاج شیخ عباس قمی اجازه روایت دریافت کرده بود، پس از یک دهه دوری از موطن خود، به‌خرم‌آباد بازگشت.

در سال‌های پایانی حکومت قاجاریه اتفاقات مهمی رخ داده بود که امضای فرمان مشروطیت و استبداد صغیر و در نهایت کودتای سوم اسفند 1299ش مهمترین آن‌ها بود.

در این سال‌ها، رضاخان که به‌مقام سردارسپهی و وزارت جنگ نائل شده بود و تحت آموزش‌های پنهان قرار داشت،[7] مبادرت به‌اقداماتی دین‌مدارانه می‌کرد[8] و با تظاهر به‌حفظ شعائر مذهبی، خود را از علاقه‌مندان جدّیِ مذهب و روحانیت نشان می‌داد.

ریاکاری و تظاهر به‌دینداری از یک سو و تلاش برای ایجاد نظم و امنیت در جای جای کشور از دیگر سو، موجب شد تا عده‌ی قابل توجهی از مردم، رجال و بخش‌هایی از روحانیت نسبت به‌او نظر مساعد پیدا کنند.

در راستای همین اقدامات بود که رضاخان برای جلب حمایت علما از هیچ کوششی رویگردان نبود. برای همین است که در سال 1303 ش در جریان جنبش جمهوری خواهی، پس از دیداری که با علمای قم داشت، طی تلگرافی اعلام کرد:

« چون یگانه مرام و مسلک شخصی من از اولین روز، حفظ و حراست عظمت اسلام و استقلال ایران و رعایت کامل مصالح مملکت و ملت بوده و هست ... و چون من و کلیۀ آحاد و افراد قشون از روز نخستین، محافظت و صیانت ابهّت اسلام را یکی از بزرگترین وظایف و نصب‌العین خود قرار داده، همواره در صدد آن بوده­ایم که اسلام روز به‌روز رو به‌ترقی و تعالی گذاشته و احترام مقام روحانیت کاملاً رعایت و محفوظ گردد، لهذا ... با معظم لهم در باب پیشامد کنونی تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقتضی دانستیم که به‌عموم ناس توصیه نمایم که عنوان جمهوری را موقوف، تمام همّ خود را مصروف سازند که موانع اصلاحات و ترقیات مملکت را از پیش برداشته، در منظور مقدس تحکیم اساس دیانت و استقلال مملکت و حکومت ملی با من معاضدت و مساعدت نمایند.»[9]

سردار سپه با این اقدامات موفق شد تا ضمن دخالت مستقیم در انتخابات مجلس پنجم و آوردن بسیاری از نمایندگان مورد نظر اربابان خود به‌مجلس، تاریخ را به‌نفع خود ورق زده، حکومت قاجاریه را به‌نفع پادشاهی خود از میان بردارد.

هنوز مدت زیادی از این جابجایی سپری نشده بود که نیات واقعی رضاخان با روی کار آوردن کابینه مخبرالسلطنه هدایت بروز و ظهور یافت و نغمه‌ی جدایی دین از سیاست سرداده شد و طبق ابلاغیه‌ای عتاب گونه، که دارای امضای رئیس­الوزراء بود و در روزنامه‌های اول شهریور 1306ش به‌چاپ رسید، اعلام شد:

« دولت، به‌قائد توانای مملکت تأسی کرده و حفظ اصول و ترویج شعائر اسلامی را اولین وظیفه‌ی خود می­شمارد، ولی در عین حال به‌کسی اجازه نخواهد داد که اندک رخنه[ای] هم در وحدت ملی ایجاد نموده و خودسرانه به‌صورت موعظه و نهی از منکرات و [به] بهانۀ تبلیغات مذهبی، نیات مفسدت کارانه و ماجراجویانۀ خود را به‌جامعه وارد و در اذهان مردم تولید شبهه و نفاق نمایند.»[10]

در این حال و هوای تغییر یافته و زمانی که آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) به‌قصد زیارت عتبات عالیات ایران را ترک کرده بود،[11] آیت‌الله کمالوند به‌خرم‌آباد آمد و نزدیک به‌دو دهه‌ی حکومت پهلوی اول را در لرستان به‌فعالیت‌های تبلیغی و ترویج اسلام و تدریس در حوزه‌ی علمیه‌ی بروجرد پرداخت.

آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی درباره علت بازگشت ایشان به‌خرم‌آباد می‌گوید:

« مرحوم آقای کمالوند از فضلای معروف درس مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری بود ... از استعداد مرحوم کمالوند بسیار تعریف می‌کردند و ایشان را جزء خوش استعدادترین شاگردان مرحوم حاج شیخ [عبدالکریم حائری] محسوب کرده‌اند. ایشان در زمان رضاخان و به‌دلیل تشدید فشار بر حوزه‌های علمیه، به‌خرم‌آباد می‌آید.»[12]

با آغاز برنامه‌های دین ستیزی بیگانگان، که دارای ابعاد گسترده‌ای بود و رضاخان اجرای آن را به‌عهده داشت، در برخورد با علما و روحانیون، کار به‌جایی کشیده شد که پوشیدن لباسِ روحانی، مستلزم داشتن اجازه نامه از رژیم بود.

آقای طاهری خرم‌آبادی در این باره نقل می‌کند:

« در زمان رضاخان، در خرم‌آباد فقط چند نفر بودند که به‌واسطه اجازه اجتهادی که از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و مرحوم حاج سیدابوالحسن اصفهانی و برخی دیگر از مراجع وقت داشتند، مجاز بودند که ملبس به‌لباس روحانیت باشند و الاّ در زمان پهلوی همه جا از ملبس بودن روحانیون جلوگیری می‌کردند.»[13]

که یکی از این افراد، آیت‌الله کمالوند بود.

 

بازگشت به‌قم

آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری،(ره) در سال 1315ش، یک سال پس از اجرای قانون کشف حجاب رضاخانی، از دنیا رفت. حوزه‌ی علمیه‌ی قم پس از رحلت ایشان و در سال‌های پایانی حکومت پهلوی اول، تحت‌الشعاع استبداد رضاخانی قرار داشت و شرایط به‌گونه‌ای بود که نه تنها « طلاب و فضلا نمی توانستند آزادانه در حوزه بمانند»[14] که حتی برخی از روحانیونی که اجازه‌ی پوشیدن لباس نیز داشتند، برای فرار از برنامه‌های رژیم، « جهت ترویج احکام به‌میان عشایر خرم‌آباد می‌رفتند.»[15]

حضور نیروهای نظامی بیگانه در سرزمین ایران و پیشامد شهریور سال 1320ش که منجر به‌عزل تحقیرآمیز رضاخان از سلطنت شد، برنامه‌های دین ستیزانه‌ی او را نیز تحت تأثیر قرار داد.

ظلم و جنایت و استبداد رضاخان به‌میزانی بود که علی‌رغم حضور نیروهای بیگانه در کشور، مردم به‌واسطه‌ی سرنگونی او به‌شادی مشغول بودند. تحلیل این واقعه در بیان حضرت امام خمینى(ره) به‌این شرح است:

« وقتى که رضا شاه را، متفقین آمدند و از ایران خارج کردند، آن، قصه[ها] دارد، در[میان] همه این قصه‌ها[یکى اینکه]... سه قوه بزرگ انگلستان، شوروى و امریکا ... ریختند در مملکت ما، در زمان جنگ عمومى، از سه جا حمله آوردند به‌مملکت؛ و این نظامى که رضاخان مى‌گفت- که ما دیگر،[قوى هستیم] همان حرفهاى این[شاه] را آن هم مى‌زد، یک خرده‌اى این غلیظ‌تر ... حتى به‌قدر یک ساعت شاید مقاومت نکردند و رفتند ... خوب، این یک مصیبتى بود که به‌ملتى وارد شد که اجانب وارد مملکتش شدند. این هم با آن حالِ جنگ وارد شدند و مى‌خواستند که عبور کنند، و یعنى استقرار پیدا بکنند، و در جنگى که با آلمان داشتند، اینجا «پل پیروزى» به‌اصطلاح خودشان باشد؛ به‌جاى‌ اینکه این مملکت ما، ملت ما عزادار باشد، خدا مى‌داند که خوشحال شد؛ و براى اینکه رضاخان را بیرونش کرد. یک همچو «محبوبیتى» ایشان داشت! مثل محبوبیتى که حالا ایشان دارد! که «شاهدوست» مردم ایران! یک همچو شاه دوستى[اى] داشتند که سه تا مملکت، ارتش‌شان وارد شد به‌مملکت ما و قبضه کرد؛ مملکت ما را قطعه قطعه گرفتند، خطر از همه[جهت] بود،[مردم] نمى‌دانستند که آنها دیگر کارى به‌مردم ندارند اینها کار خودشان را دارند؛ اما خطر بود براى مملکت همه جور؛ در عین حالى که خطر بود، مردم خوشحالى مى‌کردند که خوب شد اینها آمدند، این مردکه رفت! شرش را کندند بردندش. یک همچو وضعى مردم در زمان آن آدم داشتند...» [16]

و در جایی دیگر با اشاره به‌شادی مردم در جریان شهریور 1320 می‌فرمایند:

« اینکه موجب تأسف است، واقعاً موجب تأسف است، این است که مردم دیده بودند تعدیات رضا شاه را، یک چیزى نبود که دیگر مخفى باشد، من خودم شاهد این قضیه بودم که وقتى که سه مملکت، یعنى لشکر سه مملکت، ارتش سه مملکت دشمن به‌ایران حمله کرد و همه چیز در معرض خطر بود، وقتى که رضا شاه را اطلاع دادند که بردند، مردم شادى مى‌کردند! کأنّهُ به‌مَقْدم اینها شادى مى‌کردند که این‌ها، ولو دشمن هستند و لیکن از این بدتر نمى‌کنند! وقتى که یک شخصى، یک سلطانى، یک قدرتمندى، پشتوانه ملت را ندارد، این است که وقتى که مى‌برند او را، وقتى که از آنجا بخواهد خارج بشود، عوض اینکه یک ملتى- مثلاً- یک انقلابى بکند که چرا، این ملت شادى مى‌کند که خوب شد رفت؛ و واقعاً هم خوب شد رفت. اما آنچه تأسف دارد این است که اگر در آن وقت که متفقین آمدند و رضا شاه رفت، یک صدا بلند شده بود که ما پسرش را نمى‌خواهیم، نمى‌گذاشتند. این را آنها نصب کردند، خود شاه گفت، خود شاه نوشت این را- منتها بعدش شنیدم که آن را حکش کردند، این جمله را که «متفقین‌ صلاح دیدند من باشم» این را حکش کردند. اگر آن وقت یک نفر، مثلاً از رجال، یک نفر از علما، یک جمعى از مردم، صدا کرده بودند که ما نمى‌خواهیم این سلسله را، اینها چه کردند با ما؛ پدرش چه کرد که این چه بکند. این یکى از غفلتهایى بود در تاریخ ایران که مسیر تاریخ ایران را اگر این غفلت نشده بود، برگردانده بود و ما حالا ابتلاى به‌این صحبتها اینجا نداشتیم؛ و نه من اینجا بودم و نه آقایان؛ همه سرِ کارِ خودشان در مملکت خودشان بودند.»[17]

پس از آنکه اوضاع و احوال کشور تا حدودی از آن شرایط بحرانی خارج شد، تقویت حوزه‌ی علمیه‌ی قم در دستور کار علما قرار گرفت و مسئله‌ی دعوت از آیت‌الله بروجردی برای حضور در قم، که یک بار در سال 1315ش، پس از رحلت آیت‌الله حائری صورت گرفت ولی به‌دلیل اختلاف نظرها و شرایط سیاسی اجتماعی آن روزگار مسکوت مانده بود، مجدداً پیگیری شد. در رابطه با نقش امام خمینى (ره) در این باره نوشته اند:

« پس از رحلت آیت‌الله العظمى حائرى (10 بهمن 1315 ﻫ . ش) حوزه علمیه قم را خطر انحلال تهدید مى‌کرد. علماى متعهد به‌چاره‌جویى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حوزه علمیه قم را آیات عظام: سید محمد حجت، سید صدر الدین صدر و سید محمد تقى خوانسارى بر عهده گرفتند. در این فاصله و بخصوص پس از سقوط رضاخان، شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهم گردید. آیت‌الله العظمى بروجردى شخصیت علمى برجسته‌اى بود که مى‌توانست جانشین مناسبى براى مرحوم حائرى و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوى شاگردان آیت‌الله حائرى و از جمله امام خمینى(ره) به‌سرعت تعقیب شد. شخص امام در دعوت از آیت‌الله بروجردى براى هجرت به‌قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه مجدانه‌ تلاش کرد. امام خمینى(ره) که با دقت شرایط سیاسى جامعه و وضعیت حوزه‌ها را زیر نظر داشت و اطلاعات خویش را از طریق مطالعه مستمر کتب تاریخ معاصر و مجلات و روزنامه‌هاى وقت و رفت و آمد به‌تهران و درک محضر بزرگانى همچون آیت‌الله مدرس تکمیل مى‌کرد، دریافته بود که تنها نقطه امید به‌رهایى و نجات از شرایط ذلت‌بارى که پس از شکست مشروطیت و بخصوص پس از روى کار آوردن رضاخان پدید آمده است، بیدارى حوزه‌هاى [علمیه] و پیش از آن تضمین حیات حوزه‌ها و ارتباط معنوى مردم با روحانیت مى‌باشد. در زمان هجرت آیت‌الله بروجردى به‌قم، امام خمینى(ره) که خود از مجتهدین و مدرسین بنام حوزه علمیه قم بود براى تحکیم موقعیت زعامت و مرجعیت آیت‌الله بروجردى کوشش فراوان کرد و به‌گفته شاگردان امام، براى همین منظور نیز ایشان در جلسات درس اصول مرحوم آیت‌الله بروجردى شرکت مى‌کرد. »[18]

آیت‌الله بروجردی در سال 1324ش، به‌قم آمد و در دی ماه همین سال، آیت‌الله کمالوند نیز راهی قم شد تا در تثبیت جایگاه مرجعیت عظمای ایشان و تقویت حوزه علمیه‌ی قم ایفای نقش نماید.

آقای طاهری خرم‌آبادی در باره این بازگشت و نقش آیت‌الله کمالوند در همراهی با آیت‌الله بروجردی می‌گوید:

« استقرار آقای بروجردی در قم، از یک طرف باعث رونق و گرمی دوباره حوزه‌ای شد که طلاب آن در زمان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به‌دلیل فشارهای رضاخان پراکنده شده بودند. بسیاری از فضلا از جمله مرحوم علامه طباطبائی از تبریز و مرحوم کمالوند از لرستان به‌حوزه علمیه قم بازگشتند و خون تازه‌ای در رگ‌های حوزه دمیده شد و حوزه‌ای که رو به‌پژمردگی می‌رفت شور و نشاط و گرمی خود را دوباره بازیافت ... در آن ایام فضلایی مانند: حضرت امام(ره)، مرحوم آقای گلپایگانی، مرحوم آقای داماد و مرحوم آقای حائری (حاج آقامرتضی) در کنار مرحوم آقای بروجردی بودند و آقای کمالوند هم جزء این افراد بود و همانند سایر علما به‌تدریس سطوح عالی، مکاسب و کفایه اشتغال داشت. البته در سال‌های آخر اقامتش در قم، درس خارج را نیز شروع می‌کند ... و از مدرسین خبره و از نزدیکان آقای بروجردی به‌شمار می‌رفتند.»[19]

آیت‌الله کمالوند که در کنار تدریس در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، اوضاع و احوال سیاسی کشور را نیز زیر نظر داشت، در موقعی که زمزمه‌ی تشکیل مجلس مؤسسان و موافقت آیت‌الله بروجردی با آن مطرح شد، به‌جمع امضا کنندگان نامه‌ی سرگشاده‌ی ذیل خطاب به‌آیت‌الله بروجردی پیوست: 

« محضر مقدس حضرت مستطاب آیت‌الله العظمى آقاى حاجى آقا حسین طباطبائى‌

بروجردى- متع اللَّه المسلمین بطول بقائه‌

چون منتشر است که راجع به‌تشکیل مجلس مؤسسان، بین حضرت مستطاب عالى و بعض اولیاى امور مذاکراتى شده و بالنتیجه با تشکیل مجلس مؤسسان موافقت فرموده‌اید، نظر به‌اینکه تشکیل مجلس مؤسسان، مؤثر در مقدرات آینده کشور و مصالح دینى و ملى و اجتماعى است، به‌علاوه حدود اختیارات نمایندگان و نتایجى که ممکن است این اقدام داشته باشد معلوم نیست، مستدعى است حقیقت این انتشار را براى روشن شدن تکلیف شرعى اعلام فرمایید.

روح‌اللّه[کمالوند] خرم‌آبادى. مرتضى حائرى. سید محمد یزدى [داماد] . روح اللّه الموسوی [الخمینی]. محمدرضا موسوى گلپایگانى. 22 جمادى الاولى 1368»

 این نامه مطابق با سوم فروردین 1328ش می­باشد که آیت‌الله بروجردى در پاسخ آن، چنین مرقوم فرمودند:

« بسم اللّه الرحمن الرحیم اولاً، از علماى اعلام انتظار مى‌رود مواقعى که این قسم انتشارات مخالف واقع مى‌شوند، خودشان دفاع کنند. البته علاقه‌مندى حقیر به‌حفظ دیانت و مصالح مملکت بر همه مشهود است و نهایت مقتضى نیست که هر اقدامى گوشزد عامه شود. ثانیاً، موقعى که فرمان همایونى صادر شد، براى اینکه مبادا تغییراتى در مواد مربوط به‌امور دینیه داده شود، به‌وسیله اشخاصى به‌اعلیحضرت همایونى تذکراتى مکرراً دادم؛ با آنکه اخیراً جناب آقاى وزیر کشور و آقاى رفیع از طرف اعلیحضرت ابلاغ نمودند که نه تنها در مواد مربوطه به‌دیانت تصرفى نخواهد شد، بلکه در تحکیم و تشیید آن اهتمام خواهد شد، مع‌ذلک در تمام مجالسى که در اطراف این قضیه مذاکره مى‌شده که در بعض آن مجالس، عده‌اى از علماى اعلام حضور داشتند، کلمه‌اى که دلالت یا اشعار به‌موافقت در این موضوع داشته باشد، از حقیر صادر نشده، چگونه ممکن است در چنین امر مهمى اظهار نظر نمایم، با آنکه اطراف آن روشن نیست.

حسین الطباطبائى»[20].

 

آیت‌الله کمالوند و آیت‌الله کاشانی

پس از حضور فعال و پررنگ آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی در صحنه سیاسی کشور و حاشیه‌ها و دستگیری‌هایی که در این راستا به‌دنبال داشت، در بهمن ماه سال 1327 ش، ایشان را در قلعه‌ی فلک‌الافلاک خرم‌آباد زندانی کردند. در این موقع، آیت‌الله کمالوند که از موقعیت بالایی در بین مردم برخوردار و مورد احترام مسئولان شهری نیز بود، از این فرصت بهره گرفت و به‌دیدار آیت‌الله کاشانی رفت. مطالب رد و بدل شده در این دیدار، به‌نقل از حضرت امام خمینى(ره) به‌شرح زیر است:

«رویش تبلیغات کرده بودند در داخل و خارج که به‌این زودى نمى‌شد از ذهن مردم بیرون کرد. آنها مى‌خواستند که یک قشر بزرگى از جامعه را- که جامعه هم تَبَع آنها هست- منزوى کنند و خودشان به‌جاى آنها بنشینند. حکومت مال ما، نماز جماعتِ خشکى که در آن اصلاً صحبت از اجتماعى و سیاسى نباشد هم مال شما.

من یک قصه‌اى از مرحوم حاج آقا روح‌اللّه [کمالوند] خرم‌آبادى شنیدم ... مرحوم آقاى کاشانى(رَحِمَهُ اللّه) را که تبعید کرده بودند به‌خرم‌آباد و محبوس کرده بودند و در قلعه فلک‌الافلاک یا کجا، آقاى حاج آقا روح اللّه مى‌فرمودند که من از آن کسى که رئیس ارتش آنجا، و آقاى کاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود ... از این رئیس ارتش که در آنجا بود، خواهش کردم که من را ببرد خدمت مرحوم آقاى کاشانى، قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان. آن رئیس، آنجا بود و من هم بودم و آقاى کاشانى. آن شخص شروع کرد صحبت کردن، و رو کرد به‌آقاى کاشانى که آقا شما چرا خودتان را- قریب به‌این معانى- به‌زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت مى‌کنید؟ سیاست، شأن شما نیست، چرا شما دخالت مى‌کنید؟ از این حرفها شروع کرد گفتن. آقاى کاشانى فرمودند: «خیلى خرى»! شما نمى‌دانید که[21] این کلمه در آن وقت مساوی با قتل بود. ایشان گفتند: «تو خیلى خرى، اگر من دخالت در سیاست نکنم کى دخالت بکند؟»[22]  

دیدار آیت‌الله کمالوند به‌میزانی مخفیانه صورت گرفته است که حتی آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی که به‌طور مستقیم در جریان مسائل آن منطقه می‌باشد، از آن بی خبر بوده و در باره‌ی این مسئله می‌گوید:

 « قبل از اینکه آقای کاشانی به‌ریاست مجلس برسد، ایشان را به‌بهانۀ سوءقصد ناصر میرفخرائی به‌شاه، در پانزدهم بهمن 1327، به‌خرم‌آباد و قلعه فلک‌الافلاک تبعید کردند ... قلعه در وسط شهر و در اختیار ارتش بود. بالای تپه‌ای بلند، محفوظ‌ترین و محصورترین جایی که می‌شد برای یک زندانی سیاسی انتخاب کرد ... در مدت کوتاه تبعید ایشان در خرم‌آباد، به‌کسی اجازه ملاقات با ایشان داده نمی‌شد. فقط یادم می‌آید که یک شخص متنفذ و ثروتمندی بود در خرم‌آباد که با رزم‌آرا از دورانی که وی در لرستان فرمانده لشگر بود، رفاقتی داشت ... این شخص ظاهراً به‌درخواست علمای خرم‌آباد به‌ملاقات مرحوم کاشانی رفته بود و برای ایشان لباس برده بود.»[23]

پس از بازگشت آیت‌الله کاشانی از تبعید و قرار گرفتن در متن مبارزات ملی و در دست گرفتن ریاست مجلس شورای ملی نیز از ارتباط قابل توجه آیت‌الله کمالوند با ایشان سخن گفته شده است[24] که اوج آن را می‌توان به‌تبعید 7 تن از اعضای فدائیان اسلام به‌سرپرستی شیخ علی اصغر مروارید به‌خرم‌آباد، مربوط دانست.

 

مدرسه علمیه کمالیه

پس از تثبیت مرجعیت عامه‌ی آیت‌الله بروجردی و در شرایطی که کشور از یک سو تحت تأثیر فعالیت و اقدامات فدائیان اسلام و مقدمات تشکیل جبهه ملی قرار داشت و از دیگر سو، در خرم‌آباد، علمای بزرگ و تأثیرگذاری چون: شیخ عبدالرحمن مجتهد لرستانی در سال 1315ش، آیت‌الله سیدحیدر طاهری در سال 1325ش و آیت‌الله سیدابوتراب جزایری در سال 1326ش، از دنیا رفته بودند، در سال 1329ش، آیت‌الله کمالوند بنا به‌درخواست و اصرار مردم، و به‌نمایندگی از طرف آیت‌الله بروجردی به‌خرم‌آباد بازگشت تا ضمن اقامت دائمی، مدرسه‌ی علمیه‌ی کمالیه را نیز تأسیس نماید.

اقدامات فرهنگی رژیم رضاخانی، که با تأسیس مدارس جدید در خرم‌آباد همراه بود، ضمن آن که در پی تربیت و تثبیت برخی آموزه‌های دلخواه بود، سیاست یکجا نشینی را نیز در دستور کار داشت. از این رو این حرکت با راه اندازی اولین مدرسه در سال 1303ش به‌نام «دبستان سپه» در محله‌ی باباطاهر خرم‌آباد آغاز شد. این مدرسه دو سال بعد، به‌4 کلاس ارتقا یافت. بناچار به‌خانه‌ی مسکونی شیخ عبدالرحمن لرستانی منتقل گردید.[25]

طبیعی بود که تظاهر رضاخان به‌دینداری و شعارهای حمایت از ارکان دین در سال‌های آغازین حکومت، همراهی‌های برخی از روحانیت را از سیاست‌های وی به‌دنبال داشت که نمونه‌ی آن در نقل آقای عبدالحسین خرمی به‌شرح زیر می‌باشد:

« مردم آن روزگار باورهای خاصی داشتند. از این رو ما متوسل به‌علما و بزرگان شهر شدیم تا مردم را ترغیب کنند که بچه‌هایشان را به‌مدرسه بفرستند ... اولین امتحان نهایی ششم ابتدایی حدود 1311 و 1312 ﻫ ش در محل دارالتربیه‌ی عشایری خرم‌آباد برگزار شد ... هیأت ممتحنه از محل انتخاب شدند. حاج آقاابوتراب مجتهد. حاج آقاروح‌الله[کمالوند] مجتهد. حاج آقاعیسی مجتهد. مرحوم رجایی و رئیس اداره‌ی آمار [بودند].»[26]

در این شرایط و در زمانی که نیات باطنی رضاخان، که مجری سیاست‌ها و برنامه‌ی بیگانگان بود، خودنمایی می‌کرد و برای ستیز با دین و قرآن، مجلس شورای ملی را به‌کلی در اختیار خود گرفته بود، تا جایی که شیخ عبدالرحمن لرستانی که نماینده‌ی خرم‌آباد در مجلس بود، به‌علت مخالفت با قانون متحدالشکل کردن لباس، مجلس را ترک کرد و تا پایان عمر خانه نشین شد. لازم بود تا برای مقابله با این برنامه‌ها و مدارسی که نه برای تعلیم و تربیت که برای ترویج برنامه‌های استعماری فعالیت می‌کردند، تقویت مدارس علمیه در شهرها در دستور کار قرار گیرد؛ که این مهم در شرایط استبداد رضاخانی شدنی نبود.

پس از سقوط رضاخان و آماده شدن برخی شرایط سیاسی اجتماعی، آیت‌الله کمالوند راهی خرم‌آباد شد و حوزه‌ی علمیه‌ی شهر را که یکی از ماندگارترین آثار اوست، بنیان نهاد.

آقای طاهری خرم‌آبادی در باره پیشینه‌ی تدریس علوم دینی و حوزه‌ی علمیه شهر خرم‌آباد می‌گوید:

« از دوران کودکی با مرحوم پدرم آقای حاج سیدحیدر طاهری در بسیاری از محافل و مجالس ... همراه بودم و حضور داشتم و در اوقاتی هم که پدرم در منزل تدریس می‌نمود یا به‌حل و فصل مشاکل مردم می‌پرداخت، حضور پیدا می‌کردم. از جمله آنها موضوع ساختن مدرسه علمیۀ کمالیه خرم‌آباد بود که در آن زمان مخروبه‌ای از یک مدرسۀ قدیمی بیشتر نبود؛ که در یک طرف آن یک مسجد و در طرف دیگر آن، به‌جز یک ایوان و دو اتاق بی در، چیز دیگری وجود نداشت. هر روز علما در ایوان مدرسه جمع می‌شدند و برای ساختن مدرسه مشاوره می‌کردند و گاهی در ایام موالید ائمّه(علیهم السلام) و اعیاد جشن می‌گرفتند و بدین وسیله مردم را به‌مدرسه و آثار آن متوجه می‌ساختند. این جریان بعد از سپری شدن دوران ستم شاهی رضاخان بود ... تا اینکه یک طرف مدرسه ساخته شد و طلابی که تا آن روزها برای درس به‌قم می‌رفتند، عده‌ای در خرم‌آباد ماندند و چند ماهی هم درس در آنجا برگزار شد، ولی باز ادامه پیدا نکرد و آنها به‌قم بازگشتند. طرف دیگر مدرسه نیز مدتی بعد با کمک مردم ساخته شد.»[27]

و در جایی دیگر نقل می‌کند:

« به‌هر حال پس از ساختن مدرسه، به‌فاصله دو سال، دو سه نفر از علمای خرم‌آباد، از جمله: حاج آقا ابوتراب جزایری، ابوی بنده و سید علی آقای رحیمی به‌رحمت ایزدی پیوستند و موفق به‌تأسیس حوزه نشدند. بعد عده‌ای از تجّار و محترمین خرم‌آباد به‌قم آمدند و از مرحوم آقای بروجردی تقاضا کردند که آقای کمالوند را به‌خرم‌آباد بفرستند. مرحوم آقای کمالوند در سال 1329 بعد از عزیمت به‌خرم‌آباد، حوزه این شهر را تأسیس کردند که این حوزه بعد از ایشان همینطور ادامه داشت و هنوز هم باقی است.»[28]

آیت‌الله کمالوند از جایگاه ویژه‌ای در نزد آیت‌الله بروجردی برخوردار بود و در پیشامدهایی که نیازمند دخالت روحانیت در آن بود، مانند مسئله بهائی‌ها و یا رفتن آیت‌الله بروجردی به‌نجف اشرف، و در واقع وقتی می‌خواستند یک فرد محترمی به‌ملاقات سطح بالایی برود، آقای کمالوند معرفی می‌شد.»[29]

تأسیس حوزه‌ی علمیه، که یکی از بزرگترین نمودهای عینی سازماندهی نیروهای مذهبی بود و پرداخت شهریه‌ی طلبه‌هایی که باید در آنجا درس می‌خواندند، نیاز به‌منابع مالی داشت که تأمین آن از عهده‌ی مردم فقیر خارج بود؛ در این میان نقش دارایی آیت‌الله کمالوند که از اجداد خود به‌ارث برده بود، چنان بود که موجب دوام و برپایی آن گردید.

آقای حاج شیخ مهدی قاضی که بعد از رحلت آیت‌الله کمالوند، سرپرستی حوزه را عهده دار شد، در این باره می‌گوید:

« ما تا جایی که می‌توانستیم، بستگان، فامیل و هرکس را که می‌دیدیم اهل وجوهات است پیش او می‌رفتیم، تا آن موقع که ایشان حوزه را تشکیل داد، اصلاً مردم لرستان اهل وجوه نبودند ... روی این زمینه ایشان هم اوایل حوزه را به‌زحمت تشکیل داد و خیلی به‌زحمت. خودش هم کمک می‌کرد. وضع مالی‌اش خوب بود.»[30]

گزارشگر ساواک در رابطه با نقش دارایی آیت‌الله کمالوند در اداره‌ی حوزه علمیه خرم‌آباد می‌نویسد:       

 « مخارج حوزه در سال تقریباً در حدود 75 هزار تومان است که 25 هزار تومان از املاک و مستغلات موقوفه که متولی آن آیت‌الله کمالوند بوده تأمین و بقیه نیز در اثر نفوذ روحانی مذکور از مردم جمع آوری می‌شده است.»[31]

تأسیس حوزه علمیه کمالیه و حضور آیت‌الله کمالوند در خرم‌آباد، موجب رونق و گسترش سازمان نیروهای مذهبی شد که نقش مهم و تأثیرگذاری را در جریان انقلاب اسلامی به‌رهبری حضرت امام خمینى(ره) ایفا کردند.

 

آیت‌الله کمالوند و امام خمینی(ره)

حاج آقا روح‌الله کمالوند، از زمان حضور در اراک و شرکت در درس آیت‌الله حائری با امام خمینى(ره) آشنا شد و با ایشان ارتباط برقرار کرد که این ارتباط تا پایان عمر با برکت ایشان ادامه یافت. یکی از اشتراکات این دو، که تقریباً هم سن بودند – آقای کمالوند متولد 1319ق و امام متولد1320 ق بود – حضور در درس علوم معقول میرزا علی‌اکبر یزدی و مباحثه‌ی آن درس با یکدیگر بود. این مباحثه به‌میزانی در روحیه‌ی آیت‌الله کمالوند تأثیر داشت که معتقد بود:

« در قم اگر کسی فلسفه بلد باشد، حاج آقاروح‌الله است.»[32]

این ارتباط و نزدیکی به‌گونه‌ای بود که مشهور شد:

« حوزه دو تا حاج آقا روح‌الله دارد؛ یکی حاج آقاروح الله خمینی[(ره)] و دیگری حاج آقا روح‌الله کمالوند که اتفاقاً منزلشان هم در کنار هم و چسبیده به‌یکدیگر بود.»[33]

و تعبیر امام نسبت به‌ایشان، در بیان آقای طاهری خرم‌آبادی، نشانگر جایگاه ایشان در نهضت امام خمینى(ره) می‌باشد:

« بعد از شروع درس‌ها و آرام شدن اوضاع، آقای کمالوند هم به‌خرم‌آباد عزیمت کرد. یادم می‌آید که در خدمت ایشان برای خداحافظی به‌منزل امام رفتیم. در آن روزها یکی از مقامات مملکتی در رادیو صحبت‌هایی کرده بود و به‌اصطلاح خودشان انتقادهایی از مرحوم شیخ فضل‌الله نوری کرده بود و اینکه او را به‌دلیل مخالفتش با مشروطه به‌دار آویختند و از این صحبت‌ها ... در آن جلسه عده‌ای نیز نشسته بودند؛ هنگامی که آقای کمالوند بلند شد برای خداحافظی، امام صحبت‌هایی به‌این مضمون فرمود: که ما باید شیخ فضل‌الله‌هایی داشته باشیم و شما باید یکی از آن‌ها باشید؛ یعنی باید آماده باشید برای بالای دار رفتن. بعد که آمدیم بیرون، مرحوم آقای کمالوند گفت: « این سید اصلاً قابل انعطاف نیست و یک ذره هم حاضر به‌عقب گرد و عقب نشینی نیست و از سخن و حرفش دست برنمی‌دارد.»[34]

 

آیت‌الله کمالوند و انقلاب اسلامی

الف:لایحه‌ی انجمن های ایالتی و ولایتی

رژیم دست‌نشانده پهلوی پس از رحلت آیت‌الله بروجردی(ره)، فرصت را برای اجرای سیاست‌های استعماری صهیونیستی غنیمت شمرد. اولین گامی که در این مسیر برداشت، تصویب‌نامه‌ی لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود که در آن، قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شده و به‌جای قسم به‌قرآن نیز قسم به‌کتاب آسمانی گنجانده شده بود.

 این اقدام، مخالفت یک پارچه‌ی علما و مردم را به‌پرچمداری حضرت امام خمینى(ره) به‌دنبال داشت. در ابتدا، امام خمینى(ره) از طریق آیت‌الله اشراقی، مسئله را با آیت‌الله حاج آقامرتضی حائری مطرح و موجبات جلسه با دیگر مراجع را فراهم کرد که نتیجه‌ی آن مخابره‌ی اولین تلگراف به‌محمدرضا پهلوی بود.[35]

اولین گزارشی که بیانگر نقش آیت‌الله کمالوند در این ماجراست، اخبار برگزاری مراسمی است که در آن به‌روشنگری اقدام میشد. نمونه‌ای از این دعوتنامه‌ها به‌شرح زیر گزارش گردیده است:

« بسمه تعالی

به مناسبت ولادت با سعادت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها مجلس جشنی از ساعت 6 الی 8 بعد از ظهر روز شنبه 26 / 8 / 41 (شب یکشنبه) در مدرسه علمیه منعقد، بدیهی است به‌منظور تعظیم شعائر مذهبی در مجلس مزبور شرکت خواهند فرمود.

روح ا... کمالوند»[36]

برگزاری جلسات با علما و روحانیون و محترمین شهر برای هماهنگی و سازمان دادن به‌مبارزات، نیز یکی دیگر از این اقدامات بود:

« بسمه تعالی

خواهشمند است به‌منظور مذاکره در اطراف یک موضوع دینی ساعت هشت شب یکشنبه 4 / 9 / 41 در منزل آقای سیدعبدالله مصطفوی تشریف فرما شوید.

روح الله کمالوند»[37]

آقای طاهری خرم‌آبادی در باره‌ی نقش و تأثیرگذاری ایشان، می‌گوید:

« من همچنین دو مطلب را از امام در مورد این جریان به‌خاطر دارم. یکی اینکه همان شبی که رژیم، خبر لغو مصوبه را در مطبوعات منعکس کرد و شکست نهایی خود را پذیرفت، بعد از نماز مغرب و عشا به‌اتفاق عده‌ای از طلبه‌ها در خدمت امام بودیم. آن شب امام یک نصیحت اخلاقی به‌طلبه‌ها فرمود. ایشان فرمود: اولاً پیروزی ما در این جریان خواست خدا بود و ما نقشی نداشتیم ... بعد پشتیبانی علمای شهرستان‌ها را در این مبارزه مطرح کرد و سخن را به‌مرحوم کمالوند که از علمای معروف ایران و لرستان بود، کشاند. مرحوم کمالوند در جریان مبارزه با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، مکرر به‌امام نامه می‌نوشت و گاهی به‌من می‌نوشت و من واسطه بودم و پیام ایشان را به‌امام منتقل می‌کردم. ایشان به‌امام می‌گفت که هر وقت شما صلاح بدانید، من به‌تهران بروم و با سران حکومت صحبت کنم و یا اگر دستور بدهید ما بازار را تعطیل کنیم. استان لرستان به‌خاطر حضور عشایر و موقعیت ویژه و مهم مرحوم کمالوند در بین مردم، از نظر رژیم منطقه مهمی محسوب می‌شد. در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، ایشان برای هرنوع کاری اظهار آمادگی کرد.»[38]

گزارش ساواک در اسفندماه سال 1341ش تأیید کننده‌ی این مطلب است: 

« آیت‌الله کمالوند که در واقع ریاست روحانیون کردستان[لرستان] را به‌عهده دارد ساکن خرم‌آباد است. چند روز قبل به‌تهران آمده و چند نوبت با آیت‌الله بهبهانی ملاقات کرده و از مشارالیه کسب تکلیف نموده است. طبق اطلاع این شخص در جریان نهضت اول روحانیون علیه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی مرتباً به‌تهران تلگراف کرده و در آنجا نیز مردم را علیه دولت تهییج می‌کرده و در زمان دکتر مصدق نیز به‌نفع مشارالیه فعالیت داشته و تلگرافاتی به‌تهران مخابره نموده است واکنون از طرفداران سرسخت آیت‌الله بهبهانی است.

آیت‌الله بهبهانی به‌مشارالیه دستور داده است که مردم را علیه حکومت مرکزی تهییج نمایند و مشارالیه فعلاً در منزل سید شهرستانی سکونت دارد.»[39]

و پس از آن که رژیم پهلوی با اعلام صریح در روزنامه‌ها، لغو این لایحه را اعلام کرد، حضرت امام خمینی(ره) نامه‌ای برای آیت‌الله کمالوند نوشت که نشانگر میزان حضور و تأثیرگذاری ایشان در مبارزات این دوره است:

بسم‌الله الرّحمن الرّحیم

به عرض عالی می‌رساند، ان‌شاء‌الله وجود مسعود در کمال سلامت و سعادت است. بحمدالله تعالی در این قضیه مسلمین پیشرفت نموده و برای روحانیت عظمت خاص پیدا شد. گرچه در مدتی که بر ما گذشت بسیار تلخی‌ها دیدیم و رنج فراوان بردیم و حقیقت‌های ناگواری روشن شد که کاش نمی‌شد؛ لکن تلخی‌ها را، اعلام لغو تصویب‌نامه، با همه لجاجت و سرسختی دولت و غیره محو کرد و اینجانب در خلال این مدت که به‌مطالعة شخصیات نیز مشغول بودم اعتراف می‌کنم که جنابعالی در صف اول واقع بودید؛ «شکرالله سعیکم و جزاکم الله عن الاسلام خیرالجزاء». به‌اخلاص شما تبریک عرض می‌کنم، لکن از بیدارشدن دشمن باید بیمناک بود و راه تدبیری اتخاذ کرد که لطمه‌ای وارد بیاورند و جبران فضاحت خود را بخواهند بکنند، محتاج به‌همفکری مثل جنابعالی هستیم. امید است ان‌شاءالله در وقت ملاقات مطالب را در میان بگذاریم، بلکه راه صحیحی پیدا کنیم. والسلام علیکم.

روح‌الله موسوی الخمینی[40]

آیت‌الله کمالوند نیز به‌شکرگذاری این پیروزی، مجلس جشن باشکوهی را در مدرسه علمیه کمالیه ترتیب داد تا همزمان با میلاد حضرت صاحب الزمان(عج)، شیرینی این پیروزی در ذائقه‌ی مردم مضاعف گردد:  

«بسمه تعالی

به مناسبت میلاد مقدس حضرت ولی عصر(عج) ارواحنا فداه در شب شنبه 15 شعبان (22 دی ماه) از ساعت 30 / 6 الی 8 بعد از ظهر مجلس جشنی در مدرسه علمیه منعقد است. انتظار دارم آقایان محترم برای تعظیم شعائر دینی در این مجلس شرکت فرمایند.

از طرف حوزه علمیه – روح ا... کمالوند »[41]

ب: اصلاحات ارضی یا انقلاب سفید

طراح « اصلاحات ارضی »، یهودی‌زاده‌ای به‌نام « والت ویتمن روستو » بود که مدت‌های مدید، مشاورت « کاخ سفید » را به‌عهده داشت. او تئوری‌های خود را که متناسب با وضعیت کشورهای آمریکای جنوبی، خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی طراحی کرده بود، در سال 1339ش در کتابی با عنوان «مراحل توسعه اقتصادی. یک مانیفست غیرکمونیستی» منتشر کرد که در ایران تحت عنوان «انقلاب سفید» با محوریت اصلاحات ارضی، اجرایی شد.[42]

در نوزدهم دی ماه 1341، محمدرضا پهلوی که از شکست مفتضحانه‌ی رژیم خود در برابر روحانیت و مردم سخت عصبانی بود، در کنگره‌ای که تحت عنوان « کنگره عظیم دهقانان » شکل داده شده بود، ضمن آن که ریاست افتخاری آن را به‌عهده گرفت، در سخنان خود، مواد ششگانه‌ای را به‌عنوان « اصلاحات اجتماعی به‌تصویب ملی » به‌رفراندوم گذاشت:[43]

پس از این اعلام، قرار شد تا در روز ششم بهمن ماه همان سال، رفراندوم عمومی در سراسر کشور صورت پذیرد. اولین موضع‌گیری امام خمینى(ره) درباره‌ی این توطئه، بیاناتی بود در جمع علمای قم که آیت‌الله کمالوند نیز از جمله آنها بود.

« آقایان توجه داشته باشند که با وضعى که پیش آمده، آینده تاریک، و مسئولیت ما سنگین و دشوار مى‌باشد. حوادثى که اکنون در جریان است، اساس اسلام را به‌خطر نابودى تهدید مى‌کند. توطئه حساب شده‌اى علیه اسلام و ملت اسلام و استقلال ایران تنظیم شده است. باید توجه داشت که این حادثه را نمى‌توان با غائله تصویب‌نامه[انجمن‌های ایالتی و ولایتی] مقایسه کرد و به‌همان ملاک، نسبت به‌این ماجرا برخورد نمود.

آن غائله به‌حسب ظاهر به‌دولت مربوط مى‌شد، طرف حساب ما دولت بود؛ شکست نیز به‌پاى دولت محسوب گردید و شکست یک دولت حتى سقوط دولتى در یک حکومت، چندان اهمیت ندارد، اساس رژیم را بر باد نمى‌دهد و حتى گاهى براى تحکیم رژیم و حفظ آن از خطر، به‌سقوط دولت مبادرت مى‌شود؛ لکن در اینجا، آن‌که روبروى ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مى‌باشد، شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگى قرار گرفته و چنانکه خود اظهار داشته، عقب‌نشینى او در این مورد به‌قیمت سقوط و نابودى او تمام خواهد شد. بنابراین او مأمور است که این برنامه را به‌هر قیمتى است به‌مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقب‌نشینى نمى‌کند و دست از کار نمى‌کشد، بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگى با هر گونه مخالفتى مقابله خواهد کرد. بنابراین نباید مثل غائله گذشته، عقب‌نشینى دستگاه را انتظار داشت؛ و در عین حال، مخالفت و مبارزه با آن از وظایف حتمیه و ضروریه ما مى‌باشد، زیرا خطرى که اکنون عموم مردم را تهدید مى‌کند بزرگتر از آن است که بتوان از آن چشم پوشید و در قبال آن بى‌تفاوت ماند.

دستگاه حاکمه براى اغوا و اغفال ملت، دام وسیعى گسترده و به‌یک سلسله اعمال ظاهر فریب و گمراه‌کننده دست زده است. و ما اگر در مقابل، به‌بیدار کردن و متوجه ساختن توده مردم اقدام نکنیم و از افتادن آنها به‌دام استعمارى که براى آنان گسترده‌اند جلوگیرى ننمایم، ملت اسلام در معرض فنا و نیستى قرار خواهد گرفت؛ فریب خواهد خورد و منحرف خواهد شد؛ و در آن صورت علماى اسلام و جامعه روحانیت علاوه بر آنکه خواه ناخواه خود نیز راه نیستى و انحراف را خواهد پیمود و خداى نخواسته از میان خواهد رفت، پیش خداوند تبارک و تعالى نیز مسئول و مؤاخذ خواهد بود که چاه را دیده و نابینایان را از افتادن در آن بر حذر نداشته است. ما اگر بتوانیم در مقابل این دسیسه و توطئه‌هاى شاه، فقط مردم را بیدار و آگاه سازیم و نگذاریم که گول بخورند و تحت تأثیر برنامه فریبنده او قرار بگیرند، حتماً او را با شکست مواجه خواهیم ساخت و درمانده خواهیم کرد. ما که نمى‌خواهیم به‌جنگ توپ و تانک برویم که مى‌گویید از ما ساخته نیست، چه کار مى‌توانیم بکنیم و مشت با درفش مناسبت ندارد؛ بزرگترین کارى که از ما ساخته است، بیدار کردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهید دید که داراى چه نیروى عظیمى خواهیم بود که زوال ناپذیر است و توپ و تانک هم حریف آن نمى‌شود. در عین حال، چنانکه گفتم راه دشوار و خطرناکى در پیش داریم و آنها که وظیفه خود را مقابله مى‌دانند، باید جوانب امور را بسنجند؛ عواقب امور را ملاحظه کنند و ببینند که در برابر شداید و مصایبى که ممکن است در این راه به‌آنان وارد آید تا چه درجه تاب مقاومت و استقامت دارند.»[44]

آیت‌الله کمالوند، پس از این دیدار به‌خرم‌آباد بازگشت تا منطقه‌ی لرستان و عشایر غیور آن را در مقابل این توطئه‌ی فریبکارانه تجهیز نماید.

اولین عکس‌العمل‌های ناشی از اقدامات موفقیت آمیزِ حاج آقا روح‌الله کمالوند در این خصوص، به‌شرح زیر گزارش شده است:

«به قرار اطلاع در شب 7 / 11 / 41 آقای کمالوند کارمند پست و تلگراف خرم‌آباد که گویا خواهرزاده آقای حاج شیخ روح‌الله کمالوند می‌باشد در قهوه‌خانه‌ی سید واقع در خیابان شمشیرآباد اظهار داشته می‌ترسم داخل شهر بروم. چون مأمورین فوری بنده را تحویل شهربانی می‌دهند. در این موقع یکی از مشتریان به‌نامبرده می‌گوید مگر شما برای شاه رأی نداده‌اید. نامبرده می‌گوید: خیر چون این کار صحیح نیست و من هرگز رأی نمی‌دهم.»[45]

     در سند دیگری آمده است:

« به‌طوری که شایع می‌باشد مورخه 3 / 11 / 41 مردم خرم‌آباد بازار را تعطیل نموده‌اند و این تعطیلی به‌تحریک آیت‌الله کمالوند بوده و طبق اطلاع، بزرگان آن‌ها در کوه‌ها مشغول فعالیت می‌باشند.»[46]

 

ج: ملاقات با شاه

یکی از مسائل اصلی و مهمی که در جریان مبارزات مردم و روحانیت به‌وقوع پیوست، ملاقات آیت‌الله کمالوند با محمدرضا پهلوی بود.

نقش آیت‌الله کمالوند در زمان حضور در قم و جایگاهی که در نزد آیت‌الله بروجردی(ره) در خصوص ملاقات با برخی از دولتمردان وقت داشت از یک سو، و حضور علی کمالوند – عموزاده‌ی ایشان در جایگاه مدیرکلی دفتر اسدالله علم که در آن وقت نخست وزیر بود - از دیگر سو، موجب شد تا آیت‌الله کمالوند پس از آمدن به‌تهران[47] و مشورت با برخی از علما و از جمله آیت‌الله بهبهانی(ره)[48] با شاه ملاقات نماید. اولین گزارش پیرامون این دیدار به‌شرح زیر تهیه گردیده است:

« همان طوری که در خرم‌آباد شایع بود که مشارالیه به‌پیشگاه همایونی شرفیاب شده، در شهرستان بروجرد نیز این شایعات وجود دارد.»[49]

و به‌دنبال آن، ضمن آنکه عزیمت ایشان به‌قم، در تاریخ 23 / 1 / 42 مطرح و تعبیر « احضار» برای آن به‌کار برده شد، مجدداً نوشته شد:

« مشارالیه در خرم‌آباد شایع نموده است که آقای علم نخست وزیر در تهران ایام عید منزل اینجانب آمده و مرا به‌حضور اعلیحضرت همایونی برده که رابطه حسنه بین آقای خمینی و دولت برقرار نمایم و به‌طوری که وی گفته است آقای[امام] خمینی[(ره)] نظر موافق نشان نداده است.»[50]

رژیم پهلوی که از جایگاه آیت‌الله کمالوند در منطقه‌ی لرستان و عشایر آن به‌خوبی آگاهی داشت، به‌قصد سوء استفاده از این مسئله، سرهنگ نشاط را به‌ملاقات ایشان فرستاد تا ضمن حل برخی از مشکلات شخصی، از آن به‌عنوان موافقت علما با برنامه‌های رژیم بهره‌گیری نماید. گزارش زیر که توسط رئیس ساواک خرم‌آباد تهیه و برای حسن پاکروان – رئیس وقتِ ساواک - ارسال شده، گویای این ترفند است. نکته‌ی قابل توجه در این گزارش آن است که رئیس ساواک لرستان، به‌رغم حضور داماد آیت‌الله کمالوند در این ملاقات، او را از متن گزارش حذف می‌کند تا برای نسبت دادنِ این مسائل به‌ایشان، قدرت مانور بیشتری داشته باشد:

« به‌: تیمسار ریاست ساواک

محترماً به‌عرض می‌رساند ساعت 20 روز 25 / 2 نامبرده بالا در معیت داماد خود با گرفتن وقت قبلی در منزل از اینجانب دیدار نمود. ضمن دیدار منفرداً در اتاق دیگر اظهاراتی نمود و تقاضا داشت که مستقیماً به‌عرض تیمسار ریاست برسد که عیناً به‌شرح زیر معروض می‌دارد:

در تهران پس از تشرف به‌پیشگاه مبارک شاهنشاه معظم و شرفیابی به‌حضور تیمسار ریاست ساواک، آقای نشاط به‌ملاقات ایشان رفته ضمن ابلاغ مراحم ذات مبارک شاهانه و توجهات تیمسار ریاست، بنا به‌اوامر و عواطف شاهانه مقرر گردیده است اگر آیت‌الله کمالوند مستدعیاتی در مورد شخص خود از پیشگاه مبارک شاهانه دارد وسیله تیمسار ریاست ساواک به‌عرض خاک پای ملوکانه برسد.

مشارالیه اظهار نمود که پاسخ دادم جز دوام عمر و بقاء سلطنت اعلیحضرت همایون شاهنشاه و والاحضرت ولایتعهد عظمی و توفیقات و سلامتی خاندان جلیل سلطنتی استدعا و آرزویی ندارم؛ اما در این موقع با پشت‌گرمی و رجاء به‌مراحم شاهنشاه معظم استدعای بذل عنایات شاهانه را به‌موارد معروضه زیر داراست:

1 . چهار دِه مازاد بر حد نصاب دارد و مجموعاً 50 جفت می‌باشند که قبلاً دیم بوده و با خرج شخصی که در حدود یک میلیون ریال است اقدام به‌احداث چاه و قنوات و ساختمان نموده.

2 . به‌علت لم یزرع بودن املاک فوق در موقع ممیزی لرستان از طرف اداره دارایی ممیزی نشده و سابقه مالیاتی ندارند.

3 . اکنون طبق نسق محل املاک فوق هر جفتی 200 هزار ریال می‌باشد که مجموعاً ارزش دهات فوق ده میلیون ریال است.

4 . اوامر مطاع شاهانه به‌وزارت کشاورزی شرف صدور یابد تا به‌اصلاحات ارضی دستور داده شود که چون دهات مزبور سابقه مالیاتی ندارند، قیمت واقعی و عادلانه آن در نظر گرفته شده و عمل نمایند.

موارد بالا مستدعیات آیت‌الله معروضه می‌باشد. ضمناً با مراقبت‌های پیگیری که دائماً در اطراف نامبرده معمول است، از مشارالیه پس از شرفیابی به‌پیشگاه مبارک شاهانه تا کنون هیچ‌گونه اعمال خلافی دیده نشده و در چند مورد هم طلاب را اکیداً از اشتغال به‌غیر از امور تحصیلی و اعمال ناشایست منع نموده و کراراً اظهار شاهدوستی نموده و می‌نماید. علیهذا با نفوذی که ایشان در منطقه دارا می‌باشد، قبول این استدعا موجب امتنان و سپاسگزاری و دلگرمی وی به‌هدایت و ارشاد به‌شاهدوستی و میهن‌پرستی قسمت مهمی از مردمان این منطقه خواهد گردید.

ضمناً برای احتراز از هرگونه تماس با روحانیون ناراحت قم یا تهران مصمم است دو ماهه محرم و صفر را به‌مشهد برود و دور از هر طبقه‌ی مراجعین باشد؛ فقط به‌انتظار بذل مراحم است که با خیال راحت به‌مشهد عزیمت نماید. لذا مستدعی است نتیجه منویات و مراحم ملوکانه را ابلاغ فرمایند تا به‌مسافرت برود. البته نبودن نامبرده دو ماهه‌ی سوگواری به‌مصلحت این منطقه می‌باشد.

رئیس ساواک لرستان . م . قلقسه»[51]

علی‌رغم این تلاش که برای تفرقه انگیزی بین علما و روحانیون صورت گرفت، موضع‌گیری‌ها و فعالیت‌های آیت‌الله کمالوند موجب گردید تا ساواک لرستان، حدود یک ماه و نیم بعد، با ارسال گزارشی دیگر، تمامی ادعاهای قبلی خود را نقض نماید:

« پیشنهاد این ساواک طبق تقاضای نامبرده بالا موقعی بود که مشارالیه به‌دولتخواهی و پیروی از منویات مبارک شاهانه تظاهر می‌نموده و خود را واسطه بین دولت و روحانیون قلمداد کرده و با آمدن وی به‌ مرکز و تشرف به ‌پیشگاه مبارک شاهانه و شرفیابی به‌حضور جناب آقای نخست وزیر و تیمسار ریاست ساواک نشان می‌داد که خط مشی ایشان بر وفق صواب است، اما واقعه 15 خرداد امسال ماسک ریا و تزویر او را برانداخته و ماهیت خود را ظاهر ساخت، کما اینکه هم اکنون هم در مخالفت با دولت و مواد ششگانه باقی و مشغول تلاش و فعالیت است که مرتباً گزارش اعمال او از طرف این ساواک به‌عرض‌ می‌رساند [می‌رسد] ...

رئیس ساواک لرستان . م . قلقسه »[52]

از دیگر سو، آقای علی نخعی که ملقب به‌افصح‌المتکلمین بود و با سرهنگ نشاط ارتباط داشت، در تاریخ 11 اردیبهشت 1342، به‌دیدار امام خمینى(ره) آمد تا ارزیابی ایشان را نسبت به‌ملاقات آیت‌الله کمالوند با شاه به‌دست آورد. وی در گزارش محرمانه‌ای برای سرهنگ نشاط شرح ملاقات و گفتگوی خود با حضرت امام(ره) را این‌گونه شرح می‌دهد:

« ... از آنجایى که شنیده‌ام آقاى حاج آقا روح اللّه کمالوند را اعزام فرموده بودید، دیدن نخست وزیر( اسداللّه علم) راه عملى یافته و ترمیمى بدهند، دلخوش شدم و مى‌خواستم عرض کنم محققاً اقدام به‌صلح و اصلاح حضرت عالى با دولت، خیلى به‌موقع است».

که حضرت امام(ره) در پاسخ وی می‌فرماید:

«... اما معممینى را که فرمودید دورنگ هستند، دانه دانه آنها را، از محرابى و منبرى و روضه خوان و واعظ‌هاى شهیرشان را اخیراً شناخته‌ایم که مزدهاى هنگفتى هم از دولت دریافت مى‌کنند... درباره‌ی آقاى کمالوند هم، ما ایشان را اعزام نکرده بودیم؛ بلکه آقاى کمالوند را دولت طلبیده بوده است؛ و تلفنى از ما استجازه کردند که در سرِ راه، اول به‌قم بیایند. در جوابشان عرض کردم: مطلقاً راضى به‌آمدنشان نیستم و مادامى که این دولتِ عَلم مصدر کار است، داخل هیچ قسم مذاکره صلح و مصالحه‌اى نخواهیم شد؛ زیرا این دولت به‌ترتیبى با اهل علم معامله کرده است، که تماس سران حوزه علمیه همراه او انتحار روحانیت است؛ و تا آنجا که اختیار روحانیت با ماست، تن به‌چنین صلح و اصلاحى‌ نخواهیم داد؛ و دلیلى هم محض اصلاح حاضر نمى‌بینیم. مگر ما چه کرده بودیم که مستحق قلع و قمع علیل‌النفس‌هایى امثال ایشان باشیم؟ ما موقعى که یقین پیدا کردیم که محافل لا مذهب بهائیهاى یهودى الاصل ایران و امریکا اراده دارند درخواست تساوى حقوق زن و مرد را آلت تجاوز به‌حریم مذهب رسمى این مملکت قرار دهند، و دین اسلام را که موجب بقاى استقلال ظاهرى این ملک و ملت است، تضعیف کنند، دوستانه نامه‌هایى از براى این دولت نوشتیم که مواظب باشند. دولت‌هاى همسایه همواره روابط‌شان نسبت به‌شما این طور روشن نمى‌ماند، و دو دفعه امکان دارد درصدد دست درازى به‌این ملک برآیند. در صورتى که ایمان و اعتقاد مردم به‌قرآن و قانون اساسى سالم مانده باشد، در برابر اجانب به‌مراتب بیشتر از ارتش شما ایستادگى مى‌کنند؛ و دین ما و دولت شما محافظت مى‌شود. و درخواست کردیم که مجملاً از زمزمه موهون نمایندگىِ نسوان- که نقض ظواهر قرآن مى‌باشد- دست بردارند. دفعه اول اظهار کردند که دست برداشته‌اند؛ در حالى که یکى دو ماه بعد درک کردیم که مى‌خواهند در رفراندوم، مقصود دشمنان نوامیس اسلام را به‌نام اصلاح قانون انتخابات تجدید کنند؛ دچار رعشه شدیدى شده، همراه اهل بصیرت، تبادل نظر کردیم. مابین آن‌ها، اشخاصى صلاح را خاموشى دانسته و تذکر دادند: دیگر وظیفه ما انجام شده است؛ هرگاه اعلام مخالفت کنیم موجودیت حوزه علمیه‌ی قم به‌مخاطره مى‌افتد. دقت کردم، دیدم مطلب به‌عکس استنباط طبقه احتیاط کار است. تشکیل این حوزه و حوزه‌هاى مشهد و کربلا و نجف و مصر- روى هم رفته- تعلیم و تعلم مباحث حلال و حرام دیانتى است، که به‌متعلم ما اجازه نمى‌دهد دستگاه، اصل آن دین را نابود کند؛ و در صورت اضمحلال اصل، بقاى فرع، عموماً معنا ندارد. درک خودم را- محض طلاب- بیان کردم و مصمم شدم مثل حضرت سیدالشهداء از براى حفظ اصل دین، با ایادى دولت ظلم مبارزه کنم و مادام که مأمورین آنها از زور و ظلم و ملاعبه با احکام الهى دست برندارند، من نیز از مجاهده دست برنمى‌دارم. مثل اینکه اخیراً اطلاع یافته‌ام وزیر دادگسترى این دولت معلوم الحال، لایحه‌اى تنظیم مى‌کند که مردهاى غیر مسلمان و نیز زن‌هاى حقوقدان، حق قضاوت در مملکت اسلامى ایران را داشته باشند. در فکر افتادم متقابلاً اعلامیه‌اى انتشار بدهم که مباینت طرح او را با اسلام متذکر شوم.»[53]

 

د: آیت‌الله کمالوند و 15 خرداد

موضع‌گیری شدید حضرت امام خمینی(ره)و علما در قبال برنامه­های استعماری رژیم شاهنشاهی پهلوی و استقامت و ایستادگی مردم در پیروی از نهضت امام خمینی(ره)، منطقه‌ی لرستان را نیز با محوریت آیت‌الله کمالوند و آیت‌الله سید عیسی جزایری در این مسیر قرار داده بود.

سخنرانی‌های روشنگرانه توسط روحانیون در مناطق مختلف لرستان، که ساواک از آن به‌عنوان « ارتباط حاج آقاروح الله کمالوند با طلاب ماجراجوی قم » و ترغیب و تشویق مردم به‌مقاومت که از سوی ساواک « تبلیغات سوء » تعبیر می‌شد و حمایت آیت‌الله کمالوند از سخنرانان، موجب شد تا فعالیت‌های آیت‌الله کمالوند به‌عنوان « جانبداری ایشان از عوامل فساد » مورد توجه قرار گیرد.[54]

پس از دستگیری حضرت امام(ره) و واقعه‌ی 15 خرداد، اکثر شهرهای ایران در جریان مبارزه قرار گرفت. در این موقع خرم‌آباد که از گذشته‌های دور درگیر اختلافات قومی و عشیره‌ای بود و دامنه‌ی آن به‌جامعه‌ی روحانیت نیز کشیده شده بود، شاهد اتفاق بسیار خوبی بود.

این اتفاق، حضور آیت‌الله کمالوند و آیت‌الله سیدعیسی جزایری در کنار هم؛ و مسجد جامع شهر نیز، ظرف این اتحاد بود:

« آقای شیخ روح[الله] کمالوند که مدت‌ها بود چندان روابط خوبی با آقای حاج سید عیسی جزایری نداشت به‌منزل وی رفته و پس از آشتی به‌اتفاق هم در ساعت 30 / 11 وارد مسجد جامع شدند. پس از ختم مجلس وسیله سید طاهری فرزند سید ابوطالب، عده‌ای، آقایان مذکور را تا درب منزل بدرقه و متفرق گردیدند و نیز اطلاع حاصل شده که به‌عنوان همدردی از ماجرای گذشته عده[ای] از کسبه دکاکین خود را تعطیل خواهند نمود.»[55]

نتیجه‌ی این هماهنگی، به‌شرح زیر گزارش شد:

« عده[ای] از کسبه دکاکین خود را در سبزه میدان بسته ... معلوم می‌شود ... به‌منظور پشتیبانی از آقای[امام] خمینی[(ره)] می‌باشد... در حال حاضر دکاکین اطراف سبزه میدان بسته می‌باشد.»[56]

در سند دیگری در همین خصوص آمده است:

« گزارش واصله حاکی است: ساعت 2010 روز 18 ماه جاری عده[ای] در حدود یکصد و پنجاه نفر از منزل آقای شیخ روح‌الله کمالوند رئیس حوزه‌ علمیه‌ خرم‌آباد خارج و طبق تحقیقاتی که به‌عمل آمده تجمع عده مذکور برای تشکیل دستجات کوچکی بوده که به‌طور محرمانه برای مالکین اطراف دهات و عشایر حومه، دستوراتی ببرند.»[57]

نکته‌ی جالب در خصوص هماهنگی و همراهی آیت‌الله کمالوند با نهضت امام خمینی(ره) چگونگی انجام این حرکت است که تحت پوشش مطالبات مردمی، برای حمایت از امام خمینى(ره) و نهضت 15 خرداد طراحی شده و ساواک آن را تحت عنوان: « اعمال و خط مشی حاج آقا روح الله کمالوند» گزارش کرده است:  

« از ساعت 20 روز 15 / 3  نامبرده عده‌ای را خواسته و به‌دهات اطراف مانند تجره و زاهدشیر و ماسور و دهات دیگر روانه نموده و به‌آنان گوشزد کرده است که روز 16 / 3 به‌شهر آمده و سرهای خود را گِل مالیده و به‌منزل وی هجوم آورند. حتی عمامه و عبای او را پاره نمایند و بگویند: مگر تو مسلمان نیستی. چرا ساکت نشسته‌ای؟ و مرجع شیعه را باید بگیرند و به‌روحانیون اهانت و آزار نمایند؟ و به‌این طریق بلوای بزرگی در خرم‌آباد و نقاط دیگر لرستان ایجاد نمایند. البته همانطوری که معروض گردید از اول وقت که به‌اینجانب اطلاع رسید [که] تصمیم اجتماع در مسجد کمالیه و میتینگ را دارند، در فرمانداری کل با حضور فرماندار کل و رئیس دادگستری و دادستان و سرپرست شهربانی، موضوع مطرح و از همان ابتدا وسیله شهربانی اجتماع را متفرق و بعداً هم از ورود مردم به‌مسجد جلوگیری شد. حاج آقا روح اله کمالوند این موضوع را بهانه قرار داده، به‌عنوان این‌که افسر شهربانی مأمور متفرق نمودن آنان، به‌طلاب اهانت نموده از حضور در مسجد و اقامه جماعت خودداری کرده و در منزل خود، شب‌ها عده‌ای را جمع می‌نماید... وجود نامبرده در خرم‌آباد همواره باعث تشنج و ناراحتی شده است؛ بهتر است که به‌هر نحوی باشد باید مستمسکی فراهم نمود که از خرم‌آباد خارج شود.» [58]

یکی دیگر از اقدامات آیت‌الله کمالوند، ارسال تلگراف‌های متعدد به‌مراجع مختلف دینی و حکومتی بود که معمولاً با ممانعت و سانسور ساواک مواجه بود.[59]

نمونه‌ای از این تلگراف‌ها، به‌شرح زیر است:

« جناب آقای نخست وزیر اسداله علم

توقیف و توهین به‌علمای اعلام و مراجع عظام خصوصاً حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی قلوب ملت مسلمان لرستان را جریحه دار ساخته و بسیار متأثرند که دولت به‌جای توجه به‌خواسته‌های جامعه روحانیت و مردم مسلمان، شبانه منازل مراجع تقلید را محاصره و موجبات تشنج و آشوب را در مملکت فراهم نماید. اهالی لرستان جداً از عمل دولت متنفر و خاطر نشان می‌سازد که با این اعمال غیرقانونی و شرعی نه تنها موجبات [تأمین] امنیت و آسایش مردم را نمی‌نماید بلکه باعث سلب امنیت در مملکت شده، لذا خواستاریم که فوراً رفع توقیف و جبران توهین از آیات عظام گردیده و به‌خواسته های مشروعشان توجه کامل نماید.»[60]

عوامل رژیم شاهنشاهی که برای مقابله با مردمی که به‌تبعیت از امام خمینى(ره) و رهبران روحانی نهضت به‌صحنه آمده بودند، برگزاری برخی از اجتماعات فرمایشی را در دستور کار داشتند. در خرم‌آباد نیز، به‌این حربه متوسل شدند. اطلاع آیت‌الله کمالوند از این ماجرا، موجب تهدید جانانه‌ی آنان شد که به‌شرح زیر گزارش گردید:

« حاج آقا روح الله کمالوند از موضوع مطلع گردیده و با فرماندهی لشکر تماس می‌گیرد و می‌گوید در صورتی که چنین متینگی داده شود، مردم سرِ جای خود نمی‌نشینند و در مقابل با دسته متینگ دهنده به‌زد و خورد پرداخته در نتیجه شهر آشوب و کشتار حتمی خواهد بود.»[61]

این تلاش موجب شد تا حسن پاکروان – رئیس وقت ساواک – برای دور کردن ایشان از منطقه‌ی لرستان، به‌طراحی مشغول شود و به‌ساواک خرم‌آباد دستور دهد:

 « نتیجه اقدامات انجام شده در مورد طرد آیت‌الله کمالوند از خرم‌آباد را سریعاً گزارش [نمایید] سرلشکر پاکروان»[62]

این اقدامات، به‌علت همزمانی با حضور علما و مراجع تقلید سراسر کشور در تهران برای پیگیری مسئله‌ی دستگیری امام خمینى(ره)، که آیت‌الله کمالوند نیز یکی از آنان بود، مسکوت گذاشته شد.

حضور آیت‌الله کمالوند در تهران، یکی از نقاط قوتی بود که بعضی مواقع مأمورین ساواک که در لباس روحانیت در پیرامون مسئله حضور داشتند و به‌کسب خبر مشغول بودند را با ناکامی روبرو می‌کرد: 

« طبق اطلاع رسیده از ساعت 830 صبح الی ساعت 1100 روز 30 / 4 / 42 حدود 25 نفر از روحانیون در منزل روح‌الله کمالوند واقع در خیابان شهباز روبروی ورزشگاه زیر دفتر 132 حضور به‌هم رسانیده‌اند و آقایان شریعتمداری، میلانی، بنی صدر، شیخ علی اصغر کرمانی در منزل مزبور حضور داشتند و در اتاق دیگری با هم مذاکره می‌نمودند. ضمناً چون در منزل مزبور اشخاص بخصوصی دعوت شده بودند، از ورود مأمور مربوطه که معمم بوده، در منزل مورد نظر جلوگیری به‌عمل آورده‌اند.»[63]

ایفای این نقش موجب گردید تا ساواک، ایشان را برای خروج از تهران تحت فشار گذاشته[64] و حتی تغییر نام مدرسه‌ی علمیه کمالیه را در دستور کار قرار دهد:

«حاج آقا روح‌الله کمالوند فعلاً به‌مشهد عزیمت نموده و برابر گزارش شماره 1599 – 15 / 4 / 42 آن ساواک ممکن است تا خاتمه انتخابات در مشهد بماند. علیهذا چنانچه زودتر مراجعت نمود و مرتکب رویه و فعالیت مضره گردید، گزارش نمایید تا دستور مقتضی داده شود. ضمناً در مورد تغییر نام مسجد کمالیه اطلاعیه‌ای از دفتر ویژه اطلاعات و همچنین ژاندارمری کل کشور به‌استناد پیشنهاد هنگ ژاندارمری لرستان واصل شده بود که به‌دفتر ویژه اطلاعات پاسخ داده شد: بهتر است موضوع تغییر نام مسجد مزبور مسکوت گذارده شود. و در آتیه نسبت به‌تغییر نام مسجد اقدام لازم به‌عمل خواهد آمد.»[65]

حجت‌الاسلام سیدحمید روحانی درباره‌ی نقش تأثیرگذار آیت‌الله کمالوند در زمان حضور در تهران می‌نویسد:

« سرانجام بر اثر پافشاری بیش از حدّ مرحوم حاج آقا روح‌الله کمالوند و نیز از آنجا که خودِ شاه بیش از هرکس دیگر از تشنج و نگرانی شدیدی که به‌علت بی‌خبری مردم از سرنوشت امام خمینى(ره) سراسر کشور را فراگرفته بود، آگاهی کامل داشت، موافقت کرد که ترتیب ملاقات یکی از مقامات روحانی با ایشان را بدهد و بدین وسیله علاوه بر رفع تشنج عمومی به‌اصطلاح زمینه را جهت سازش و کنار آمدن با جامعه‌ی روحانیت نیز آماده سازد.»[66]

تلاش‌هایی که برای آزادی امام خمینى(ره) و دیگران صورت گرفت، به‌نتیجه رسید و پس از آن، علما به‌مراکز خود بازگشتند؛ ولی آیت‌الله کمالوند که از پیش، در مورد دور نگه داشتن ایشان از منطقه لرستان طراحی‌هایی صورت گرفته بود، به‌لرستان بازنگشت و به‌هر ترفندی بود، تا دی ماه همان سال از خرم‌آباد دور بود:

 « آقای شیخ روح اله کمالوند که در تاریخ 13 / 4 / 42 به‌قم و تهران عزیمت نموده بود، ساعت 20 روز 22 / 10 / 42 با اتومبیل از طریق بروجرد به‌خرم‌آباد وارد شدند.»[67]

 

پایان زندگی

آیت‌الله کمالوند که با موفقیت به‌خرم‌آباد بازگشته و مورد استقبال فراوانی واقع شده بود، پس از حدود دو ماه و اندی اقامت در خرم‌آباد در پانزدهم فروردین 1343 راهی تهران شد که این مسئله توسط تلگراف رمز ساواک خرم‌آباد به‌مرکز اطلاع داده شد؛[68] و حدود یک ماه بعد نیز طی تلگراف رمزی اعلام شد:

« روز جاری اطلاع رسید آیت‌الله کمالوند در تهران فوت نموده، کلیه دکاکین بسته شد. مردم خرم‌آباد تا 3 روز برای وی عزاداری و مراسم سینه زنی انجام خواهد داد. قرار است جنازه آن مرحوم به‌قم حمل گردد.»[69]

رحلت آیت‌الله کمالوند به‌قدری ناگهانی بود که در همان زمان، شائبه‌ی توطئه آمیز بودن آن را در اذهان متبادر کرد؛ ولی کسی نسبت به‌آن خبر دقیقی به‌دست نیاورد.

مراسم تشییع و تدفین آیت‌الله کمالوند که با حضور مراجع تقلید، علما، طلاب، روحانیون و بسیاری از مردم صورت گرفت، به‌صحنه‌ی چشم نواز و دشمن شکنِ اتحاد علما و مردم نیز تبدیل شد که حضور امام خمینى(ره) در آن، به‌این مراسم ویژگی خاصی داده بود.[70]

پس از رحلت مرحوم آیت‌الله کمالوند، ساواک تلاش کرد تا مدیریت مدرسه‌ی علمیه‌ی کمالیه را در اختیار خود بگیرد که این ترفند نیز با تدبیر امام خمینى(ره) و شاگردان مرحوم حاج آقا روح‌الله کمالوند خنثی شد و مدرسه در مسیر اهداف انقلاب اسلامی قرار گرفت:

 « شیخ مهدی قاضی و سید جواد الیاسی قبلاً در قم با آیت‌الله خمینی[(ره)] ملاقات و اظهار نظر نموده که حوزه خرم‌آباد تحت رهبری آقای خمینی اداره شود.»[71]

تأثیر این اقدام، در جریان برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت آیت‌الله کمالوند به‌شرح زیر گزارش شد:

« روز 22 / 3 / 43 به‌مناسبت چهلم فوت حاج آقا روح‌الله کمالوند عده‌ای از اهالی خرم‌آباد با 16 دستگاه اتوبوس به‌قم وارد ساعت 0800 صبح روز 23 / 3 / 43 به‌صورت اجتماع به‌منزل [امام] خمینی[(ره)] رفتند و قرار است بعد از نماز مغرب بر مزار آن مرحوم مراسم چهلم انجام شود.»[72]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . منطقه‌ای به‌نام کمازان نیز در محدوده‌ی ملایر وجود دارد که کریم خان زند از اهالی آن است.

[2] . ر.ک: انقلاب اسلامی در لرستان، حمیدرضا دالوند، مرکز اسنادانقلاب اسلامی ج 1 ص 41. وی در همین کتاب، صفحات 38 و 39 ضمن بحث درباره‌ی طوایف مختلف و نقش آنان در لرستان می‌نویسد: «کسانی چون معین‌السلطنه، میرزا حبیب‌الله کمالوند یمن‌الملک و افرادی از این دست به‌عنوان رئیس دودمان، زمین‌دار بزرگ و... جزو اشراف شهر به‌حساب می‌آیند، ولی با این حال به‌عنوان اجزای حکومت و افراد دولتی نیز ایفای نقش می‌کنند ... بر پایه‌ی فهرست استاد ایزدپناه درباره‌ی دودمان‌های خرم آباد که نزدیک به‌50 طایفه معرفی شده‌اند، اشراف شهر از میان 14% آن‌ها برخاسته‌اند. سران سه خانواده‌ی چاغروند، والی‌زاده و کمالوند شاخص‌ترین و سرشناس‌ترین نمایندگان خوانین، زمین‌داران بزرگ، سیاستمداران یا دیوانیان لرستان هستند ... دودمان کمالوند در عرصه‌ی دیوانی و اداری نفوذ داشته است.»

[3] . دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 12، ص 27

[4] . فرهنگنامه‌ی رجال روحانی عصر امام خمینی(ره)، ج اول، ص 316، این تاریخ را 1300 ش نوشته است که به‌نظر می‌رسد علت آن، آغاز سفر در زمستان آن سال باشد.

[5] . علما و رژیم رضا شاه، حمید بصیرت منش، ص 236 به‌نقل از آثارالحجه، ص 15

[6] . خاطرات آیت الله طاهری خرم‌آبادی، به‌کوشش محمدرضا احمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، ص 90

[7] . برای آگاهی از نقش انگلستان، به‌مباشرت اردشیر جی در این مسئله، ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، ص152 و تاریخ زرتشتیان، فرزانگان زرتشتی، صص 360-367

[8] . یکی از این اقدامات، دستگیری عزیز کاشی و امیرزاده خانم در 18 اسفند 1300ش بود که با دو تن از اعضای سفارت انگلیس روابطی داشتند. دو روز بعد از دستگیری، این دو نفر با حکم شرعی حاج آقاجمال اصفهانی حدّ زده شدند و دو عضو سفارت انگلیس نیز مجبور به‌ترک ایران گردیدند. علما و رژیم رضاشاه. ص 110 به‌نقل از: شرح زندگانی من، مستوفی، ج3، ص 492

[9] . علما و رژیم رضاشاه، ص 111 به‌نقل از: علی مدرسی و دیگران، مدرس، ج 1، ص 601

[10] . همان، ص 120

[11] . این مسافرت آیت‌الله بروجردی که با گله‌مندی‌هایی از نحوه‌ی عملکرد قشون در گردش‌های شهری، همراه با ساز و آواز همراه بود، حدود 11 ماه به‌طول انجامید که در بازگشت ایشان به‌ایران، منجر به‌دستگیری وی در مرز خسروی و انتقال شبانه­ی ایشان به‌تهران و بازداشت در ارکان حرب کل شد. همان، ص 426

[12] . خاطرات آیت الله طاهری خرم‌آبادی، پیشین، ج اول، ص62

[13] . همان، ص 52

[14] . همان، ص 24

[15] . همان، ص 62. آقای طاهری خرم آبادی این مطلب را در رابطه با پدربزرگوارش، آیت‌الله سیدحیدر طاهری نقل کرده‌اند.

[16] . صحیفه امام، مجموعه‌ آثار امام خمینی(ره)، ج 4، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1389، ص 112

[17] . همان، ص 371

[18] . حدیث بیداری، حمید انصاری، ص 27

[19] . خاطرات آیت الله طاهری خرم‌آبادی، پیشین، ج اول، صفحات 30، 62، 82

[20] . صحیفه امام، پیشین ج‌1، ص 26

[21] . در اصل: نمی‌توانید

[22] . صحیفه امام، پیشین، ج‌13، ص 431

[23] . خاطرات آیت الله طاهری خرم‌آبادی، پیشین، ج اول، ص 83

[24] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ج 1، ص 358

[25] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ج1 ص 138

[26] . همان، ص 180

[27] . خاطرات آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی، پیشین، ج 1، ص 29

[28] . همان، ص 54

[29] . همان، ص 68

[30] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ج 1، ص 354

[31] . متن کتاب: سند شماره 514 / 15 / ه‍ ـ 24 / 2 / 43

[32] . خاطرات آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی، ج 1، ص 91

[33] . همان، ج 2، ص 161

[34] . همان، ج 1، ص 186

[35] . همان، ج 1، ص 111

[36] . متن کتاب، سند مورخ 26 / 8 / 1341‌

[37] . همان، سند مورخ 4 / 9 / 1341

[38] . خاطرات آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی، پیشین، ج 1، صص 146-147

[39] . متن کتاب، سند شماره : 4930 ـ مورخ 26 / 12 / 1341

[40] . صحیفه امام، همان، ج 1، ص 139

[41] . همان، سند مورخ 26 / 8 / 1341

[42] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد فردوست، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 302

[43] . روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، ج 2، ص 147

[44] . صحیفه امام، ج‌1، ص 134

[45] . متن کتاب، سند شماره : 24840 /  ل 400 - 10 / 11 / 1341

[46] . همان، سند شماره : 6728 /  ب - 16 / 11 / 1341

[47] . همان، سند شماره: 1631 – 14 / 12 / 1341. در همین سند دستور داده شد تا ملاقات­ها و رفت و آمدهای ایشان تحت کنترل قرار گیرد.

[48] . همان، سند شماره: 4930 / 312 – 26 / 12 / 1341

[49] . همان، سند شماره : 1040  /  ل 400 – 20 / 1 / 1342

[50] . همان، سند شماره : 6212 / 321  - 11 / 2 / 1342

[51] . همان، سند شماره: 1221  -  26 / 2 / 1342

[52] . همان، سند شماره : 1575 -  12 / 4 / 1342

[53] . صحیفه امام، ج‌1، ص 192

[54] . متن کتاب، سند شماره 1361 – 8 / 3 / 42 و سند شماره 1641 – 15 / 4 / 1342

[55] . همان، سند شماره : 475  /  5 - 16 / 3 / 1342‌

[56] . همان، سند شماره : 477  /  5 - 16 / 3 / 1342

[57] . همان، سند شماره 508  /  5 -  19 / 3 / 1342

[58] . همان، سند شماره : 1478 – 20 / 3 / 1342

[59] . ایشان در تلگرافی که خطاب به‌آیت‌الله سیدمصطفی خمینی ارسال نموده، به‌این مسئله اشاره کرده است: «قم . حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سیدمصطفی خمینی دامت برکاته.گرچه به‌وسیله تلگرافات عدیده از طرف جامعه روحانیت خرم آباد نسبت به‌وقعه ناگوار اخیر اعتراض و ابراز تنفر شده است ولی چون از صحت و سلامت حضرت آیت‌الله العظمی والد معظم اطلاعی در دست نیست برای رفع نگرانی عموم خواهشمندم در صورت امکان از سلامتی ایشان مستحضر فرمایید. روح الله کمالوند.»

[60] . همان، سند شماره: 1495 – 26 / 3 / 1342

[61] . همان، سند شماره: 1439 – 26 / 3 / 1342

[62] . همان، سند شماره 3997 - 22 / 4 / 1342

[63] . همان، سند شماره:  774 /  س ت  / 2 - 30 / 4 / 1342

[64] . همان، سند شماره: 1728 – 9 / 5 / 1342

[65] . همان، سند شماره : 18164 / 321 – 8 / 5 / 1342

[66] . بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی . سید حمید روحانی، ج 1، ص 557‌

[67] . متن کتاب، سندشماره: 2312 /  5 – 24 / 10 /  1342

[68] . همان، سند شماره: 159 – 15 / 1 / 1343

[69] . همان، سند شماره: 443 – 16 / 2 / 1343‌

[70] . همان، سند شماره: 240 – 17 / 2 / 1343

[71] . همان، سند شماره:  514 / 15 /  ﻫ – 24 / 2 / 1343

[72] . همان، سند شماره: 6457 / 20 الف – 25 / 3 / 1343

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.